سلام.
خدا قوت.
1)مراحل سیر وسلوک عرفانی چیست؟
2)از کجا بدانیم ،قرآن تحریف نشده است؟
3)ملا صدرا میگوید،اگر موازین عقلی درست رعایت شوند،انسان به نتیجه ای مغایر احکام شرعی نمیرسد.این چگونه است؟
4)چرا شهادت یک مرد ،برابر شهادت دو زن محسوب میشود؟
5)اگر کسی به دلایلی نخواهد یا نتواند ازدواج کند وخودارضایی کند چه عقوبتی منتظر اوست؟
پرسش 1:
سوالات
شرح : سلام. خدا قوت. 1)مراحل سير وسلوک عرفاني چيست؟
پاسخ:
خواهر محترم! در بعضي از كتب عرفاني مقامات سير و سلوک الى اللّه به ده قسمت اصلى تقسيم شده و هر يك از اين ده قسمت نيز به ده بخش ديگر تقسيم شده که مجموعاً صد منزل است که در ذيل به آن اشاره مي کنيم:
الف- بدايات كه عبارتند از: يقظه، توبه، محاسبت، انابت، تفكر، تذكر، اعتصام، فرار، رياضت، سماع.
ب- ابواب كه عبارتند از: حزن، خوف، اشفاق، خشوع، اخبات، زهد، ورع، تبتل، رجاء، رغبت.
ج- معاملات كه عبارتند از: رعايت، مراقبت، حرمت، اخلاص، تهذيب، استقامت توكل، تفويض، ثقت و تسليم.
د- اخلاق كه عبارتند از: صبر، رضاء، شكر، حياء، صدق، ايثار، خلق، تواضع، فتوت و انبساط.
ه- اصول كه عبارتند از: قصد، عزم، اراده، ادب، يقين، انس، ذكر فقر، غنى و مراد.
و- اوديه كه عبارتند از: احسان، علم، حكمت، بصيرت، فراست، تعظيم، الهام، سكينت، طمأنينت و همت.
ز- احوال كه عبارتند از: محبت، غيرت، شوق، قلق و عطش، وجد، دهش، هميان، برق و ذوق.
ح- ولايت كه عبارتند از: لحظه، وقت، صفا، سرور، سر، نفس، غربت، عرق، غيبت و تمكين.
ط- حقايق كه عبارتند از: مكاشفه، مشاهده، معاينه، حيات، قبض، بسط، سكر، صحو، اتصال، انفصال.
ى- نهايات كه عبارتند از: معرفت، فنا، بقا، تحقيق، تلبيس، وجود، تجريد، تفريد، جمع و توحيد(1)
براي اطلاع بيشتر به كتاب شرح منازل السائرين مولي عبد الرزاق قاساني مراجعه نماييد.
پي نوشت:
1.سيد جعفر سجادى،فرهنگ معارف اسلامى، انتشارات دانشگاه تهران،تهران، 1373 ه ش،چ سوم، ج1، ص: 39.
پرسش 2:
از کجا بدانيم ،قرآن تحريف نشده است؟
پاسخ:
به دلايل فراوان قرآن موجود همان کتابي است که بر رسول خدا نازل شده و بدون کم و زياد به دست ما رسيده است. برخي از دلايل عدم تحريف قرآن:
1. استدلال عقلي:
خداوند قرآن را به عنوان وحي آخرين معرفي کرده که تا قيامت براي هدايت بشر کافي است و پيامبر، خاتم پيامبران و قرآن خاتم کتاب هاي آسماني است و تا قيامت، بشر محتاج به قرآن بوده و با وجود قرآن بي نياز خواهد شد.
حالا خداوند هدايتگر که اين لزوم بودن قرآن تا قيامت را دارد مي بيند ، يا اراده اش بر محفوظ ماندن قرآن از تحريف قرار مي گيرد يا نمي گيرد.
حالت دوم از خداوند حکيم محال است پس بايد اراده خدا به سالم ماندن قرآن قرار بگيرد و حالا که خدا چنين اراده اي کرده، يا بر تحققق اراده اش و سالم نگه داشتن قرآن توانا است يا نيست، شق دوم که محال است پس خدا قطعا بر نگه داشتن قرآنش از تحريف به صورت هاي مختلف ، توانا است و هيچ کس نمي تواند در قرآن دست ببرد و اراده خدا و ناموس خلقت چنين اجازه اي نداده و نمي دهد و آيه زير حاکي از اين برهان است:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون (1)
ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم!
2. . قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و بر آن قلب حک گرديد. رسول خدا خود اولين حافظ قرآن بود که همه آيات را در قلب خود و در امان از تصرف شيطان و فراموشي و سهو و اشتباه داشت. هر سال جبرئيل همه قرآن نازل شده را يک بار بر ايشان عرضه مي کرد و سلامت آن را از دستبرد هر شيطاني اعلام مي نمود و بعد از ايشان امامان که مانند ايشان به امر خدا قرآن در قلبشان حک شده بود. حافظ قرآن بودند.
3. رسول خدا به امر خدا قرآن را بر مردم تلاوت مي کرد. آنان مستقيم به گوش خود قرآن و نحوه خواندن آن را از زبان رسول خدا مي شنيدند و حفظ مي کردند. در زمان رسول خدا همه مسلمانان حافظ همه يا قسمت هايي از قرآن بودند، به خصوص که در حجاز خواندن و نوشتن مرسوم نبود و بيش تر اتکاي مردم به قوه حافظه شان بود.
4. رسول خدا افرادي را که قرآن را به خوبي حفظ داشتند و تلاوت مي کردند، به عنوان قاري معين کرده بود که وظيفه آموزش قرآن به مردم را داشتند. اينان که حافظ قرآن در قلب خود و از لحاظ ايمان و خداترسي و راستگويي امتحان شده بودند، زير نظر پيامبر به مردم خواندن صحيح قرآن را آموزش مي دادند.
5. به امر پيامبر تعدادي از افراد که نوشتن بلد بودند، وظيفه داشتند آيات قرآن را بر نوشت افزار هاي مرسوم آن روز بنويسند . همه قرآن در لوح هاي گلي و سنگي و...نوشته شده و در همياني پشت منبر رسول خدا نگهداري مي شد. افرادي نيز براي خود قرآن را به طور کامل يا قسمت هايي از آن را نوشته و در خانه خود داشتند.
6. بسياري از اصحاب خودشان براي تلاوت شخصي، نسخه هايي کامل يا ناقص از قرآن داشتند. گاهي در لابلاي آيات کلمات توضيحي که از رسول خدا شنيده بودند ، نوشته بودند که فهم مراد آيه برايشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به اين نسخه ها و تفاوت لهجه افرادي که به اسلام وارد مي شدند و قرآن را تلاوت مي کردند و تفاوت لغات قبايل مختلف قريش، تغييرات جزيي در نسخه هاي قرآن پديدار شد. گر چه به معناي کلي آيات ضرر نمي زد، ولي در صورت ادامه يافتن خطرناک مي نمود. از اين رو خليفه سوم دستور داده شد همه نسخه هاي ديگر جمع آوري و معدوم شود .فقط از روي نسخه جمع آوري شده توسط برخي صحابه ، نسخه هايي تکثير شده و به عنوان نسخه هاي مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود . بدين وسيله سلامت قرآن در گذر زمان تضمين شد.
7. عقل انسان حکم مي کند که احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن کريم به دور است، زيرا قرآن کتابي است که از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.
قرآن کتابي بود که مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مکتب از آن استفاده مي کردند.
از تواريخ اسلامي استفاده مي شود که تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها کتابي که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکي را از آغاز عمر با آن آشنا مي کردند و هر کس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.
مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند. اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد که چه اندازه از آيات را حفظ کرده باشد. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود که در تواريخ مي خوانيم در يکي از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه" (يکي از آبادي هاي نزديک مدينه) و جنگي که در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد مي خوانيم که جمع کثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.
با توجه به اين دلايل و دلايل فراوان ديگر که در کتاب هايي که در زمينه عدم تحريف قرآن نوشته شده، علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، تحريف قرآن را ردّ کرده و معتقد شده اند که قرآن مجيد به هيچ وجه تحريف نشده و تحريف نخواهد شد، زيرا با وجود اراده خدا و حساسيت پيامبر و امامان و مسلمانان و اقدامات آنان در اين زمينه ، امکان تحريف در اين کتاب آسماني راه ندارد و هر اقدامي در اين زمينه محکوم به شکست است و خواري و رسوايي اقدام کننده را در پي دارد .
