پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در فرض سوال عمل شما خودارضایی و این دو آیه هر کدام پیام خاص خود را دارند، مثلا آیه "لا اکراه فی الدین" دو پیام دارد:
یکی بیان حقیقتی است و دیگری حکمی که بر آن حقیقت استوار است.
حقیقتی که این جمله بیان می کند، اجباری نبودن دین و عقیده" است ،زیرا دین و عقیده باور قلبی نسبت به حقایق مربوط به مبدا و معاد است که منشا و انگیزاننده به سوی عمل است . باور قلبی هم اجبار پذیر نیست. کسی را نمی توان به باور داشتن توحید یا نبوت یا معاد و به دوست داشتن خدا و بندگان صالح خدا و نفرت داشتن از شیطان و دشمنان خدا وادار کرد. قلب از حوزه تسلط انسان ها خارج است. نمی توان کسی را به باور داشتن یا دوست داشتن وادار نمود.
اگر با فردی با برهان مواجه شدی و ذهن و روحش را قانع کردی، به یقین می رسد. اگر جمال و زیبایی حق را به او نمایاندی، معتقد و عاشق می شود.
همچنان که وقتی با بی پایگی و بی برهانی باطل مواجه شد و زشتی و نفرت انگیزی باطل را دید، خواه ناخواه از آن متنفر می شود. نمی توان او را به دوست داشتن و باور قلبی وادار کرد. از این رو در ادامه می فرماید:
قد تبین الرشد من الغی؛ رشد و هدایت از گمراهی و ضلالت آشکار شده، زیرا حق برهان دارد و زیبا است . باطل برهان ندارد و زشت و نفرت انگیز است.
اما پیام دوم آیه حکم تکلیفی است و این که ای پیامبر و ای مؤمنان !حق ندارید افراد را به زور به دین وارد کنید و به پذیرش اعتقادی وادارید، زیرا دین داری اجباری فقط ظاهرسازی است و مقبول خدا نیست. خدا دینداری واقعی و ریشه دار را می خواهد ،نه دینداری اجباری و بی ریشه را. این معنای گزاره "لا اکراه فی الدین" است.
اما گزاره:"ان الدین عند الله الاسلام" :
دین به معنای باور به عقاید حق و آراسته شدن به اخلاق انسانی و عمل به دستور های خدا است. این دین یکی بیش نیست، زیرا حقیقت چندگانه نیست. همه پیامبران به باور به توحید و نبوت و معاد دعوت کرده اند. دین همه پیامبران یکی بوده و آن تسلیم خدا بودن و باورهای وحیانی را پذیرفتن و به اخلاق خدایی آراسته شدن و احکام وحیانی را عمل کردن است. معنای "دین نزد خدا فقط اسلام( تسلیم امر و خواست و هدایت خدا بودن) است".
پس نتیجه این که اجبار و اکراه در پذیرش دین نیست. دین باید با اختیار و انتخاب خود شخص صورت گیرد. اصولاً دین به عنوان یک مقوله ایمانی و قلبی چیزی نیست که اجبار پذیر باشد. اگر در آیه دقت کنید، متوجه می شوید که‌ با زبان نفی سخن گفته، نه نهی، یعنی فرمود: در دین اجبار نیست، نه اینکه نباید اجبار کرد، یعنی اجبار پذیر نیست، نمی توان کسی را به زور انسان معتقد و مومن کرد، چون مربوط به اعتقاد و دل او و انتخاب او می شود.
اما دین پذیرفته نزد خدا فقط اسلام است، یعنی فقط دین حق مورد پذیرش خدا است.
بنابراین، حقیقت جوی واقعی کسی است که به تمام مظاهر حق در طول تاریخ ایمان داشته باشد و به کامل‏ترین شریعت عمل کند. "مسلمان حقیقی" در طول تاریخ کسی است که به پیامبر عصر خود و تمام پیامبران پیشین ایمان داشته باشد و در برابر آخرین شریعت و فرمان‏های خداوند "تسلیم" باشد. (این مطلب به استناد به آیه‏ 285، سوره‏ بقره تأیید می‏شود) برای توضیح بیش‏تر به بیان آن‏چه مرحوم شهید مطهری در این‏باره گفته، اشاره می شود :
"درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست ، ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بوده‏اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را ، چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتم‏الانبیا رسیده است.
در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید.
قرآن کریم می‏فرماید: "وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ(1) ؛هر کس غیر از اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است ،پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است،ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایه‌ای است که به دست حضرت خاتم‏الانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمه‏ اسلام بر آن منطبق می‏گردد.
به عبارت دیگر، لازمه‏ تسلیم خداشدن، پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است".
در نتیجه، اگر چه نباید شریعت اسلام را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل کرد امّا این به معنای امضای حقانیت ادیان به موازات هم‏دیگر نیست، بلکه باید با گفت‏گو و تبلیغ آنان را به سوی جلوه‏ کامل حق، در این عصر و زمان- یعنی شریعت اسلام- دعوت کرد. روش پیامبر در صدر اسلام و دیگر امامان و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام این‏گونه بوده است.
در پذیرفتن شریعت اسلام هیچ‏گونه اجباری نیست و مسلمانان نباید دیگران را مجبور سازند اما عدم اجبار دلیل بر حقانیت پیروان ادیان دیگر نیست، بلکه اگر با آگاهی به حقانیت پیامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قیامت" جایگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجید می‏خوانیم: "اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها(2) ؛کسانی از اهل کتاب که به آن‏چه پیامبر اسلام آورده است، کفر ورزیده‏اند و نیز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره می‏مانند".
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمی‏کند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال می‌دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.(3)
پی‏نوشت‏ها:‏
1. آل‏عمران (3) آیه‏ 85.
2. بینه (98) آیه‏ 6.
3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا ، 1380 ش ،ج 1، ص 320 .