خواهشمندم به پرسشهای زیر آنچنان که به فرزند خود پاسخ می دهید با دقت پاسخ دهید.من نیت اشکال تراشی یا این جور موارد ندارم ولی در حین خواندن ترجمه قرآن سوالات زیر برام پیش آمده است.
1-زکات دقیقا به چه معنی است؟ معنی فقهی آن با آنچه در قرآن تکرار می شود یکی است؟چند مثال بزنید.صدقه هم زکات است؟ لطفا به دلیل اهمیت موضوع و تکرار مدام در قرآن از این کلمه کامل توضیح فرمائید.آیا فقط به کالاهای خاصی زکات تعلق می گیرد؟ پس معنی زکات علم چیست؟
2-ترتیب آیات قرآن توسط چه کسی تنظیم شده است؟چون بنظر می رسد که به ترتیب نزول نیستند و این تقدم و تاخر آیات را به هم نمی زند؟ تقسیم بندی سوره ها توسط چه کسی صورت پذیرفته؟ شکل کلی قرآن ثابت بوده؟ ترتیب نزول آیات به چه شکل بوده؟
3-در اسلام مالیات داریم؟
4-در قرآن آیا نظام برده داری به رسمیت شناخته شده است؟ کنیز به چه کسانی گفته می شده؟ آیا کام جوئی جنسی از آنها آزاد بوده؟غلام ها و کنیزها در چه شرایطی انتخاب می شدند؟

پرسش 1:
چند سوال از قرآن
شرح : 1-زکات دقيقا به چه معني است؟ معني فقهي آن با آنچه در قرآن تکرار مي شود يکي است؟ چند مثال بزنيد. صدقه هم زکات است؟ لطفا به دليل اهميت موضوع و تکرار مدام در قرآن از اين کلمه کامل توضيح فرمائيد. آيا فقط به کالاهاي خاصي زکات تعلق مي گيرد؟ پس معني زکات علم چيست؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
معناي لغوي اين کلمه "نمو و رشد کردن" است و اصطلاحا به مقدار معيني از مال که به امر خدا بايد به فقيران و مستمندان داده شود "زکات" گفته مي شود. بدين جهت که با اخراج آن مقدار اميد رشد و زياد شدن در مال هست . دادن آن پول سبب طهارت روح و مال مي شود. (1)
نويسنده محقق التحقيق مي گويد: اصولا اين واژه به معناي دور کردن و بيرون نمودن چيزي از جايي است که بودنش در آن جايگاه و متن به حق نمي باشد ، مثل از بين بردن صفات رذيله از قلب و دور کردن اعمال زشت از برنامه حيات انساني و بيرون کردن حقوق مردم از مال. (2) به همين جهت آن مقدار از مال که به امر خدا حق فقرا است و در اموال ما مي باشد و بايد از مال خارج کنيم، زکات ناميده مي شود.
در قرآن اين واژه هم به معناي لغوي اش که پاک کردن و رشد و نمو دادن است، استعمال شده و هم به معناي اصطلاحي اش که مقدار معين از مال است که بايد به فقرا داده شود. استعمال اين واژه در معناي لغوي :
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها؛(3)
از اموال آن ها صدقه‏اى (به عنوان زكات) بگير، تا به وسيله آن، آن ها را پاك سازى و پرورش دهى!
به معناي اصطلاحي:
وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعينَ؛(4)
نماز را به پا داريد، و زكات را بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد (و نماز را با جماعت بگزاريد)!
در فقه منظور از زکات همين معناي اصطلاحي است که در قرآن هم به اين معنا بسيار استفاده شده و واجب آن فقط به کالاهاي معيني که در رساله ها ياد شده، تعلق مي گيرد.
زکات اصطلاحي و فقهي را "صدقه" هم ناميده اند زيرا اين بخشش به نحو صحيح و صادقانه براي کسب رضاي خدا انجام مي شود . نشان صداقت او در ايمان است، همچنان که به مهريه زن نيز چون نشان صداقت مرد در علاقه به زن است، "صداق" گويند.(5)
اين عمل چون بارزترين عبادت اجتماعي و مالي است و اثر تربيتي بسيار گسترده دارد، در جنب نماز که بزرگ ترين و بارزترين عبادت فردي است، در قرآن مورد تاکيد فراوان قرار گرفته است.
با توجه به معناي اصطلاحي که سهمه نيازمندان در دارايي انسان مي باشد، در معناي اين واژه توسعه داده شده ، به دارايي هاي غير مادي هم تعلق گرفته و به همين جهت در روايات براي دارايي هاي مختلف غير مادي هم زکات فرض شده است. امام صادق (ع) فرمود:
لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَهْلَه؛‏(6)
براي هر چيزي زکاتي است . زکات علم ياد دادن آن به اهلش مي باشد.
لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّيَام؛‏(7)
براي هر چيز زکات است . زکات بدن روزه مي باشد.
زكاة الدّار بيت الضّيافة؛(8)
زکات خانه مهماني دادن در آن است.
