با سلام
چند سوال در مورد حقوق زنان در اسلام دارم که متاسفانه تا کنون پاسخهای مناسبی برای ان دریافت نکرده ام..خواهش میکنم به موارد زیر به صورت موردی پاسخ دهید نه به صورت کلی.گفته میشود که در اسلام زن و مرد حقوق یکسانی دارند.اما روایاتی را که عنوان میکنم بسیار سوال برانگیز و نا امید کننده هستند.
این روایات را در کتب مختلفی از جمله نهج البلاغه- حلیه المتقین-و ... خوانده ام.
1.زنی نزد پیامبر اکرم میاید و از ایشان میپرسد:ایا به ان اندازه که شوهر بر زن حق دارد زن نیز حق دارد؟پیامبر میفرماید:از صد تا یکی هم نه!!!(در حالیکه حضرت علی سلام الله علیه میفرماید هرکس به ازای حقی که دارد وظیفه ای هم دارد وبالعکس.میدانیم که زنان به اندازه مردان و چه بسا بسیار بیشتر از انان در زندگی زحمت میکشند پس چگونه است که در برابر وظایف خود یک صدم مردان هم حق ندارند؟)
2.دختری نزد پیامبر میاید و از حقوق شوهر میپرسد وپیامبر به مواردی چون اطاعت بی چون وچرای زن در مسایل زناشویی! اشاره میکند ودختر نیز میپذیرد اما در نهایت پیامبر میفرماید حق دیگر شوهرت ان است که اگر از تو ناراضی بود شب را نخوابی مگر انکه شوهرت را از خود راضی کنی.دختر میگوید حتی اگر شوهرم مقصر باشد؟میفرمایند:اری. دختر میگوید به خدایی که تو را به پیامبری فرستادهرگز ازدواج نکنم؟(ایا مظلوم باید از ظالم عذر خواهی کند چون زن است؟)
3.در روایتی از امام سجاد در مورد حقوق زن بر مرد ومهربانی با زن امده است:حق همسرت انست که بدانی خداوند او را مایه ارامش و سکون تو قرار داده است و باید بدانی که او نعمت خداوند بر توست پس او را گرامی بدار وبا او با رفق و مدارا برخورد نما وهرچند حق تو بر او بیشتر است حق او بر تو اینست که با او مهربان باشی.(روایت بسیار زیبایی است اما نکته در اینجاست که چرا حضرت به مرد خطاب میکند با همسرت مهربان باش هرچند حق تو بیشتر است!!!؟)
4.در روایت امده است که پیامبر فرمود:اگر سجده بر غیر خدا حرام نبوددستور میدادم که زنان بر شوهرانشان سجده کنند!!!! (سوال من این است که چه ویزگی در مردان وجود دارد که انان را تا مرز مسجود بودن هم پیش میبرد؟ایا این تبعیض بین مرد وزن نیست؟حال انکه میدانیم بسیاری از مردان هستند که از نظر معنوی به پای زنان نمیرسند پس چرا پیامبر در این روایت فقط به جنسیت توجه کرده است نه به ارزشهای انسانی؟)
5.حضرت علی در نهج البلاغه عقل زنان را دارای نقصان معرفی کرده وحتی امده است که با خوبانشان نیز مشورت نکنید.اگر منظور دیگری داشته اند چرا این سخنان به گونه ای مطرح شده که امروزه برخی مردان انرا دستاویز محکمی برای توهین به زنان قرار دهند.
سوالات بسیار زیاد دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده میکنم.امیدوارم که این شک و تردید های ما را برطرف کنید .باشد که این زحمات شما مورد رضایت خدا و مولایمان ولی عصر قرار بگیرد. با سپاس و ارزوی توفیق الهی

پرسش 1:
به نام خدا
باعرض سلام و ارزوي قبولي طاعات شما
چند سوال در مورد حقوق زن در اسلام دارم که متاسفانه به شک وترديد تبديل شده است. اما تا کنون پاسخ قانع کننده اي براي ان پيدا نکرده ام.از شما عزيزان خواهشمندم به صورت موردي به سوالات من پاسخ دهيد نه به طور کلي.رواياتي را که در ذيل نقل مي کنم در کتابهايي چون حليه المتقين-نهج البلاغه- و..... خوانده ام.
1.دختري نزد رسول خدا مياييد و از حق شوهر بر زن مي پرسد.حضرت به مسايلي چون تمکين بي چون وچراي! زن اشاره مي کند و دختر نيز ميپذيرد اما در نهايت پيامبر مي فرمايد:حق ديگر شوهر بر تو ان است که اگر از تو خشمگين باشد شب را تا صبح نخوابي مگر اينکه شوهرت را از خود راضي کرده باشي.دختر مي پرسد حتي اگر مقصر شوهرم باشد وپيامبر پاسخ مي دهد اري! و دختر مي گويد به خدايي که تو را به پيامبري فرستاد سوگند که هر گز شوهر نکنم.(معناي اين روايت چيست؟ وآيا در اسلام مظلوم بايد از ظالم تقاضاي بخشش کند چون زن است؟)
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قبل از پرداختن به پاسخ سؤالات شما به صورت موردي، به چند نکته توجه فرمائيد :
1. با توجه به تلاش دشمان و معاندان در مبارزه با معارف ناب دين اسلام و ايجاد انحراف در آموزه هاي ديني و معارف اهل بيت (ع) در طول تاريخ روايات جعلي متعددي در ميان ساير روايات معتبر وارد شده که بدون داشتن مهارت و تخصص لازم نمي توان آن ها را تفکيک نمود و تشخيص داد لذا نمي توان صرفا به وجود يک روايت در کتاب هاي روائي اعتماد نمود و حتي با توجه به اين نکته که در گذشته برخي از علما درنقل روايات بويژه رواياتي که مربوط به آداب زندگي و سنت پيامبر مي باشد خودشان بين روايات تفکيک نمي کردند بلکه هدفشان جمع آوري تمام روايات نقل شده بوده و تفکيک روايات صحيح و قابل اعتماد از روايات جعلي و غير قابل اعتماد را به اهلش واگذار نموده اند لذا نمي توان به همه رواياتي که در کتاب هائي نظير حلية المتقين بيان شده اعتماد نمود.
