فصل هشتم (عزادارى در سیره مسلمانان)
در بحث پیش به نمونههایى از سیره معصومین (ع) پیرامون گریه و عزادارى امام حسین بن على (ع) اشاره شد. اکنون به نمونههایى دیگر از سیره مسلمانان که رفتار آنان برگرفته از سیره معصومین (ع) است اشاره مىکنیم:
گریه و عزادارى زنان بنى هاشم در شهادت امام حسن و امام حسین (ع)
امبکر دختر مسور مىگوید: «کان الحسن بن على سمى مراراً کل ذلک یفلت منه حتى کان المرة الآخرة التى مات فیها فانه کان یختلف کبده فلما مات أقام نساء بنى هاشم علیه النوح شهر»؛ (1) حسن بن على را چندین بار مسموم کردند؛ از همه آنها جان سالم بدر برد تا این که آخرین بار سم در وجود مبارکش به شدت تأثیر گذاشت، به گونهاى که جگر آن حضرت پاره پاره شد و آن حضرت را به شهادت رساند. پس از شهادت امام حسن، زنان بنى هاشم یک ماه مجلس نوحه و عزادارى بپا داشتند.
در روایت دیگر آمده است: «بکى على الحسن بن على بمکة و المدینة سبعاً النساء و الصبیان و الرجال»؛ (2) هفت شبانه روز زنان و مردان و کودکان در مدینه و مکه بر حسن بن على گریستند. شاید مراسم هفت که میان شیعیان رواج دارد بر گرفته از این گونه روایات باشد.
ابن عساکر و حاکم نیشابورى از عایشه دختر سعد روایت مىکنند: «حدت نساء بنى هاشم على بن حسن بن على سنة»؛ (3) یعنى زنان بنى هاشم در شهادت امام حسن یک سال حداد را ترک نکردند!- منظور از حداد، پوشیدن لباس اندوه و عزا و ترک زینت و آرایش است -. احمد بن ابى عبداللّه برقى از عمر بن على بن حسین روایت کرده است: «لما قتل الحسین بن على (ع) قال لبسن نساء بنى هاشم السواد و المسوح و کن لا تشتکین من حرّ و لا برد و کان على بن الحسین یعمل لهن الطعام للماتم»؛ (4) پس از شهادت حسین بن على، زنان بنى هاشم لباسهاى سیاه و جامههاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمىکردند و پدرم على بن حسین براى عزادارى غذا آماده مىکرد.
این نکته لازم به یادآورى است که عمر بن على بن حسین موثق و مورد اعتماد است. وى برادر ناتنى امام باقر است و شیخ طوسى او را از اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق شمرده است. (5)
این عمل و سیره هاشمیات - که از زنان بزرگوار و عالم بودند - از قبیل خواهران، همسران و دختران سیدالشهدا و سایر بنى هاشم و زنانى همچون امسلمه و زینب، آن هم در حضور امام سجاد (ع) براى ما مىتواند الگو و سرمشق خوبى باشد.
خالد بن سریر از امام صادق (ع) پرسید: «جامه چاک دادن در سوگ پدر، مادر یا برادر یا نزدیکان چه حکمى دارد؟ فرمود: اشکالى ندارد؛ چرا که موسى بن عمران در مرگ برادرش جامه چاک داد اما پدر در مرگ پسر و مرد در سوگ همسر خویش نباید جامه چاک کند ولى جامه چاک دادن زن در مرگ شوى اشکالى ندارد. آنگاه فرمود: و لا شىء فى اللطم على الخدود سوى الاستغفار و التوبة و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات على الحسین بن على و على مثله تلطم الخدود تشق الجیوب (6) »؛ کفاره زدن بر صورت جز استغفار و توبه نیست. در شهادت حسین بن على (ع) خانمهاى فاطمى گریبان پاره نموده و صورتها را زخمى کردند و در چنین حادثهاى شایسته است که آن طور عمل شود.
مرحوم شیخ عباس قمى در منتهى الآمال پس از شرح حال امام حسین (ع) با اشاره به این حدیث مىنویسد: «جلالت و عظمت خاندان عصمت از این حدیث معلوم مىشود؛ چرا که امام به رفتار دختران على و فاطمه در مصیبت سیدالشهدا احتجاج مىکند تا روشن سازد که در حال سوگوارى کارى که بیرون از شرع باشد انجام ندادهاند و سیره ایشان دلالت بر جواز مىکند».
و آنان چگونه چنین نباشند در حالى که در منزل وحى رشد یافته و تربیت شدهاند و از پستان عصمت ارتضاع فرمودهاند.
