پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
خداوند واجب الوجود و بي نياز مطلق است. مكان و نيز زمان ندارد. زيرا مكان داشتن از خواص جسم است. مكان براي چيزي تصور مي شود كه داراي حجم و امتداد و محدودیت باشد ( يعني داري طول و عرض و ارتفاع باشد). پس نمي توان براي خداي متعال مكان در نظر گرفت. هيچ موجود مكان داري واجب الوجود نخواهد بود.
جسم با تحقق خود خلأیى را كه مكان مى‏نامند، پر مى‏كند، بنابراين هيچ جسمى خالى از مكان نبوده و بى‏نياز از آن نيست. اگر خدا جسم باشد، وجود او همراه با مكانى خواهد بود كه در آن جاى گيرد و به مكان نياز خواهد داشت، اما نياز، با خدايى، سازگار نيست.
هر جسمى مركب از اجزاست. هر مركبى به اجزاى خود نيازمند است. پس اگر خدا جسم باشد، بايد او را مركّب و نيازمند بدانيم، در حالى كه گفته شد نياز و احتياج، با خدا بودن و دارا بودن همه كمالات، سازگار نيست.
علاوه بر این ادراک عقلی، پيشوايان بزرگ اسلام با بيان‏هايى محكم، جسم بودن را از خدا نفى كرده‏اند.(1)
امام صادق ( عليه السلام) مى‏فرمايد:
«سبحان من لا يعلم كيف هو ليس كمثله شى‏ء و هو السميع البصير لا يحد و لا يحس... و لا يحيط به شى‏ء و لا جسم؛(2)
منزه است خدايى كه كسى جز او نمى‏داند كه ذات او چگونه است، هيچ چيز مانند او نيست، شنوا و داناست، محدود و محسوس نيست،كمالات او حد و انتها ندارد... با حواس درك نمى‏شود، جسم نيست».
حكايت زيبايي از حضرت علي (ع) نقل شده كه ذكر آن خالي از لطف نيست:
در زمان خلافت ابوبكر، روزي يكي ازدانشمندان يهودي پيش او آمد و پرسيد: خليفه پيامبر اسلام هستي؟
ابوبكر گفت: آري. دانشمند يهودي پرسيد: در تورات خوانده‌ايم كه جانشينان پيامبران، از تمام پيروان او داناتر هستند. بفرماييد كه خداوند در آسمان است يا در زمين؟ ابوبكر پاسخ داد: خدا در آسمان است بر عرش.
دانشمند گفت: بنابراين، زمين ازخدا خالي است و خداوند در يك جا هست و در يك جا نيست؟ ابوبكر برآشفنه و در پاسخ گفت: اين حرف افراد بي دين است؛دور شو، وگرنه تو را خواهم كشت.
مرد يهودي با شگفتي از جاي برخاست و در حالي كه اسلام را مسخره مي‌كرد، از پيش ابوبكر بازگشت. بين راه با حضرت علي(ع(برخورد كرد، امام به او فرمود: فهميدم كه از ابوبكر چه پرسيدي و به تو چه پاسخي داد، ولي بدان كه ما معتقديم كه خداوند مكان را به وجود آورده و بنابراين نمي‌تواند مكان داشته باشد. برتر از آن است كه مكاني او را در خود جا دهد، ولي با اين وصف، خدا همه جا هست، بدون اين كه با چيزي تماس پيدا كند، يا در كنار چيزي واقع شود. از نظر علمي، به تمام مكان ها احاطه دارد و هيچ يك از موجودات از تدبير او خالي نيست. اگر از كتاب‌هاي خودتان مطلبي را نقل كنم كه به درستي آن چه گفتم گواهي دهد، مسلمان مي‌شوي؟
دانشمند گفت: آري. امام فرمود: در يكي از كتاب هاي مذهبي شما اين مطلب است كه: موسي بن عمران روزي نشسته بود كه ناگاه فرشته‌اي از طرف مشرق آمد، موسي از او پرسيد: از كجا آمدي؟ فرشته گفت: از پيش خدا. فرشته ديگري از غرب آمد، موسي پرسيد: از كجا آمدي؟ گفت: از پيش خدا. فرشته ديگري آمد، موسي پرسيد: از كجا آمدي؟ پاسخ داد: از زمين هفتم و از پيش خدا. موسي با ديدن اين منظره با شگفتي گفت: پاك و منزّه است خدايي كه هيچ جا از او خالي نيست و به جايي نزديك تر از جاي ديگر نمي‌باشد.
پس از نقل اين داستان، دانشمند يهودي گفت:گواهي مي‌دهم كه آن چه گفتي ،كاملاًً صحيح است و تو به جانشيني پيامبرت سزاوارتري.(3)
قسمت دوم سوال
در لغت، عرش به معنای چیزی است که دارای سقف است.(4) به تخت‏های بلند نیز عرش می‏گویند. در داستان سلیمان می‏خوانیم:
«ایکم یایتنی بعرشها؛(5) کدام یک از شما می‏توانید تخت او (بلقیس) را برای من حاضر کند». روشن است که منظور از عرش خداوند تخت معیّن و در مکان خاصی نیست، زیرا برای خداوند غیر جسمانی جایگاه جسمانی بی معناست .
