۱۳۸۵/۰۹/۲۸ ۱۹:۰۸ شناسه مطلب: 2165
حجةالاسلام عسکرى اسلامپورکریمى
5 - ریاست طلبى و دنیاگرایى
دنیا گرایى یکى از آفات اساسى است که به ویژه خواص یک جامعه را در معرض تهدید قرار مىدهد؛ به طورى که به خاطر منافع شخصى، از قبیل مال پرستى، ریاستطلبى و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده و حتى با جمعآورى عِدّه و عُدّه براى نیل به امیال شیطانى خویش تلاش مىنمایند.
رسول اکرم (ص) بزرگترین نگرانى امّت خویش را دنیاپرستى عنوان نموده و مىفرماید: «ان اکثر ما اخاف علیکم ما یخرج الله لکم من برکات الارض؛ بیشترین نگرانى من بر شما، از برکاتى است که خداوند از زمین بر شما عنایت مىدارد.»، از حضرت پرسیدند که منظورتان از برکات چیست؟ فرمود: «زهرة الدنیا؛(1) زیبایى دنیا».
همچنین امام على (ع)، دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى مىنمایند: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن.»(2)
با مراجعه به تاریخ اسلام به روشنى مىتوان دریافت که چگونه گرایش خواص جامعه اسلامى به دنیا باعث اختلاف و تضییع حقوق گردید. به عنوان مثال مىتوان به ریاست طلبى طلحه و زبیر اشاره نمود، هنگامى که به انگیزه رسیدن به ریاست با حضرت على(ع) بیعت نمودند، ولىاز آن حضرت جواب منفى شنیدند. از اینرو، سر به شورش برآورده و با ایجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمانان اختلاف ایجاد نمودند.
ابن ابىالحدید مىنویسد: «طلحه و زبیر به هوس کوفه با على(ع) بیعت کردند، ولى آنگاه که پایدارى حضرت را در این تصمیم، محکم و سازشناپذیرى وى را مشاهده کردند که آن حضرت مصمم است خط اصلى حکومتىاش را بر مبناى کتاب و سنت پیامبر اسلام (ص) قرار دهد، سربه شورش برداشتند.»(3)
در واقعه کربلا نیز دنیاپرستى کوفیان جلوهگر است؛ به طورى که عدهاى به جهت عشق به دنیا، مال و مقام و... در مقابل عطایا و پستها و مناصب پیشنهادى از سوى دستگاه یزیدى، از حق روى گرداندند و بیعت با امام حسین (ع) را شکستند و به جنگ با او برخاستند.
آرى، «حب دنیا منشأ همه بدیهاست.» آفتى که انقلاب اسلامى ما را نیز در معرض تهدید خویش قرار داده است؛ به طورى که مقام معظم رهبرى بارها با ذکر موارد تاریخى همه اقشار و به ویژه مسؤولین را بر آن توجه دادهاند؛ زیرا این دنیاگرایىها و ریاست طلبىها است که باعث مىشود افراد بجز منافع شخصى، به چیزى ننگرند و هنگامى که افراد فقط در پىکسب ریاست، جناحبازى، مال و... باشند و براى دستیابى به آن به هر عملى اقدام نمایند، بدون آن که به مسائلى، چون «دین»، «قانون» و «رهبرى» که محورهاى وحدت در جامعه اسلامى هستند توجه نمایند، بىتردید «همبستگى ملى» در جامعه دچار بحران شده و «اختلاف» در کشور حاکم مىگردد که ثمره آن جز از هم پاشیدگى نظام و... نمىباشد.
6- سست عهدى و پیمان شکنى
امام على (ع) مىفرماید: «لاتعتمد على مودّة من لایوفى بعهده؛ به دوستى کسى که به پیمانش وفا نکند، اعتماد مکن.»(4)
و همچنین مىفرماید: «غش الصدیق و الغدر بالمواثیق، من خیانة العهد؛ دغلبازى با دوست و خیانت در قرادادها، از خیانت در پیمانهاست.»(5) معلوم است که مقصود از پیمان شکنى، نقض آن، بدون مجوز عقلى است. در اینجاست که دغلبازی هم، نقض عهد شمرده مىشود و عاملى است براى جدایى و اختلاف.
