با سلام و تشکر از پاسخ های ارسالی لطفا" در خصوص ابهامات به وجود آمده ذیل توضیح دهید
- عنوان شده جنگ تمام عیار که منجر به کشتار و گرفتن اسیر و برده می شود صرفا" با گروه یا قبیله ای است که از مرد و زن و پیر و جوان و کودک علیه جامعه اسلامی اقدام به ستیز و تجاوز نموده و حاضر به مصالحه و ترک دعوا هم نیستند در این ورطه ، مسلمانان مجازند متجاوزین را از بین برده و باقیمانده شان را به غلامی و کنیزی ببرند به گونه ای که این بردگان مایملک ایشان محسوب می شوند تا آنجا که اگر کنیزان ، زنان شوهر دار هم باشند بدون احتیاج به خطبه عقد و مراسم نکاح می توان با انها همبستر شد.

سوال اینجاست: از کجا مشخص می شود که گروهی از زن و مرد و کوچک و بزرگ کمر به نابودی جامعه اسلامی بسته اند چه بسا زنی که در خانه کافری حربی زندگی می کند راضی به جنگ و تجاوز هم نیست یا کودک وی که نمی تواند مانع پدر شود. چرا آنها باید به بردگی گرفته شوند؟ آیا کلا" ممکن است که مثلا" افراد یک کشور یا حتی یک شهر ، همگی با یک نیت و عملکرد خواهان تجاوز به جامعه اسلامی و عدم سازش با آن باشند؟

2-آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی و رب النوع های گلی و چوبی بود که اسلام ، بی پروا بتکده ایشان را ویران کرد ، رسوم منحط آنان را منسوخ ساخت اما برده داری را تحریم نکرد چون جامعه پذبرا نبود؟ اگر این آیین نامبارک به اسلام تحمیل شد چرا آنقدر حائز اهمیت بود که در کلام ا... انعکاس یافت؟

3-آیا ایرانیان نیز از ریز و درشت ، کفاری حربی بودند که بدور از سازش و انعطاف به حریم سرزمین اسلام تجاوز کرده و قصد نابودی مسلمانان را داشتند؟ اگر آری طبق کدام مستند تاریخی؟ اگر نه پس چرا با ایرانیان همان معامله ای را کردند که قرار بود با شقی ترین و ناسازگار ترین دشمنان لجوج و متجاوز انجام شود؟ اگر عمر و عثمان چنین کردند و اولیاء ا... در آن دخالتی نداشتند بحث بر سر این است که چرا دخالت مثبت نداشتند؟ آیا سند یا روایتی هست که حضرت علی از جفایی که اعراب در فتح ایران کرده اند شکایتی کنند یا تذکری دهند؟ مگر نه اینکه ایشان مشاور خلفا بودند و نفوذ ویژه ای داشتند؟

پرسش 1:
در دنباله بحث برده داري در اسلام
شرح : با سلام و تشکر از پاسخ هاي ارسالي لطفا" در خصوص ابهامات به وجود آمده ذيل توضيح دهيد - عنوان شده جنگ تمام عيار که منجر به کشتار و گرفتن اسير و برده مي شود صرفا" با گروه يا قبيله اي است که از مرد و زن و پير و جوان و کودک عليه جامعه اسلامي اقدام به ستيز و تجاوز نموده و حاضر به مصالحه و ترک دعوا هم نيستند در اين ورطه ، مسلمانان مجازند متجاوزين را از بين برده و باقيمانده شان را به غلامي و کنيزي ببرند به گونه اي که اين بردگان مايملک ايشان محسوب مي شوند تا آنجا که اگر کنيزان ، زنان شوهر دار هم باشند بدون احتياج به خطبه عقد و مراسم نکاح مي توان با انها همبستر شد. سوال اينجاست: از کجا مشخص مي شود که گروهي از زن و مرد و کوچک و بزرگ کمر به نابودي جامعه اسلامي بسته اند چه بسا زني که در خانه کافري حربي زندگي مي کند راضي به جنگ و تجاوز هم نيست يا کودک وي که نمي تواند مانع پدر شود. چرا آنها بايد به بردگي گرفته شوند؟ آيا کلا" ممکن است که مثلا" افراد يک کشور يا حتي يک شهر ، همگي با يک نيت و عملکرد خواهان تجاوز به جامعه اسلامي و عدم سازش با آن باشند؟
پاسخ:

اسلام براي آزاد کردن انسان ها آمده ،نه به بردگي کشاندن آن ها، اما در جاهايي به مصلحت جامعه و انسان ها اجازه به بردگي گرفته شدن بعض افراد داده شده است.
