آیا داستان زیر که از پیامبر اسلام (ص) نقل می شود ، با عصمت ایشان در تضاد نیست ؟

پرسش : گفته می شود در روزهای آخر عمر مبارك پیامبر اكرم صلوات الله علیه ، ایشان به مسجد آمدند و اعلام داشتند هر كسی حقی بر من دارد آن را مطالبه كند ، چون دادن حق به صاحب آن در دنیا آسانتر از ادای آن در آخرت است. شخصی به نام "سوادة بن قیس" از جای برخاست و عرض كرد .... آیا میشود پیامبر که دارای مقام عصمت است از روی اینکه حواسش نباشد کاری بکند و دینی از دیگری بر گردن خود انداخته باشد؟ آیا این با عصمت سازگار است؟

پاسخ : در این گونه موارد ، که ماجرایی هم جنبه تاریخی دارد و هم جنبه اعتقادی به خود می گیرد ابتدا باید اصل گزاره تاریخی اثبات شود و ابتدا خود روایت و تمام اسناد و منابع آن باید بررسی شود ، و بعد از اطمینان به صحت این داستان ، به بحث در مورد آن پرداخت .
پس از جستجوی مفصل ، مشاهده شد که این حدیث در هیچ یک از کتب روایی شیعه نقل نشده است . به جز در کتاب امالی صدوق (ره) ، آن هم با سندی که عرض خواهد شد . و در کتب متاخرین از ایشان نیز همگی به این منبع ارجاع داده اند . (1)
فِی وَفَاةِ النَّبِیِّ ص وَ مَا قَالَهُ لِأَصْحَابِهِ فِی مَرَضِهِ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ص إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ حَكَمَ وَ أَقْسَمَ أَنْ لَا یَجُوزَهُ ظُلْمُ ظَالِمٍ فَنَاشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ أَیُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ كَانَتْ لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ مَظْلِمَةٌ إِلَّا قَامَ فَلْیَقْتَصَّ مِنْهُ فَالْقِصَاصُ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْقِصَاصِ فِی دَارِ الْآخِرَةِ عَلَى رُءُوسِ الْمَلَائِكَةِ وَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْقَوْمِ یُقَالُ لَهُ سَوَادَةُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ لَهُ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُكَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِكَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِكَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ ص مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَكُونَ تَعَمَّدْتُ ؟! ثُمَّ قَالَ یَا بِلَالُ قُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ فَائْتِنِی بِالْقَضِیبِ الْمَمْشُوقِ فَخَرَجَ بِلَالٌ وَ هُوَ یُنَادِی فِی سِكَكِ الْمَدِینَةِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ ذَا الَّذِی یُعْطِی الْقِصَاصَ مِنْ نَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَهَذَا مُحَمَّدٌ ص یُعْطِی الْقِصَاصَ مِنْ نَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیْنَ الشَّیْخُ فَقَالَ الشَّیْخُ هَا أَنَا ذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَقَالَ تَعَالَ فَاقْتَصَّ مِنِّی حَتَّى تَرْضَى فَقَالَ الشَّیْخُ فَاكْشِفْ لِی عَنْ بَطْنِكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَشَفَ ص عَنْ بَطْنِهِ فَقَالَ الشَّیْخُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَضَعَ فَمِی عَلَى بَطْنِكَ فَأَذِنَ لَهُ فَقَالَ أَعُوذُ بِمَوْضِعِ الْقِصَاصِ مِنْ بَطْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ النَّارِ یَوْمَ النَّارِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا سَوَادَةُ بْنُ قَیْسٍ أَ تَعْفُو أَمْ تَقْتَصُّ فَقَالَ بَلْ أَعْفُو یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ اعْفُ عَنْ سَوَادَةَ بْنِ قَیْسٍ كَمَا عَفَا عَنْ نَبِیِّكَ مُحَمَّدٍ ص الْخَبَر

سند حدیث به این ترتیب است :
عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ )عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّیْدَلَانِیِّ) عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْوَاسِطِیِّ) عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ (خَالِدٍ الْحَذَّاءِ )عَنْ( أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ) بْنِ (زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ) عَنِ ابْنِ عَبَّاس‏
جالب است که تمامی افرادی که نامشان در پرانتز امده است است ، هیچ گزارشی از احوالشان در کتب رجالی شیعه یافت نشد و همگی مجهول الحال (عند الشیعه) هستند .
تنها محمد بن هارون ، نامش در کتاب خلاصة الاقوال علامه حلی آمده و آن هم با تعبیر ( ضعیفٌ ) ...(2)
لذا این حدیث در نزد شیعه هیچ حجیت و اعتباری ندارد .
بخصوص از نظر متنی ، دلالت بر خطای پیامبر (ص) دارد که آن هم مغایر عقیده عصمت می باشد .اما متن حدیث در کتب اهل تسنن نیز به صورت مضطرب گزارش شده ، یکی در جنگ بدر گفته یکی در بازگشت از طائف ، دیگری در مدینه هنگام حیات پیامبر (ص) ، دیگری در زمان قبل از وفات ایشان و ... لذا همانطور که می دانید ، اضطراب در نقل حدیث موجب ضعف متنی آن و اسقاط از حجیت می شود .
همچنین نام این فرد ، سوادة بن قیس آمده ، سواد بن عمرو ، سواد بن غزیه و... که این فرد هم نامش بصورت مضطرب گزارش شده .
البته بیشترین نقل ها از همین سوادة بن قیس است ، که نام او را در معتبرترین کتب طبقات نیز نیافتیم . ( در طبقه اول یعنی صحابه )
همچنین نفر دومی که بعد از ابن عباس آمده یعنی أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ از هم مسلکان ابو هریره و عایشه و انس بن مالک بوده و روایاتش را از ایشان اخذ می کرده و در شیوه دستبرد در احادیث و کم و زیاد کردن آنها ، پیرو همین گروه می باشد .
خصوصا در روایات مکتب خلفا الفاظ رکیک دیگری غیر از مظلمه هم آمده : از جمله اینکه کسی را ناسزا گفته باشم یا زده باشم و ... که این دلالت بر انگیزه تحریف گران این حدیث ، برای ترویج عقاید باطلشان مبنی بر عدم عصمت پیامبر (ص) بوده است .