امروز قرآن هايي که در جهان چاپ مي شود، قبل از چاپ توسط سازمان هايي که در اين زمينه مسئوليت دارند، به دقت کنترل مي شوند و اگر توسط دشمنان در گوشه اي از جهان قرآني تحريف شده چاپ شود، به سرعت توسط مسلمانان و دولت هاي اسلامي شناخته شده و مورد برخورد شديد قرار مي گيرد و از اين رو است که هيچ کس حتي غير مسلمان ها جرأت دستکاري قرآن را ندارند.
پينوشتها :
1. حجر (7) آية 9.
پرسش 3:
ملا صدرا مي گويد،اگر موازين عقلي درست رعايت شوند،انسان به نتيجه اي مغاير احکام شرعي نميرسد.اين چگونه است؟
پاسخ:
اين سخن حکيمانه خاستگاه وحياني دارد مثلا در روايتي آمده
«ان الله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبياء و الائمه عليهم السلام، و اما الباطنه فالعقول؛ (1)خداوند بر مردم دو حجت دارد: يکي حجت ظاهري و ديگر حجت باطني، اما حجت ظاهري انبيا و ائمه اند، اما حجت باطني عقل هاي مردم است».
با توجه به اين آموزه متعالي معناي حرف ملا صدرا بهتر قابل درک است. زيرا گر چه همه چيز و يا بسياري از مسايل اعتقادي از طريق وحي و نبوت اثبات ميشود ،ولي نبوت و نياز بشر به راهنماي آسماني (پيامبر و امام معصوم) به وسيله عقل ثابت ميشود. چون نبوت به وسيله نبي اثبات نميشود، زيرا اين موجب دور ميشود. چه اين که عقل چراغ است و شريعت راه. کسي به کمال ميرسد که هم چراغ دارد و هم راه. انساني که چراغ دارد، ولي راه ندارد، يا راه را نميداند، چگونه ميتواند به هدف برسد؟
از اين رو برخي از انديشوران بزرگ تصريح کرده اند: در برخي امور عقل معيار، در برخي مصباح و چراغ، در بعضي ديگر مفتاح و كليد است. در مجموع عقل را در همه محورهاي سه گانه معتبر است. معيار و ميزان بودن عقل نسبت به برخي از امور و اصول و عقايد به گونهاي است که انسان به کمک آن ها ضرورت شريعت وحي را اثبات ميکند، ولي عقل با تدبر در چشمه سار زلال وحي از تمام غبارهايي که او را تيره و تار نمايد، پاک ميشود.
بنابراين حضور عقل در دامن شريعت همانند وجود چراغ است که آدمي را به جريان جاودان رسالت و سرچشمه جوشان شريعت هدايت ميکند. با تمسک به اين چراغ است که احکام شريعت مشخص ميگردد. مفتاح و کليد بودن عقل نسبت به شريعت به اين معناست که عقل بعد از آن که به عنوان چراغ وظيفه خود را نسبت به قوانين و مقررات شريعت انجام داد و احکام شريعت را در افق هستي خود به صورت مفاهيم کلي اظهار نمود، نياز خود را به شريعت اذعان ميکند. (2) باتوجه به اين بيان معلوم مي شود آنچه را ملاصدرا گفته سخن حکيمانه ي است که اگر آنان مسير شريعت را با نور عقل برود هر گز به نتيجه علمي و عملي خلاف شرع نخواهد رسيد.
پينوشتها:
1. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي،نشر دار الکتب الاسلاميه تهران 1388 ق ج 1، ص 16.
2. جوادي آملي، معرفت در آينه شريعت نشر الزهرا، تهران، 1378 ش، ص 211،
پرسش 4:
4)چرا شهادت يک مرد ،برابر شهادت دو زن محسوب ميشود؟؟
پاسخ:
شهادت در قوانين قضايى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، تا بگوييم با دو تا يا يکي شدن به شاهد ظلم مي شود ، بلکه تکليف است، يعنى انسان وظيفه دارد براى احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن کتمان شهادت را حرام اعلام نموده است. (1)
اگر شهادت برخى در دادگاه پذيرفته نمىشود، يا کم تر پذيرفته مىشود، اين امر گوياى سهل تر بودن تکليف و مسئوليت است، نه تضييع حقوق آنان ؛ در واقع از آن جا که مکانيسم خلقت زن و مرد با هم متفاوت است و روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يک جور نيست، مسئوليت هاي زن و مرد هم در جامعه متفاوت است . در نتيجه تفاوت روحيات و مسئوليت ها تکاليف فرع بر اين امور هم متفاوت خواهد شد . توقعى که خداوند از زن دارد، با توقعى که از مرد دارد، يکى نيست.
