با سلام
خواستگاری دارم از دین علی الهی که ما سه سال با هم دوست بودیم و هیچ مشکلی با هم نداشتیم،من همیشه در مورد دین او سؤال می کردم و همیشه همه چیز را در مورد مراسم و ... برایم می گفت .
می گفت ما هیچ فرقی با شما نداریم و خدای ما یکی است و فقط ما به خاطر ارادت به حضرت علی (ع) در جمعخانه برایش مراسمی را برگزار می کنیم، و مراسم سرسپردن داریم و در سال 3 روز ، روزه مرسوم است اما ما هم ماه رمضان را کامل روزه می گیریم و هم نماز می خوانیم و با اینها مشکلی نداریم و به آن اعتقاد نیز داریم اما چون از قدیم رسم بوده و به خاطر اطلاعات کم آنها و چون پدر ها و مادرانمان بیسواد بوده اند ، آنها 3 روز روزه می گرفتند.
ما علاقه بسیار شدیدی نسبت به هم داریم به طوریکه حاضر به جدایی از یکدیگر نیستیم.
به تازگی به خاطر سوالاتی که من در مورد دین او می پرسیدم او نیز کنجکاو شد و به تحقیق پرداخت و به من می گفت خدای من علی (ع) است و می گفت دلایل بسیاری دارم.
من او را قبول نکردم و به او جواب منفی دادم.
اما دوباره آمد و جواب خواست و می گوید من می خواهم با تو زندگی کنم و قصد عوض کردن دین تو را ندارم،تو خدای خودت را بپرست و من هم خدای خودم را ،بدون اینکه به هم بی احترامی کنیم،و گفت علاوه بر این من خودم به نماز و روزه اعتقاد دارم و این کارها را انجام می دهم.
چه کار کنم؟
چرا می گوید علی خداست؟
چه دلیلی دارد؟
می خواهم با او ازدواج کنم چون هیچ کدام قصد تغییر دیگری را نداریم و اینکه در این 3 سال هیچ مشکلی با هم نداشته ایم؟
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
در باره جزئیات فرقه اهل حق و اندیشه و عقایدشان و ارتباط های گوناگون با آن ها از نظر شرعی به نکته ای اشاره می شود تا شناخت شما نسبت به آنان کامل گردد و آگاهانه در باره مسئله مطرح شده تصمیم بگیرید .
اهل حق، علیاللهی، سرسپردگان، غُلات، نُصیریه، علویان و... نامهایی است برای افراد و گروه هایی که درباره امام علی (ع) راه غُلو را پیموده و او را به درجه خدایی رسانیده اند. برای خود آداب و رسوم خاصی وضع کرده اند. برخی از این گروه ها حتی درباره رؤسای خود نیز غُلو می کنند. در کشور ما ایران درباره این گروه ها معمولاً از اسامی و عناوین »اهل حق« و »علیاللهی« استفاده میشود، گرچه خود آن ها ترجیح میدهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و القاب علیاللهی و غُلات خوشایندشان نیست. در ترکیه به این گروه بکتاشی و علوی و در سوریه نُصیریه و علویان میگویند.(1)
گروه های مختلف اهل حق، در آرا و عقاید و آداب و رسوم اختلافات زیادی دارند ،به طوری که به راحتی نمیتوان اهل حق را فرقه و مذهب واحدی دانست. برخی از آنان صریحاً امام علی (ع) را خدا میدانند. گروهی از اینان خود را مسلمان و شیعه اثنی عشریه معرفی میکنند . میکوشند تا عقاید خود را با عقاید شیعه امامیه هماهنگ سازند و به شریعت، اعمال و عبادات اسلامی پایبند باشند.
برخی از اهل حق - چنان که اشارت رفت - اعتقادی که درباره حضرت علی (ع) دارند، در مورد برخی از بزرگان و مرشدان خود نیز دارند و معتقدند خداوند در جامههای مختلف به میان مردم آمده است.(2)
از دیگر عقاید رایج میان اهل حق، حلول است. یعنی ذات خدا در اشیا و افراد حلول کرده است. حلول، به اعتقاد به الوهیت امام علی (ع) و برخی از بزرگان اهل حق بر میگردد؛ به این معنا که خداوند در حضرت علی (ع) و شاه خوشین و سلطان اسحاق و دیگران حلول کرده است!
تناسخ یکی دیگر از عقاید اهل حق است. تناسخ عبارت است از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر. بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالی که در زندگی خویش انجام داده، پس از مرگ وارد بدن خاصی که به منزله لباس جدید اوست، میشود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان و روح بدکاران وارد بدن فقرا و بیچارگان میشود تا جزای کردار خویش را ببیند.
ادیان الهی به ویژه اسلام با حلول و تناسخ به شدت برخورد کرده، آن را عقیدهای باطل و بی پایه دانستهاند.
با توجه به این عقاید سخیف (غلو، حلول، تناسخ و...) است که اهل حق جزو فرقههای ضالّه و انحرافی محسوب میشوند. مورد تایید مراجع وعلمای اسلامی قرار نمیگیرند. از این رو نمیتوان از آنها پیروی کرد. چرا که پیروی از راه و روش اهل حق برای رسیدن به سعادت و کمال، همانند راهپیمایی در جاده سنگلاخ و پر پیچ و خم برای رسیدن به مقصود است.(3)
اهل حق، مهم ترین مظهر حق را انسان میدانند. از میان انسانها، سلطان اسحاق، متولد حدود 612، را برجستهتر و مهمتر از سایر مظاهر حق میدانند.