درباره امام حسن عسکرى (ع) نیز روایت شده است که ایشان در مرگ پدرشان امام هادى (ع) پیراهن چاک کردند و در پاسخ ابن عون فرمودند: «اى احمق! تو چه مىدانى حضرت موسى نیز بر برادرش هارون پیراهن چاک کرد». (7)
بر این اساس مشهور فقها، قایل به جواز این عمل شدهاند بلکه برخى به خاطر فعل امام حسن عسکرى (ع) درباره پدر حکم استحباب را بعید ندانستهاند. (8)
عزادارى ام المؤمنین امسلمه
ابن عباس مىگوید: «در منزل خواب بودم، از گریه شدیدى که از خانه امسلمه همسر پیامبر (ص) شنیده مىشد بیدار شدم و با سرعت به منزل ایشان آمدم. گروه زیادى از مردان و زنان مدینه آنجا جمع شده بودند. گفتم: چه شده است که چنین گریه مىکنید؟ به من پاسخ نداد. امسلمه رو به زنان هاشمى کرد و گفت: یا بنات عبدالمطلب اسعدوننى و ابکین معى قد قتل و اللّه سید کن و سید شباب اهل الجنة و اللّه قتل سبط رسول اللّه و ریحانته؛ (9) اى دختران عبدالمطلب با من هم گریه شوید و بیایید بگرییم. به خدا سوگند آقاى شما و آقاى جوانان اهل بهشت را شهید کردند. سوگند به خدا که ذریه و گل خوشبوى رسول خدا کشته شد.
- ابن عباس مىگوید پرسیدم چه کسى به شما خبر رساند؟ گفت: هم اکنون جناب رسول خدا (ص) را با سر و صورت غبارآلود در خواب دیدم، از ایشان پرسیدم چرا چهره شما را گرد و غبار فرا گرفته است؟ فرمود: فرزندم حسین (ع) و اهل بیت او را کشتند، جنازه آنان را دفن کردم. امسلمه مىگوید: از خواب بیدار شدم به آن خاکى که جبرییل به پیامبر (ص) داده بود و در نزد من بود نگاه کردم، دیدم تبدیل به خون شده است!- ابن عباس مىگوید آن روز، روز ماتم و عزا و نوحه بر حسین (ع) بود».
احمد بن حنبل روایت ابن عباس را چنین نقل مىکند: «پیامبر (ص) را هنگام ظهر عاشورا خواب دیدم در حالى که پریشام و غبارآلود، ایستاده بود. در دست مبارکش شیشهاى از خون داشت! عرض کردم یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدایت این شیشه چیست؟ فرمود: این خون حسین (ع) و یاران او است که امروز از صبح مشغول جمعآورى آن بودهام. ابن عباس مىگوید: آن روز را به خاطر سپردم، آنگاه معلوم شد که حسین (ع) در همان وقت شهید شده است!». (10)
حافظ ترمذى نیز در الجامع الصحیح به نقل از سلمى، همین خواب را از امسلمه روایت کرده است.
شاعرى این روایت را با بیانى شیوا به نظم کشیده است:
رسول اللّه را در خواب دیدمکه در دست شریفش شیشهاى بودبدو گفتم فدایت والدینمبه شیشه خون، عجب اندیشهاى بود بگو یا مصطفى (ص) این شیشه خونکلید رمزش از چه ریشهاى بود؟بگفتا: کربلا خون موج مىزدز فوج خصم آنجا بیشهاى بود!براى قتل فرزندم حسینمکمان و سنگ و تیر و تیشهاى بودبه عاشورا طلوع صبح تا ظهرمرا خون جمع کردن پیشهاى بود
پس از شهادت امام حسین (ع) و 18 تن از اهل بیت و 53 تن از یاران ایشان با حضور همسران پیامبر (ص) در منزل امسلمه مجلس عزا بر پاگشت. عمادالدین ادریس قرشى در عیون الاخبار نقل مىکند: «عن امسلمه آنها لما بلغها مقتل الحسین بن على (ع) أضربت قبة سوداء فى مسجد رسول اللّه و لبست السواء»؛ (11) زمانى که خبر شهادت امام حسین (ع) به امسلمه رسید در مسجد پیامبر، قبه و خیمهاى سیاه بر پا نمود و جامه سیاه پوشید.
عزادارى هاشمیان و همسران پیامبر (ص) براى مسلمانان بهترین حجت و دلیل زنده نگه داشتن عزاداریهاست؛ بویژه این که عزادارى هاشمیان در حضور بزرگانى چون امام حسین (ع) پس از شهادت برادرشان امام حسن (ع) و امام زین العابدین و امام باقر (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) برگزار گردیده است.
عزادارى جابر بن عبداللّه انصارى
جابر که از شخصیتهاى ممتاز و بزرگ اسلام است پس از شهادت امام حسین (ع) همراه با یکى از دوستانش به نام عطیّه به کربلا مىآید. آنها چون به نزدیک فرات مىرسند غسل کرده و لباس تمیز به تن مىنمایند و با پاى برهنه، اندوهگین و گریان به سوى قبر شریف شهدا حرکت مىکنند. جابر هنگامى که نزد قبر شریف امام حسین (ع) مىرسد وقع مغشیاً علیه - خودش را روى قبر انداخته و بیهوش مىشود، پس از مدتى که به هوش مىآید، مىگوید: «السلام علیکم یا آل اللّه، السلام علیکم...». برخى از مورخان مىنویسند: على بن حسین و اهل بیت، پس از بازگشت از شام به کربلا آمدند. در آغاز ورود به کربلا با جابر بن عبداللّه انصارى روبرو شدند؛ «و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و اقاموا الماتم المقرحة للأکباد و اجتمع الیهم نساء ذلک فاقاموا على ذلک ایاماً»؛ (12) با گریه و اندوه یکدیگر را ملاقات کردند، آنگاه مجلس عزادارى برپا نمودند، به گونهاى که جگرها را مىسوزاند و چند روز به این صورت عزادارى کردند.
