فرقههای پیشگفته، منتسب به شیعهاند هر چند تفاوت گوهری با شیعهی امامیه دارند.آگاهی از باورهای پیروان آنان میتواند کمک شایانی به شناختم ما از آنان بنماید
پرسش 1:
عقايد علويان،چيست؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مذهب علويون در واقع انشعابي از مذهب شيعه اماميه است که تاريخ جدايي آن به دوران پس از غيبت صغري ميرسد.
پايگاه اين مذهب از آغاز انشعاب در شام (سوريه و لبنان) ميباشد. اخيرا در اثر تماس و نزديکي برخي علماي اماميه با علماي علوي سوريه و ايجاد تفاهم و دوستي دانشمندان اين مذهب اعلاميهاي رسمي صادر کردند که مبين اعلام عقايد و مواضع عقيدتي شان در اصول و فروع دين ميباشد که بخشي از آن ذيلا خواهد آمد.
1- هر فرد علوي مسلمان است، شهادتين را گفته و به آن ايمان دارد و ارکان پنج گانه اسلام را بر پا ميدارد.
2- علويون مسلمان و شيعه مذهب هستند ... علويون پيروان و ياران امام علي هستند. کتاب آسماني علويون قرآن کريم است، مذهب ما مذهب امام صادق (ع) ميباشد.
3- علويون در عبادت و معاملات و ديگر احکام داراي مذهب مستقلي نيستند. در همه اين موضوعات بر مذهب اماميه اعتماد و عمل ميکنند. مذهب جعفري ريشه مذهب علوي است و علويون فرع مذهب جعفري ميباشند.
عقايد مذهب علوي
1- اسلام: دين ما اسلام است، اسلام عبارت است از اقرار به شهادتين و ايمان و اعتقاد به آنچه پيامبر اسلام آورده است.
2- ايمان: اعتقاد راستين به خداوند و ملائکه و کتب آسماني و پيامبران با اقرار به شهادتين.
3- اصول دين: توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد.
4- توحيد: خداوند بيمثل و مانند و شريک است.
5- عدل: خداوند عادل است و به احدي ظلم نميکند.
6- نبوت: خداوند به منظور لطف به بندگان پيامبراني را برگزيده است و آنان را با معجزات مدد کرده.
7- امامت: يک منصب الهي که خداوند براي مصالح بندگان لازم دانسته، ما اعتقاد داريم که لطف الهي اقتضا دارد که با نص قاطع و صريح امام را تعيين کند، معتقديم امام نيز مانند پيامبر بايد معصوم باشد و اشتباه و گناه از او سر نزند.
امامان در نظر ما دوازده نفر هستند که پيامبر به نام يکا يک آن ها تصريح کرده است. ( از امام علي تا امام دوازدهم حجت بن الحسن )
8-معاد: خداوند پس از مرگ بندگان آنان را زنده ميکند تا در قيامت به حساب اعمال آنان رسيدگي نمايد.
ادله احکام شرعي چهارتا است:
1- قرآن کريم.
2- سنت پيامبر.
3- اجماع.
4- عقل.
مرجع تقليد در نظر ما همان گونه است که امام زمان (ع) فرمود: آن کس از فقها که خويشتندار باشد، دين خود را حفظ نمايد، مخالف هواي نفساني خود باشد و مطيع امر مولاي خويش باشد، مردم عامي بايد از او تقليد کنند.
فروع دين:
1- نماز واجب است.
2- اذان و اقامه مستحب است.
3- روزه يکي از ارکان دين است.
4- زکات يکي ديگر از ارکان دين است.
5- خمس.
6- جهاد.
7- حج.
8- امر به معروف و نهي از منکر.
9- تولي و تبري.
ما علويون در بقيه احکام و موضوعات اسلامي طبق فقه جعفري عمل ميکنيم . فقهاي ما به کتب اربعه شيعه اماميه کافي، تهذيب، استبصار و من لا يحضر الفقيه مراجعه ميکنند. عوام ما به رسالههاي عمليه مراجع تقليد رجوع مينمايند.