2. دين و معارف دين يک منظومه منسجم مي باشد که براي فهم آن و يافتن درک درست و جامع از معارف آن لازم است به همه معارف و بيانات در کنار هم و با توجه به مقدمات و شرايط بيان آن توجه شود و الا در بسياري از موارد اين امکان است که پيامبر (ص) و يا امام معصوم (ع) با توجه به قرائن موجود در آن زمان براي فردي سخني مي گويد در حالي که فرد مورد خطاب چون قرائن و مقدمات را مي داند ،معنا و مراد معصوم را به خوبي درک مي کند ،لکن اگر کسي بعد از گذشت زمان و تغيير شرايط به همان سخن مراجعه کند و در قيود و شرايط و قرائن خاص آن روايت دقت نکند دچار سوء برداشت و خطا مي شود.
3. در برخي از موارد پيامبر و يا امام معصوم با توجه به نياز مخاطب و پرسشگر با او سخن مي گويد ،لذا نمي توان در اين موارد سخن امام را بدون توجه به شرايط و نياز مخاطب تبيين نمود .لذا در مجموع براي فهم هر روايت بويژه رواياتي که شما در سؤال مطرح نموديد نمي توان نگاه و منظر خداوند را در مورد زن و مرد صرفا با يک روايت فهميد لذا علارغم درخواست شما مبني بر پاسخ گوئي موردي لازم است با يک نگاه جامع جايگاه و نقش زن و مرد و حقوق هر يک بحث نمود و سپس به صورت موردي روايات مذکور را تبيين نمائيم.
4. در باره حقوق زن و شوهر بر يکديگر لازم به ذکر است که حقوق به طور كلى گاهى يكطرفه است؛ يعنى فقط به سود يكى بر عهده ديگرى است؛ بدون اين كه بر عهده ديگرى حقى واجب گردد. بعيد است در بين بندگان چنين حقوقى را بتوانيم پيدا كنيم؛ زيرا از بيان حضرت امير(ع) در نهج‏البلاغه مى‏توان برداشت كرد که هر حقى در مقابل حق ديگرى وضع شده است. ايشان مى‏فرمايد:
حق چون به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز به كار رود و به زيان هر كس اجرا شود، به سود او نيز جريان يابد. اگر بنا بود كه در موردى حق يك‏ سويه اجرا شود، چنين موردى تنها از آنِ خداى سبحان بود، نه آفريده‏هاى او؛ چرا كه او را بر بندگان قدرتى است بيكران و قلمرو سرنوشتى كه او رقم زده، عدالت ناب است، بى‏گمان. با اين همه، در اين مورد نيز حق را به گونه‏اى متقابل نهاده است. حق خويش را بر بندگان، فرمانبرى بى‏چون و چرا، و در برابر آن پاداش آنان را - از سر فضل و كرم و فزونى و گشايشى كه خداوندى او را سزا است - دوچندان رقم زده است. (1)
5. گاهي نيز حقوق به صورت متقابل است؛ يعنى اگر براى زيد نسبت به عمرو حقى واجب مى‏شود، در برابر آن براى عمرو هم نسبت به زيد حق ديگرى واجب مى‏گردد و هر دو، هم حق دارند (حقى كه به سود آنان است) و هم وظيفه (حقى كه بر عهده آنان است و بايد ادا كنند).
شكى نيست كه زن و شوهر نسبت به يكديگر حقوق متقابل دارند و هر کدام بر عهده ديگري حقوقي و نسبت به او وظايفي دارد.
در كتب روايى و فقهى، حقوق بسيارى براى شوهر بر عهده زن شمرده شده كه در مقابل آن ها حقى براى زن وضع نگرديده است. بعضى از علماى اسلام حقوق فراوانى به سود شوهر بر عهده زن ثابت مى‏دانند كه در قياس با حقوق زن بر عهده شوهر، نسبت کم تري دارد.
6. مرحوم آيت‏اللَّه شيخ «محمدمهدى شمس‏الدين» رئيس پيشين مجلس اعلاى شيعيان لبنان (قدس‏سرّه) که نسبت به حقوق زنان حساسيت داشت، به دقت اين فتاوا و روايات و مستندات را از لحاظ سندى و دلالتى بررسى كرده است. ايشان حقوق شوهر بر زن را با توجه به روايات و مستندات فقهى مطرح كرده و اثبات نموده كه بر خلاف نظر مشهور (كه حقوق زيادى براى شوهر بر عهده زن به نسبت به حقوق زن بر عهده شوهر قائل هستند)، حقوق زن و شوهر را متقابل و متلازم و همسان مي داند. (ر.ک: شمس الدين، محمد مهدي، المسائل الحرجة في فقه المرأة (سه جلد)، بيروت، المنار)
7. حق شوهر بر زن فقط بهره‏گيرى جنسى و لوازم آن از جمله حق تعيين مسكن مي باشد . زن هم در قبال آن حق نفقه و همخوابى و معاشرت نيكو دارد.اما حقوق فراوان ديگرى كه افراد به عنوان حق شوهر و يا همسر شمرده مى‏شوند در بسياري موارد اصلا مخصوص حوزه زن و شوهر نظير زناشوئي نيست ، بلکه از حقوق انسان ها بر عهده يک ديگر مي باشند، و يا رواياتي که مستند آن حقوق مي باشد ضعيف و غير قابل قبول مى‏باشند.