عزادارى سایر یاران پیامبر در شهادت حسین بن على (ع)
1. گریه انس بن مالک و زید بن ارقم از یاران پیامبر (ص)
ابن حجر روایت کرده است: «لما حمل راس الحسین لابن زیاد جعله فى طست و جعل یضرب ثنایاه بقضیب و یدخل فى انفه و یقول ما رأیت مثل هذا حسناً انه کان لحسن الثغر و کان عنده انس بن مالک فبکى و قال أشبهم برسول اللّه»؛ (13) پس از شهادت حسین بن على، سر آن حضرت را براى عبید اللّه زیاد فرستادند، وى سر مبارک را در میان طشتى نهاده بود و با چوبى از جنس نى داخل بینى حضرت نموده و بر دندانهاى ایشان ضربه مىزد و مىگفت: نیکوتر از این ندیده بودم. آن حضرت داراى دندانهاى زیبا و نیک بود. در آن جلسه انس بن مالک حضور داشت، پس از مشاهده این جریان گریست و گفت: کسى از حسین به رسول خدا شبیهتر نیست. ابن حجر مىگوید این حدیث را ترمذى و دیگران نقل کردهاند.
نظیر این جریان را از زیدبن ارقم - صحابه پیامبر (ص) - نقل کرده است او مىگوید: «زید به عبید اللّه زیاد خطاب مىکند و مىگوید: چوب را از لبهاى حسین بردار که تحقیر فرزند رسول خدا است، بارها شاهد بودم رسول خدا (ص) بین دو لب او را مىبوسد! آنگاه زیدبن ارقم گریست. ابن زیاد گفت: اگر از صحابه نبودى گردنت را مىزدم. سپس زید بلند شد و گفت: ایها الناس! شما پس از این بنده غیر خدا شدید، کشتید فرزند فاطمه را و امیر خود کردید ابن مرجانه را، به خدا قسم خوبان شما را خواهند کشت و بدکاران بر شما مسلط خواهند شد و شما را بنده خود خواهند نمود. بدبخت کسى که رضایت و تن به ذلت بدهد. آنگاه زید به عبیداللّه زیاد گفت: تو را حدیث مىکنم؛ روزى شاهد بودم رسول خدا حسن را روى ران راست و حسین را بر ران چپ نشاند و دست بر سر آن دو نهاد و دعا نمود: خدایا این دو فرزندم و مؤمنان شایسته را به تو مىسپارم. اى پسر زیاد! با ودیعه و امانت رسول خدا (ص) چگونه برخورد کردى؟! (14) »
آرى این دو صحابه بزرگ و سایر یاران پیامبر (ص) شاهد ابراز محبتها و علاقه شدید آن حضرت نسبت به فرزند عزیزشان حسین بودند، آنان وقتى دیدند سر بریده حسین را از شهرى به شهرى مىبرند، بر این حادثه دردناک و جانسوز اشک ریخته و گریستند.
زهرى مىگوید: «آنگاه که ربیع بن خیثم، از شهادت حسین بن على آگاهى یافت، گریست و گفت: جوانانى را به شهادت رساندند که هرگاه جناب رسول خدا آنان را مىدید، مورد محبت و علاقه قرار مىداد و با دست مبارکش به آنان غذا داده و بر ران خود مىنشاند». (15)
عبید اللّه بن حر جعفى معروف به ابى مخنف، عقبه بن عمر، امام شافعى، حسن بصرى و... از کسانى بودند که بر شهداى کربلا گریستند و مرثیه سرودند. ابن جوزى مىگوید: «لما بلغ الحسن البصرى قتل الحسین بکى حتى اختلج صدغاه ثم قال واذل امة قتلت ابن بنت نبیها و اللّه لیردن رأس الحسین الى جسده ثم لینتقمن له جده و ابوه من ابن مرجانه...»؛ (16) حسن بصرى - از تابعان - پس از آگاهى از شهادت حسین بن على (ع) به شدت گریست، به گونهاى که شانههایش مىلرزید. آنگاه با خود زمزمه مىکرد: ذلیل است امتى که فرزند دختر پیامبرش را شهید کند. سوگند به خدا سر حسین بازگردانده خواهد شد و پس از آن جدش و پدرش از ابن مرجانه انتقام خواهند گرفت!