همه اقارير را هشتاد نفر از علما در سوريه و لبنان امضا کردهاند. (1)
يکي از ردههاي علويان، محرم ناجي اورهال، چنين ميگويد:
علويگري نه يک دين است و نه يک مذهب، و نه يک طريقت، بلکه علويگري مجموعه اعتقاداتي است؛ همان دين اسلام و مذهب جعفري است. (2)
علويگري در قسمت معنويات بيش تر رنگ تصوف دارد، آن ها در موضوع رسيدن به خدا و کمالات يک تعبير (چهار در، چهل مقام) دارند، اين موضوع در بيش تر کتاب هايي که در مورد علويگري و بکتاشيگري نوشته شده و در سايت اينترنتي علويان و در مصاحبههايي که با دهها و علماي علويان انجام داديم آمده و توضيح داده شده،
اخلاق:
ريشه علويگري آناتومي اسلام است، ولي منبعي که از آن رشد کرده، افکار حاج بکتاش ولي و مولوي و پير سلطان ابدال و خطايي و امثال اين ها است. در اين ميان بيش ترين تاثير را حاج بکتاش ولي گذاشته است. (3)
پي نوشت ها:
1. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1355، ر،ک: آية ا.. سيد حسن شيرازي، شهيد انقلاب اسلامي عراق، ترجمه علي کاظمي، ص 245 -260.
2. علويان ترکيه، نوري دونموز، پايگاه اطلاع رساني مطالعات شيعه شناسي، www.shiastudies.com .
3. همان.
پرسش 2:
عقايد اهل حق،علي اللّهيان چيست؟
پاسخ:
اهل حق يا همان علي اللهي:
اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن يك مذهب باطنى است كه معتقدان آن بيشتر در مغرب ايران زندگى مىكنند.
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفىها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميدهاند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، كه به ايشان با نوعى تسامح على اللهى نيز گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلكه عقايدشان آميختهاى از اعتقادات «مانوى»، و اديان كهن «ايرانى»، و مذهب «اسماعيلى»، و «تناسخ هندى» و ديگر اديان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز يكى از فرقههاى وابسته به شيعه بشمار مىرود، و آنان را از غلاة شيعه به حساب مىآورند.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مىباشند، و از نشانههاى خاص آنان «شارب» است، يعنى موى سبيل خود را نمىزنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرف مسلك حقيقت مىدانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمىزده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مىدانند.
اهل حق را «گوران» نيز مىگويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يكى از مراكز مهم اين فرقه به شمار مىرود. گوران ها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحيه به آذربايجان كوچيدهاند، و لهجهاى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلم مىشود، و آن گويشى است آميخته از لهجه كردى اورامانى، و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيت به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوايف سنجابى، و شاخههايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانهوند و جلالوند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سرپل ذهاب و كرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران بومهن، شهرآباد، گلخندان، سياهبند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عدهاى از صاحبان اين مذهب زندگى مىكنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادر نشين و ده نشيناند. در قفقاز و آذربايجان شوروى و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مىشوند.
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول» به حق و خداوند مىباشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفتيعنى شناختخداوند، و مرحله «حقيقت» يعنى وصول به خداوند را به پيمايند.
بعقيده اين جماعت اساس مذهبشان حقيقتى است كه سبب و علتخلقت موجودات است. دين آنان آكنده از اسرار است، سرى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت» است، كه از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبياست مىپيوندد. از آن پس اين سر به نام سر «امامت» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه مهدى آل محمد (ص) باشد مىرسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مىآيند گفته مىشود.
مذهب ايشان مجموعهاى است از آراء و عقايد كه تحت تاثير افكار اسلامى، زردشتى و يهودى و مسيحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوختيا سه اصل اخلاقى زردشتى، كه «پندار نيك» و «گفتار نيك» و «كردار نيك» باشد از واجبات است. مفهوم اين سه اصل در يك بيت به گويش تركى، از كلام «سرانجام» كتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
يارى چارچيون، باورى وجا پاكى و راستى، نيستى وردآ
يعنى يارى چهار چيز است و به جاى آوريد، پاكى و راستى، نيستى و يارى.
تناسخ و حلول: «تناسخ» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است. حلول ذات را «دونادون» گويند. بعقيده ايشان در تن هر كس ذرهاى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش مىباشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپيند و مىگويند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاكى «حلول» مىنمايد، اين «حلول» به منزله لباس پوشيدن و كندن است، كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون» گويند و همانست كه در فلسفه برهمايى هندوئى «كارما» آمده است.
چنان كه در كتاب «سرانجام» آمده است، «خداوند در ازل درون درى مىزيست، و سپس براى نخستين بار تجسم يافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار يا كردگار جهان مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت». در كتب مذهبى ايشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسيد، و باكى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مىشود، و در جاى ديگر سر بر مىدارد. منظور از اين «تناسخ» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است.
اهل حق درباره حضرت على (ع) مىگويند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مىدانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلى مىكند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عدهاى از ياران نزديك خود بياموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گويند: «يا على ايو الله، الحمد لله رب العالمين، سفره سلطان كرم، خاندان كرم، نور نبى، شكسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خير و بركت».
