چرا درحالی که در سوره هایی که در ابتدای بعثت پیامبر نازل شده نبودن اجبار در دین مطرح شده (لا اکراه فی الدین قد تبین ...) اما در سوره توبه مومنان به کشتن کافران دستور داده شده اند؟ آیا این ها تناقض ندارند؟
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
در اين آيه مىفرمايد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ؛(1) در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست، از بيراهه آشكار شده است» .
از آن جا كه دين و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد، و اساس و شالودهاش بر ايمان و يقين استوار است، خواه و ناخواه، راهى جز منطق و استدلال نمىتواند داشته باشد. جمله «لا اكْراهَ فِى الدِّيْن» و آیاتی شبیه به این آیه در واقع اشارهاى به همين است.
طبق شأن نزول آيه بعضى از ناآگاهان از پيامبر مىخواستند که او همچون حاكمان ستمگر با زور و فشار به تغيير عقيده مردم (هر چند در ظاهر)اقدام كند، آيه فوق صريحاً به آن ها پاسخ داد كه دين و آئين چيزى نيست كه با اكراه و اجبار تبليغ گردد، به خصوص اين كه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشكار، راه حق از باطل آشكار شده و نيازى به اين امور نيست.
آيه، پاسخ دندان شكنى است به آن ها كه تصور مىكنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحميلى و اجبارى داشته، با زور، شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است.
جايى كه اسلام اجازه نمىدهد پدرى فرزند خويش را براى تغيير عقيده تحت فشار قرار دهد، تكليف ديگران روشن است. اگر چنين امرى مجاز بود، لازم بود اين اجازه، قبل از هر كس به پدر در باره فرزندش داده شود، در حالى كه چنين حقى به او داده نشده است.(2)
علامه طباطبایی می فرماید: اين آيه شريفه يكى از آياتى است كه دلالت مىكند بر اينكه مبنا و اساس دين اسلام شمشير و خون نيست. اكراه و زور را تجويز نكرده، پس سست بودن سخن عدهاى كه خود را دانشمند دانسته، يا متدين به اديان ديگر هستند، و يا به هيچ ديانتى متدين نيستند، و گفتهاند كه: اسلام دين شمشير است، و به جهاد كه يكى از اركان اين دين است،
قتال و جهادى كه اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده، قتال و جهاد به ملاك زورمدارى نيست، نخواسته است با زور و اكراه دين را گسترش داده، آن را در قلب تعداد بيش ترى از مردم رسوخ دهد، بلكه به ملاك حق مدارى است . اسلام به اين جهت جهاد را ركن شمرده تا حق را زنده كرده ، از نفيسترين سرمايههاى فطرت يعنى توحيد دفاع كند اما بعد از آن كه توحيد در بين مردم گسترش يافت، و همه به آن گردن نهادند، هر چند آن دين، دين اسلام نباشد، بلكه دين يهود يا نصارا باشد، ديگر اسلام اجازه نمىدهد مسلمانى با يك موحد ديگرى نزاع و جدال كند، پس اشكالى كه آقايان كردند، ناشى از بى اطلاعى و بى توجهى بوده است. (3)
از بررسى جنگهاى اسلامى به خوبى آشكار مىشود قسمتى از جنگها جنبه دفاعى داشته، قسمت ديگرى كه جنبه جهاد ابتدائى داشته ، براى كشورگشائى و اجبار افراد به آئين اسلام نبوده، بلكه براى واژگون كردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازه يافتن مردم براى مطالعه آزاد درباره مذهب و شيوههاى زندگى اجتماعى بوده است.
شاهد گوياى سخن اين است كه: در تاريخ اسلام كراراً آمده مسلمانان هنگامى كه شهرها را فتح مىكردند ،به پيروان مذاهب ديگر همانند مسلمانها آزادى مىدادند.(4)
هیچ تناقضی وجود ندارد . کشتن کافران برای پذیرفتن و قبول اجباری دین نبوده است بلکه برای اهدافی بوده که در پاسخ گفته شد.
پی نوشت ها:
1. بقره(2) آیه 255.
2. تفسير نمونه، مکارم شیرازی ،ج2، ص: 328.
3. ترجمه تفسیر الميزان، علامه طباطبایی ،ج2، ص 525.
4. تفسير نمونه، ج2، ص 331.