7- تمسخر و تخاطب به القاب و اسامى زشت
دشنام دادن و ریشخند کردن، یکى از خوهاى زشت است که در طبیعت آدمى نهفته است و اگر تربیت اخلاقى آن را مهار نکند، موجب آزار دیگران خواهد گردید؛ استهزا و ریشخند کردن و گذشته زشت را به یاد کسى آوردن، موجب تحقیر او، و از عوامل جدایى مسلمانان از یکدیگر است. از اینرو، قرآنکریم مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیراً منهم وَ لا نِساءٌ من نساء عَسى أَن یَکُن خَیراً منهُنَّ...؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان دیگر شاید آنان بهتر از اینان باشند ....»(6)
از ابن عباس نقل شده که این آیه شریفه درباره «ثابت بن قیس» نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مى شد کنار پیامبر اکرم (ص) براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود.
روزى دیر رسید و مردم انبوه شده بودند؛ ثابت پا بر گردن مردم مىنهاد و مىگفت: «تفسَّحوا»، راه بدهید! راه بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همینجا بنشین! چرا نمىنشینى؟ ثابت در خشم شد و گفت تو پسر فلانه نیستى؟ و آن زن در جاهلیت بدنام بود. آن مرد شرمگین شد و سر خود را بزیر انداخت، و این آیه شریفه بر رسولخدا (ص) نازل گردید.(7) و مسلمانان را از اینگونه کارهاى زشت که باعث قطع همبستگى و اختلاف است، نهى کرد.
این آیه شریفه همه مؤمنان، اعم از مردان و زنان را مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار مىدهد که از این عمل زشت (تمسخر) بپرهیزند؛ زیرا سرچشمه استهزاء و سخریه همان حس خود برتربینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از اختلافات و جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده است. قرآنکریم در ادامه این توصیههاى اخلاقى مىفرماید: «ولاتلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان؛ یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید، و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان، نام کفر بگذارید.»(8)
بسیارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند، و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیاناً از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى سابقه بدى داشته است، سپس توبه کرده و کاملاً پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابقاش باشد را بر او بگذارند. اسلام صریحآً از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است، نهى نموده است. زیرا موجب درگیرى و اختلاف مسلمین است. البته عوامل اختلاف و تفرقه بیش از اینهاست. عواملى، همچون خصلتهاى سرکش و تمایل به تجاوزگرى انسان(9) دسائس استعمارگران و... که در این نوشتار سعى شده به مهمترین عوامل اختلاف اشاره شود.
پیامدهاى ناگوار اختلاف در قرآنکریم
در قرآنکریم و روایات اسلامى، مطالب فراوانى در مورد زیانهاى اختلاف وجود دارد.
قرآن کریم به صراحت مىفرماید: «...ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا انّ الله مع الصابرین(10)؛ ...نزاع (و کشمکش) مکنید تا سست نشوید و قدرت (و شوکت و هیبت) شما ازبین نرود و استقامت نمائید که خداوند با استقامت کنندگان است.»
در آیات پیشین این سوره، قرآنکریم ثبات و به یاد خدا بودن را دو سبب از اسباب معنوى پیروزى برشمرده است و بلافاصله دستور «اطیعوا الله و رسوله...» را صادر کرده و در واقع، اطاعت از خدا و فرمانبردارى از دستورات او را در جنگ و غیر جنگ و نیز اطاعت رسولش.(11) در اوامر و نواحى را، از ارکان اساسى پیروزى دانسته است. خداوند بلافاصله در این آیه شریفه فرمود: «ولاتنازعوا فتفشلوا...» فعل را به صیغه نهى بیان فرمود تا به اهمیت مطلب، (اختلاف و نزاع و کشمکش) در میان مسلمانان که سبب ضعف آنان مىشود و عزت و شوکت آنان را از میان مىبرد ... به خوبى تأکید نموده باشد.
واژه «تنازع» از «نزع» است و نزع به معناى براندازى و برکندن است. چنان که در تفسیر المنار آمده است: تنازع، همچون «منازعه»، مشارکت در نزع است؛ یعنى جذب و اخذ شیئى به شدت یا نرمى، مانند نزع روح از جسد. در واقع هر یک از متنازعین مىخواهد آنچه را که دیگرى دارد، بگیرد.(12) تنازع بدین معناست که دو نفر که از نظر فکر و سلیقه و... اختلاف دارند، در مقابل هم موضعگیرى کرده و یکدیگر را بکوبند تا این که یکى از آن دو بر دیگرى پیروز گردد و معلوم است که ثمرهاش جز پراکندگى و سستى و ضعف چیز دیگرى نیست؛ از اینرو، خداوند دستور داده که از پراکندگى و نزاع اجتناب کنید؛ زیرا در غیر این صورت، سست و ضعیف و ناتوان مىشوید (فتفشلوا) و در نتیجه، قدرت و عظمت شما از میان مىرود.