و رواياتي هم که حقوقي فراتر از موارد مذکور براي شوهر اثبات مي کند، يا از لحاظ سندي و روايي اشکال دارند، يا دلالت بر حق ويژه اي براي مرد به نحو "حق و وجوب" نمي کند و حداکثر توصيه براي استحکام خانواده و زياد شدن صميميت بين زن و مرد است.
8. اما در مورد اين روايت به صورت خاص كه در منابع معتبر و به صورت قابل اعتماد نقل شده است (2) لازم به ذكر است كه خداوند متعال به جهت اهميت و قدرت شهوت موجود در مرد و قدرت كنترل كمتر در بين بسياري از مردان ، جهت كشيده نشدن مسائل جنسي به عرصه جامعه ،تاكيد فراوان دارد كه تمام نياز جنسي مرد در خانه و توسط همسرش تامين گردد لذا بر زن اين قدر تاكيد مي شود كه تحت هر شرايطي اجازه ندهد همسر او بدون تامين اين نياز از خانه خارج گردد ، به همين دليل در منظر ديني حتي اگر به جهت قصور و كوتاهي مرد درخانه باعث كدورت بين زن و مرد گردد ،اگر چه خطا و ظلم مرد و لزوم جبران از طرف مرد به قوت خود باقي است اما به زن تاكيد مي شود باز اجازه ندهد قصور و ظلم مرد در زمينه ديگر كه به صورت طبيعي در سردي رابطه جنسي طرفين تاثير گذار خواهد بود ، باعث شود در نهايت مرد با وجود نياز جنسي از خانه خارج گردد و لذا مي توان روايات نظير روايت مورد نظر شما را ناظر به همين مطلب دانست و همانطور كه از ابتداي روايت كه سخن از وظيفه زن در تامين نياز جنسي شوهر در هر شرايطي مي باشد مشخص است كلام پيامبر(ص) در انتهاي روايت( كه در صورت مقصر بودن شوهر نيز باز هم حضرت مي فرمايد بر زن لازم است كه او را راضي نمايد )ناظر به تامين همين نياز است و نبايد تصور شود كه كلام پيامبر در مورد راضي نمودن شوهر به معناي بخشش همان ظلمي باشد كه از جانب مرد رخ داده است .جهت تاييد اين مطلب به روايتي ديگر از امام صادق (ع) اشاره مي شود كه در همين زمينه مي فرمايد:
« هر زنى كه شب را بروز آورد در حالى كه شوهرش در حقى كه براى اوست بر وى خشمگين باشد هيچ نمازى (و طاعتى) از او قبول نشود تا اينكه شوهرش از او راضى و خشنود شود». (3)

پي نوشت ها:
1. عبده، محمد، خطب الامام علي (نهج البلاغه)، ج 2، ص 198، اول، قم، دار الذخائر، 1412 ق.
2. شيخ صدوق ،الفقيه ج3، ص 438، جامعه مدرسين ،1413ق.
3. ميرزا احمد آشتياني ،طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز ترجمه‏، ج‏2، ص 146، كتابخانه صدوق ،1362ش.

پرسش 2:
در کتاب درسي تفسير موضوعي قرآن نوشته جمعي از نويسندگان از جمله حجه الاسلام بهجت پور و دکتر کلانتري -دفتر نشر معارف قم روايتي از امام سجاد سلام الله عليه آمده است که در مورد حق اساسي زن ميفرمايد:حق همسرت ان است که بداني خداوند او را مايه سکون تو قرار داده است واونعمت خداوند بر توست.پس او را گرامي بدارو با او با رفق و مدارا برخورد نما و -هرچند که حق تو بر او بيشتر است- حق او بر تو اين است که با او مهرباني کني.( سوال من اين است که چرا حضرت فرموده هر چند حق تو-يعني مرد-بيشتر است.يعني به گونه اي بيان شده که گويي حق مردان هميشه بيشتر از زنان است.چرا؟)
پاسخ:

به چند نکته توجه فرمائيد:
1. غالب اين روايات ناظر به حقي است که مرد نسبت به زن در مسائل زناشوئي و لزوم اطاعت بي قيد و حصر زن در مقابل شوهر در اين موارد دارد؛با توجه به اين نکته که نياز جنسي در بين زن و مرد ماهيتي متفاوت دارد و در زن بيشتر جنبه عاطفي دارد و در مرد بيشتر جنبه شهواني، لذا در داشتن چنين ارتباطي نوعا مرد به لحاظ زماني احتياج شديدتر و بيشتر و متعددتري نسبت به زن دارد. لذا اگر هم در تامين اين نياز بين زن و مرد حقوق و تکاليف متفاوتي قرار داده شده است براي تبعيض نيست؛ بلکه با توجه به نياز حقيقي طرفين است ،لذا از ان جائي که نياز مرد نسبت به همسرش به مراتب از نياز همسرش به او در موارد شهواني نامحدودتر مي باشد، در اين زمينه حقوق بيشتر و نامحدودي براي مرد وضع شده و بر زن تکليف مي شود.
و اگر گفته شود که مرد نسبت به زن از حق بيشتري در مسائل زناشوئي برخوردار است به همين جهت است و اصلا دلالت بر برتري ذاتي مرد نسبت به زن ندارد.