زَكَاةُ الْعَقْلِ احْتِمَالُ الْجُهَّال؛‏(9)
زکات عقل تحمل جاهلان است.
زكاة العلم نشره ، زكاة الجاه بذله ، زكاة الحلم الاحتمال ، زكاة المال الافضال ، زكاة القدرة الانصاف ، زكاة الجمال العفاف ، زكاة الظفر الاحسان ، زكاة البدن الجهاد والصيام ، زكاة اليسار بر الجيران و صلة الأرحام ، زكاة الصحة السعي في طاعة الله ، زكاة الشجاعة الجهاد في سبيل الله ، زكاة السلطان إغاثة الملهوف ، زكاة النعم اصطناع المعروف ، زكاة العلم بذله لمستحقه ، و إجهاد النفس في العمل به؛(10)
زکات علم ،منتشر کردن آن. زکات جايگاه و مقام ،بذل آن(استفاده از آن براي خدمت به مردم). زکات حلم ،تحمل . زکات مال ،بخشش. زکات قدرت، انصاف. زکات جمال، عفت.زکات پيروزي، احسان و گذشت. زکات بدن ،جهاد و روزه. زکات گشايش و توانمندي ،خدمت به همسايگان و صله رحم .زکات سلامتي ،کوشش در اطاعت از خدا. زکات شجاعت ،جهاد در راه خدا. زکات سلطنت و حکومت، رسيدگي به مظلومان. زکات نعمت ،خدمت به ديگران.زکات علم ،تعليم به طالبان علم و به سختي انداختن خود در عمل به آن است.
پي نوشت ها:
1. المفردات، راغب اصفهاني ، ص380.
2.التحقيق في کلمات القرآن الکريم،ج4،ص337.
3. توبه(9)آيه103.
4.بقره(2)آيه43.
5. التحقيق،ج6،ص217.
6. بحار الانوار،ج2،ص25.
7.همان،ج66،ص380.
8. پيام پيامبر،ص817.
9.تصنيف غرر،ص56.
10.مستدرک الوسائل،ج7،ص46.

پرسش 2:
ترتيب آيات قرآن توسط چه کسي تنظيم شده است؟ چون به نظر مي رسد که به ترتيب نزول نيستند و اين تقدم و تاخر آيات را به هم نمي زند؟ تقسيم بندي سوره ها توسط چه کسي صورت پذيرفته؟ شکل کلي قرآن ثابت بوده؟ ترتيب نزول آيات به چه شکل بوده؟
پاسخ:

ترتيب آيات غالبا همان ترتيب نزول است جز تعداد محدودي آيه که وقتي نازل شدند، رسول خدا دستور داد آن ها را در فلان جايگاه قرار دهيد(1) از اين رو قريب به اتفاق عالمان شيعه و سني ترتيب همه آيات را طبق دستور رسول الله مي دانند . فقط بعضي از عالمان شيعه ترتيب بعضي از آيات ( تعداد بسيار محدودي) را مطابق اجتهاد صحابه مي شمارند.(2)
در مورد ترتيب سوره ها هم غالب عالمان بر اين نظرند که اين ترتيب هم طبق دستور شخص پيامبر است (3).
اما تقسيم بندي سوره ها (به جزء و حزب ) از ديگران و جهت آسان شدن يادگيري و...بوده است.
قرآن به صورت مکتوب نازل نشده، بلکه آيات بر قلب پيامبر نازل شده و رسول خدا آن ها را بر مردم تلاوت کرده ، جايگاه آيات و سوره ها را شخصا معين نموده ، به همين اعتبار در خود قرآن و در کلام پيامبر از آن به عنوان "کتاب" ياد شده و سوره حمد "فاتحه الکتاب" خوانده شده است.
بنا بر اين قرآن در زمان خود پيامبر اين شکل کلي را يافت. البته اين نظم و نظام در بيانات پيامبر بود، ولي تا آخر عمر پيامبر قرآن به صورت يک کتاب بين دو جلد ارائه نشد، زيرا تا اواخر عمر ايشان باب وحي باز بود . به همين جهت پيامبر به امام علي(ع) دستور داد قرآن را طبق دستورات ايشان تنظيم کند . با شرح و تفسير و بيان ، ارائه نمايد که حاصل زحمات امام قبول نشد . مدت کمي بعد، افرادي براي انجام اين کار تعيين شدند . قرآن را طبق دستور ها و رهنمود هاي پيامبر تنظيم و ارائه کردند . زمان عثمان، همين قرآن در چند نسخه تکثير شد . مصحف هاي شخصي جمع آوري و معدوم شد تا اختلاف حاصل نشود.
پي نوشت ها:
1. تاريخ جمع قرآن کريم،جلالي نائيني، ص124؛ پژوهشي در تاريخ قرآن ، حجتي کرماني، ص66.
2.پژوهشي در تاريخ قرآن، ص69.
3. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص87؛ تاريخ جمع قرآن کريم،ص153.

