با سلام و عرض خسته نباشید
1.در مورد مکتب تفکیک را توضیح دهید.نقد های دقیقی که به ان از جمله در معرفت شناسی و.. را بفرمایید.
2.متفکران اسلامی که فلسفه را قبول ندارند چه نقدهایی بر ان وارد میکنند و ایا نقدهایشان وارد است؟از مراجع کنونی که فلسفه را حرام کردها اند جز این دسته اند؟
پرسش: مکتب تفکیک
شرح : در مورد مکتب تفکیک توضیح دهید.
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
بحث مکتب تفکیک دارای ابعاد مختلف تاریخی ، فرهنگی و فکری و مبنایی است . نمی توان در این فرصت به آن پرداخت. اما به طور اجمال در معرفی این تفکر می توان گفت :
مکتب تفکیک یکی از دیدگاه های خاص به مسایل معرفتی اسلام است که در مشهد ایجاد شده است. بینانگذاران این مکتب بر این باورند که میبایست میان روشهای مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت این گروه قائل به تفکیک روشهای مختلف معرفت شناختی هستند. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی میتازند . روش او را موجب خلط روش شناختی میدانند. مثلاً معتقدند که در حوزه شناخت دین نباید از عقل فلسفی بهره گرفت.
از معروف ترین پایه گذاران این مکتب میرزا مهدی اصفهانی و سپس سید موسی زرآبادی هستند . این مکتب در گذشته به این نام خوانده نمیشد. نام کنونی برای این روش از سوی محمدرضا حکیمی پیشنهاد شده و جا افتاده است. وی در مقالهای در کیهان فرهنگی و سپس در کتاب مکتب تفکیک به روش و بینانگذارانش اشاره کرده است.
می توانید در سایت های اینترنت مطالب متعددی در این موضوع مطالعه کنید.
http://www.ketabnews.com/detail-2744-fa-80.html
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8_%D8%AA%D9%81%DA%A9...
طرفداران این مکتب مدعی اند که اصحاب مکتب تفکیک بر خالص فهمی علم وحیانی و معارف آسمانی و تربیت و سیاست قرآنی و حدیثی اصرار میورزند . به مکتبها ی ترکیبی و فلسفههای تاویلی که انسجام مبانی آن ها جز با تاویل آیات و آرا میسر نیست، به هیچ روی نمیگروند . زلال علم قرآنی و حدیثی را از آمیخته شدن با دیگر جریان ها پاس میدادند، مکتب تفکیک یعنی جهان بینی و جهان شناسی و دستگاه فکری و مبنای اعتقادی که میان مفاهیم و اصطلاحات بشری از سویی و معارف خالص الاهی و آسمانی برگرفته از کتاب و سنت از سوی دیگر فرق میگذارد .
در مورد سه مکتب وحی، فلسفه و عرفان تفکیکی است، نه تاویلی و مزجی و التقاطی و تطبیقی، زیرا این امر را ناشدنی میداند . این سه جهانبینی را در حد هم و عین هم نمیشناسد، اگر چه نامگذاری تفکیک تازه است. لیکن واقعیت تفکیک قدیمی است . به صدر اسلام میرسد ،یعنی این اعتقاد که حقایق دینی همان است که در قرآن کریم و به وسیله پیامبر و اوصیای او تعلیم داده شده و هیچ گونه نیازی به هیچ اندیشه و تفکری ندارد،
واقعیت جریان تفکیک امری است که با اسلام و ظهور آن پیوند دارد. مکتب تکفیک به تباین کلی میان دین و فلسفه و عرفان معتقد نیست لیکن تساوی کلی را نفی میکند. کسانی که میگویند تفکیکیان با عقل مخالفاند، از روی اندیشه سخن نمیگویند. تفکیکان با فلسفه هم مخالف نیستند تا چه رسد به عقل. تفکیکان به اعتبار پیروی از وحی از عقل دفاینی بهره میبرند که اعماق عقل است . دیگران همه از سطوح عقل استفاده کردهاند یا عقل ابزاری . فرق است میان عقل ابزاری و عقل انواری.(1)
آنچه بیان شد، تعریف یکی از طرفداران مکتب تفکیک از این اندیشه بود، ولی حقیقت آن است که مشخصه بارز مکتب تفکیک، فلسفه ستیزی و فیلسوف گریزی بسیار ایشان است، به گونهای که میتوان آن را ذاتی این مکتب دانست.