2. در مورد ساير روايات که به صورت مطلق حق مرد را نسبت به زن بيشتر مي داند، همانطور که در بخش گذشته پاسخ اشاره شد بايد توجه داشت که بر اساس تقسيم وظايف طبيعي که بين زن و مرد صورت مي گيرد، حقوق و تکاليفي نيز در راستاي نقش آفريني افراد وضع شده است ،که يکي از برجسته ترين اين تقسيمات بحث مديريت در عرصه خانواده مي باشد که بدون توجه به مقايسه ذاتي بين زن و مرد، به فردي که نقش شوهر دارد واگذار شده است و لذا به صورت طبيعي در حوزه مديريت حق اطاعت و پيروي براي مردان بيشتر مي شود و البته اين حق اعتباري و مديريتي است و ارزش ذاتي ندارد و بيشتر بودن حق مرد بر زن نيز در اين روايات ناظر به بحث مديريت خانواده است و کليت ندارد.

پرسش 3:
پيامبر مي فرمايد اگر سجده بر غير خدا حرام نبود هر آينه دستور مي دادم که زنان بر شوهران خود سجده کنند!(سوال من اين است که آيا برخي از مردان از زنان خود از نظر انسانيت پايين تر نيستند؟
پس چگونه است که پيامبر به طور کل مردان را- در صورت روا بودن سجده بر غير خدا -لايق سجده مي داند! و اصولا اين همه مقام دادن به شوهر به چه دليل است؟با توجه به اينکه بسياري از زنان نه تنها نان اور خانواده هستند. بلکه امور خانه داري و شوهرداري و بچه داري را هم انجام مي دهند. اما به هيچ عنوان به اندازه مردان بزرگ شمرده نمي شوند؟)
پاسخ:

به چند نكته توجه فرمائيد:
1. اگر چه اين حديث در کتب معتبر حديثي وارد شده، (1)و از نظر سندي "صحيح" و قالب اعتماد است. (2)
اما در مورد معنا و مفهوم اين روايت با توجه به مطالبي كه در بخش اول پاسخ در مورد معناي حقوق زن و شوهر بيان شد و با توجه به نگاه خداوند در مقام ارزش گذاري بين انسانها (3) اين نکته به دست مي آيد که اين روايات در مقام بيان ارزش ذاتي زن و شوهر نيست بلکه نحوه برخورد زن و شوهر و حقوق طرفين را با هدف تنظيم روابط آنها بيان مي کند و الا همانطور که خود شما اشاره فرموديد بسياري از زنان هستند که به لحاظ مقامات معنوي و قرب و منزلت نزد خداوند و در قيامت قطعا از شوهران خود گوي سبقت را ربوده اند حتي در برخي موارد نظير همسر فرعون ، شوهر اهل دوزخ و معصيت وکافر بوده اما همسر او به جهت ايمان به خدا و انجام اعمال صالح و در عين حال اطاعت از شوهر فاسق خود در مورد وظايفش و مدارا کردن با او استحقاق اجر و قرب ويژه الهي يافته در حدي که در قرآن کريم مورد تمجيد قرار مي گيرد. (4)
و يا در بسياري موارد زن حتي غير از انجام وظايف شرعي خود در انجام وظايف مرد و کمک اقتصادي به خانواده نيز تلاش مي کند.پس نمي توان چنين رواياتي را به معناي بالاتر بودن ارزش مرد تفسير نمود. بلکه در واقع به جهت اهميت ويژه و تاثير منحصر به فردي که خانواده به عنوان اولين واحد اجتماعى در سرنوشت افراد و جامعه دارد بسياري از توصيه ها و دستورات ديني را متوجه خود نموده است ، کانوني که با پيوند زن و مرد تشكيل مى‏شود و با تولد فرزندان بر تعداد اعضاى آن افزوده مى‏گردد.به طور طبيعى داراى غايت و هدف است که سرمايه و توان انسانى اعضاى آن، براى رسيدن به همان هدف صرف مى‏گردد. هدف خانواده ايجاد محيط انس، لذت، آرامش و صميميت براى همسران است تا به كمك يكديگر كاستى‏هاى خود را رفع كنند و نيازهاى طبيعى يكديگر را برآورده سازند؛ نيز زمينه رشد و تعالى مادى و معنوى براى دو طرف ايجاد گردد و بتوانند نسلى پاك توليد و تربيت كنند.
هر مجموعه‏اى اگر داراى نظام، سازماندهى و مديريت باشد، بهتر مى‏تواند به اهداف خود برسد و با صرف هزينه كم تر، نتايج بهترى به دست آورد. با به كارگيرى مديريت، از هرج و مرج و هدر رفتن نيروها و سرمايه‏هاى هر مجموعه جلوگيرى خواهد شد. لذا اين احملال وجود دارد كه اين قبيل روايات ناظر به پذيرش مديريت مرد از جانب زن باشد و از آنجائي كه مرد وظيفه تأمين هزينه زندگى را دارد، تدبير كلى امر خانواده به او سپرده شده است. البته اين به معناي فضيلت ذاتي براي مرد نيست بلكه با توجه به اينكه مديريت با مشغوليت ذهنى، خستگى روحى و گرفتارى اجتماعى همراه است؛ چنان كه تلاش فراوان مى‏طلبد و سبب فرسودگى زودرس مى‏گردد. در نظام خانوادگى اسلام، مصلحت زن و مرد بر اين است كه بانوان تا حد ممكن از چنين صحنه‏هايى دور باشند تا بتوانند آسوده‏خاطر وظايف همسرى و مادرى را به خوبى ادا كنند و سرزندگى، شادابى و بالندگى كانون خانواده حفظ گردد.و هم اين احتمال وجود دارد كه مراد اين قبيل روايات ناظر به شيوه رفتار زن نسبت به مرد باشد و كنايه از نهايت احترام واظهار محبت نسبت به شوهر و بدست آوردن دل همسر خود و فتح قلب او مراد باشد ،اگر زن بانهايت احترام خستگي حاصل از تلاش اقتصادي را از تن مردخارج كرد نشاط وشادابي درمنزل حاكم ميشود . و عزت و احترام متقابل زن و مرد تضمين مي گردد،نظير همان احترامي كه امروزه درژاپن زن نسبت به شوهر دارد .