پرسش 3:
در اسلام ماليات داريم؟
پاسخ:

حاکم اسلامي در صورت نياز مي تواند براي اداره کشور در برخي از کالا ها يا خدمات ماليات قرار بدهد.
در دهه‌هاي آغازين اسلام، با توجه به محدود بودن جامعه اسلامي و کم بودن هزينه‌هاي حکومت، از زکات افزون بر فقر زدايي، در هزينه‌هاي جاري و تأمين بودجه دولت و هزينه جنگ استفاده مي‌شد. اما پس از گسترش اسلام و نياز حکومت‌ها به تأمين بهداشت، امنيت، رفاه، آموزش مردم، ماليات و خراج نيز براي تامين اين نيازمندي‌ها در کنار زکات قرار گرفت. اين ماليات‌ها بر حسب نوع درآمد مردم آن زمان از اسبان يا زمين‌هاي کشاورزي گرفته مي‌شد. براي نمونه حضرت علي (ع) در زمان حکومتش براي برخي از اسبان دو دينار و براي برخي ديگر از اسب ها يک دينار ماليات وضع کردند.(1)
پي‌نوشت‌:
1. وسايل الشيعه ،ج6، ص51؛
مسائل مستحدثه زکات، مجله فقه اهل البيت، شماره 10.

پرسش 4:
در قرآن آيا نظام برده داري به رسميت شناخته شده است؟ کنيز به چه کساني گفته مي شده؟ آيا کام جوئي جنسي از آن ها آزاد بوده؟غلام ها و کنيزها در چه شرايطي انتخاب مي شدند؟
پاسخ:

اين مساله يكي از مسائل بسيار مهم و دقيق در حوزه عقايد اسلامي است که بايد با تامل بسيار مورد نقد و بررسي قرار گيرد ؛اصولا قضاوت در خصوص برخي مسايل نمي تواند تک بعدي و يک جانبه باشد. براي رسيدن به قضاوتي منصفانه و عادلانه در مورد آن ها نياز است که انسان حقيقت جو ، همه جوانب و ابعاد زماني و مکاني و فرهنگي و اجتماعي مسئله را با دقت بررسي کند تا به نتيجه برسد .
موضوع برده داري در اسلام يکي از اين موارد ويژه است .
به يقين اصل مساله برده داراي در اسلام به رسميت شناخته شده و آيات و روايات متعددي بر اين امر دلالت دارد و به خصوص در منابع فقهي كتاب هاي مستقلي در مورد احكام بردگان نوشته شده كه به كتاب العتق مشهور است ؛ اما سخن اينجا است كه آيا اسلام به اساس برده داري به عنوان يك امر ارزشي معتقد است يا آن را نوعي انحراف عميق و ضد ارزش مي داند و اگر اين گونه بود ،چرا با آن برخوردي قاطع و ضربتي از ابتدا نداشت ؟
ما معتقديم كه اساس برده داري از نظر اسلام امري منفور و مذموم بود اما راهكار مقابله با اين امر برخوردي ضربتي و يك جانبه نبود ؛ در واقع اسلام پس از شکل گيري در خصوص برخي انحرافات به طور ضربتي و قاطعانه برخورد کرد. اما در بسياري از موارد هم برخورد اين گونه نبود و به حکم عقل هم نبايد اين گونه باشد ؛ به عنوان مثال در خصوص حکم شراب اين گونه نبوده و اين حکم به مرور زمان و تا حدودي تدريجي ابلاغ شده است . معمولا برخوردهاي جدي و ضربتي اسلام در خصوص مشکلات عميق عقيدتي بود، نه معضلات اجتماعي که حل آن نياز به فرايندي حساب شده و دقيق دارد .
اما در خصوص برده داري پيش از هر چيز لازم است وضعيت اين فرهنگ در جوامع آن روز مد نظر قرار گيرد . آن گاه شيوه برخورد اسلام با اين پديده زشت بررسي گردد ؛ در واقع ما با يک فرهنگ اشتباه و عادت نادرست مواجه نيستيم. بلکه با يک ساختار پيچيده اجتماعي مواجهيم که در همه اجزا و تار و پود جامعه راه يافته، اقتصاد و فرهنگ و معيشت و ديگر ارکان جامعه با آن درهم تنيده است .
وجود بردگان در جوامع گوناگون آن قدر عميق و بديهي بود که در متمدن ترين کشورها تا حدود 150 سال پيش بردگان جزء جداناپذير بسياري از جوامع بودند . تصور حذف برده ها از ساختار زندگي فردي و اجتماعي به ذهن کسي خطور نمي کرد ؛ مسلما اين مساله در 1400 سال پيش بسيار عميق تر و ريشه اي تر در جامعه استقرار داشت . اسلام نمي توانست با اين مساله به شکلي سطحي و به اصطلاح انقلابي برخورد نمايد .