و جمله «و تذهب ریحکم» یعنى «تذهب قوتّکم» زیرا، وقتى نیرو کم شد، دشمن غلبه مىکند. در واقع «ریح» در اینجا استعاره است براى قوت و نیرو.(13)
و در تفسیر نمونه آمده است: «ریح، به معناى باد است و این که مىفرماید: اگر به نزاع با یکدیگر برخیزید سست مىشوید و در پى آن، باد شما را از میان خواهد برد، اشاره لطیفى به این معناست که «قوت و عظمت» و جریان امور بر وفق مرادتان از میان خواهد رفت.»(14)
با مراجعه به تاریخ صدر اسلام به روشنى مىتوان دریافت که ضعف و انحطاط مسلمانان در اثر اختلاف و تفرقه و فراموش کردن ارزشهاى اصیل اسلامى به وجود آمد. در اثر نزاع و کشمکش، ضربههایى سهمگین بر پیکر اسلام وارد آمد و امت بزرگ و نیرومند اسلام به ملتهاى کوچک و ضعیف تبدیل شد. در اثر اختلاف بود که کشور بزرگ و نیرومند «اندلس» از لیست کشورهاى اسلامى حذف شد و در اثر اختلاف است که کشور فلسطین نیز دچار بحران شده و ساکنین مسلمان این کشور، آواره شدهاند و لبنان مورد تهاجم اسرائیل غاصب قرار مىگیرد و کشور افغانستان و عراق در بحران جنایات ددمنشانه آمریکا بسر مىبرد. بر همین اساس است که امام على (ع) بالاترین عامل شکست و ذلت و سقوط امت اسلامى را تفرقه و اختلاف دانسته و با کمال صراحت، فتنهانگیز و تفرقهافکن را مستوجب قتل مىداند، و نه تنها تفرقهافکن عینى و موجود را سزاوار چنین عقوبتى مىداند، بلکه حتى کسى را که شعار تفرقه دهد و قدم نخستین شقّ عصاى مسلمانان را بردارد، سزاوار قتل مىداند. چنانکه در فرازى از یکى از خطبههایش خطاب به مسلمانان چنین مىفرماید: «وَ اَلْزَمُوا السَّواد الاَعْظم، فَاِنَّ یَدَاللّهِ مَعَ الْجَماعَه، وَ اِیّاکُم وَالْفُرْقَه، فَاِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاس لِلشَّیْطان، کَما اَنَّ الشّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب؛(15) به جمعیت عظیم مسلمانان بپیوندید، که دست خدا (قدرت و عنایت خدا) با جماعت است، و از پراکندگى دورى کنید؛ زیرا آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود، بهره شیطان است، چنان که گوسفند از گله درماند، نصیب گرگ بیابان است.»
امام على (ع) به قدرى نسبت به گروه خوارج که موجب تفرقه در میان سپاه آن حضرت شدند و با شعارهاى فریبنده براى خود دسته جدا کرده بودند، اظهار بیزارى نموده و مىفرماید: «اَلا مَنْ دَعا اِلى هذا الشِّعارِ فَاقْتُلُوه و لو کانَ تَحْتَ عِمامَتِى هذه؛(16) آگاه باشید! کسى که به این شعار (اغواگر و تفرقهافکن خوارج) دعوت کند، گرچه در زیر عمامه من پناه آورده باشد، او را بکشید.»