به هر حال روحيات طبيعى زن و مرد نيز اقتضاى همين مطلب را دارد؛ زيرا روحيات آن دو را اين گونه توصيف كرده‏اند:
زنان داراى لطافت جسمى، حس انقياد و تسليم و علاقه بيش تر به خانه هستند. (5) مردان خشن‏تر، عضلانى و قوى‏ترند. احساسات مرد، مبارزانه و جنگى است. احساسات زن، مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكى در او نمودار مى‏شود. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهميت كانون خانوادگى، بيش از مرد است. مرد مى‏خواهد شخص زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مى‏خواهد دل مرد را مسخّر كند و از راه دل بر او مسلط شود. مرد مى‏خواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مى‏خواهد از درون قلبِ مرد بر او نفوذ كند. مرد مى‏خواهد زن را بگيرد و زن مى‏خواهد او را بگيرند. زن از مرد، شجاعت و دليرى مى‏خواهد و مرد از زن، دلربايى و زيبايى. زن حمايت مرد را گرانبهاترين چيزها براى خود مى‏شمارد. (6)
با توجه به مجموعه روحيات برشمرده - خواه آن ها را نتيجه اوضاع اجتماعى بدانيم يا فطرى و طبيعى بشماريم - مرد براى تصدى مديريت خانواده مناسب‏تر است و اسلام مرد را عهده‏دار امور خانواده شمرده است.
البته هم در اين روايت و هم به طور کلي،سجده کردن حتي در مواردي که مصلحت فرد و جامعه در اطاعت و مطاع بودن يکي و مطيع بودن ديگري است، ممنوع شمرده شده و هم مطاع بودن مرد و مطيع بودن زن در امور منزل و زندگي خواسته شده است؛ زيرا به مصلحت خانواده و مرد و زن و فرزندان و اجتماع است. البته اصل کلي که بر همه اين ها حکومت دارد اين است که افرادي مثل حاکم و پدر و شوهر و ... تا زماني بايد مطاع باشند که اوامر آن ها در راستاي اوامر خدا و مورد رضاي او باشد و اگر آنان امري کردند که خدا نمي پسندد، اطاعت از آن ها مجاز نيست؛ بلکه ممنوع است.
در اين جا نه به زن توهين شده و نه برده مرد شمرده شده است؛ بلکه مرد در مديريت به رعايت مصالح زيردستان از جمله زن توصيه شده و زن هم به اطاعت از مدير مأمور گرديده تا خانواده استحکام يابد.

پي نوشت ها:
1. کليني، کافي، ج 5، ص 508، پنجم، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1362 ش، و کتب روايي ديگر.
2. مجلسي، محمد باقر، مرآة العقول، ج20، ص 320، دوم، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1363 ش.
3. حجرات (49) آيه 13.
4. تحريم (66) آيه 11.
5. مهريزي، مهدي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، ص ‏205.بي تا ، بي جا.
6. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، ص ‏207 - 205، تهران، صدرا،بي تا.
پرسش 4:
زني نزد رسول خدا مي آيد و مي پرسد آيا زنان هم به اندازه شوهران بر همسر خود حق دارند؟ حضرت در پاسخ مي فرمايد:از صد تا يکي هم نه!!!! (معناي اين روايت عجيب چيست که حتي در کتب معتبر نقل شده است.سوال من اين است که چگونه است زنان به اندازه مردان وحتي بيش از انان زحمت مي کشند يعني به اندازه آنان وظيفه خود را ايفا مي کنند. اما يک صدم انها حق ندارند! در حالي که حضرت علي مي فرمايد هرکس که حق دارد در برابر ان حق و ظيفه اي دارد و هر کس که وظيفه اي دارد حقي هم دارد.اما زنان در وظايف با مردان برابر ولي در حقوق زن با شوهر قابل قياس نيستند؟)
پاسخ:

نخست لازم است توجه شما را نسبت به روايات اخلاقي به اين نكته جلب نماييم كه در سند اين گونه روايات نوعي تساهل وجود دارد، زيرا بار اخلاقي دارد. عمدتا روايات اخلاقي را بررسي سندي نمي كنند. از اين رو تا بررسي سندي نشود ، نمي توان گفت به طور قطع اين روايت از رسول خدا صادر شده است.
از مسلّمات اسلامى است که احکام شرعى بر اساس مصالح و مفاسد واقعى وضع شده، يعنى هر امر شرعى به علت مصلحت ضرورى است . هر نهى شرعى ناشى از مفسده‏اى است که بايد ترک شود. خدا براى اين که بشر را به مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب کرده است. براى اين که بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى کارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهى. مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حکمت‏ها به گونه‏اى است که اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نيز همان حکم را مى‏کند که شرع بيان کرده است.
در مورد زن و شوهر نيز احکام الهي بر اساس مصلحت و مفسده بيان شده است.