در گذشته جنگ معمولا قبيله اي بود . در جنگ همه افراد قبيله از زن و مرد و پير و جوان شرکت مي کردند. قبيله غالب، همه افراد قبيله مغلوب را به بردگي و اموال آنان را به غنيمت مي گرفت.
اسلام اولا جنگ هجومي را اجازه نداده و مسلمانان حق ندارند به گروه ، قبيله و مردمي هجوم برند . مردان شان را کشته و زنان را به کنيزي و اموال شان را به غنيمت بگيرند مگر اين که از جانب مشرکان و کافران مورد هجوم واقع شوند. در اين صورت بايد در صدد دفاع از خود و نظام و ناموس خود برآيند. مهاجمان را بکشند تا شکست آنان قطعي شود . آن گاه بقيه افراد حاضر در ميدان جنگ اعم از زن و مرد را اسير کنند .اموال را به غنيمت بگيرند. بعد حاکم اسلام حق دارد مطابق مصلحت بيني و رعايت مصالح جامعه و نظام اسلامي، اسيران را به منت آزاد کند يا در قبال آزادي آنان فديه و جان بها بگيرد يا آنان را به بردگي گرفته و بين رزمندگان تقسيم کند.
به بردگي گرفتن افراد شرکت کننده در ميدان جنگ هجومي عليه مسلمانان، مقابله به مثل است که از نظر همه عاقلان پذيرفته شده مي باشد . اگر آن گروه غالب مي شد ، همين معامله را با مسلمانان مي کرد . البته به بردگي گرفتن زنان و مردان مشرک جنگنده عليه اسلام، جايز است، نه واجب. اين که حاکم معصوم يا عادل اسلام حکم به بردگي گرفتن بدهد ، بستگي به اقتضائات زمان و مکان دارد.
در اسلام دشمناني كه جواز جنگ وجهاد با آن ها داده شده است، به سه گروه تقسيم مي شود. با همه اين سه گروه به يكسان برخورد نمي شود:
1- كفار.
2- اهل كتاب( مسيحيت ،‌يهوديت،‌ زرتشتي ، صابئي ).
3- بغاة ( كساني كه از مسلمانان هستند و عليه حكومت اسلامي و جامعه اسلامي دست به سلاح برده اند ).
برخورد با زنان و فرزندان اين سه گروه با هم متفاوت مي باشد . در برخي مثل بغاة ،‌ اسير گرفتن زنان و فرزندان آن ها ممنوع مي باشد و برخي جائز.(1) اسير گرفتن به معناي وجوب برده گيري نيست. چرا كه به حاكم اسلامي اين اجازه داده شده است كه يا آن ها را بدون اينكه فديه و چيزي بگيرد آزاد كند ، يا با گرفتن فديه آن ها را آزاد كند:
« فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِك...؛
در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنان منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنان فديه [غرامت‏] بگيريد (و اين وضع بايد هم چنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آرى) برنامه اين است..."(2)
طبق بيان شما شايد نتوان قبيله اي را فرض كرد كه تمام افراد آن از خرد و كلان و زن و مرد و كودك ،‌با هم برضد اسلام اقدام كنند حتي فردي را كه با اسلام سر جنگ نداشته باشد،نتوان يافت، ولي، بررسي اين گونه جامعه كه سر جنگ دارد و جستجو كردن بين افراد آن ها و سوال كردن از نيت باطني و سپس جداكردن آن ها از تبعات جنگ كاري است غير ممكن .در هيچ عرف حقوقي ( چه اسلام و چه غير آن ) نمي توان به آن دسترسي پيدا كرد.
