ابو لؤلؤ ، قاتل عمر بن خطاب ، چه کسی بود ؟ سرنوشت او چه شد ؟

ابولؤلؤ (644م) با اسم فیروز ایرانی، کشنده عمر خلیفه دوم است(1). وی مسیحی و یا به قولی زرتشتی و از مردم نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیرة بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد.(2) احتمالاً پیش از آن مدتی در اسارت رومیان به سر برده و در همان جا آیین ترسایی اختیار کرده بود.(3) برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) میدانستند.
مورخان درخصوص انگیزه قتل عمر توسط وی اختلاف دارند. بنابر کهن‏ترین منابع و روایات مغیرة بن شعبه از کوفه نامه‏ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره‏مند شوند. عمر با آن که ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع کرده بود، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ که از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد.(4)
برخی از مورخان دیگر عقیده دارند که سیاست عمر در برابر ایرانیان - به ویژه اسیران و کودکان - نیز در قتل عمر نقش داشته است.(5)
از دیگر نظراتی که درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریهای عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را کشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است.(6) بر این اساس وی قاتل عمر بوده و شهرت او نیز به دلیل قتل عمر است.(7)
در مورد قبری که در کاشان منتسب به او است، گزاره‏های تاریخی متضاد و متناقض است. برخی گویند: او بعد از سوءقصد به عمر از مدینه گریخت، به عراق رفت و در کاشان درگذشت.(8)
برخی نوشته‏اند: او بعد از سوءقصد فرار کرد. مردی از بنیتمیم او را گرفت و کشت و کارد او را آورد و به پسر عمر (عبیدالله) داد. عبیدالله با همان کارد هرمزان را کشت، بدین خیال که او نقشه قتل پدرش را کشیده بود(9)
در برابر این دو قول بسیاری از نویسندگان نوشته‏اند: ابولؤلؤ بعد از سوء قصد به جان عمر و زخمی کردن چند نفر دیگر، خودکشی کرد.(10)
بنابر قول اخیر، نمیتوان پذیرفت که قبر ابولؤلؤ در کاشان باشد.
پی نوشت:
1. دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
2. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج‏1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج‏1، ص 682.
3. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436.
4. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198.
5. دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436
6. دایرةالمعارف اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199.
7. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ،ج‏6، ص 198.
8. حبیب السیر، ج‏1، ص 167؛ به نقل از لغت نامه دهخدا، واژه ابولؤلؤ.
9. لغت نامه دهخدا.
10. محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج‏3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج‏3، ص 896 - 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 - 191؛ به نقل از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 199