شک نيست که مرد و زن هر چند از نظر اصل انسانيت با هم فرق ندارند و هيچ کدام بر ديگري امتياز ندارد، اما از نظر خلقت با هم تفاوت دارند. تفاوت هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي و عاطفي است. چون هريک از زن و مرد در دستگاه طبيعت وظايفي دارند . براي انجام وظايف خاصي آفريده شده اند . مطابق با وظيفه اي که دارند، از نظر جسم و روح و عاطفه خلق شده اند . اگر مرد و زن هر کدام با اين خصوصياتي که دارند آفريده نمي شدند ،خلقت ناقص بود . مرد و زن با هم با خصوصياتي که دارند ،مکمل آفرينش عالم هستند.
در مورد زن و شوهر و مسائل خانواده اسلام دو نوع حکم بيان نموده است:
يکي: احکام تکليفي و بايد و نبايدها که براساس مصلحت و مفسده بيان شده است.
دوم: احکام عاطفي و اخلاقي که بيانگر تشويق خدمات زن و شوهر در برابر هم ديگر مي باشد.
احکام تکليفي و حقوق هريک از زن و شوهر مطابق با طبيعت هر يک از زن و مرد بيان شده است،حقوقي که براساس احکام تکليفي الهي بين زن و شوهر مي باشد:
الف) حق مرد بر زنى که عقد دائمى شده است:
1- زن نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود،
2- بايد خود را براى هر لذّت متعارفى که او مى خواهد، تسليم نمايد
3- بدون عذر شرعى از نزديکى کردن او جلوگيرى نکند.
ب) حق زن بر مرد در صورتي که زن در اموري که ذکر شد، از شوهر اطاعت کند:
1- تهيه غذا و لباس و منزل و لوازم ديگرى که در کتب ذکر شده بر شوهر، واجب است . اگر تهيه نکند چه توانايى داشته، يا نداشته باشد، مديون زن است.
2- مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.
3- مرد اگر چند زن داشته باشد و نزد يکى يک شب بماند، واجب است نزد ديگرى نيز يک شب در ضمن چهار شب بماند . در غير اين صورت ماندن نزد زن واجب نيست .بلى لازم است او را به طور کلى متارکه ننمايد . اولى و احوط اين است مردى که يک زن دارد ،در هر چهار شب يک شب نزد زن دائمى خود بماند.
4- شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه، نزديکى با عيال دائمى خود را ترک کند، مگر با رضايت وى. بنابر احتياط واجب اين حکم در مسافر در سفر غير ضرورى هم ثابت است.
5- مهريه زن را در صورتي که زن طلب نمايد، بايد پرداخت نمايد. (1)
حال اگر به اين حقوق دقت کنيد ،مي بينيد حق زن برمرد بيش تر از حق مرد بر زن است. مرد در واقع اسير و کارگر زن است ،نه زن اسير مرد. مرد ها بايد کار و زن ها مصرف کنند . زن ها مجبور به کارکردن نيستند حتي مي توانند لباس شوهر را نشويند. خانه را تميز نکنند. مي توانند در برابر شير دادن نوزاد خود از شوهر مزد بگيرند.
از نظر حکم تکليفي، مرد حق امر و نهي ندارد، بلکه بايد مهريه بدهد . نفقه زن را از منزل و لباس و خوراک و پوشاک تهيه کند. زن فقط در مسائل جنسي و خانه ماندن اطاعت مي کند. هيچ کارديگري بر عهده زن نمي باشد.
در نتيجه از نظر احکام تکليفي حق زن بر مرد بيش تر است. برداشتي که کرده ايد، صحيح نيست
اما از نظر اخلاقي و عاطفي: شارع مرد و زن را تشويق به محبت و خدمت به همديگر نموده است . هر مرد و زني که به همديگر در کارها کمک نمايند، خداوند به او ثواب عنايت مي کند. روايات در اين موضوع زياد وارد شده است . براي خانم هايي که به خانه و به شوهرش خدمت کنند، آن قدر ثواب عنايت مي کند که با عقل بشري قابل حساب نمي باشد. اگر خانم ها در منزل کار مي کنند و زحمت مي کشند ،به عنوان يک تکليف نيست ، بلکه براي گرم نگهداشتن کانون خانواده است که خداوند براي خانم ها در برابر کارکردن در منزل پاداش عنايت مي کند و مستحق بهشت مي گردند.
نتيجه :پس از تفكيك در حقوق اخلاقي و حقوق تكليفي لازم است بدانيد حقوق تكليفي زن بر عهده مرد بيش تر از حقوق مردان است .نسبت به روايت مورد پرسش بايد گفت :بر فرض صحت سند آن روايت در باب مسائل اخلاقي بوده كه براي زن الزام آور نيست .حقوق اخلاقي عاطفي است و به منظور گرم تر شدن كانون خانواده مي باشد.
پى‏نوشت‏:
1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسأله 2412 به بعد.

پرسش 5:
5.چرا در روايات امده است که زنان از نظر عقلي ناقص اند(نهج البلاغه) ويا اينکه امده است با زن بد همنشين نشويد و با خوبان انها هم مشورت نکنيد!
خواهشمندم که اين 5 مورد را به طور جداگانه پاسخ داده و بگوييد که معناي اين روايات چيست؟
پاسخ:
@@ در خصوص اين تعبير در نهج البلاغه به چند نكته توجه فرمائيد:
1.اگر چه نسبت دادن نقصان عقل به زنان در خطبه 31 نهج البلاغه وجود دارد اما در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مي توان به نوعي آن را عموميت داد بين زنان و مردان. مثلاً امام علي مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله؛ خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست.(1)
در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است. در روايات، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است.