2. عزادارى مختار ثقفى
مختار پس از پایان مراسم حج به کربلا آمد، قبر حسین بن على را زیارت کرد و بر آن حضرت درود فرستاد، قبر مبارکش را بوسید و گریست. خطاب به آن حضرت چنین گفت: «اى مولاى من! سوگند به جد و پدر و مادرتان، قسم به شیعیان و اهلبیت شما، سوگند به همه اینها، من مزه طعامى را نخواهم چشید تا از کشندگان شما انتقام گیرم». (17)
3. عزادارى توابین در کنار قبر شهیدان کربلا
چهار سال از شهادت امام حسین نمىگذرد که قیام توابین با شعار «یا لثارات الحسین»؛ واى خونخواهان حسین، آغاز مىشود. گروه زیادى از مردم به رهبرى سلیمان بن صرد خزاعى گردهم جمع مىشوند و تصمیم مىگیرند تا انتقام خون شهدا را بگیرند و از کوتاهى در برابر فرزند پیامبر (ص) عذرخواهى نمایند؛ از این رو به کربلا آمده و در کنار مشهد شهدا به برپایى عزادارى مىپردازند. هنگامى که بر سر مزار با امام حسین، فریادهاى گریه بلند مىشود: «صاحوا صیحة واحدة بالعویل و البکاء و اقاموا عنده یوماً و لیلة یبکون و یتضرعون قائلین اللهم ارحم حسیناً الشهید بن الشهید اللهم انا نشهدک انا على دینهم و سبیلهم و اعداء قاتلیهم»؛ (18) صداى گریه و ناله سراسر قتلگاه را فرا مىگیرد. یک شبانه روز به تضرع و دعا و مناجات مىپردازند و از خداوند درخواست رحمت و مغفرت مىکنند، براى امام حسین نیز دعا کرده و خدا را بر پیروى از دین شهدا و راه آنان و دشمنى با کشندگان آنان گواه مىگیرند. در برخى از روایات آمده است که هجوم مردم نزد قبر شهیدان به گونهاى بود که گویا حجرالاسود را لمس مىکنند. (19) آنگاه با قبر شهدا وداع کردند و به جنگ با دشمنان اهلبیت پرداختند و در نهایت به وظیفه خویش عمل کرده و گروهى به شهادت رسیدند.
4. عزادارى مردم کوفه، شام و مدینه
پس از شهادت امام حسین (ع)، خانواده آن حضرت را به اسارت گرفتند. آنها را در آغاز به کوفه بردند. مردم زیادى براى تماشا آمده بودند، زمینه سخنرانى براى زینب (ع) دختر امیرمؤمنان (ع) و امام سجاد (ع) آماده بود. ایشان فرصت را غنیمت شمرده و به سخنرانى پرداختند. زینب (ع) خطبهاى آتشین که از فصاحت و بلاغت خاصى برخوردار بود ایراد مىکند. مردم بیدار و آگاه مىشوند و در پى آن مىگریند. امام زین العابدین آنان را نکوهش مىکند: «اتنوحون و تبکون»؛ آیا نوحهسرایى و گریه مىکنید؟!
خزیمه اسدى مىگوید: «وارد کوفه شدم، على بن حسین (ع) و سایر اسرا را به کوفه آورده بودند. ورود آنها و سخنرانیهایشان آنچنان اثر گذاشته بود که زنان کوفه به شدت گریه مىکردند». (20)
نظیر این حادثه در شام نیز پیش آمد و در کاخ یزید مجلس جشن به مجلس عزا تبدیل شد؛ زمانى که سر امام را در جلو یزید گذاشتند: «بکى الناس و بکى اهل داره»؛ تمام مردم و اهل خانه گریستند. چشم زینب به سر بریده برادر مىافتد با صوت حزین فریاد مىزند: «یا حسیناه! یا حبیب رسول اللّه (ص)! یا ابن مکة و منى! یا ابن بنت المصطفى! فابکت و اللّه کل من کان حاضراً فى المجلس و یزید ساکت». (21)
کاروان اسرا هر جا قدم مىگذاشتند، گذشته از تأثیرات روحى و معنوى در فکر و اندیشه مردم، مجلس عزا و سوگوارى برگزار مىکردند. پس از ورود به مدینه تحول عظیمى در آن شهر پدید آمد؛ گویى قیامت بپا شده بود؛ زن و مرد، کوچک و بزرگ، بر این حادثه جانسوز سوختند و گریستند.
اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام مىنویسد: «فلما دخلوا المدینة خرجت امرأة من بنى عبدالمطلب ناشرة شعرها واضعة کمها على رأسها تلقاهم و هى تبکى و تنشد:
ما ذا تقولون ان قال النبى لکمماذا فعلتم و أنتم آخر الاممبعترتى و باهلى بعد مفتقدىمنهم أسارى و قتلى ضرّ جوابدمما کان هذا جزائى اذا نصحت لکمان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى». (22)
هنگامى که کاروان اسرا به مدینه رسید، خانمى از تبار عبدالمطلب با موهاى پریشان در حالى که آستین بر سر نهاده بود بیرون آمد و با اسرا دیدار نمود، مىگریست و این شعر را مىخواند:
اگر پیامبر (ص) از آنان بپرسد که پس از من با اهلبیتم چگونه برخورد کردید، چه خواهند گفت؟
برخى را شهید کرده و گروه دیگر را اسیر نمودید!
آیا این است پاداش من که در خیرخواهى شما کوتاهى نورزیدم؟!
آیا درباره خویشان و نزدیکانم بایستى چنین رفتار زشت و ناهنجارى داشته باشید؟!