بحث شهادت و اطلاع رسانى به قاضى، ربطى به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضى موارد که شهادت مربوط به امور زنان باشد، اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست، چون مرد در آن موارد نمى تواند شاهد باشد. البته به شكل طبيعي در وقايع و رخدادهاى اجتماعي، مردان بيش تر از زنان دست اندر کار هستند زيرا مردان به خاطر کار و تلاش و وظيفه به دست آوردن مخارج زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعى بيش تر مأنوس اند . اگر واقعهاى رخ داد، بيش تر و بهتر در معرض اطلاع اند.
در اين ميان هر قدر حضور زنان در جامعه پررنگ تر شود ، اما به شكل طبيعي زنان خود را از درگيري ها ، نزاع ها ، نابساماني هاي اجتماعي و هر آنچه به نوعي داراي ريسك و خطر باشد دور نگه مي دارند ؛ به علاوه خود جامعه هم بسياري از اين گونه درگيري ها و بي پردگي هاي رفتاري را در حضور بانوان انجام نمي دهد و در نتيجه غالبا حضور و درك دقيق مساله از منظر زنان كمتر از مردان خواهد بود .
از طرف ديگر نبايد فراموش كرد كه مساله عدم آگاهي دقيق از رخدادهاي اجتماعي تنها بخشي از احتمالات قابل ذكر در فلسفه لزوم تعدد در شهادت زنان است در حالي كه دليل مهمتر و احتمال قوي تر در اين عرصه چيز ديگري است .
در واقع بر اساس نظر روانشناسان زنان از روحيه لطيفتر برخوردارند و احساسيتر هستند. بنابراين سريع تر مطالبي را قبول مي کنند و زودتر تحت تاثير قرار مي گيرند و به علاوه از آن جا که شهادت دادن افراد مي تواند به شدت در برخورداري ديگران از برخي حقوق کارساز باشد، خطر راضي کردن يک شاهد براي شهادت دروغ يا مجبور کردن او براي اين امر از طريق تهديد و فشار و ... نسبت به زنان بسيار بيش تر بوده ، هر فرد ظالمي با حاضر کردن دو زن حق ديگران را پايمال مي نمود ، مساله اي که در شهادت چهار زن بسيار سخت تر اتفاق مي افتد .
طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمايت کننده، از ويژگىهاى زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاکميت را از ويژگىهاى مردان بر شمردهاند. (2)
به علاوه زنان به جهت اين که از نيروى احساس و عاطفه بيش ترى بهره مندند، از صحنههاى احساسى و عاطفى بيش تر متأثر مىشوند و به هيجان مىآيند. (3) در مجموع در ظرفيت وجودى زنان دو چيز بيش از مردان جلوه گر است: يکى بُعد عاطفى و ديگرى شرم و حيا و عفت. از طرف ديگر به نظر روانشناسان فراموشى با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا رابطه مستقيم دارد.
وقتى که در ساختار وجودي زن اين ويژگىها وجود دارد، به تبع اين امور در حوزه قوانين و مسئوليت هاي اجتماعي (به ويژه در امورى که مربوط به حقّ النّاس است) هم تاثير گذار مي شود، تا حقوق مردم در شهادتها ضايع نگردد.
به عبارت روشن تر در اين جا سه صورت متصوّر است:
1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان که زمينه ساز فراموشى در برخى امور هيجانى است و اين که گفته شده زنان زودتر به حالت اطمينان در يک مسئله دست مىيابند و زود باورترند و راحتتر تحت تأثير قرار مىگيرند و همچنين بيش تر ممکن است مورد سوء استفاده و فشار و تهديد و تطميع قرار بگيرند ، بگوييم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طريق شهادت زنان تضييع نگردد.