اما متن حدیث که آن هم جای تامل بسیار دارد :
مثلا در این حدیث راوی می گوید:
یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُكَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِكَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِكَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ ص مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَكُونَ تَعَمَّدْتُ
سواده می گوید شما که از طائف برمی گشتید بر روی ناقه خود نشسته بودید و تازیانه خود را بلند کردید و البته من می دانم که شما می خواستید به مرکبتان ضربه بزنید ولی به من خورد .
( نکته مهم تر اینجاست که خود او می گوید: ) البته نمی دانم از روی عمد بود یا سهو !
کسی که روایت را جعل کرده ، همینجا خواسته با این شبهه ضربه خود را بزند !
البته چون درغگو فراموشکار است ، یادش رفته که در عبارت قبل تصریح کرده بود که من می دانستم که می خواستید به مرکب ضربه بزنید اما به من خورد !
و این تناقض بین اینکه می دانم و نمی دانم در کلام سواده آشکار است . و شما به خوبی می دانید که یکی از ترفندهای تحریف احادیث گزارش دقیق مکانی و زمانی و حالات و صفات است ؛ او دقیقا حالت ناقه و نیز صفات تازیانه را بیان کرده و در روایات مکتب خلفا حتی آمده که پیامبر (ص) کجا ایستاده بود به چه چیزی تکیه داده بود و عمامه اش چگونه بود ... و این ترفندی برای باور پذیر نمودن روایات جعلی است .
نکته بعدی و قابل تامل اینجاست که پیامبر(ص) سپس به بلال فرمودند برو و آن شلاق را از خانه فاطمه (س) بیاور !!!
بر فرض وجود چنین تازیانه ای ، این در خانه حضرت زهرا(س) چه می کند ؟ قاعدتا باید در خانه خود پیامبر(ص) باشد ؛
که نشان می دهد تیر چند شعبه جعل روایات به کجاها ضربه می زند و قصد معرفی کدام خاندان را به عنوان خشونت طلب می کند .
تازه اصلا باید بررسی شود ، این پیامبر رحمت و شفقت (ص) اصلا تازیانه برای مرکب ها استفاده می کرده اند یا خیر ؟؟؟
بر فرض قبول هم که تازیانه داشتند ، مگر طول این تازیانه چقدر بوده ، که آن هم از بالای شتر (با آن ارتفاع) بیاید و به شکم این فرد بخورد؟!!!

سوال دیگر اینجاست که پیامبر(ص) بر فرض استحقاق قصاص هم ، چرا آن را تا پایان عمر خویش به تاخیر انداختند ؟؟
مشکلات متنی این حدیث بسیار است و تازه وقتی چنین سند مضطربی داشته باشد ، نقد آن گستره بیشتری دارد . و در منابع مکتب خلفا تعابیر بسیار زننده دیگری در مورد پیامبر (ص) و حضرت فاطمه(س) و صحبت او با بلال آمده که ارزش نقل و نقد ندارند .
بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، پیامبر اکرم و اهل بیت آن حضرت دارای عصمت مطلقه هستند و مراد از عصمت مطلقه بر اساس آنچه بزرگان اهل حکمت گفته‌اند این است که صاحب چنین مقامی نه تنها از گناه عمدی و غیر عمدی مصون‌اند بلکه آنچه اصطلاحاً « ترک اولى » گفته می شود هم مرتکب نمی‌شود(1). در این باره در کتاب «پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی» به تفصیل بحث شده است مراجعه شود. بنابر این گرچه جریان یاد شده در سؤال از سوی منبری ها زیاد مطرح می شود، ولی در آن گفته ها جای تأمل است، چون اگر آن داستان واقعیت داشته باشد که رسول خدا به طور ناخواسته و از روی سهو و غفلت تازیانه‌اش به آن شخص خورده باشد بعد آن را فراموش کرده و بعد در آن مجلس خود آن شخص جریان را به یاد حضرت آورده باشد، معنایش این است که العیاذ رسول خدا از روی سهو مرتکب گناه وحق‌الناس است، که این چنین احتمالی با عصمت مطلقه آن حضرت سازگار نیست ،در حالی که مقام ختمی مرتبت به طور یقین دارای مقام عصمت مطلقه و از این امور معصوم بوده است.
امام خمینی درباره عصمت مطلقه آن حضرت سخن شنیدنی دارد و گفته است: «... او دارای مقام عصمت کبرى است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و به تبع او دارای عصمت مطلقه هستند»(2)
با توجه بدین مبنا همچنان که در پرسش آمده جریان یاد شده جای تأمل دارد و بعید است که چنین کاری از رسول خدا(ص) سر زده باشد چون آن کار به مفهوم سهو و خطا است که بر اساس عصمت مطلقه پیامبر(ص) از او سر نمی‌زند در نتیجه ضرورتی شرعی و الزام عقلی وجود ندارد که ما حکم به صحت آن جریان نموده و از اصول مسلّم اعتقادی در باب عصمت دست بکشیم .
بنابراین به جای تردید در عصمت مطلقه و مصنویت رسول خدا از سهو و خطا و نسیان، بهتر آن است که در صحت آن قصه تردید نماییم.

پی‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 26، نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1369ش.
2. آداب الصلوه، ص 60، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1370ش.