ابن جوزى مىگوید: «زمانى که سر امام حسین را همراه اسیران به مدینه آوردند، کسى در مدینه نمانده بود، تمام مردم در حالى که ضجه و ناله مىکردند بیرون آمدند». (23)
ام البنین - فاطمه بنت حزام - مادر عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان که در حادثه کربلا به شهادت رسیده بودند، هر روز دست فرزندان عباس بن على را گرفته و به بقیع مىرفت و در آنجا به گریه و عزادارى مىپرداخت. گروهى از مردم نیز جمع شده و مىگریستند. حتى مروان بن حکم نیز که از دشمنان اهلبیت و بنى هاشم بود گریه مىکرد. (24)
امام زین العابدین (ع) در دروازه مدینه خطبه مىخواند و در ضمن سخنرانى، به مصایب و رنجهایى که بر آنان وارد شده بود اشاره مىنمود و مردم را به عظمت این مصیبت آشنا مىکرد، ایشان در جایى مىفرماید: «ایها القوم ان اللّه و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فى الاسلام عظیمة قتل ابو عبداللّه و عترته و سبى نساؤه و صبیته و داروا برأسه فى البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزیة التى لا مثلها رزیة ایها الناس فاىّ رجالات منکم یسرون بعد قتلهام اى فؤاد لا یحزن من اجلهام اى عین منکم تحبس معها و تضنّ عن...»؛ (25)
پس از سپاس خداى بزرگ آفریننده هستى مىفرماید: اى مردم! خداى تبارک و تعالى که حمد از آن اوست ما را به مصیبتهاى بزرگى بیازمود. شکافى عمیق در اسلام پدید آمد. امام حسین کشته شد و زنان و فرزندانش را اسیر کردند، سر او را در شهرها بر نیزه گرداندند و این مصیبتى است که همپاى آن مصیبت دیگرى نیست.
اى مردم! کدام یک از مردان شما پس از مرگش - مقصود شهادت امام حسین است - بر او شادى مىکند؟ و کدام دل است که براى او اندوهگین نشود؟ و کدام چشم است که بتواند راه اشک بر دیده ببندد و ریزش آن را مانع شود؟ از ما کسى کشته شد که آسمانها با آن سختى بر او گریستند. آرى در مصیبت او دریاها و امواجشان، فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها بر او گریه کردند!
اى مردم! کدام دل از کشتن او نشکافد و کدام قلب براى او ناله سر ندهد؟ کدام گوش است که داستان این شکاف را که در اسلام پدید آمد بشنود، و کر نشود؟
اى مردم! ما آواره شدیم در اندوه و دور از خاندان؛ گویى که ما اولاد ترک و کابلیم، در حالى که نه گناهى کرده و نه رخنهاى در اسلام پدید آورده بودیم. به خدا سوگند اگر پیامبر (ص) به جاى آن سفارشها به کشتن ما امر مىفرمود بیش از این که با ما کردند چیزى انجام نمىدادند!
انا للّه و انا الیه راجعون از خداى تعالى که صاحب اقتدار و انتقام است چشم امید داریم اجر و پاداش این مصیبت را.
درباره گریستن آسمانها و زمین در عزاى امام حسین روایات فراوانى نقل شده است، ابن حجر از علماى اهل سنت در صواعق المحرقه چندین روایت آورده است. پژوهشگران مىتوانند به فصلى از این کتاب که درباره امام حسین (ع) است مراجعه نمایند.
عزادارى از نگاه شعرا و سرایندگان عرب
1. جوهرى شاعر معروف شیعه در قصیدهاى خطاب به آل پیامبر (ص) مىگوید:
الا یا اهل عاشورا یالهفى على الدینخذوا حدادکم یا آل یاسینالیوم شقق جیب الدین و انتهبتبنات احمد نهب الروم و الصین (26)
اى عاشوراییان! روز دهم محرم، روز دریغ و افسوس بر دین اسلام است.
اى آل یاسین! جامه اندوه بپوشید و ترک زینت کنید.
روز عاشورا، گریبان دین پاره شد و دختران پیامبر همچون کفار روم و چین غارت شدند.
2. ابوالحسن على بن عبیداللّه بن حماد عدوى از علماى قرن چهارم مىگوید:
سأخضب و جنتى بدماء عینىلشیبة و قد نصلت خضاباًو ألبس ثوب احزانى لذکرىله عریان قد سلب الثیابافواحزنا علیه و ال حربتروى البیض منه و الحرابا (27)
موى سفید سالار شهیدان به خون سرش رنگین شد.
من نیز گونههاى خویش را به اشک خونین چشمم خضاب مىکنم.
تصویر پیکر عریان و برهنه آن حضرت که جامه هایش را به غارت برده بودند از پرده ذهنم محو نمىشود.
لذا من نیز جامههاى عزا در بر مىکنم.
3. على بن مقرب احسائى از ادباى برجسته و امراى مشهور منطقه بحرین مىگوید:
و ان حزنى لقیتل کربللیس على طول البلى بمقلعاذا ذکرت یومه تحدرتمدامعى لاربع فى اربعیا راکباً نحوالعراق جرشعاینمى لعبدى النجار جرشعاذا بلغت نینوى فقف بهاوقوف محزون الفؤاد موجع(28)
اندوه من در سوگ شهید کربلا اندوهى پایانناپذیر است.
- آنگاه به کسى که همراه کاروان عظیم رهسپار عراق است مىگوید:- زمانى که به سرزمین کربلا رسیدى با دلى دردمند و اندوهناک در آن مکان توقف کن و جامه عزا بپوش که در آنجا به منظور هدایت بشر شخصیتهاى بزرگى به خاک افتادهاند که در حسن و کمال نظیرى ندارند.