پایهریزی تفکیک در جهت ضدیت با فلسفه بوده ، در سراسر کلمات ساکنان اقلیم تفکیک کم تر مسئلهای به چشم میخورد که در آن با نظریات حکما و عرفا مخالفت نشده باشد. این امر در کلمات آن ها چنان آشکار مینماید که به هیچ گونه قابل پنهانسازی نیست . از این رو بزرگان و موسسان این مکتب نظیر میرزا مهدی اصفهانی صریحا از تباین کلی میان فلسفه و آموزههای وحیانی اسلام سخن گفتهاند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید.(2)
دیدگاه مکتب تفکیک در حوزه معرفت شناسی و مانند آن بسیار گسترده است که در جای خود به تفصیل طرح و نقد شده است . پرسشگر محترم آن را در منبع ذیل جویا شود. (3) در این جا تنها به بررسی دیدگاه اهل تفکیک درباره عقل و شناخت عقلی اشاره می شود:
اهم نکاتی که در تفسیر آن ها از عقل برای تأمین خرد گرایی وجود دارد ،عبارت اند از:
1- اهل تفکیک عقل را به معنای مألوف و مصطلح آن به کار نبرده، در عین حال، شیوه خود را از ظاهر گرایان جدا دانسته است.
آن چه در سراسر تاریخ نزاع های متداول بین اندیشوران مختلف ، از عقل مراد می شود، همان تصویری است که این دیدگاه (مکتب تفکیک) آن را تفسیری صحیح از عقل نمی دانند و نفی می کنند. معنای نفی آن است که تا لحظه ارائه چنین تصویری از عقل، هیچ کسی از ظواهر متون دینی درباره واژه عقل به تصویر مکتب تفکیک راه نیافته ؛ همه در فهم مراد از عقل و به کار گیری نیروی ادراکی به گمان آن ها در خطا بوده است.
2- نقد دیگر بر تصور مکتب تفکیک درباره معرفت شناسی عقلی این است که دیدگاه آنان موجب ناسازگاری درونی است، زیرا این ابهام نسبت به باور آنان وجود دارد که آیا اهل تفکیک تمام مدعیات خویش را با اثر پذیری از همان عقل نوری ابراز می کنند؟
آیا مخاطب آن ها برای فهم مراد آنان عقلا به همان معنا وجدان نور هستند، یا با نیروی ادراکی خویش به فهم مراد آنان دست می یازند، سپس به رد یا قبول می پردازند؟ در هر صورت، باور این معنا چنان مشکل است که صدق آن قریب به استحاله است، با این توضیح که اگر اهل تفکیک خود برخوردار از چنین عقل نوری هستند، نباید هیچ گاه در ابواب مختلف به سخنان متناقض با همدیگر دچار شوند. در حالی که در گفته های آنان این مشکل فراوان وجود دارد.
3- نکته دیگر مسئله ناسازگاری برونی است که از چند جهت پذیرش دیدگاه مکتب تفکیک را برای عقل و شناخت عقلی دشوار می نماید:
اولا این سخن که فلاسفه واژه عقل را در مفهوم نیروی درک کلیات و یکی از مراتب چهارگانه ادراکی نفس منحصر می دانند، تصویر صحیحی نیست. واژه عقل در فرهنگ فلسفی، واژه ای است که به اشتراک لفظی به معانی متعدد اطلاق می شود. عدم لحاظ این معانی از استحکام نظر تفکیک کاسته است.
دوم: ویژگی هایی که برای عقل در این دیدگاه شمرده شده، به خوبی نمایانگر برداشتی نامعمول از متون دینی و عدم تطابق این ادعا با محتوای دین است. این که عقل با وجود منحاز و مستقلی ضمیمه وجود مادی نفس شود تا آن را عالم کند، انحراف از مفهوم مشترک عقل در واژه شناسی متون دینی است. اوصاف مزبور در متون دینی برای موجوداتی است که در لسان شرع ملائک و در لسان فلسفی عقل نامیده می شوند.
این موجودات واسطه فیض بین الوهی و عالم طبیعی به شمار می آیند، اما اهل تفکیک تصور کرده اند، این اوصاف موجودی است که در خارج از وجود انسان مستقر است و تنها برای عالم شدن به انسان ضمیمه می شود.
سوم: معلوم نیست که چرا برداشت اهل تفکیک از واژه عقل صواب است و آن ها مدعی صواب شده و برداشت فلاسفه را ناصواب تلقی کرده اند، با این که فلاسفه الهی با الهام از همین متون وحیانی و روایی به توضیح و تبیین عقل و معرفت عقلی اهتمام ورزیده اند.