اين پيشنهاد قابل قبول نيست زيرا ممکن است از جهت ديگر موجب پايمال شدن حقوق ديگران شود و آن جايى است که شهادت در انحصار زنان باشد يا در برخي حوادث و محيط ها تنها شاهدان واقعه زنان باشند ، يا در بين شهود يک واقعه تنها يک مرد باشد که به تنهايي شهادتش اثري نخواهد داشت .
2- بگوييم شهادت زنان کاملا مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن موجب مىشود که به جهت موارد مذکور از اعتبار قضا کاسته شود و به نوعى حقوق مردم تضييع گردد و زنان خود تحت فشار حضور مکرر در محاکم و منازعات که با روحيه آن ها همخواني ندارد و تبعات منفي بسياري را نيز مي تواند به دنبال داشته باشد قرار گيرند .
3- راه حل معتدل: خداوندى که انسانها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که يک شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرايطى، ارزش و اعتبار دارد. به نظر مي رسد اين عين عدل و منطبق با منطق و عقلانيت است.
پىنوشتها:
1. بقره (2) آيه 283.
2. جيمز دبليو و وندر زندن ، ج اوّل، ص 330، ترجمه: دکتر حمزه گنجي ، روانشناسى رشد، انتشارات سمت. تهران 1375ش .
3. کتاب نقد، ش 12، ص 59. سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي .
پرسش 5:
5)اگر کسي به دلايلي نخواهد يا نتواند ازدواج کند وخودارضايي کند چه عقوبتي منتظر اوست
پاسخ:
يکي از چيزهايي که در روايات به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است خود ارضايي و استمنا است.خود ارضايي يا استمنا حرام و گناه کبير? بسيار زشتي است. و هيچ کسي آن را جايز نشمرده است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: "هر کس از راهي، غير از همسرش، شهوتش را دفع کند، از تجاوز کاران است". [1] يعني از حکم الهي و انساني تجاوز کرده است.
در روايتي پيامبر اکرم(ص) مي فرمايند: "هر کس شهوتش را از هر طريق ديگري غير از مسير طبيعي و ازدواج دفع کند، ملعون است". [2]
برخي از عوارض و عواقب استمنا عبارتند از:
الف. آسيبهاى جسمانى
1. ضعف و تحليلِ قواىِ جسمانى
کاهش انرژى جسمانى بدن از مضرات مهم و جبرانناپذير خودارضايى است. احساس خستگى عارضه طبيعى انزال است، اگر خودارضايى در شبانه روز تکرار شود اين احساس خستگى در ساعات مختلف همراه انسان است. در نتيجه به مرور زمان ضعف و بى حالى در فرد تثبيت شده و يک طبيعت ثانوى براى او ايجاد مىکند. کاهش و تخليه مکرر قواى جسمانى به ضعف عمومى و دائمى بدن و بالاخره به پيرى زودرس مىانجامد. لاغرى، لرزش بدن، پژمردگى،ضعف مفاصل، تشنج، زردى و تيرگى چهره، از نشانهها و عوارض ضعف جسمانى است.
متأسفانه ضعف جسمانى به همين جا ختم نمىشود. بلکه کل بدن را ساقط مىکند. شخصى که مبتلا به اين عمل زشت شود، رفته رفته ضعف شديد در خود احساس کرده، کمر درد او را آزار مي دهد تا اين که به فلج عمومى بدن مبتلا مي شود.
2. ضعف بينايى
خود ارضاى به تدريج در نور چشم و قدرت بينايى اثر مىگذارد و آن را کاهش مىدهد. درجات و شدت ضعف چشم بستگى به درجات و شدت خودارضايى دارد و اين به حدى است که گاه به نابينايى منجر مىشود.
3. آسيبپذيرى در برابر بيمارى ها
تحليل رفتن قدرت بدن و قواى جسمانى، بستر پذيرش ساير بيمارىها را فراهم مىآورد. جسمى که با خود ارضايى ضعيف شده است نمىتواند در مقابل ميکروبها و ويروسها از خود دفاع کند.