بر اساس نظریه اهل حق، بعد از سلطان اسحاق، شاه ویس قلی (قرمزی) مظهر ذات حق بود . ظهور بعدی ذات حق، در محمد بیگ (لرستانی) رخ داد، پس از وی، خداوند در خان آتش یا آتش بیک تجلی کرد، آتش بیک در اوایل قرن یازدهم میزیست، او خاندانی به نام آتش بیگی تشکیل داد.(4)
اما نظر برخی مراجع در باره آنان:
1)نظر مرحوم آیت الله گلپایگانی در مجمع المسائل:
پرسش: گروهى از مردم که آنان را اهل حق یا علی اللهى می گویند ،طریقى براى خود قرار دادهاند، مثلا اظهار می دارند که روزه ماه مبارک رمضان سه روز است؛ بدون نماز و به جاى نماز نیاز دارند. طریق آن ها چنین است که نذرى می کنند . هر سال گوسفندى ذبح و برنج زیادى طبخ و گوشت داخل نان گذاشته بین مردم قسمت می کنند .شیطان را از جمله خوبان می دانند. شارب گذاشتن را بر خود لازم و گرفتن آن را حرام می دانند. منکر قیامت هستند و کیفر اخروى را در دنیا معتقدند ؛مثلا اعتقادشان این است که اگر کسى عملش خوب باشد ،به قالب حیوان خوب و اگر عملش بد باشد ،به قالب حیوان بد انتقال می یابد؛ حضر ت علی علیه السلام را خدا می دانند. آیا این گونه افراد مسلمان هستند؟ شرعا از نیاز آن ها خوردن چه صورت دارد و زن دادن و زن گرفتن از آنان اشکال شرعى دارد ؟
پاسخ: اگر علی علیه السلام را خدا بدانند و همچنین اگر منکر معاد و یا یکى از ضروریات دین مثل نماز و یا روزه باشند،کافر و نجس می باشند، زن دادن و یا زن گرفتن از ایشان جائز نیست.(5)
2)حضرت آیت الله مکارم شیرازی میفرماید:
معتقدان به عقائد فوق، بر حسب ظاهر، در زمره مسلمانان هستند، هرچند انحرافات مهمی دارند و منکر بخشهای زیادی از ضروریات دینند، اما چون به ضروری بودن آن ها توجه ندارند و انکار این ها مستلزم انکار توحید،نبوت و رسالت نیست، حکم کفر بر آن ها بار نمیشود.(6)
3)مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی میفرماید:
اگر حضرت علی(ع) را خدا بدانند یا منکر معاد و یا یکی از ضروریات دین مثل نماز و روزه باشند، کافر و نجس هستند و ازدواج با آنان جایز نیست... ولی اگر چنین عقیدهای ندارند و منکر معاد و ضروریات دین نیستند، مسلمان و پاک میباشند.(7)
4)از مرحوم آیت الله بهجت (قده) وقتی در رابطه اهل حق یا علیاللهی پرسش میشود که آیا آنان پاکاند یا نجس، پاسخ میدهد: نجساند.(8)
در مجموع به نظر می رسد گروهی از اهل حق یقینا کافر و نجس هستند اما نباید در خصوص همه این افراد که به این عنوان مشهورند ،به یک شکل و به صورت مطلق قضاوت کرد. باید دید دقیقا به این مسایل که به آن ها نسبت داده می شود،معتقدند و در اعتقادات شان انکار ضروریات دین وجود دارد یا نه .
پس در فرض سؤال که پسر مذکور علی علیه السلام را خدا می داند، مشرک و نجس است. ازدواج با او حرام و عقد باطل است .رابطه خود را با او قطع کنید. با کسی که مسلمان و شیعه باشد، ازدواج کنید.(9)
پی نوشت ها:
1.رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،نشر طه، قم، 1385 ش، ص 160.
2. سید محمد علی خواجه الدین، تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم اهل حق (یارسان)،کتابفروشی منوچهری، تهران، 1363. ص 13 و 107.
3. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 160 - 168؛اسکندر اسفندیاری، طوایف غلاة، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، ص 163 - 165،
4. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، نشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1378 ش، ج 10، ص 467 ـ 470.
5. مجمع المسائل (فارسی) - آیت الله گلپایگانی،نشر دار القران الکریم 1372 ش، ج 1 ، ص 44.
6. استفتائات، نشر شفق ،قم، 1386 ش، ج 1، ص 492، سؤال 1597.
7. جامع المسائل، نشر مهر، قم، 1376 ش، ج 1، ص 40، سؤال 88.
8. استفتائات،نشر مدرسه، قم، 1381 ش، ج 1، ص 110، سوال 370.
9. امام خمینی، توضیح المسائل، نشر مکتب امیر المومنین، قم، 1373 ش، مسأله 2397. در مسائلی که رهبری فتوی نداشته باشد و علم به اختلاف فتوای رهبری با امام نباشد ،فتوای امام خمینی برای مقلدین رهبری حجت است ( پاسخ سوال های مورد ابتلا از رهبری، سؤال1).