4- ناسازگاری با واقع، تفسیر ویژه ای که مکتب تفکیک برای عقل و معرفت عقلی ارائه کرده ، چه دلیلی بر درستی آن وجود دارد که غیر خود آنان هیچ کسی به آن دست نیافته است؟
این تنها نمونه ای از نقدهایی است که بر رویکرد تفکیکیان از عقل و معرفت عقلی وارد است.
پینوشتها:
1. مکتب تفکیک، ص 151 تا 162،نشر فرهنگ اسلامی ، تهران، 1375 ش.
2. سید محمد موسوی، آئین و اندیشه، ص 22،دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1385 ش.
3.دکتر محمدرضا ارشاد نیا، نقد و بررسی نظریه تفکیک، ص42 تا ص188، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383ش.
پرسش: متفکران اسلامی که فلسفه را قبول ندارند ، چه نقدهایی بر آن وارد می کنند و
نقدهای شان وارد است؟ از مراجع کنونی که فلسفه را حرام کرده اند، جزء این دسته اند؟
پاسخ:
ممکن است مخالفان فلسفه حرف های بسیاری بگویند، ولی در این جا به تصورات منفی آنان و پاسخ های آن اشاره می شود.
مشکل اولی که در مورد فلسفه اسلامی گاهی از سوی مخالفان مطرح می شود ، در مورد حریم مند بودن اسلام و بی حد و مرز بودن فلسفه است ؛ ولی در پاسخ این تصور باید گفت ظاهرا خلط عجیبی در معنای فلسفه اسلامی شده است ؛ پسوند اسلامی می تواند توضیحات گوناگونی داشته باشد، مانند آن که اندیشمندانی که به اعتقادی دینی به نام اسلام پایبند بودند، آن را تهیه و تدوین نموده اند و... این پسوند لزوما به این معنا نیست که این علم در راستای برهانی نمودن مبانی اعتقادی دین اسلام می کوشد . اتفاقا متون فلسفی فلاسفه مسلمان خود گواه روشنی بر این حقیقت است که به مباحث از منظر فرا دینی می نگرند . چه بسا در مجموعه یک کتاب فلسفی حتی یک آیه یا روایت دیده نمی شود .
فلسفه مقدم بر همه علوم حتی علم دین است ،بلکه به عنوان راهکار و ابزار ورود در حیطه شناخت و معرفت های بنیادین که مقدم بر هر شناخت عقیدتی است می باشد . تامل در مباحث آن هم به وضوح این تقدم و جامعیت مباحث را روشن می کند ؛ پس فلسفه می تواند علمی در خدمت دین و راهکاری برای ادراک حقایق دینی محسوب گردد. اما علم و ابزاری درون دینی و صرفا در جهت اثبات مدعیات آن، یقینا خیر .
برخی گمان می کنند که فلسفه ساخته و پرداخته ارسطو و دیگر حکمای یونان است. پس برای ما و حکمای اسلامی هیچ گاه در حکم اصل و مبنا نبوده و نخواهد بود ؛ ولی در پاسخ باید گفت: فلسفه در یونان باستان آغاز نشده ،بلکه ریشه های آن به بزرگان اهل معرفت مصر یا فهلویون و خسروانیان که حکمای ایرانی بودند ، نسبت داده شده، لکن با همه این اوصاف فلسفه در قرن های آغازین هنوز در آغاز راه بود . تا رسیدن به مقاصد بلند و گذراندن راه های درست فاصله بسیار داشت . بخشی از این مسیر در طول تاریخ علم اسلامی و به همت بزرگان مکاتب گوناگون فلسفه اسلامی سپری شد .
چه بسا در این مسیر اشکالات عدیده فلاسفه یونان تصحیح شد یا مبانی خام آن ها پرورش یافته ،به حقیقت نزدیک تر گشت . توقع نداریم همه حقیقت مباحث پیچیده علیت در کلام ارسطو بیان شده باشد، بلکه او و سایر حکمای متقدم پایه گذار این مباحث بودند . در طول تاریخ فلاسفه بزرگ متاخر این مباحث را به سرانجام های خاص خود رساندند . این نقصی به این مباحث نبوده ، بلکه نشانه کمال آن هاست .