4. آسيب دستگاه تناسلى و ناتوانىهاى جنسى و توليد مثل
خودارضايى اثرات مهمى در دستگاه تناسلى از خود برجاى مىگذارد. به عقيده صاحبنظران بعضى ازاين اثرات عبارت اند از:
تورم غدد وذى، تورم کانال نطفه، تورم قسمت پايينى و عقب کانال ادرار، خروج بى اختيار منى با کوچکترين حادثه ، ايجاد قاعدگى نامنظم و خروج ترشحات چرکى و احساس درد هنگام قاعدگى در دختران، از بين رفتن پرده بکارت، ارضاى ناکامل جنسى و از دست دادن لذت مقاربت بعد از ازدواج، ناتوانى و تأخير توليد مثل به خاطر ضعف مکرر دستگاه تناسلى و انزال زودهنگام ، بيماريهاى مقاربتى، عقيم شدن
5. آسيب مراکز عصبى و غدد در مغز
در اثر خودارضايى و تحريک زياد، هيپوتالاموس آسيب مىبيند. مغز و مراکز حساس ديگر مکرراً دچار کاهش نسبى جريان خود مىشوند و از اين طريق آسيبهاى جبرانناپذير و بر آنها وارد مىشود. تخليههاى مکرر عصبى، موجب ضعف اعصاب مىشود. خودارضايىهاى مکرر، مرکز عصبى را دچار حساسيت و ضعف و خستگى و اختلال مىسازد. به طور کلى اختلال قواى بينايى، شنوايى (مثل صداى زنگ در گوش و وز وز کردن) و... از ضعف و اختلال اعصاب است.
6. کم خونى، کم اشتهايى و مشکلات گوارشى، کم خوابى و اختلال در خواب؛ تنگى نفس، سر درد و سرگيجه؛ پيدايش تغييرات در نخاع و ستون فقرات؛ همگى از آسيبهاى جسمى خودارضايى هستند.
ب. آسيبهاى روحى - روانى
1. ضعف حافظه، حواس پرتى و ناتوانى در تمرکز فکرى
2. اضطراب
دلهره و دلواپسى از ويژگىهايى است که دائماً فرد خودارضا را رها نمىکند، او مرتب با خود درگير است و نمىتواند با خود کنار آيد. افکار آشفته، وسواس فکرى، بى ثباتى، درهم ريختگى فکرى دامن گير اوست.
3. افسردگى
بى احساسى و بى تفاوتى، بى نشاطى و بى ذوقى، سستى و گوشهگيرى، غم و اندوه، عدم علاقه به امور هنرى، ورزشى، مسائل معنوى و... همگى از نشانههاى بارز و حتمى افسردگى است.
4. پرخاشگرى و بداخلاقى
شخصِ خودارضا نسبت به کوچکترين محرک محيطى حساس است، حوصله گفت و گو با ديگران را ندارد، زود رنج است و سريعاً از کوره در مىرود، به نور زياد، صدا، رفت و آمد و... حساسيت فوقالعاده دارد.
5. يأس از زندگى
6. از بين رفتن خلاقيتها، توانايىها و سرکوب شدن استعدادها.
7. عدم ميل به تحصيل، مطالعه، تحقيقات علمى و فعاليتهاى فکرى.
8. هوس باز و بىبند و بار شدن و اعتياد به ارضاى جنسى نامشروع.
9. بى عاطفه، کم رو و خجل.
10. عدم اعتماد به نفس و احساس حقارت، ضعف اراده.
11. از بين رفتن صفاى دل و بى علاقهگى نسبت به امور معنوى، مجالس دعا، جماعات و... .
12. احساس گناه، عذاب وجدان.
ج) آسيبهاى اجتماعى
خودارضايى يک حس گريز از اجتماع پديد مىآورد که در اثر افراط و تکرار در او ريشهدارتر خواهد شد. فرد در گوشهاى خود را منزوى و به افکار دور و دارز مىپردازد. توجه به لذات شخصى، سبب سستى روابط اجتماعى مىگردد و حيات جمعى را دچار مخاطره مىسازد. فردِ خودارضا به غير از ميل به انزواجويى در عرصه اجتماعى نيز با مردم جوششى ندارد و از زندگى جمع احساس لذت نمىکند. اينجاست که شخصيت اجتماعى و انسانى چنين افرادى تدريجاً متزلزل مىشود. اين دسته از آسيبها عبارت اند از:
1. بى آبرويى؛
2. مشکلات خانوادگى؛
3. انزواى اجتماعى، طرد شدن از جامعه و مشکل دوست يابى؛
4. مشکلاتى در ازدواج از قبيل: بى ميلى به ازدواج و تأخير در آن ، بى ميلى به همسر، ناتوانى در مقاربت صحيح و ارضاى جنسى خود و همسر، ناسازگارى خانوادگى، سرد بودن کانون خانواده، ناتوانى در برابر مشکلات و سختىها پس از ازدواج ، طلاق و متزلزل شدن کانون خانواده
5. افت تحصيلي
6. بزهکارى
7. عدم علاقه نسبت به فداکارى، خدمتگزارى به همنوعان و...