فرض بگيريد جامعه اي با جامعه اسلامي وارد جنگ شده است ، سپاه اسلام طبق فرض شما بايد اول تك تك افراد در حال جنگ را مورد مصاحبه قرار دهد و از آن ها سوال كند كه آيا به اختيار خودت وارد جنگ شده اي يا بزرگان تان ، شما را مجبور به حضور در جنگ كرده است ؟ اگر جواب مثبت بود ،با او جنگ شود. اگر نبود، كاري به كار او نداشته باشند.
اگر فردي از سپاه دشمن ، به سمت اسلام بيايد ، جامعه اسلامي او را پذيرا خواهند بود، ولي گزينش سپاه دشمن ، كاري است غير ممكن.
لشگر اسلام در ابتداي جنگ با دشمن ، وظيفه نصيحت و دعوت به خير و سازش را دارد . اگر افرادي از سپاه دشمن جدا شدند ،ديگر كسي با آن ها كاري نخواهد داشت . آزاد خواهند بود به هر جا بروند. نه كشته مي شوند و نه اسير گرفته خواهند شد . كسي كه به هر دليلي در مقابل سپاه اسلام دست به اسلحه برد ( چه زن چه مرد ) و يا معاونت در جنگ كرد ،طبق تمام عرف هاي حقوقي ،‌اسلام حق برخورد با او را خواهد داشت.
اما افرادي كه در ميدان جنگ نبوده اند، ولي در سرزمين كفري كه در جنگ با اسلام است ، زندگي مي كنند و راضي به جنگ با اسلام نيستند ، در وهله اول وظيفه هجرت دارند . اگر اقدام به اين امر نكردند و در منطقه اي كه با اسلام در جنگ است ،باقي ماندند ، از نظر حكم حقوقي و فقهي، حكم تبعيت از آن سرزمين را خواهند داشت .
مساله تبعيت در حكم، مساله اي است كه در تمام عرف هاي حقوقي ( چه اسلام و چه غير اسلام ) به عنوان امري مسلم ، پذيرفته شده است. براي همين در هر جنگي كه دو كشور با هم داشته باشند، مضرات و يا منافع ناشي از آن جنگ ، تنها دامنگير آن هائي كه در حال جنگ هستند و راضي به آن جنگ مي باشند ، نمي شود ،بلكه تبعات ناشي از جنگ به همه افراد منطقه جنگي مي رسد ،‌چه آن هائي كه راضي به جنگ هستند و چه آن هائي كه نيستند، ولي هم عقيده ، هم مذهب و هم رأي با آن ها مي باشند.
البته با وجود اين تبعيت سپاهيان اسلام حق ندارند چشم بسته با هركس كه سر راه شان سبز شد، برخورد قهري داشته باشند. اين موارد شامل حقوق و قوانين حمايتي از افرادي مي شود كه در منطقه سرزمين كفر هستند، ولي در جنگ شركت نداشته و راضي به آن هم نبوده اند.
در مورد برخورد با ضعيفان ، كودكان ، پيرمردها ، زنان ، و حتي كشاورزان و درختاني كه بر سر راه سپاه اسلام مي باشد و مواردي ديگر كه در سرزمين جنگ هستند، سفارشات بسيار زيادي از طرف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمومنين و ديگر ائمه عليهم السلام ، بيان شده است كه حاكم اسلامي در برخورد با اين گروه بايد آن ها را رعايت كند.