اما در خصوص نوع نظر اسلام به اين مساله بايد گفت :
از آيات قرآن به دست مي آيد اسلام با بردگان و برده داري به عنوان حقيقتي موجود در جامعه برخورد کرده ، احکام و راهکارهايي مشخص را در خصوص مواجهه با اين حقيقت موجود و جهت گيري آن به سمتي معين ارائه داده است. با اندکي تامل مي توان دريافت راهکارهاي اسلام قوي ترين و منطقي ترين شيوه در مسير منتفي نمودن و از بين بردن اساس اين مسئله در سير تکاملي يک جامعه است .
اسلام به هيچ وجه به برده داري به عنوان يک اصل و ضرورت نگاه نمي کند، بلکه تنها راهکارهايي براي برخورد درست با اين حقيقت موجود ارائه مي دهد . در واقع ابتدا براي اساس اين مساله فلسفه و ساختار معيني تعريف کرده، تبيين مي کند که در منظومه فکري اسلام در حقيقت انساني افراد تفاوتي وجود ندارد . تفاوت انسان ها تنها در تقوا و ايمان آن هاست تا مولي هيچ گاه انسانيت خود را بالاتر از برده اش نبيند . اين مساله يکي از مهم ترين معضلات در مبناي فکري برده داري بود که البته طرح همين مساله بيش از هر چيز براي کفار و مشرکان قريش ناگوار بود .
در گام بعدي اسلام تلاش نمود در زمان بندي معيني براي ريشه کني اين پديده شوم به مقابله عملي برخيزد . در اين مسير مساله را به دو بخش بردگان موجود در جامعه و بردگاني که ممکن است به جامعه افزوده شوند تقسيم کرد؛ مشخص است که مساله ضروري در اين ميان مانع آفريني در مسير شکل گيري و توسعه اين پديده ، يعني راه ورود افراد جديد به حوزه بردگي است که اسلام با ترفندي اين مسير را بسيار محدود نمود .
براي توضيح اين مساله مهم بايد گفت: در عصر بعثت رسول گرامي اسلام(ص) براي بردگي راه هاي متعددي وجود داشت. وجود هر يک از اين راه ها به بردگي رسميت مي بخشيد و قانوني به حساب مي آمد .آن راه ها بدين قرار بود:
ـ اسارت درجنگ ها:
طبيعي است که دو طرف درگير در جنگ از يکديگر اسير بگيرند. اسيران به صورت برده به خدمت گرفته مي شدند.
ـ خواست حاکم و سرپرست:
حاکم و سرپرست ستمگر افراد زير دست را به بردگي مي گرفت و در مزارع و دامداري ، به کار مي گماشت . احياناً آنان را به عنوان برده مي فروخت.
ـ تبعيت طفل از مادر خويش که برده و کنيز بود، اگر چه پدرش آزاد بود، ولي به جهت کنيز بودنِ مادر، طفل هم محکوم به بردگي بود.
ـ فرار از لشکر و امتناع از جنگيدن و خدمت سربازي.
- فرار از کشوري و پناهنده شدن به دولت ديگر و خود را تسليم آن حکومت نمودن . اين کار براي حکمرانان کشوري که بدان پناهنده شده بودند، ايجاد حق مي کرد و آنان مي توانستند پناهندگان را به بردگي بگيرند.
ـ ارتکاب جرايمي همانند قتل،‌ دزدي و ... (جريان به بردگي گرفتن ساختگي بنيامين، برادر حضرت يوسف(ع) به جرم سرقت گوياي اين امر است).
ـ فقري که به موجب آن شخص خودش را به ديگري بفروشد و خود را ملزم سازد براي مولايش کار کند.
ـ فروختن فرزند؛ پدر حق داشت فرزند خويش را جهت تنگدستي به عنوان برده بفروشد.
ـ فروختن همسر؛ شوهر حق داشت. همسر خويش را به عنوان برده به فروش برساند.
ـ آدم ربايي، فرد دزديده شده به عنوان برده فروخته مي شد، مانند زيد بن حارثه که ربوده و به عنوان غلام فروخته شد.
ـ باختن در قمار؛ گاهي فرد قمار باز خود را گرو قمار قرار مي داد و در صورت باختن ، برده مي شد.
اسلام همه اين راه ها و سرچشمه هاي بردگي را مسدود نمود، تنها اوّلي را با شرايطي پذيرفت. آن را هم هرگز به عنوان جنبه الزامي اعلان نکرد؛ در واقع در صورت پيروزي در جنگ ، گرفتن برده الزامي نبود، بلکه دستور اسلام در اين مورد اين است که بعد از پايان جنگ با کفار، افرادي که اسير مي شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود:
- از آنان فديه گرفته شده، آزاد شوند؛
- با اسيران مسلمان مبادله شوند؛
- با انجام اموري نظير آموختن خواندن و نوشتن به مسلمانان آزادي خود را به دست آورند ؛
در مواردي که راه هاي قبلي به صلاح يا ممکن نبود، به جاي اين که آن ها را بکشند، اسيرشان کرده و براي خدمت، به کار بگمارند و بين مردم تقسيم کنند.