هنگامی که در مورد خداوند عرش را به کار می‏بریم، منظور از آن مجموعه جهان هستی است. عرش، به طور استعاره ای تخت حکومت پروردگار محسوب می‏شود. در تفاسیر آمده که منظور از عرش خدا این است که خداوند تسلط کامل بر امور هستی و مخلوقات خویش دارد. خداوند می‏فرماید:
«إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْش؛(6) پروردگار شما خداوندی است که آسمان‏ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت».
علی(ع) فرمود:
«ان الملائکه تحمل العرش و لیس العرش کما تظن کهیئْة السریر ولکنه شئ محدود مخلوق مدّبر و ربک مالکه لا انه علیه ککون الشئ علی الشئ؛ (7) ملائکه عرش را حمل می‏کنند. معنای عرش آن چه که گمان می‏کنید نیست، بلکه عرش شئ محدودی است که خداوند آن را خلق کرده و مالک آن خداوند است، نه این که عرش روی زمین است؛ مانند بودن چیزی روی چیزی».
کرسی از نظر ریشه لغوی از" کرس" (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنای اصل و اساس می‏باشد. (8) گاهی نیز به هر چیزی که به هم پیوسته و ترکیب شده است گفته می‏شود. به همین دليل به تخت های کوتاه" کرسی" می‏گویند. نقطه مقابل آن" عرش" است که به معنای چیز" مسقف" یا خود سقف و یا تخت پایه بلند می‏آید.
از آن جا که استاد و معلم هنگام تدریس و تعلیم بر کرسی می‏نشیند، گاهی کلمه کرسی کنایه از علم می‏باشد. نظر به این که" کرسی" تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهی به صورت کنایه از" حکومت" و" قدرت" و فرمانروایی بر منطقه‏ای به کار می‏رود.
به همان دلیلی که عرش به معنای متعارف از خداوند نفی شد کرسی هم از خداوند نفی می شود و در نتیجه کرسی خداوند، جسمی محسوس در مکانی معیّن نیست.
اما در استناد کرسی به خداوند چند معنا می‏تواند مراد باشد:
ا) منطقه قلمرو حکومت‏:
یعنی خداوند بر همه آسمان ها و زمین حکومت می‏کند. منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته؛ به این ترتیب کرسی خداوند مجموعه عالم ماده، اعم از زمین و ستارگان و کهکشان هاست.
ب) منطقه نفوذ علم‏:
علم خداوند به جمیع آسمان ها و زمین احاطه دارد. چیزی از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست، زیرا کرسی گاهی کنایه از علم می‏باشد. در روایات متعددی روی این معنا تکیه شده است؛ از جمله حفص بن غیاث از امام صادق نقل می‏کند که از حضرت پرسیدم: منظور از« وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ چیست؟فرمود: منظور علم او است».(9)
ج) موجودی وسیع‏تر از تمام آسمان ها و زمین‏ که از هر سو آن ها را احاطه‏کرده است. به این ترتیب معنای آیه چنین می‏شود: کرسی خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر گرفته و آن ها را احاطه کرده است. در حدیثی از امیر مؤمنان این تفسیر نقل شده:
« الکرسی محیط بالسماوات و الارض و ما بینهما و ما تحت الثری؛ (10)کرسی، احاطه به زمین و آسمان ها و آن چيزي است كه بین آن ها و زیر اعماق زمین قرار گرفته است ».
از پاره‏ای از روایات استفاده می‏شود که کرسی به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع‏تر است به طوری که مجموعه آن ها در برابر کرسی، همچون حلقه‏ای است که در وسط بیابانی قرار داشته باشد. از امام صادق نقل شده :« ما السماوات و الارض عند الکرسی الا کحلقة خاتم فی فلاة و ما الکرسی عند العرش الا کحلقة فی فلاة؛(11) آسمان ها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط بیابان. کرسی در برابر عرش همچون حلقه‏ای است در وسط بیابان».
معنای اول و دوم کاملاَ مفهوم و روشن است، ولی هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از معنای سوم پرده بردارد، زیرا وجود چنان عالمی که آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع‏تر از جهان ما باشد، هنوز به طور روشن ادراک نشده است.

پی نوشت ها:
1. جعفر سبحاني، عقايد اسلامي در پرتو قرآن، قم، بوستان كتاب، 1387ش، ص189.
2. شيخ صدوق، التوحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1357ش،‌ ص 98.
3. علامه طبرسي، الاحتجاج، مشهد،نشر مرتضي، 1403ق، ج2 ،ص313.
4. راغب اصفهانى، المفردات في غريب القرآن ، دمشق بيروت‏، انتشارات دارالعلم الدار الشامية، 1412 ق ، ج 1،ص 558، ماده عرش .
5. نمل (27) آیه 38.
6. یونس (10) آیه 3.
7. علامه مجلسى، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 ه ق ، ج 55، ص 9.
8.المفردات همان، ج 1 ،ص 706
9. علي بن جمعهعروسي حويزي،تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج1، ص 259 .
10. همان، ج1،ص260 .
11. علامه طبرسی‌، مجمع البیان‌، تهران، انتشارات اسوه، 1384ش، ج 1و2، ص 362.