4. سیف بن عمیر از راویان مشهور و برجسته شیعه مىگوید:
یا مؤمناً متشیعاً بولائهیرجوا النجا و الفوز یوم المحشرابک الحسین بلوعة و بعبرةان لم تجدها فؤادک و اکثرو امزج دموعک بالدماء و قل مافى حقه حقّا اذا لم تنصروالبس ثیاب الحزن یوم مصابهما بین أسود حالک او اخضر (29)
اى مؤمنان و پیروان حسین که به برکت دوستى او در روز رستاخیز امید نجات و رستگارى دارید!
با سوز و آه بر حسین (ع) گریه کنید؛ اگر چشمه اشک خشکید، قلبتان را بر آتش اندوه ذوب کنید بلکه بیشتر گریه کنید.
اگر در کربلا نبودید تا به یارى فرزند فاطمه بشتابید، آب دیدگانتان را با خون دل در هم آمیزید و حقیقت را در حق او بیان نمایید.
در روز عاشورا جامههاى حزن و اندوه، جامههایى به رنگ سیاه تند یا سیاه سبز، بر تن کنید.
5. شیخ زین الدین نوه صاحب معالم در قصیدهاى مىگوید:
لست أبکى لفقد عصر شبابو تقضى عهدى الهوى و التصابىبل بکائى لاجل خطب جلیلأضرم الحزن فى فؤاد الخلیلىو رمى بالعناء قلب البتولو أسال الدموع کل مسیل (30)
من بر فقد جوانى گریه نمىکنم؛ چرا که دوران کودکى و جوانى مىگذرد و بلکه گریه من بر مصیبت بزرگى است که دل خلیل و قلب بتول را از آتش اندوه پرساخته و به رنج و تعب افکنده است. مصیبتى که اشک از هر دیدهاى روان ساخته و از سوز و گداز آن، اسلام جامه حداد پوشیده است.
6. شیخ نصراللّه یحیى (م 1230 ه.ق) سخن از اشک خونین آسمان و فرشتگان، گرفتگى چهره افق و جامه حداد پوشیدن زمین در ماتم سالار شهیدان رانده است.
بکت السماء دما و املاک السماء تبکى لهمن فوق سبع شدادهاواغبرّت الافاق من حزن لهو الارض قد لبست ثیاب حدادهارزء یقل من العیون له البکاءبدماءها و بیاضها و سوادها (31)
بسیارى از شعرا و بزرگان، درباره حادثه عاشورا و گریه و عزادارى بر حسین بن على (ع) و یاران باوفاى ایشان شعر سرودهاند. مرحوم سید جواد شبر در کتاب ارزشمند خویش - ادب الطف - اسامى تمام اشعارى را که از قرن اول تا چهارده سروده شده در ده جلد گردآورى نموده است. در مقتل خوارزمى نیز اشعار و مرثیههاى فراوانى نقل شده است. البته شعراى عرب تنها درباره شهداى کربلا سخن نگفتهاند؛ بلکه براى تمام بزرگان دین بویژه در رثاى پیامبر اسلام (ص) شعر سرودهاند. افرادى نظیرحسّان بن ثابت، ابوذؤیب هذلى، ابوهیثم التیهان و عامر بن طقیل، در رثاى شهیدان احد و حمزه سید الشهدا، عبیده بن حارث بن عبدالمطلب شهید بدر، جعفر بن ابوطالب، شهداى موته، شهداى یوم الرجیع، و... اشعار بسیار ارزندهاى سرودهاند که به برخى از آنها در فصل دوم اشاره کردیم.
صفیه دختر عبد المطلب در ارتحال پیامبر (ص) مىگوید:
الا یا رسول اللّه کنت رجاء ناو کنت بنابراً و لم تک جافیاًو کنت رحیماً هادیاً و معلمالیبک علیک الیوم من کان باکیاًلعمرک ما ابکى النبى لفقدهو لکن لما اخشى من الهرج آتیافداً لرسول اللّه امى و خالتىو عمى و آبائى و نفس و مالیاً (32)
اى رسول خدا! تو براى امید بودى و براى ما نیک بودى و جفاکار نبودى.
تو مهربان، هدایتگر و معلم بودى. باید امروز هر گریه کنندهاى بر تو بگرید.
سوگند مىخورم گریه من براى فقدان پیامبر نیست؛ بلکه از ترس هرج و مرج و آشفتگى آینده مىگریم.
مادر و داییم، عمو و پدران و نفس و مالم فداى رسول خدا باد.
واقدى مىگوید: ابوبکر در ارتحال رسول خدا (ص) مرثیه خوانده است:
یا عین فابکى و لاتسأمىو حق البکاء على السیّدفلیت الممات لنا کلنّاو کنّا جمیعاً مع المهتدى (33)
اى چشم! حق گریه بر سید و آقایمان آن است که بگریى و ملول و خسته نشوى. اى کاش مرگ براى همه ما مىبود تا همراه هدایتگر خود مىبودیم.
همه اینها گویاى این نکته است که مرثیه و به عبارت دیگر روضه خوانى، از سنتهاى پیشینیان بوده است و پیش از آنکه در بین ایرانیان و فارسى زبانان رواج یابد در میان عربها رایج بوده است.