بسياري همين امر را نشانه تاييد برده داري و همراهي اسلام با اين رفتار غلط دانسته اند ، در حالي که به نظر مي رسد. اين قضاوت اصلا منصفانه و دقيق نيست ؛ فرض کنيد دولتي کافر به جامعه اسلامي حمله کرده و در نتيجه اين نبرد افرادي از سپاه دشمن به اسارت در آمدند ؛ تکليف اين عده چيست و حکومت اسلامي چگونه بايد با آن ها برخورد کند؟
جواب از چند گزينه خارج نيست ؛ يا بايد آن ها را از دم تيغ بگذراند ، يا در زندان اسير کرده و يا آن ها را آزاد نمايد ؛ اگر دقت کنيم همه اين موارد دچار مشکلات عديده اي است ؛ زنداني کردن اسرا علاوه بر همه مفاسدي که اصل قانون زندان در پي دارد، بار مالي سنگيني را بر دولت اسلامي تحميل مي کرد . جداي آن که با نياز مالي بسيار مسلمانان در آن مقطع زماني و کمبودهاي فراوان و حجم زياد اسرا اين امر امکان پذير نبود .
کشتن همه اسرا هم نتايج مثبتي در پي نداشت. زيرا بسياري از اين افراد شناخت کاملي از اسلام نداشتند . چه بسا با آشنايي درست به اسلام مي گرويدند . به علاوه کشتن بيش تر افراد آثار و نتايج سوء فرهنگي و رواني در پي داشت که با فلسفه اسلام همخواني نداشت .
از طرف ديگر آزادي همه اسرا هم کاري بسيار نامعقول بود ، زيرا اين افراد کساني بودند که با اسلام و مسلمانان به جنگ برخاسته ،حتي برخي از آنان را کشته بودند . يقينا آزادي آن ها همان و بازگشت به آغوش کفار و آمادگي براي شرکت در نبرد بعدي همان ؛ پس ناچار لازم بود بدون آن که نگه داري آن ها هزينه و فشاري بر جامعه اسلامي وارد کند، اين افراد در متن جامعه به نوعي وارد شوند که هم آثار مثبت اقتصادي و رفاهي براي جامعه در پي داشته باشند و هم زمينه آشنايي آن ها با حقايق اسلام و بستر ميل و گرايش به اسلام در آن ها فراهم گردد . اين همان قانون برده داري مورد امضا و تجويز اسلام بود که اعمال شد .
هر چند اين نوع برده ها در نهايت ندرت بودند، زيرا چنان که ذکر شد ،بسياري از اين افراد با دادن فديه يا با تعليم خواندن و نوشتن به مسلمانان آزادي خود را به دست مي آوردند . در نتيجه اکثر بردگان و کنيزان جامعه،گروه اول يعني برده زادگان و کساني بودند که توسط دلالان و تجار برده از مناطق آفريقايي و مانند آن اسير مي شدند و در مناطق مختلف دنيا به فروش مي رسيدند.
اما در خصوص اين قشر وسيع بردگان که غير از اسراي ميدان هاي نبرد بودند، بايد ديد چرا اسلام اين نوع برده داري را از ابتدا لغو ننمود و اجازه داد ، سال هاي سال اين جريان باقي بماند ؟
براي پاسخ به اين پرسش توجه به چند نکته لازم است :
1. چنان که در ابتدا اشاره شد اصلاح عادات غلط و فرهنگ نادرست به زمان نيازمند است . نمي توان يک فرهنگ عميق و رسوخ کرده در اعماق جامعه را برخوردي ناگهاني و انقلابي برطرف کرد. چنين برخوردهاي شعاري اگر در آغاز اعمال مي شد ، هيچ ضمانت عملي بر دوام آن ها وجود نداشت . چه بسا طرح اين قوانين عجين شده در اعماق فرهنگ و باورهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه ،به اصل ايمان و اعتقاد مسلمانان نو ايمان لطمه وارد مي ساخت .
اين نوع برخورد هدفمند، مختص برده داري نبود ، بلکه در برخي انحرافات رفتاري ديگر هم اعمال شد .
2. در آن زمان بردگان فراواني وجود داشتند . گاهي بخش عظيمي از جامعه را تشکيل مي دادند. اگر از ابتدا بردگي به طور کلّي ملغي مي شد، رهايي بردگان باعث نابودي آنان و خانواده هاي شان مي شد؛ زيرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلي داشتند و نه زندگي مستقلي. حداقل اثر سوء آزاد کردن اين جمعيت انبوه، مختل کردن امنيت جامعه بود. بررسي دقيق ابعاد اين مسئله نشان مي دهد که برخورد ضربتي و يک باره با مسائلي مانند برده داري، امري غير حکيمانه، بلکه غير ممکن است؛ از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسئله به اصلاح تدريجي پرداخت.