پیداست که شعار تفرقه موجب فتنه مىشود. قرآنکریم مىفرماید: «والفتنةُ اشدُّ من القتل؛(17) یعنى فتنهانگیزى از کشتن بدتر است» زیرا فتنهانگیزى چنان که در ابتداى این مبحث گذشت موجب سستى و از بین رفتن نیروها و در نتیجه غلبه دشمن مىشود. در اثر اختلاف و نزاع، تمامى وقت مسلمانان گرفته شده و فرصت تفکر و عمل براى اهداف اصلى از ایشان سلب مىگردد، در تمام دوران زندگى، مسائل اصلى، در حاشیه و مسائل فرعى، در متن زندگى قرار مىگیرد. رقبا در همه زمینهها،از مسلمانان پیشى گرفته و در حقیقت، بدون درگیرىهاى زاید، بر مسلمانان مسلط مىشوند. طبیعت انسانى اینگونه است که توانایى توجه به چند امر را به صورت مداوم ندارند. وقتى این فرقه مسلمان، تمام همتش را در کوبیدن فرقه دیگر مصروف مىدارد و در مقابل، رقیب اصلى ایشان، یعنى آن که اصول هر دو فرقه را بر خلاف عقاید و اهداف خویش مىبیند، طلایىترین فرصت را پیدا کرده و از غفلت حاصله برای رقبا، بیشترین استفاده را برده و به تحکیم خویش مىپردازد. گاه این درگیرىهاى فرعى، به اشتباه، اصلى شمرده شده و گروهها و احزاب مختلف که در اصول اعتقادات و اهداف اولیه مشترکند، یکدیگر را خطرناکتر از رقیب اصلى معرفى مىنمایند و امنیت کامل را به دشمن حقیقى مىبخشند و در مقابل، نا امنى بى حد و حصرى را براى افراد مختلف پاىبند به اساس دین و نظام اسلامى، به ارمغان مىآورند. و این فاجعهاى است بزرگ که در سخنان گوهربار حضرات معصومین(ع) از آن به تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف یاد شده است؛ یعنى مشاهده مىشود که افرادى (جناح و حزبى) براى کوبیدن (ترور شخصیت) فرد یا گروهى از مسلمانان، با دشمن اسلام و مقدسات پیمان مىبندند. حال آن که دستور صریح شریعت نجاتبخش اسلام که به کرّات و با الفاظ گوناگون بیان شده این است که: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! افراد کافر (معاند) را به جاى مؤمنین راستین، دوست خود قرار ندهید...»(18)
امروزه، انحطاط مسلمین از اختلاف دیرینهاى است که کمتر کسى در فکر علاج آن برآمده است. جوامع مسلمان هنوز به خود نیامدهاند و بر نقاط اختلافى و نزاعانگیز، بیشتر پاى مىفشارند و این بیمارى روانى، بیشتر محتاج علاج است تا بیمارىهاى جسمى. این که از دمیدن در کوره اختلاف، احساس شعف و گاه احساس پیروزى بشود، یک بیمارى خطرناکى است که طبیبان حاذق را مىطلبد تا پس از مدتها تلاش و تلقین و پالایش متون فرهنگى، سلامت را به جامعه اسلامى برگردانند.
از مطالب یادشده درمىیابیم که اختلاف و ناآگاهى مسلمین سبب سلطه استعمارگران بر کشورهاى اسلامى شده و شؤون اقتصادى و فرهنگى آنان را قبضه کرده است و ذخائر آنان را غارت مىکند؛ در حالى که مسلمانان موقعیتهاى جمعیتى و منطقهاى ممتازى دارند و از نظر طبیعى در شرایط خوبى بسر مىبرند و نیز از لحاظ استراتژیک در حساسترین مناطق جهان زندگى مىکنند و باسابقهترین تاریخ و تمدن و دانش را دارند. مهمتر از همه، داشتن دین مشترک اسلام و کتاب قرآنکریم است که مىتواند جهان انسانیت را به سعادت و کمال رهنمون گردد. بنابراین، کشورهاى اسلامى و در صدر آنها جمهورى اسلامى ایران که بزرگ رهرو دولت کریمه است، باید براى محو استکبار جهانى و فرزند نامشروع وى (اسرائیل خونآشام) یدِ واحده شوند و در صدد زدودن طرحها و نقشههاى آنان برآیند. باتوجه به اوضاع کنونى جهان، مسئله وحدت و همبستگى ملى و دینى میان مسلمین از ضرورىترین مسائل جهان اسلام است، و باید هر چه سریعتر و جدىتر براى دستیابى به این مهم قیام کرد. محور و مرکز ثقل این وحدت و همبستگى «اسلام و ایران» است.
پىنوشتها: -
1- فیض کاشانى، محجةالبیضاء، ص 358.
2- غررالحکم.
3- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 10.
4- تصنیف غررالحکم، حدیث: 9562.
5- همان، حدیث: 9599.
6- سوره حجرات، آیه 11.
7- کشف الاسرار، ج 9، ص 259.
8- سوره حجرات، آیه 11.
9- سوره آل عمران، آیه 19، سوره شورى، آیه 14.
10- سوره انفال، آیه 46.
11- نویسنده تفسیر المنار، ج 8، ص 24 نوشته است: عدم اطاعت از دستور رسول اکرم(ص) را در میدان جنگ احد، مسلمانان دیدند و «نالوا ما نالوا منهم...».
12- ر.ک: تفسیر المنار، ج 8، ص 25.
13- همان، ج 5، ص 25.
14- تفسیرنمونه، ج 7، ص 196.
15- سید رضى، نهج البلاغه، خ 127.
16- همان.
17- سوره بقره، آیه 191.
18- سوره نساء، آیه 144.
پاسدار اسلام ـ ش 294 - خرداد 85