از امير المومنين علي عليه السلام نقل شده :« زنهار كه زنان را _ حتي اگر ناموس تان را دشنام دادند و به فرمانده تان جسارت كردند _ بيازاريد و بر انگيزيد ، كه آن ها در تمامي نيروهاي بدني و رواني و عقلاني كم توان اند . ما به روزگاري كه اينان در موضع شرك بودند ،به خودداري از برخورد و آزارشان مامور بوديم ... ».(3)

به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد :
1- فرهنگ موضوعي جهاد و دفاع در آينه آيات و روايات ،‌ جمعي از محققان پژوهشگاه تحقيقات اسلامي
2- رساله جهاديه ، ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني.
پي نوشت ها :
1.جمعي از محققان پژوهشگاه تحقيقات اسلامي ، فرهنگ موضوعي جهاد و دفاع در آينه آيات و روايات،‌قم، انتشارات زمزم هدايت ، ‌1429هـ.ق ،‌ بخش دوم ،‌ نيروي انساني،‌ حقوق و احكام اسيران.
2. محمد (47) ،‌ آيه 4.
3. امام علي عليه السلام ، نهج البلاغه ،‌ نامه 14.

پرسش 2:
-آيا بت برده داري بزرگ تر و مقاوم تر از خدايان چند گانه عرب جاهلي و رب النوع هاي گلي و چوبي بود که اسلام ، بي پروا بتکده ايشان را ويران کرد ، رسوم منحط آنان را منسوخ ساخت. اما برده داري را تحريم نکرد چون جامعه پذبرا نبود؟ اگر اين آيين نامبارک به اسلام تحميل شد چرا آن قدر حائز اهميت بود که در کلام ا... انعکاس يافت؟
پاسخ:

اسلام برنامه دقيق و زمان بندي شده براي آزادي بردگان دارد . طي آن در نهايت همه آن ها مي توانند تدريجاً آزاد شوند، بي آن که آزادي عکس العمل نامطلوبي در جامعه به وجود آورد. اسلام هرگز ابداع کننده بردگي نبوده است، بلکه در حالي ظهور کرد که بردگي سراسر جهان را گرفته بود. با تار و پود جوامع بشري آميخته بود. حتي بعد از اسلام در تمام جوامع، بردگي ادامه يافت، تا حدود يک صد سال قبل که نهضت آزادي بردگان شروع شد، چرا که به خاطر دگرگون شدن نظام زندگي بشر، مسئله بردگان به شکل قديمي قابل قبول نبود ، اگر چه حتي امروز برنامه برده داري به شيوه هاي ديگر مانند تجارت زنان و کودکان و.... هنوز پا بر جا است.
حال اگر اسلام طبق يک فرمان عمومي دستور مي داد همه بردگان را آزاد کنند، چه بسا بسياري از آنان تلف مي شدند، زيرا نه کسب و کار مستقلي داشتند و نه خانه و وسيله‏اي براي ادامه زندگي. مي توان گفت كه چنين وضعيتي تجدبه شده است ،چرا كه بعد از لغو برده داري در آمريكا، جامعه آمريكا با بحران هاي متعددي نظير بيكاري، فساد اخلاقي، شورش و .... از سوي سپيدپوستان و سياه پوستان مواجه شد، به طوري كه جامعه آمريكا تا مدت ها با مشكلات دست به گريبان بود. از اين رو برده ها بايد تدريجاً آزاد مي شدند و جذب جامعه مي گرديدند تا نه جان خودشان به خطر بيافتد و نه امنيت جامعه را به خطر اندازند.
