سلام من سامان هستم فرزند خانواده ای که هم پدر و مادر اهل حق هستند
از شما یک سوال دارم چرا این فرقه شیطان پرست رو که حضرت علی رو خدا خوانده و شیطان را پرستش کرده و شرک میورزند رو رها کرده اید!
چرا اجازه میدهید روز به روز به تعداد این کافران اضافه شود!
چرا اجازه فعالیت به این کافران میدهید!
چرا رهبران این دین را دستگیر نمی کنید
چرا رهبران این دین رو به یک پرسش و پاسخ دعوت نمی کنید تا مردم گمراه این دین راه را پیدا کنند
پایه این دیه چیه!من که در خاندان اهل حق هستم نمیدونم شما بگید
سید نصر الدین حیدری کیه!رهبر فعلی این دین
بابا یادگار این دین رو واسه من تشریح کنید
سلطان اسحاق رو خدا میدانند:این فرد رو واسه من تشریح کنید
کلی سوال دیگه که به نوبت باز خواهم پرسید

دولت- طبق مقررات- با گروه های انحرافی، مانند گروه علی الهی برخورد می کند، اما راهکاراصلی دربرخوردبا این گروه ها برخورد دولت نیست، و آنچه که دراین میان اهمیت دارد رشدفکری خود شما است،یعنی اینکه شما با مطالعه اهداف و عقاید این گروه، می توانید از آن فاصله بگیرد ، البته از آنجای که خانواده شما به این فرقه گرایش دارند، فاصله گیری شما -تا اندازه ی- مشکل می باشد، در عین حال بایسته است با انتخاب مناسب ترین راه از این فرقه دوری نمایید ، چون این گروه از فرقه های منحرف می باشد. درضمن از جزییات زندگی رهبران آن ،اطلاعاتی در دست نیست، جهت آگاهی نظر شما را به مطالب زیر جلب می نمایم :
اهل حق، علی‌اللهی مذهب و مسلکی است انحرافی با گرایش های عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص که در موارد زیادی با اعتقادات و سنن اسلامی مطابقت ندارد.
این مسلک در میان طوایفی از کردها، لرها، ترک ها، پیروانی دارد. آنان نسبت به حضرت علی(ع) غلو می کنند و برای او مقام خداوندگاری اعتقاد دارند. آنان به جز سلطان اسحاق، که پایه‌گذار این مذهب به حساب می آید، مهم‌ترین مظهر خدا روی زمین را حضرت علی(ع) می دانند. در بسیاری از آثار اهل حق بر الوهیت حضرت علی(ع) تأکید شده است. آنان تصور می کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علی(ع) تجلّی کرد. حضرت محمد به الوهیت حضرت علی آگاهی داشت اما به خواست حضرت علی این سر را فاش نکرد. در واقع اهل حق، علی(ع) را مظهر ذات الهی و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهی به حساب می آورند. اهل حق، هنگام برخورد با یکدیگر به جای «سلام» «یا علی» می گویند. تراشیدن یا کوتاه کردن شارب (سبیل) را گناهی بزرگ به حساب می آورند و حرام می دانند، به سبب مقدس بودن سبیل، تارهای جدا شده از آن را در جایی محفوظ نگه می دارند. از شعائر مخصوص دیگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است. آنان روزه ماه رمضان را ممنوع می دانند و بر این باورند که هر کس روزه یک ماه رمضان را به جا آورد، از این طایفه خارج شده است. سه روز پیاپی روزه می گیرند و زمان آن مصادف با چله زمستان کُردی می باشد، پس از سه روز، روزه مداوم،روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن می گیرند که آن را «عید خاوندگاری» می نامند و نام این روز، روز «غار» است. این روزه را به یاد روزها و ساعاتی که سلطان اسحاق و یارانش در غاری سپری کرده‌اند، انجام می‌دهند. برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «پردیوَر» می باشد. در روستای شیخان، کنار رودخانه «سیروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان اسحاق و یارانش را مشخص می کند. این محل را «پردیوَر» می‌نامند که زیارتگاه و محل دعا و نیاز آنان است. گویند سلطان اسحاق، در همین مکان با یارانش پیمان بست. اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هایی تجلی یافته است .به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترین مظهر تجلی خدا در روی زمین است. در تاریخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخی ولادت او را در سال 612، و گروهی در سال 675 ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستای «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سلیمانیه» عراق دانسته‌اند. به عقیده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقائد خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وی به مخالفت برخاستند و قصد جان او را کردند. او با یاران خود در غاری پناه گرفت و سه روز در آن جا پنهان شد تا اینکه مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بیرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستای «شیخان» رفت و در آن جا «پردیوَر» را که به منزله مرکزی روحانی و معنوی بود، برای یاران خود بنا کرد و به تقویت و نشر مذهب خود پرداخت، سپس در روستای «شیخان» مرگ او فرا رسید. گروهی از پیروان اهل حق نوشته‌اند که وی سیصد سال عمر کرد که امری غریب به حساب می آید. آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخی جزء مریدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند و این هفت تن را جزئی از ذات سلطان اسحاق می دانند.(1) برای آگاهی بیش تر از عقائد و افکار آنان به دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 10 و کتاب سخن با اهل حق، سید عباس طباطبایی‌فر مراجعه فرمایید.
پی‌نوشت‌:
1. کاظم بجنوردی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 467 ـ 474.