8. لذت نبردن از دوستىها و مهر و محبتها در روابط با پدر و مادر، بستگان و دوستان و بالاخره بريدن از آنان.
9. از بين رفتن عزت، پاکدامنى، شرف و حيا.
10. انحطاط و انحراف فکرى و عملى خود و به انحراف کشيدن ديگران.
11. ايجاد خطرات اجتماعى براى خانواده خود و نواميس ديگران.
12. سوء استفاده جنسى و تجاوز به کودکان.
13. ترويج و اشاعه فحشا و منکرات.
14. شيوع بيمارىهاى مقاربتى در جامعه.
15. حسادت و بدبينى.
د) آسيبهاى معنوى و اخروى
همه آسيبها و عواقب اين گناه از يک سو، از سوي ديگر آسيب معنوى، که به راحتى قابل جبران نيست چرا که اولاً: آسيب به قلب و دل است که هيچ بعد از وجود آدمى به ارزش، کارايى، حساسيت و لطافت قلب و دل او نيست. به تعبير قرآن و روايات اسلامى، گناه به انسان سرازير مىشود و آن را فاسد و از کار مىاندازد. ثانياً: اين آسيب فقط دنيوى نيست. قرآن کريم مىفرمايد: چنين نيست که بعضى خيال مىکنند، بلکه اعمال خلافشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته، لذا از درک حقيقت واماندهاند: «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا يکسبون»؛ (3) کلمه «ران» در آيه مذکور به معناى زنگار است. زنگ يا زنگار در امور مادى همان چيزى است که روى فلزات و اشياى قيمتى مىنشيند، همان لايه قرمز رنگى که بر اثر رطوبت هوا روى آهن و مانند آن ظاهر مىشود و معمولاً نشانه پوسيدن و از بين رفتن شفافيت و درخشندگى آن و در نهايت ضايع شدن و از بين رفتن آن است. (4) بدترين اثر گناه، تاريک ساختن قلب و از ميان بردن نور علم و حس تشخيص است. «گناهان از اعضا و جوارح سرازير قلب مىشوند. (5) آري گناه استمنا و خود ارضايي گناه بسيار زشتي است که علاوه بر آثار دنيوي عذاي و عواقب اخروي را به دنبال دارد براي نمونه به برخي از احاديث در اين رابطه اشاره مي کنيم:
1. امام صادق (ع): روز قيامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمىکند و از چشم خدا مىافتد و براي او عذاب دردناکي است. (6)
2. رسول خدا (ص): لعنت خدا و ملائکه خداوند و تمام بشر بر کسي است که خود ارضايي کند. (7)
3. رسول خدا (ص): کسى که خودارضايى مىکند، ملعون است. (8)
4. امام صادق (ع): خودارضايى گناه بزرگى است که خداوند در قرآن از آن نهى فرموده است. (9)
مگر اينکه انسان توبه کند و دست از اين گناه بزرگ بردارد و با استفار و صلوات ازخداي متعال طلب آمرزش نمايد و هرچه زودتر با ازدواج و تامين نيازهايش از راه مشروع و حلال ،خود را از تيررس شيطان و گناه دور نمايد.
براي توضيحات بيشتر مي توانيد با شماره(09640)تماس بگيريد.
موفق باشيد.
پي نوشت ها:
1. مؤمنون ، آية 7.
2. نوري، ميرزا حسين، مستدرک الوسائل، قم، آل البيت، 1408هق، ج14، ص 536.
3. مطففين، آيه14.
4. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1374هش، ج26، ص 264.
5. همان، ص266.
6. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، قم ، دار الحديث، چاپ ششم، 1385هش، ج12، حديث 19049.
7. همان، حديث19048.
8. همان، حديث 19051.
9. همان، حديث19050.