اسلام اين برنامه حساب شده را تعقيب کرد. برنامه اسلام در مورد بردگي، فقط در مورد اسيران جنگي که از کفار گرفته مي شد، نبود، گرچه احکام خاص بردگان مربوط به اين اسيران جنگي هست. در جنگ‏ها گاهي افراد بسياري از کافران و مشرکان اسير مي شدند. که اگر مي خواستند اسرا را زنداني کنند، بودجه و هزينه هنگفتي بر دوش جامعه اسلامي بار مي شد . اگر مي خواستند همه را يک دفعه آزاد کنند، غير عاقلانه بود، چون اينان کساني بودند که با مسلمانان جنگيدند حتي تعدادي از مسلمانان را کشته بودند. بنابراين راه عقلايي اين بود که حاکم اسلامي، اسيران را در اختيار افراد توانمند مسلمان قرار دهد. از اين طريق خزانه بيت المال نيز براي برنامه هاي دولت اسلامي و حمايت از فقيران و مستضعفان و...غني شود. از طرفي بردگان و اسيران کم کم در جامعه اسلامي هضم شده و با برنامه تربيت اسلامي هدايت مي شدند . بسياري از آنان مسلمان مي شدند . براي مولاي خود کار اقتصادي انجام مي دادند .هيچ باري بر دوش جامعه اسلامي و حکومت اسلامي اضافه نمي شد.بنابراين درباره اسيران جنگي و کنترل و هدايت آنان به اسلام، اين طرح، خوبي است. البته اين طرح الزامي نيست . حاکم اسلامي مي تواند اسيران را بدون دريافت وجه آزاد کند يا مي تواند با دريافت وجه آزاد کند . نيز مي تواند به صورت اسير و برده نزد مسلمانان بگذارد. هم چنين در برنامه‏هاي اسلامي به صورت احکام واجب و مستحب، تشويق بر آزاد کردن بنده‏ها فراوان است، مثلاً کفاره افطار عمدي روزه ماه مبارک رمضان(1)، هم چنين ثواب و سفارش بسياري که در آزاد کردن بندگان بيان شده است ، به گونه اي که هر گاه عمل نيکي را بخواهند مورد سنجش قرار دهند ، آن را با آزاد کردن بنده ، تشبيه مي کنند. اگر كسي در ماه رمضان مومني را افطاري دهد، ثواب آزاد كردن بنده اي را خواهد برد(2) يا اگر كسي نماز عصر را به جماعت بخواند ،ثواب آزاد کردن 8 بنده از فرزندان اسماعيل را دارد(3) يا زيارت حضرت امام حسين معادل آزاد كردن هزار بنده است.(4)اين‏ها همه مواردي است که وسيله‏اي براي آزاد کردن بردگان بوده است.
آيا بت برداري بزرگ تر از بت هاي چوبي بود كه اسلام نتوانست با آن مقابله كند؟
اين دو مساله كاملا متغاير با يكديگرند. بت هاي سنگي و چوبي مشركان اگر چه از خود نيرويي نداشتند اما نماينده طرز تفكر و جهان بيني خاصي بودند كه اعمال زشتي نظير برده داري را به وجود مي آورد. اسلام در ابتدا سعي كرد مردم را از آن فضاي آلوده جدا كرده و به سوي خدا و فضايل اخلاقي سوق دهد. در مراحل بعد و با پذيرش چنين تفكري، قبول كردن بسياري از امور و ترك بسياري از رذايل اخلاقي مثل برده داري به راحتي امكان پذير مي شد. در تاريخ اسلام مشاهده شد كه عملا برده داري بعد از چند قرن از بسياري از بلاد اسلامي به طور كامل برچيده شد.
چرا در قرآن به آن پرداخته شده ؟
قرآن كتابي جامع است كه قوانين كلي زندگي بشر در آن گنجانده شده است. بايد اصول كلي امور در آن آمده باشد.
برده داري در آن روزگار حقيقتي بود كه در جامعه وجود داشت .بايد حساب شده با آن برخورد مي شد . لازم بود كه قوانيني براي آن وضع و محدوده آن مشخص شود تا از افراط و تفريط درباره آن پرهيز گردد.