2.نبايد تلقي كرد كه آنچه را امروز ما با شنيدن اين جمله مي فهميم، دقيقا مراد حضرت در آن زمان بوده است. اتفاقا نكات متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جمله حضرت با آنچه ما مي فهميم و نتيجه مي گيريم، متفاوت است.
3.با توجه به تقسيم عقل انسان به عقل نظري و عقل عملي كه در روايات نيز به آن اشاره شده(2) مي توان درك كرد كه آنچه كه ملاك فضيلت انسان و برتري او بر ديگران است، عقل نظري است كه به عنوان ابزار درك حقائق و معارف بوده و جنسيت فرد در آن دخالت ندارد . زن و مرد در بهره مندي از آن يكسان مي باشند.
اما عقل عملي كه متناسب با وظائف هر فرد در عرصه اجتماع و خانواده با كسب تجربه و تحت تاثير آداب و رسوم هر زمان شكل
مي گيرد، بين افراد متفاوت بوده ؛ برخي از افراد نسبت به ديگران بهره بيش تري از اين نوع عقل دارند. البته فضيلتي ذاتي محسوب نمي شود . براي ارزش گذاري ذاتي بين زن و مرد ملاك محسوب نمي شود .
در اين جا نيز كلام حضرت ناظر به نقصان زن در اين نوع عقل مي باشد . البته در مقام ارزش گذاري بر مرد و زن نيست . اين جمله حضرت نقصان جنس زن محسوب نمي شود، زيرا عقل عملي متناسب با جايگاه عملي و اجرائي زن در اجتماع و نقش آفريني او در امور كلان جامعه آن روز مي باشد . گوياي فضيلت و يا برتري ذاتي مرد بر زن و يا نقصان در خلقت زن نيست .بلكه با توجه به يكسان بودن عقل نظري در زن و مرد و با توجه به لطافت روحي زن توفيق زن در تعالي روحي و معنوي، بيش از مرد است يا دست‏كم زن مانند مرد است؛به همين دليل حتي خداوند تقريبا شش سال قبل از مكلف شدن مرد، زن را به حضور مي‏پذيرد. زن از بدو دهمين سال زندگي، خدا او را به حضور مي‏پذيرد . با او سخن مي‏گويد . روزه را بر او واجب مي‏كند. مناجات هاي او را به عنوان دستور مستحب شرعي گوش مي‏دهد؛ در حالي كه هنوز مرد، نوجواني بازيگر است.(3)
4. تفاوت ناشي از تفاوتي است كه جايگاه فعلي زن در جامعه آن روز داشته و به تعبير آيت الله جوادي آملي «چنين تعبيرهايى به لحاظ غلبه خارجى موضوع در زمان بيان آن است. يعنى در آن زمان كه زنان از تعليم و تربيت صحيح محروم بودند. در صورتى كه اگر شرايط درست براى فراگيرى آن ها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود، اگر غلبه بر عكس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشا نكوهش گردد. يعنى اگر زنان در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بينديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند، تمايزى از اين جهت با مردها ندارند . اگر گاهى تفاوت يافت شد، همانند تفاوتى است كه در اين مورد بين خود مردها نيز مشهود است.مثلاً اگر زنان مستعد به حوزه‏ها و دانشگاه‏هاى علمى راه يابند و همانند مردان به فراگيرى علوم بپردازند و در دروس مشترك آگاهى كامل يابند، ديگر نمى‏توان گفت رواياتى كه در نكوهش زنان آمده و احاديثى كه در پرهيز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله‏اى كه در نارسايى عقول آنان رسيده، اطلاق دارد و هيچ‏گونه استثنايى نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلكه قطعاً اين گونه زنان، مستثنا خواهند بود و در اين زمينه تمايزى با مردها ندارند».(4)
5. روايت در مقام توصيف زن به صورت مطلق نيست، بلكه نهي از مشورت و تكيه بر زنان در امور خاص (مانند حکومت داري يا قضاوت و ...) يا اموري که به او مربوط نيست مي باشد . امير المومنين علي عليه السلام در ادامه همين وصيت مي فرمايد:
«...وَ لَا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا يُجَاوِزُ نَفْسَهَا فَإِنَّ ذَلِكَ أَنْعَمُ لِبَالِهَا وَ بَالِكَ وَ إِنَّمَا الْمَرْأَةُ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لَا تُطْمِعْهَا أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا ؛
زن را به بيش از آنچه راجع به خود او است، بر كارها صاحب اختيار مكن، زيرا زن چون گل لطيف است . کارگزار حکومتي نيست . او را براي شفيع شدن براي غير به طمع نينداز و...»(5)
در اين خطبه ضمن اشاره به لطافت زن (النساء ريحانه ليس بقهرمانه ) عدم به کارگيري زن به عنوان کارگزاري حکومت اشاره
مي شود . از عدم قبول شفاعت زن در امور حکومتي سخن به زبان مي رود. از اين رو اين احتمال هست که منظور از نقصان عقل و نهي از مشورت با زنان و ... که در صدر خطبه بيان شده، ناظر به مشورت در امور حکومتي و سياسي و قضايي باشد. چرا که اين امور نيازمند عقلانيت ، شجاعت و دورانديشي ويژه اي است . چه بسا لطافت روحي و رواني زنان سبب اتخاذ تصميم احساسي گردد.
6. زنان و مردان در نوع هوشيارى با هم متفاوت هستند. مردان، هوشيارى با ديد متمركز دارند و زنان هوشيارى با حواس و ديد باز. همين مسأله در نوع قضاوت مرد و زن تأثير مى‏گذارد. مردان در صدور رأى تمام جوانب مخفى را مى‏بينند اما خانم‏ها به اشد مجازات فكر مى‏كنند، زيرا همان گونه كه در ابراز محبت سريع هستند، در اعمال خشم هم شديد هستند.