حکیم ژرف اندیش معاصر امام خمینی میگوید:
این سخن که زبانزد بعضیها است که فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آورده، و چه کسی سراغی از این حرفها در کتاب آن ها دارد؟
آنچه در فلسفه اسلامی مطرح است، خاستگاه وحیانی دارد و در قرآن کریم و نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سایر مناجات ائمه بهتر از آن چه در کتابهای فلسفی آمده، بیان شده است. (1)
علامه طباطبایی در این باره میگوید:
همچنان که شیعه در آغاز برای پیدایش تفکر فلسفی عاملی مؤثر بوده است، در پیشرفت این گونه تفکر و ترویج علوم عقلی نیز نقش داشته است. همه علوم به ویژه فلسفه الهی در اثر کوشش خستگی ناپذیر شیعیان پیشرفت عمیق کرده است، چنان که عامل مؤثر در پیدایش تفکر فلسفی و عقلی در میان شیعیان و به وسیله آن ها در میان دیگران، ذخایر علمی بوده که از پیشوایان شیعه به یادگار مانده است. عامل مؤثر در بقای این طرز تفکر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است که پیوسته شیعه به سوی آن ها با نظر تقدیس و احترام نگاه میکند. برای روشن شدن این مطلب کافی است که ذخایر علمی اهل بیت(علیهم السلام) را با کتابهای فلسفی که در مرور زمان نوشته شده، مقایسه و سنجیده شود، آن گاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نامبرده نزدیکتر شده تا این که در قرن یازدهم هجری (تأسیس حکمت متعالیه توسط صدرالمتألهین) تقریباً به همدیگر منطبق گردید و فاصلهای جز اختلاف در تعبیر و نحوه بیان مسایل آن ها وجود ندارد. (2)
از بیان این دو اسلامشناس حکیم نامدار به دست میآید که خاستگاه آموزههای فلسفه اسلامی، معارف اهل بیت(علیهم السلام) است. از این رو علامه طباطبایی کتابی به نام «علی و فلسفه الهی» نوشته ، روایات و خطبههای توحیدی حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را به عنوان دلیل ذکر کرده است. آیت الله جوادی آملی کتابی به نام «علی بن موسى الرضا والفلسفه الالهیه» نوشته است.
از مراجع کنونی کسی فلسفه را تحریم نکرده است.
دکتر مصطفی ملکیان نیز نتکه ها نقد گونه بر فلسفه اسلامی دارد که متن مفصل سخنان ایشان همراه با نقد آن ها در سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?Search/ViewResult.a...
در عین حال نقد مطالب ایشان که توسط محله بازتاب(ش73) تهیه شده ، در ذیل آورده می شود،
1. هر چند سخنران محترم نفرمودهاند چرا تعبیر فلسفه اسلامی را قابل دفاع نمیدانند، ولی برای این تعبیر، وجوه مختلفی بیان شده است، مانند فلسفهای که در دست مسلمانان پدید آمد و رشد کرد یا فلسفهای که با هویت و استفاده از اسلام به رشد و تکامل رسید. همچنین ترکیب فلسفه اسلامی صحیح است؛ شاهد بر این مسأله تأکید فلاسفه اسلامی بر استفاده از روش عقلی در فلسفه و عدمِ دخالت دادنِ مسائل کلامی و شرعی در روند فلسفی است. فلسفه اسلامی در همه تلاشهای فلسفی با روش عقلی و برهانی پیش رفته و در مواردی که از مطالب و گزارههای قرآنی یا روایی بهره جستهاند، به عنوان تأیید تعبدی (اطمینانِ روانشناختی برای متدینان) یا شاهدی برای تعبیر و استدلالِ خود از گفتار گذشتگان.
در میان فلاسفه اسلامی مقام فلسفیدن و مقام تعبد از یکدیگر جدا است و در روش عقلی چنان پرشور پیش میروند که حتی ابن سینا یا دیگران در برخی از مسائل مربوط به شریعت، به ردّ ادعای شرع پرداخته و در مقام تعبد به شرع بر تعبد و اعتقاد به آن جازم و مصرّ بودهاند. در این معنا فلسفه منافاتی با اسلامی بودن آن ندارد.
2. آشتیجویی (وحدتطلبی):
آشتی جویی که در بیان گوینده مطرح شده است، از جهاتی منفی و نادرست و از جهاتی مثبت و به جا میباشد.
جنبه منفی آن به توجیهها و تبیینهای ناجوری برمیگردد که، برخی از فلاسفه با سختیهای فراوانی برای اقوال پیشینیان درست کردهاند. این تفاسیر از این جهت منفی و نادرست هستند که در موارد بسیاری مغایر با مبنای صاحب اقوال است.