تاریخ کسى را مانند حسین بن على سراغ ندارد که در رثاى او هر عصرى و نسلى شعر و نثر سروده و نوشته باشند. انگیزه بسیارى از شعرا، در سرودن اشعار خویش دستورات امامان (ع) بوده که فرمودند: «من قال بیتاً من الشعر بنى اللّه له بیتاً فى الجنة». (34) و این در حالى است که زمانى گذشت که کسى جرأت یاد حسین و شهداى کربلا را نداشت.
ابوالفرج اصفهانى رد مقاتل الطالبین مىگوید: «شعرا و مرثیهسرایان به خاطر ترس از بنى امیه جرأت عزادارى حسین را نداشتند». (35)
سوگوارى و عزادارى اهل سنت در عاشورا
از مباحث پیش روشن مىشود که عزادارى و مرثیهسرایى از صدر اسلام معمول و مرسوم بوده است. هر گروه و طایفهاى بر اساس آداب و فرهنگ خاص خود - تا آنجا که شرع مقدس اجازه مىداده - سوگوارى مىکردهاند. برادران اهلسنت نیز که به اهلبیت پیامبر (ص) علاقمند مىباشند نه تنها در عزاى آنها مرثیه سروده و مىسرایند بلکه خود به طور مستقل مجالسى در جهت بزرگداشت خاطره عاشورا برگزار مىکردهاند.
عبدالجلیل رازى در تألیف گرانبهاى خود موسوم به کتاب النقض که به سال 560 هق. تألیف شده، نام و نشان گروهى از واعظان نامدار سنى را که در عزادارى شیهدان کربلا، از روى صدق و اخلاص مىگریستهاند ذکر کرده است. از گفته ایشان چنین بر مىآید که جز بعضى از افراد متعصب، دیگر مسلمانان اعم از شیعه و سنى از ظلمى که بر خاندان رسول و نوادگان آن حضرت رفته است تأثر و ناراحتى خود را ابراز مىداشتهاند. در آن روزگار نوعى تاریخ نگارى به نام مقتل نویسى مرسوم بوده که در آن مصایب وارده بر خاندان حسین (ع) را مىنگاشتهاند. در قرن ششم کتاب جالبى در همین زمینه نگاشته شده به نان مقتل الحسین که نویسنده آن خوارزمى است و چهارده موضوع از آنچه که مربوط به مصایب و فضایل آن حضرت سیدالشهداست در آن کتاب جمعآورى شده است. عبدالجلیل رازى مىنویسد: «و شیعه بدین جزع و فزع مخصوص نیستند. در همه بلاد اصحاب شافعى و بلاد اصحاب بوحنیفه، فحول علما چون محمد منصور، امیر عبادى، خواجه على غزنوى، صدر خجندى، ابومنصور ماشاده، مجد همدانى، خواجه بونصر هسنجانى، شیخ بوالفضائل مشاط، ابو منصور حفده، قاضى ساوه و سمعانیان، خواجه ابوالعمالى جوینى، نزارى و علماى رفته و باقیان از فریقین در موسم عاشورا این تعزیت، با جزع و نوحه زارى داشتهاند و بر شهداى کربلا گریسته و این معنى از آفتاب ظاهرتر است... این سنت آنجا بدعت دانند که بر على و حسین لعنت کنند و بر معاویه و یزید صلوات فرستند! اگر نه در بلاد اسلام اگر کور و کر نیست مىشنود و مىبیند که حنفى و سنى و شیعى آن تعزیت دارند؛ و آنچه تعزیت عمر و بوبکر و عثمان ندارند از آن است که ظلم اینجا صریحتر است و شهادت بلیغتر، و اخبار وارد است و گر خواجه بر عثمان نوحه نکند از آن نکند که کشندگان او مهاجر و انصارند. اینجا کشندگان حسین مروانى و سفیانى و اموىاند و شیعت دلیرتر باشند». (36)
در جاى دیگر مىگوید: «معلوم همه جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم ابوحنیفه و امام مکرم شافعى و علما و فقهاى طوایف خلفاً عن سلف این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته، اولاً خود شافعى که اصل است و مذهب بدو منسوب است بیرون از مناقب، او را در حسین و شهداى کربلا مراثى بسیار است و یکى از آن قصیدهاى است که مىگوید:
أبکى الحسین وأرثى - منه - جحجاحامن اهل بیت رسول اللّه مصباحاً
تا آخر قصیده با مبالغتى تمام و کمال و دیگر قصیدهاى که مىگوید:
تأوّب همّى فالفؤاد کئیبو أرّق نومى فالرقاد عجیبو مما نفى نومى و شیب لمّتىتصاریف أیّام لهنّ خطوبقتیلاً بلا جرمٍ کأنّ قمیصهصبیع بماء الارجون خضیب تزلزلت الدنیا لآل محمدو کادت لهم صمّ الجبال تذوبو غارت نجوم و اقشعرت کواکبو هتک أستار و شقّ جیوبیصلى على المهدى من آل هاشمو تعزّى بنوه انّ ذالعجیبلئن کان ذنبى حبّ آل محمدفذلک ذنب لست منه أتوبهم شفعائى یوم حشرى و موقفىاذا کثر تنى یوم ذاک ذنوب(37) ».