ذهن آن ها معمولاً شلوغ‏تر از مردان است . از اين رو در تصميم‏گيرى‏ها با هم متفاوت هستند. متمركز بودن مردان و گستره نگرى زنان در تصميم‏گيرى‏هاى آن ها نقش زيادى دارد. زنان براى حل مشكل چندين راه حل را پيدا مى‏كنند.قدرت تمركز در يك راهكار و تصميم‏گيرى را ندارند. زنان هميشه خواهان برقرارى ارتباط هستند. از اين رو تمايل دارند تا ديگران را در تصميم‏گيرى‏هاى خويش شركت دهند و چون سليقه‏هاى افراد گوناگون است، روند انتخاب و تصميم‏گيرى زنان نسبت به مردان كه محور تصميم‏گيرى‏هاى آن ها، خودشان و قدرت تعقل آن هاست، كندتر خواهد بود.(6)
واقعيت فوق سبب برتري مطلق هوشي مرد بر زن نيست، بلکه تفاوت هوشي زن و مرد را سبب مي گردد. سطح هوش هيجاني ،کلامي و هنري زنان بالاتر از مردان و در مقابل سطح هوش مکانيکي و رياضي و فلسفي مردان قوي تر است .يکي از رموز وظايف مادري و همسري در زن و وظايف اجتماعي و حکومتي در مرد مبتني بر تفاوت در هوش است.
با اين بيان مشخص مي شود که اميرالمومنين علي عليه السلام در صدد نكوهش زنان و ايراد نقص به آنان نيستند، بلكه مى‏خواهند زنان و مردان را توجه دهند به اين كه اين دو جنس با توجه به ساختار آفرينش شان متفاوتند .ناقص‏العقل خواندن زنان به معناي سرزنش و معيوب دانستن آنان نيست، بلكه در صدد بيان اوصاف طبيعى زنان است ، بنابراين حالت طبيعى زنان چنين است؛ اما زنانى هستند كه مى‏توانند عقل خويش را شكوفا كرده و تصميمات پايدار و جدى بگيرند.از اين رو همه زنان و به خصوص زنان تحصيل‏كرده با آگاهى از اين تفاوت‏ها و شناخت حالات طبيعى خويش مى‏توانند قوه تعقل خويش را تقويت و عواطف و احساسات خويش را مهار نمايند و در تصميم‏گيرى‏ها پا به پاى مردان پيش روند.
رفتار عملى حضرت على‏عليه السلام نيز بيانگر همين موضوع است كه حضرت بارها حضرت زهرا عليها السلام را مورد مشورت قرار مى‏دادند يا امام حسين‏عليه السلام در واقعه كربلا از حضرت زينب عليها السلام به عنوان مدير اجرايي و جهت دهنده اصلي واقعه عظيم کربلا استفاده کرد. بنابراين زنان هم مى‏توانند به كمال عقل دست يابند و تصميماتى جدى و عقلانى بگيرند.

7. با اين توضيحات مشخص است كه حضرت حكيمانه سخن گفته اند . بيان اين جمله منافاتي با عصمت حضرت ندارد .حضرت از مدار حق دور نشده ، چرا که خود مدار حق هستند لكن اگر حضرت چنين جملاتي را به دنباله جنگ جمل و ناراحتي از مسبب آن (عايشه) بيان فرموده ، خللي به عصمت ايشان وارد نمي کند، چون عصباني شدن با عصمت منافاتي ندارد . اتفاقا در منظر قرآن يکي از ويژگي هاي مؤمن اين است که اگر چه با مؤمنان رحيمانه و از روي محبت مواجه مي شود اما در مقابل کفر ورزي ديگران با شدت و غضب برخورد مي کند.(7)
*****
اما در مورد روايت بعدي طبيعي است که عدم همنشيني با زن بد همانند دستورات عديده اي است که از همنشيني با هر انسان بد وارد شده و امري معقول است اما در مورد مشورت با زنان مقصود حضتر با طور ناقص به دست شما رسيده است ؛ اصولا طبيعي ايت که به جهت غلبه احساسات و عواطف در زنان معمولا دور انديشي کامل و نگاه همه جانبه در اظهار نظرات آنان وجود نداشته باشد اما اين امر مطلق نبوده و مربوط به توده متعارف زنان در عصر حضرت يا هر عصر مشابه است .
اما اگر زناني ازاين حوزه بيرون باشند منعي از مشورت با آنها نشده چنان که امير المومنين علي (ع)‌ در جاي ديگر فرمودند " إيّاك و مشاورة النساء، الّا من جرّبت بكمال عقل"(8)از مشورت كردن با زنان بپرهيز، مگر زنى كه كمال عقل او آزموده شده باشد"

پي نوشت ها:
1.علامه جعفري، زن از ديدگاه امام علي(ع)، ص 51، تنظيم و تلخيص: محمدرضا جوادي،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.
2.علامه مجلسي،بحارالانوار، ج78، ص9،دار إحياء التراث العربي،1403 .
3.استاد جوادي آملي، زن در آيينه جمال وجلال، ص255- 257،اسراء، بي تا.
4.همان. ص 36-37.
5.سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه 31، انتشارات دار الهجره قم ،بي تا
6.نومان .ل.مان. اصول روانشناسي . ترجمه و اقتباس :محمد ساعتچي.ج1 ص 646.موسسه انتشارات اميرکبير، بي تا .
7.فتح(48) آيه 29.
8. الحياة،احمد آرام‏، تهران، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1380، ج 1 ص 321