تاريخ بعدها روش صحيح مبارزه تدريجي با اين رسم جا افتاده را تاييد کرد . خط بطلان بر مبارزه سريع و بي برنامه در مورد اين گونه امور مهم و رسوخ يافته در اعماق باورها و فرهنگ ها کشيد ؛ در تاريخ معاصر آمده که رييس جمهور آمريکا بدون ايجاد مقدمات لازم به يکباره برده داري را لغو و ممنوع اعلام کرد ، ولي بردگاني که به ظاهر آزاد شده، ولي روحا آزاد نشده بودند و توان روحي و اجتماعي اداره خود را نداشتند ، از صاحبان خود به التماس مي خواستند مثل سابق آنان را به بردگي بگيرند و رها نسازند!!
3. بردگان در آغاز اسلام منبع اقتصادي و نيروي نظامي نيرومندي براي مشرکان و حتي مسلمانان بودند. مشرکان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاي جنگ به کار مي گرفتند؛ اگر اسلام در ابتدا دستور آزادي بردگان را مي داد، بديهي بود که تنها مسلمانان به آن عمل کنند، چرا که مشرکان به آن اعتقادي نداشتند. اين شيوه ، پيامدهاي بسيار ناخوشايند و ضربه مهلکي براي جامعه اسلامي نوپا در پي داشت. از جمله:
ا) مسلمانان به يکباره از نيروي اقتصادي و نظامي عظيمي محروم مي شدند و اين ضربه مهلک اقتصادي به آنان بود.
ب) بردگاني که به اسيري گرفته مي شدند، چنانچه آزاد مي شدند، چون جا و مکان و درآمد مناسبي نداشتند، به ناچار پيش مشرکان باز مي گشتند . آنان دوباره، از اينان براي تقويت بنيه اقتصادي و نيروي نظامي استفاده مي کردند ،اما آزادي بردگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادي و نظامي مسلمانان شد؛
اما راهکار اسلام براي ريشه کن ساختن برده داري :
ا) بستن سرچشمه بردگي:
اسلام اکثر راه هاي معمول برده گيري در آن زمان را ردّ کرد و نپذيرفت؛ به علاوه از نظر فرهنگي هم با دوام اين امر به انواع گوناگون مقابله نمود مثلا اساس اشتغال به برده فروشي را از زشت ترين و ناپسند ترين امور معرفي نمود؛ اسلام خريد و فروش بردگان را بدترين و منفورتين معاملات اعلام کرد. پيامبر(ص) فرمود: "شرّ النّاس مَن باع النّاس؛(1) بدترين مردم کسي است که انسان ها را بفروشد".
ب) گشودن دريچه آزادي:
اسلام، تمهيداتي گوناگون براي آزادي بردگان انديشيده است، از جمله :
ـ آزادي اسير را يکي از کفارات قرار داده است(2) يعني گناهاني ساده که ارتکاب آن ها زياد رخ مي داد مانند باطل کردن روزه، با آزادي بردگان پاک مي شد.
ـ با ازدواج زني که برده است با يک انسان آزاد و بچه دار شدن زن، فروش زن ممنوع مي شود تا از سهميه ارث فرزندش آزاد شود.(3)
ـ سهمي از زکات براي خريد برده و آزاد کردن آنان قرار داده شد . بدين ترتيب بودجه دايمي براي اين کار از بيت المال در نظر گرفته شده و تا آزادي کامل همه بردگان ادامه يافت.(4)
ـ آزادي بردگان يکي از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيشقدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت علي بن ابي طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد.(5)
ـ اگر يک برده متعلق به چند نفر بود؛ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند، سهم شريک ديگر به طور قهري آزاد مي شود.(6)
ـ هر گاه کسي مالک يکي از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايي، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزاده خود از راه ارث و... شود، آن ها فوراً آزاد مي شوند.(7)
ـ در برخي موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازات هاي سختي انجام دهد، برده خود به خود آزاد خواهد شد.(8 )
-برده مى تواند با کار کردن ، بهاى خود را به خريدارش پرداخته و آزاد شود. يعنى بنده و مولى قرارداد مى بندند که هرگاه بنده فلان مبلغى را پرداخت آزاد مى شود. اگر پرداخت مبلغ را تا يک ماه به تأخير انداخت، مستحب است که مالک صبر کرده و به وى مهلت دهد. مبلغ مذکور مى تواند تقسيط شود . اين مبلغ نيز نبايد بيش از مبلغى باشد که مالک براى خريد بنده پرداخت کرده است .
-چند عامل نيز موجب آزادى خودبه خودى بنده مى شود. کورى ، جذام ، زمينگير شدن و اسلام آوردن در محل جنگ و...
در نتيجه اين برنامه دقيق و سفارش اخلاقي اسلام در خصوص بردگان و سيره عملي معصومان در مورد آن ها چندي نگذشت که ديگر برده اي در جامعه اسلامي وجود نداشت، در حالي که برده داري به شديد ترين نوع آن تا قرن هاي اخير در جوامع مختلف غير اسلامي با تمام قدرت وجود و رواج داشت ؛
مجموعه اين مسايل و نتيجه اين نوع برخورد به خوبي نشان مي دهد که اسلام منطقي ترين برخورد را با برده داري اعمال نموده است ؛ البته اين امر زوايا و جزييات بيش تري دارد که در صورت تمايل مي توانيم به آن ها بپردازيم .