جنبه مثبت آن نیز به دو جهت مربوط است:
یکی به فضیلت اخلاقی فلاسفه، که سخنان دیگران را به همین راحتی به بوته غربت و بطلان نمیسپارند و وجوه صحت و تأویلهای درستی برای گفتههای دیگران پیدا میکنند، با صرف نظر از اینکه این توجیه و تأویلها درست یا نادرست از آب درآیند؛
دیگری به توسعه دادن و اصلاح پارادایم فلسفه توسط فلاسفه مربوط است. بدین توضیح که، نظریات پیشینیان شاید با توجه به مبانی و ساختار فکری خودشان و یا در تقابل با یکدیگر نادرست از آب درآیند، اما فیلسوف زبردستی که تحولات نوین و پسین پارادایم متدلوژیک فلسفه را رقم میزند، با ارائه طرح و مبانی نوین ناسازگاریها و یا نقاط ضعف نظریات پیشین را اصلاح کرده و یا از میان برمیدارد. این جنبه نه منفی است و نه خلاف اصول روششناختی تکامل و تعالی علوم.
3. فلسفه و فهم عرفی:
آنچه که در مورد موضع ناموافق فلسفه اسلامی با عرف به عنوان اشکال و اشتباه روششناختی مطرح شده ، قابل تأمل است. هم فلاسفه اسلامی مثل شیخ اشراق، ابنسینا، فارابی و ملاصدرا،(3)و هم فلاسفه غرب به مسأله تفکیک حوزه فهم عرفی و فهم علمی یا فلسفی تصریح و تأکید داشتهاند و اساسا ابداع کننده و طراح آن تامس رید یا فلان دانشمند معاصر غربی نیست. وانگهی تأکید کردن بر توجه به فهم عرفی و تبعیت از آن که توسط رید و یا دیگران مطرح شده، خود مسألهای است که از لحاظ روششناسی علوم و فلسفه کاملاً خطا و گمراه کننده است. زیرا اگر فیلسوف یا دانشمند در حدود فهم عرفی حرکت و فعالیت کند، هیچ نوع پیشرفت و تعالی در عرصه علوم و فلسفه پدید نمیآید. بنابراین، اساس و چارچوب فهم عرفی تنگناهای فراوانی برای پارادایمهای علوم و فلسفه پدید میآورد که از لحاظ روششناسی، نباید در این بن بستها محدود ماند.
4. تناظر یک به یک میان لفظ و معنی:
تناظر یک به یک میان الفاظ و معنی آن ها ایدهآل دست نایافتنی است که، در هیچ یک از علوم و فلسفهها حاصل نمیآید ،یعنی حتی کسانی که در علم الفاظ قائل به چنین تناظری هستند (به این معنی که اساسا وضع لفظ بر یک معنا بوده است و امکان ندارد که لفظی بر پیش از یک معنی وضع شود) در واقع و روند تاریخی و زبانشناسی به امر بدون مصداق و صرفا ذهنی تأکید کردهاند. چرا که واقعیت وضع الفاظ و استعمالات عرفی در طول تاریخ، خلاف چنین تناظری را حکایت میکند، از طرفی نبودن چنین تناظری منحصر به فلسفه اسلامی نیست ، بلکه در فلسفه غرب به مراتب آشفتگی فراوانتری در این زمینه مشاهده میشود و حتی در علوم تناظر لفظ و معنا به سختی یافت میشود. از اینرو چنین مسألهای اشتباه روششناختی در فلسفه نیست. وانگهی نظریه تناظر، نظریه عدهای از دانشمندان علم اصول فقه است که امروزه چندان مورد وفاق اهل این علم نیست و در جانب دیگر کسانی قرار دارند که چنین تناظری را رد کرده و قول به تشتت معانی بر لفظ واحد را مطرح میکنند. ازاینرو صرفا به خاطر یک اختلاف نظر در مسألهای اصولی و زبانشناختی که نظریات رقیب قویتری دارد، نمیتوان به نقد و بررسی فلسفه یا علوم دیگر پرداخت.
پینوشتها:
1. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 1، ص 87 ـ 88. نشر موسسه آثار امام، 1387 ش.
2. شیعه در اسلام، ص 60، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1348 ش.
3. الاسفار الاربعة العقلیه، ج 1، ص 440 نشر دارالاحیا لتراث العربی، بیروت، بی تا.