آفرينش جهان:
اهل حق معتقدند كه آفرينش در دو مرحله اصلى انجام شده است، يكى خلقت «جهان معنوى» و ديگرى خلقت «جهان مادى». اين افسانهها در دفترها و متون دينى ايشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حكايتشده است.
گويند: در آنگاه اراده خداوند به آفرينش موجودات تعلق گرفت، و نخستين مخلوق پير بنيامين را از زير بغل خود خلق كرد، و نام او را جبرائيل گذاشت. پس از خلقت جبرائيل خداوند او را در پهناى درياى محيط رها كرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائيل، شش تن ديگر از بطن در پيدا شدند، كه با جبرائيل هفت تن شدند: جبرائيل (پيربنيامين) - اسرافيل (پير داوود) - ميكائيل (پير موسى) - عزرائيل (مصطفى داوودان) - حور العين (رزباريا رمزبار) - عقيق (شاه ابراهيم) - يقين (شاه يادگار يا بابا يادگار) كه او را يادگار حسين نيز گفتهاند و او مظهر حسين بن على (ع) است.
پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستين عهد و ميثاق خويش را با آنان بست، و دو جهان «مادى» و «معنوى» را خلق فرمود:
مخلوقات اين عالم، بر حسب عنصر اوليه دو قسم متمايز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفريده شده و قمستى از گل سياه، قسم اول را «زردگلان» و قسمت دوم را «سياه گلان» نامند. «زردگلان» اهل نورند و ايشان را دو پيشوا بوده كه يكى پس از ديگرى آمده است، و آن دو بنيامين و سيد محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور كرده است.
اما قسم دوم از آتش و تاريكىاند، براى ايشان دو پيشوا آمد يكى «ابليس» و ديگرى را «خناس» گويند.
هفتتنان - به اعتقاد ايشان، خداوند با هفت فرشته مقربى كه از درون در خلق فرموده استبه صورت بشر نازل شده، و در دورههاى مختلف در بدنهاى پاكان تجلى كرده است. در نخستين دوره خداوند به دون (يا) تجلى كرد، و در دوره دوم بدون (على)، و به ترتيب به جامه (شاه خوشين)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاك) در آمد، و معتقدند كه اين سه تن اخير، مانند عيسى مسيح بدون پدر از مادر متولد شدند.
هفت تن در مرحله اول از ياران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور كه سلطان اسحق «مظهر» على (ع) و على (ع) مظهر «ذات حق» است.
موعود اهل حق: سه تن، شاه خوشين، باباناووس و سلطان اسحق هستند:
1- شاه خوشين:
گويند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارك شاه، ملقب به شاه خوشين كه او را مظهر الله مىدانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بكر به نام «ماما جلاله» زاده شد. وى مريدان بسيار داشت، و به سير و سياحت مىپرداخت، و ذكر جلى را با نواختن آلات موسيقى اجرا مىكرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپديد شد.
2- بابا ناووس:
گويند در فاصله بين قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشين، در ميان طايفه جاف از طوايف كرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد يافت. روزى به شكل شاهباز پنهان گشت، و پيش از آن به ياران خود گفته بود كه من ديگر باره ظهور خواهم كرد.
3- سلطان اسحاق:
گويند سلطان اسحاق كه به زبان محلى «سلطان سهاك» تلفظ مىشود، پسر شيخ عيسى برزنجى از سادات موسى، و از پيشوايان دراويش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى كاظم (ع) مىرسد، از شيخ عيسى سه پسر باقى ماند، يكى سلطان اسحاق، ديگرى سيد عبد الكريم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحاق جد سادات حيدرى گوران از اهل حق است، كه از جمله غلاة شيعه به شمار مىروند.
آداب و رسوم اهق حق:
از آداب و رسوم ايشان، نماز خواندن و قربانى كردن و سرسپردن و جوز شكستن و عهد و ميثاق بستن و روزه گرفتن است.
محل اجتماع ايشان «جمخانه» است كه مخفف كلمه جمع خانه مىباشد.
اين اجتماع نبايد كمتر از سه تن باشد، شرط شركت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و كمربند همت بر كمر داشتن است، كه با گفتن يا على در آن عبادتگاه وارد شوند.
نماز ايشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نيست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مىپذيرد. گاهى هنگام دعا چنان از خود بي خود مىشوند كه خويشتن را بر روى آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه به ايشان صدمهاى نمىرسد.
سرسپردن يعنى سر تسليم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پيش پير دليل عهد و ميثاق بستن از آئين اهل حق است. هر كودكى اعم از پسر يا دختر بايد در نزد پير دليل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شكستن يك عدد جوز هندى است، و براى شكستن جوز تشريفات خاصى در «جمخانه» برگزار مىشود.