اما در مورد کنيزان و داستان استفاده جنسي از آن ها هم تامل و دقت بيش تري نياز است تا حقيقت برخورد اسلام با اين امر آشکار گردد . کنيز چيزي جداي از ساير بردگان نيست ؛ کنيز زني است که به اسارت گرفته مي شود . در فلسفه اسارت او و راهکارهاي برخورد با او تفاوتي با مرد اسير(غلام) ندارد . چنان که در مورد مردان برده گفته شد، کنيزان نيز از دو راه به جامعه اسلامي وارد مي شدند:
1- زناني که در ميدان هاي جنگ شرکت مي کردند و اسير مي شدند. (در قديم در جنگ ها قبيله در جنگ در گير بود ؛يعني زنان و مردان و کودکان همگي اعضاي ميدان نبرد بودند . براي پيروزي بر طرف مقابل تلاش مي کردند . سهم زنان کمتر از مردان نبود . وقتي يک طرف شکست مي خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالي که در ميدان بود ،به اسارت طرف مقابل در مي آمد.)
2- زناني که قبلا در جامعه غير اسلامي اسير و کنيز شده بودند . برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامي مي آوردند و مي فروختند.
در خصوص گروه دوم در انتها بحث خواهيم کرد اما در مورد گروه اول بر اساس تحليلي که در بالا ارائه داديم ،نه مي توان گفت آزاد کردن آن ها به صلاح بود و نه کشتن آن ها ؛اسارت هم که تبعات منفي و مشکلات خاص خود را داشت. در نتيجه لازم بود اين زنان هم در متن جامعه به خدمت گرفته مي شدند تا زمينه اسلام آوردن آن ها فراهم گردد ؛ اما بهره مندي جنسي از آن ها را بايد به مقتضاي شرايط خاص در همان دوران و نتايج تحريم اين مساله جستجو کرد .
اولا : بهره مندي از اين زنان تنها منحصر در استفاده جنسي نبود، زيرا کنيزان در بسياري از موارد فعاليت هاي بيش تري از غلامان انجام مي دادند . امور داخلي منزل و مسائل مرتبط با آن بر عهده آنان بود ؛
دوم: نياز جنسي امري طرفيني است که در جامعه آن روز بسيار معقول تر و شفاف تر با آن برخورد مي شد. به بهانه هاي واهي بر آن سرپوش نهاده نمي شد . اگر قرار بود اين زنان در جامعه اسلامي حضور داشته و به مناطق خود باز نگردند، ولي برقراري رابطه جنسي با آن ها جايز نباشد ، هم به دليل فقر موجود در جامعه، زمينه و انگيزه اي براي ورود اين افراد در متن جامعه نبود و مسئوليت آن ها بر عهده حکومت مي افتاد.
به علاوه بستر صحيح و ضابطه مند برطرف کردن نيازهاي غريزي براي آن ها فراهم نمي شد ، در نتيجه اين امر مي توانست زمينه ساز بروز جدي مشکلات و مفاسد بي شمار براي آن ها و جامعه باشد .
سوم : مسائل مرتبط با هر جامعه اي را بايد در همان فرهنگ و رسوم و در همان وضعيت خاص زماني و مکاني مورد توجه قرار داد ؛ رفتار خشن و خشک در جامعه آن زمان با زنان به گونه اي بود که زن همانند کالايي از خانه اي به خانه ديگر منتقل مي شد . با فوت همسر به عنوان ارث در بين وراث تقسيم مي شد يا به بدترين اشکال از مردي به مرد ديگر مي رسيد .
در نتيجه اينکه زني بعد از شکست قبيله اش با مسلمانان به جامعه اسلامي وارد شده و در تملک مردي مسلمان (که بر اساس آموزه هاي اسلامي با او رفتاري محترمانه و کريمانه داشته باشد) در بيايد ،نه تنها غير قابل تحمل و نامطلوب نبود، بلکه آن قدر مطلوب بوده که حتي مورد توجه زنان مشرک قرار مي گرفت . برخي از آن ها از جامعه شرک آلود مکه فرار کرده ، خود را به مدينه مي رساندند و خواستار قرار گرفتن در پناه جامعه اسلامي مي شدند .
در نتيجه، همه اين ضوابط و قوانين به شکلي تنظيم شد که در نهايت زنان بسياري از جامعه شرک و کفر کنده شده ،به جامعه اسلامي متصل گردند . در اکثر موارد پس از ورود اين زنان در جامعه اسلامي و آشنايي با فرهنگ اسلام و جايگاه معيني که در نتيجه تعلق جنسي شان به مردان مسلمان پيدا مي نمودند، اسلام آورده ،از ظلمت کفر بيرون آمدند . در زمان کوتاهي نيز آزاد شده ،به عنوان يک زن مسلمان آزاد به منزلت والايي دست يافتند .