در آيات مربوط به برده داري، تاييد و مطلوبيتي وجود ندارد تا آن را تبليغ كرده و بر اين امر صحه بگذارد، بلكه صرفا در صدد بيان حدود و قوانين مربوط به آن است تا كسي از حد آن تجاوز نكند.
پي نوشت ها:
1. امام خميني، توضيح المسايل، انتشارت نيلوفرانه، قم، 1388ش، ص252.
2. فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، تهران، 1366ش، ص541.
3. همان، ص534.
4. ابن قولويه، كامل الزيارات، ترجمه سيد محمد جواد ذهني تهراني، انتشارت پيام حق، تهران، 1377ش، ص545.
پرسش 3:
آيا ايرانيان نيز از ريز و درشت ، کفاري حربي بودند که بدور از سازش و انعطاف به حريم سرزمين اسلام تجاوز کرده و قصد نابودي مسلمانان را داشتند؟ اگر آري طبق کدام مستند تاريخي؟ اگر نه پس چرا با ايرانيان همان معامله اي را کردند که قرار بود با شقي ترين و ناسازگار ترين دشمنان لجوج و متجاوز انجام شود؟ اگر عمر و عثمان چنين کردند و اولياء ا... در آن دخالتي نداشتند بحث بر سر اين است که چرا دخالت مثبت نداشتند؟ آيا سند يا روايتي هست که حضرت علي از جفايي که اعراب در فتح ايران کرده اند شکايتي کنند يا تذکري دهند؟ مگر نه اينکه ايشان مشاور خلفا بودند و نفوذ ويژه اي داشتند؟

پاسخ:

مسلمانان ايرانيان را کافر حربي نمي دانستند.به منظور کشور کشايي نيز وارد جنگ نگرديدند، زيرا در اسلام جنگ به منظور کشور گشايي و تحميل عقيده جايز نيست، بلکه جنگ به منظور آزادي مردم ايران از قيد و ظلم حاکمان آن کشور صورت گرفت. تاريخ نشان مي دهد مردم ايران از ظلم و جنايات حاکمان اين کشور خسته و از رهبران خود راضي نبودند. از سوي ديگر حاکمان و سلاطين ايران اجازه نمي‌دادند پيام اسلام که براي رهايي بشر آمده بود، به مردم ايران برسد ، و اين در حالي بود که مردم ايران حق داشتند اسلام را انتخاب کنند. جنگ با ايران جنگ با سلاطين اين کشور بود ،نه به منظور تحميل اسلام.
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏داند:
1 .نابودي آثار شرک و بت پرستي.
2. نابودي نقشه‏هاي دشمنان، کساني که نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏کشند،
3. آزادي در تبليغ، زيرا هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي کند . اگر کساني مانع اين کار شوند، مي‏توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
اگرچه حمله اعراب به ايران برخي از آثار منفي را در پي داشت ،ولي موجب گرديد که مردم ايران ازظلم و ستم حاکمان اين کشور رهايي يابند.مردم آزادانه اسلام را انتخاب کنند . شايد اگر اين امر اتفاق نمي افتاد ،زمينه گرايش مردم ايران به اسلام فراهم نمي‌شد و مردم ايران از نعمت بزرگ اسلام محروم مي ماند. اين فاجعه اي بود که جامعه ايران را تهديد مي کرد. البته زمينه هاي پذيرش اسلام قبل از جنگ در ايران وجود داشت، چنان که در زمان حيات پيامبر(ص) بسياري از ايرانيان ساکن در يمن، اسلام آوردند. عده زيادي از مردم بحرين ـ که در آن روز محل سکونت ايرانيان بود ـ به اسلام گرويدند. حتي حاکم آن جا که دست نشانده پادشاه ايران بود، مسلمان شد. ايرانيان در اين دو جا به صورت گروهي اسلام را پذيرفتند. بعضي نيز به صورت فردي اسلام آوردند. در رأس آن ها سلمان فارسي است. اگر آمادگي ايرانيان براي قبول اسلام نبود،مسلمانان قدرت نداشت که با شکست به ايران مسلط شوند ، زيرا در زمان جنگ، ايران يکي از دو قدرت درجه اول جهان و جمعيت اين کشور حدود 140 ميليون بود؛ در حالي که سربازان اسلام به شصت هزار نمي رسيد.