نذر و نياز، از واجبات مذهب اهل حق است، كه بايد در ظرف هفته يا ماه يا فصل يا سال يك بار به جاى آورده شود. ديگر از مراسم، قربانى كردن است، كه در اصطلاح خود آن را كردار خوانند. قربانى بايد از حيوانات نر مانند گاونر يا گوسفند يا خروس باشد كه آنها را براى اين امر پرورش داده باشند.
اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ايشان از سه روز تجاوز نكند، و در زمستان باشد و پس از آن عيد گيرند. دشمنان ايشان براى تحقير و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغكشان) و خروس كشان خوانند.
كتاب هاى مذهبى و مقدس:
يكى از كتاب هاى مذهبى ايشان «فرقان الاخبار» است به نثر، كه مؤلف آن حاج نعمت الله جيحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر ميرزا بهرام مكرى بود، و در سال 1288 ه. در ديه جيحون آباد واقع در بخش دينور از ناحيه كرمانشاهان، زاده شد و پس از سير و سلوك، در 1338 ه. در جيحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جيحون آبادى كتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق، در آن كتاب به زبان شعر، سخن گفته است.
ديگر از كتاب هاى اهل حق كتاب «سرانجام» است. اين كتاب را سرانجام يا كلام خزانه گويند، و هنگام نياز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مىشود. اين كلام ها به گويش كردى گورانى است.
چنان كه در آغاز اين مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و اسماعيليه و فرقه اماميه اثنى عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذكر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفتهاند. اين كه گويند: خداوند در ازل در «درى» پنهان بود، ماخوذ از عقايد مانوى است. عقيده «تناسخ» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفتهاند، و اين كه عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهريمنى» تقسيم مىكنند، تحت تاثير دين زردشتى واقع شدهاند. اما كشتن خروس را از عادات يهود گرفتهاند. (1)
پي نوشت :
1. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامي، ص 78 -84، مشهد، آستان قدس، 1375 ش.
پرسش 3:
عقايد دروزيان چيست؟
پاسخ:
3.فرقه دروزيه كه در حقيقت انشعابي از مذهب اسماعيلي مي باشد، در زمان خلافت ششمين خليفه فاطمي، الحاكم بامر الله پا به عرصه وجود نهاد. البته حمايت هاي حاكم در پديد آمدن چنين فرقه اي نقش اساسي داشته است. [1]
قبل از پرداختن به مباني اعتقادي فرقه «دروزي» لازم است كه عناصر تشكيل دهنده انديشه كلامي اين مذهب بيان گردد. آنچه كه امروزه به عنوان انديشه كلامي دروزيه مطرح است، عناصر مختلفي است كه در طول زمان وارد باورهاي فكري و اعتقادي آنان شده است كه بطور كلي به سه بخش تقسيم مي گردد:
1. فلسفه نو افلاطوني.
2. احكام حقوقي كه از طرف حاكم به مناسبت هاي مختلف صادر مي شده است، مانند ابطال زكات، نسخ شريعت و ....
3. مجموع مناظرات و بحث هاي اعتقادي كه در ميان رهبران اين فرقه رخ داده است و در مجموعه اي بنام «وسائل الحكمة الشريفه» موسوم است.[2]
بنا بر اين عقايد و باورهاي اين فرقه چندان شباهتي با عقايد شيعه اثنا عشريه و ساير مسلمين ندارد. در اين نوشتار به برخي از آن ها اشاره مي شود.
الوهيت حاكم بأمرالله:
از نگاه آنان «الحاكم بأمرالله» صورت ناسوتي الوهيّت است و هموست يگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا يك دروزي چيزي جز طاعت وي نمي شناسد. دروزي كسي است كه اعتراف كند، هيچ خدايي در آسمان و هيچ امامي در زمين جز حاكم وجود ندارد. [3] همين عقيده موجب انتقاد شديد ساير فرقه هاي اسلامي شده است. گرچه حلول خدا در جسم حاكم از كتاب هاي مقدس دروزيان استفاده مي شود، و لكن از صراحت برخوردار نيست، و قابل توجيه مي باشد. [4]
ز كتاب ها و متون منسوب به اين فرقه بدست مي آيد كه دروزي ها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان ديگري مي باشند. زيرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه مي ميرد، پيراهن است (جسم) و وقتي كه كهنه شد، نفس انساني به پيراهن ديگر منتقل مي شود. دروزيه لفظ تناسخ را به تقمّص تبديل كرده اند تا سنخ را شامل نگردد. آن ها تصريح كردند كه انتقال نفس آدمي به جسم حيوان كه گناهي ندارد، ظلم است. و پاداش و كيفر بر عدل الهي استوار است. [5]
يكي از باورهاي فرقه دروزيه اعتقاد به «حدود خمسه» مي باشد و آن ها عبارتند:
حد اول: عقل، علة العلل، قائم الزمان ،اراده، او همان امام اعظم دروزيان حمزه بن علي بن احمد مي باشد.