در خصوص کنيزان موجود در جامعه هم توجه به همين امور ،به علاوه رسوخ بهره مندي هاي گوناگون در فرهنگ جامعه و پذيرش روحي و رواني اين امر توسط خود آن ها باعث شد که اسلام به شکلي زمان بندي شده زمينه خروج تدريجي اين افراد از زمره انسان هاي پست در فرهنگ جامعه را به وجود آورده، آن گاه موجبات گرايش اين افراد به اسلام و ايمان و يافتن منزلت فردي و اجتماعي را مهيا نمايد تا با قوانين متعدد اسلام در مسير آزادي ، هرگاه آزاد شدند، زمينه روحي و فکري مناسب و منزلت اجتماعي کافي براي يک زن آزاد بودن را داشته باشند .
در انتها در خصوص نحوه روابط زناشويي با زنان اسير هم مقررات دقيق وضع شد که اجمالا مي توان به اين موارد اشاره نمود :
[مومنان]کساني هستند که دامن هاي خود را حفظ مي کنند. مگر در برابر همسران شان يا کنيزاني که در تملک دارند که در اين صورت مورد ملامت نيستند . هر کس بيش از اين بطلبد ، در زمره تجاوز کاران است .
بر اين اساس روابط جنسي تنها در مورد همسران و يا کنيزان قابل تاييد شريعت است ، البته با رعايت ديگر ضوابط و شرايطي که در اين خصوص وجود دارد .
اما در مورد زناني که در جنگ اسير مي شدند، بايد گفت: اين گروه يا خود کنيز بودند(يعني به عنوان برده در جامعه کفر زندگي مي کردند) که در حکم ديگر کنيزان هستند . زماني که تحت تملک يک مسلمان درآيند، با توجه به شرايط خاصي که در اين زمينه وجود دارد ،بر صاحب خود حلال خواهند بود .
اما اگر زني آزاد باشند ، اين اسيران هم در حکم کنيز در مي آمدند و به محض تعلق اين عنوان بر يک زن ،عقد ازدواج او با همسر قبلي اش ملغي محسوب شده ، امکان بازگشت او به بلاد کفر منتفي مي شد . بر اساس ضوابط خاص خود در تملک مردي مسلمان در مي آمد و رابطه با او حلال بود .
البته در هر دو نوع اسير امکان ازدواج با اين افراد هم ممکن است ،يعني مرد مسلماني که مالک اين زن شده است ،مي تواند او را آزاد کرده و با او ازدواج نمايد ،چنان که در بسياري از موارد همين رفتار با زنان متشخص مي شد تا حرمت و جايگاه اجتماعي مناسب خود را دارا باشند .
يعنى چنين زنان شوهردارى که در اسارت مسلمانان قرار مى گيرند، رابطه آن ها به مجرد اسارت با شوهران شان قطع خواهد شـد، درسـت هـمـانـنـد زن غـير مسلمانى که با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش (در صورت ادامه کفر شوهر) قطع مى گردد، به منزله طلاق تلقي شده و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهد گرفت .
در هر حال در مورد رابطه جنسي مالک با کنيزش ،چه کنيز عادي و چه اسيري که کنيز شده، ضوابط معيني وجود دارد که براي برقراري رابطه و دوام آن رعايت همه آن ها ضروري است :
1. مالک، کنيزش را به ازدواج شخص ديگر در نياورده باشد.
2. مالک، کنيز را به ديگرى نداده باشد.
3. اگر کنيز با شخصِ ديگرى ازدواج کرده باشد يا او را به ديگرى بخشيده باشند، پس از سپرى شدن مدّت زمان عده‏ى طلاق با شوهرش يا تمام شدنِ زمان بخشش، مجدداً کنيز بر مالکش حلال مى‏شود.
4. کنيز در حالِ گذراندن ايّام عدّه (عدّه‏ طلاق از شوهر قبلى‏اش) يا ايام استبرا (در آن جا که محلّل واقع شده)، نباشد.
5. قبلًا پدر مالک کنيز با کنيز، نزديکى نکرده باشد.
6. کنيز، بين چند صاحب مشترک نباشد.
7. قبلًا فرزند مالک و صاحب کنيز با او نزديکى نکرده باشد.
8. کنيز با مولايش قرارداد نبسته باشد که پول خود را بدهد تا آزاد شود (در اصطلاح مُکاتَب نباشد).
9. کنيز، کاملًا تحت تصرّف مالک باشد .

پي نوشت ها:
1. کليني، کافي، ج 5، ص 114.
2. تفسير نمونه، ج 21، ص 412 _ 423؛ شرايع الاسلام، کتاب العتق؛
3. مکاسب، شيخ انصاري، ص 175، سطر 14،چ دارالحکمة.
4. تفسير نمونه، مکارم، ج 12، ص 418، چ اسلامية تهران.
5. بحارالانوار، مجلسي، ج 41، ص 43، چ اسلاميه تهران.
6. جواهرالکلام، شيخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چ بيروت.
7. تفسير نمونه، ج 21، ص 42.
8. وسائل الشيعه، ج 16، ص 26(20 جلدي).