(2). بر اين اساس مهم ترين عامل شکست را بايد در نارضايتي ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان دانست؛(3) چرا که رژيم حاکم و اوضاع اجتماعي و ديني در آن روز به قدري فاسد و خراب بود که تقريبا همه مردم ناراضي بودند..(4)
مواضع علي (ع) در برابر جنگ:
اصل جنگ تا حدودي مورد تاييد اسلام بود، اما از آن جا که در جنگ تخلفاتي هم صورت گرفت، همه جزييات جنگ مورد تاييد علي (ع)نبود . حضرت در جنگ سياست بيطرفانه اتخاذ نمود، يعني تا آن جايي که جنگ با آموزه ها و مقررات ديني و مصالح اسلام همسويي داشت، مورد تاييد حضرت بود، اما بخش هاي جنگ که با محتواي ديني همسويي نداشت، مورد تاييد امام نبود .
امام نه به طور مطلق موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف که مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد کرد.
حضرت وظيفه نداشت که مانع جنگ شود، زيرا قدرت در اختيار عمر بود . حکومت بود که تصميم نهايي را مي گرفت. علي (ع)
قدرتي براي مخالفت نداشت.حضرت نتوانست حقوق خود را استيفا نمايد و به زور مجبور به بيعت شد. در ضمن مشاور خلفا نبود.خلفا براي ايشان و ديدگاه هايي شان ارزش قائل نبودند . تنها بر اساس يک گزارش آن هم در امري ديگر که گزارش ديگري خلاف آن هم موجود است( جريان مشورت دادن در مورد اينکه عمر به ايران نرود) نمي توان ايشان را مشاور خلفا ناميد.
در جنگ -چنان که وانمود مي گردد- انسان ها کشته نشدند و با مردم ايران بد برخورد نگرديد و آنان مجبور به پذيرش اسلام نشدند، زيرا بيش تر سربازان اسلام با ايرانيان خوب برخورد نمودند. همچنين آنچه موجب گسترش سريع اسلام در آن کشور شد، شعارها و برنامه‏هاى اسلام بود .به سرعت بر عقايد خرافى و جامعه طبقاتى آن روز، چيرگي ‏يافت. مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مى‏گرويدند. قبل از آن که مرزهاى جغرافيايى ايران و يا روم فتح گردد، دل هاى مردم به واسطه تعاليم بر حق و فطرى اسلام فتح شده بود. آنچه پيشرفت اسلام را آسان مى‏کرد، فتح دل ها بود، نه فتح مرزها.يکي از نشانه هاي حقانيت پذيرش اسلام توسط ايرانيان و عدم اجبار آنان، تلاش هاي بسياري است که توسط ايرانيان براي گسترش اسلام صورت گرفت . ملتي که به زور، دين و عقيده اي را بپذيرد، هيچ گاه براي گسترش آن تلاش نمي کند. بسياري از علوم و دانش هاي اسلامي توسط ايرانيان پايه گذاري يا گسترش يافت. (5). به همين دليل مدت ها بعد در ايران اديان ديگري وجود داشت و مردم مجبور به قبول اسلام نبودند.
دراين خصوص به کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، تأليف شهيد مرتضي مطهري،مراجعه
نماييد
پي نوشت ها :
1. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه ، تهران، دارالكتب الإسلامية،135 ش ، ج2 ، ص206-207.
2.مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران ، قم، جامعه مدرسين ، 1362، ص77.
3.همان، ص76 .
4.همان ، ص77 .
5.همان، ص76.