حدّ دوم: نفس، مشيّت، ادريس زمان، اخنوخ اوان، شيخ مجتبي ابو ابراهيم اسماعيل بن محمد بن حامد تميمي داماد حمزه بن علي است.
حدّ سوم: كلمه، سفير قدرت، فخر الموحدين، بشير المؤمنين، شيخ رضي أبوعبدالله محمد بن وهب قرشي است.
حدّ چهارم: سابق، جناح راست، نظام المستجيبين، غرّالموحدين، عبدالوهاب سامري است.
حدّ پنجم: تالي، جناح چپ، لسان المؤمنين، سند الموحدين، معدن العلوم، شيخ بهاالدين ابوالحسن علي بن احمد سمفوتي معروف به مقتني است.
چهار حدّ اخير كه به دنبال عقل كل هستند، همان اربعه «حرم» مي باشند كه در هر زمان با اسما و اشكال متفاوت ظاهر مي شوند. مثلاً هنگامي كه حمزه در صورت سلمان فارسي ظاهر شد، حدود ديگر در قالب چهار صحابه (مقداد، ابوذر،عمار و نجاشي) آشكار گشتند. [6]
نبوت و پيامبران الهي از ديدگاه دروزيه :
دروزيان تمامي پيامبران الهي را انكار نموده اند. حمزه مؤسس و بنيادگزار اين فرقه، معتقد است كه: جنگ با انبياي اولوالعزم و تبرّي جستن از شريعت و عقايد آنان واجب است. در برخي از مدارك آن ها آمده است كه: مراد از ناطق و اساس كه به دست حمزه در كنار ركن يماني كشته مي شوند، ابليس و شيطان است. ابليس ـ نعوذ بالله ـ نخست در جسم آدم تجلّي كرد، سپس نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد ـ صلي الله عليه و آله - و شيطان ابتدا در جسم شيث و سام و اسماعيل و يشوع و شمعون و سرانجام در علي ـ عليه السلام ـ بن ابي طالب ظهور يافت، بنا بر اين هنگام برپايي قيامت دروزيان، پيامبر و امير المؤمنين، به دست «الحاكم بأمرالله» كشته مي شوند. [7]
پي نوشتها:
1. گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ه ، ص 314.
2. ايماني، عليرضا، اسماعيليه، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1380ه ، ص560.
3. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ه ص311.
4. اسماعيليه، ص562.
5. اسماعيليه، ص564..
6. همان، ص573.
7. خطيب، محمد احمد، عقيدة الدروز، رياض، دارالعالم الكتب، چاپ سوم، 1989م، ص167.
پرسش 4:
نيز وجوه اشتراک و افتراق فرقه دروزيان،علي اللهي، و علويان چيست؟
پاسخ:
برخي از وجوه اشتراك و افتراق
وجه اشتراك:
همگي خود را منتسب به شيعه از شاخه هاي آن مي باشند با اين تفاوت كه دروزيان شاخه اي منشعب شده از امام صادقند و ساير امامان را قبول ندارند؛ اما اهل حق دوازده امام را قبول دارند.
يكي ديگر از وجوه اشتراك دروزيان و علي اللهيان آن است كه آنان معتقد به الوهيت مخلوق گشته اند. از نگاه دروزيان «الحاكم بأمرالله» صورت ناسوتي الوهيّت است و هموست يگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا يك دروزي چيزي جز طاعت وي نمي شناسد. دروزي كسي است كه اعتراف كند، هيچ خدايي در آسمان و هيچ امامي در زمين جز حاكم وجود ندارد. [1]
اهل حق (علي اللهي) درباره حضرت على (ع) مىگويند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مىدانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلى مىكند. (2)
همان گونه كه در پاسخ هاي پيشين گذشت تناسخ و حلول: «تناسخ» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است.
دروزي ها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان ديگري مي باشند. زيرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه مي ميرد، پيراهن است (جسم) و وقتي كه كهنه شد، نفس انساني به پيراهن ديگر منتقل مي شود. دروزيه لفظ تناسخ را به تقمّص تبديل كرده اند تا سنخ را شامل نگردد
1. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ه، ص311.
2. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامي، ص 78 -84، مشهد، آستان قدس، 1375 ش.