آنگاه عبدالجلیل رازى مىگوید: «و مراثى شهداى کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعى را هست بىعدد و بىنهایت است. پس اگر عیب است اول بر بوحنیفه است و بر شافعى و بر اصحاب ایشان آنگه بر ما. آنکه چون فروتر آیى معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و بر على و حسن و حسین: آفرین کرده و بر یزید و عبیداللّه در اصفهان لعنت آشکارا کرده و کذلک شرف الاسلام صدرالخجندى و برادرش جمال الدین. و آنگه بغداد که مدینه السلام و مقرّ دارالخلافه است. خواجه على غزنوى حنیفى دانند که این تعزیت چگونه داشتى تا به حدى که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتى مىکرد. سایلى برخاست و گفت: معاویه را چه گویى؟ آخر دانى که على معاویه را چه گوید؟
و امیر عبادى که علامه روزگار و خواجه معنى و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتفى لامراللّه پرسیدند این روز که فردا عاشورا خواست بودن که: چگویى در معاویه؟ جواب نداد تا سایل سه بار تکرار کرد بار سیم گفت: اى خواجه سؤالى مبهم مىپرسى؟! نمىدانم که کدام معاویه را مىگویى؟ این معاویه را که پدرش دندان مصطفى بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست و اندى بار تیغ در روى على کشید و پسرش سر حسین ببرید. اى مسلمانان شما این معاویه را چه گویید؟ مردم در حضرت خلافت حنیفى و سنى و شافعى زبان به لعنت و نفرین برگشودند و این و مانند این بسیار است و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد.
اما به همدان اگر چه... هر سال مجدالدین مذکر همدانى در موسم عاشورا این تعزیت به صفتى دارد که قمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بلمعالى بن ابى القاسم بزارى به نیشابور با آنکه حنفى مذهب بود این تعزیت به غایت کمال داشتى و دستار بگرفتى و نوحه کردى و خاک پاشیدى و فریاد از حد بیرون کردى و پرى که از امهات بلاد عالم است معلوم است که شیخ ابوالفتح نصرآبادى و خواجه محمود حدادى حنیفى و غیر ایشان در کاروانسراى کوشک و مساجد بزرگ و در روز عاشورا چه کردهاند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان. و در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمه ابونصر هسنجانى کند در عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنیفیان معروف، و همه موافقت نمایند و یارى کنند و این قصه خود به وجهى گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن. و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعى معتبر و متقدم است به وقت حضور او برى دیدند که روز عاشورا، این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضیل نهاد و معاویه را باغى خواند. در جامعه سرهنگ و قاضى عمده ساویى حنیفى که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بیست هزار آدمى این قصه به نوعى گفت و این تعزیت به صفتى داشت که از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند. و خواجه تاج اشعرى حنیفى نیشابورى روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغت کرد در سنه خمس و خمسین و خمسانه(38) ، به اجازت قاضى با حضور کبرا و امرا. پس اگر این بدعت بودى چنان مفتى رخصت ندادى و چنین ائمه روا نداشتندى. شهاب مشّاط هر سال که ماه محرم درآید ابتدا کند به مقتل عثمان و على و روز عاشورا به مقتل حسین بن على آورد تا سال پیرار به حضور خاتونان امیران و خاتون امیر اجل این قصه به وجهى گفت که بسى مردم جامهها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سربرهنه شد و زاریها کردند که حاضران مىگفتند: زیارت از آن بود که جاى کنند شیعت، و گر این علما و قضات این معنا به تقیه و مداهنه مىکنند از بیم ترکان و خوف سلطان موافقت را فضیان باشد گر به اعتقاد مىکنند خلاف ایشان را، خواجه را نقصان باشد ایمان را، والا در بلاد خوارج و مشبهه که روا ندارند کردن و اگر همه حنیفیان و شفعویان و شیعت این سنت را متابعت کنند، تعزیت حسین بن على را داشتن متابعت قول خداست: «قل لا أسئلکم أجرا الّا الموّدة فى القربى). و موافقت قول مصطفى است که گفت: «من بکى على الحسین او أبکى او تباکى و جبت له الجنة». تا هم گوینده و شنونده در رحمت خدا باشد و منکرش منافق و مبتدع و ضال و گمراه نباشد و خارجى و مبغض فاطمه و آلش و على و اولادش (قل الحمد اللّه بل اکثرهم لا یعقلون)(39) ».
ملاحسین واعظ کاشفى (م 910 ه.ق) نویسنده تفسیر مواهب علیه یا تفسیر حسینى که از چهرههاى مورد احترام شیعه و سنى است کتابى به نام روضة الشهداء در سال 908 ه.ق. تألیف کرده و در اوایل این کتاب مصایب و رنجهایى را که بر جناب رسول خدا (ص) وارد شده است بیان مىکند. وى بزرگترین مصیبت آن حضرت را شهادت فرزند عزیزش حسین بن على (ع) ذکر کرده است.
لازم به یادآورى است که پیش از این کتاب، مقتلهاى دیگرى نیز نوشته شده است ولى چون این کتاب به زبان فارسى است در بین ایرانیان، روضهخوانى با خواندن این کتاب آغاز شده و وعاظ در مجال عزادارى شهداى کربلا از این کتاب بهره گرفته و آن را از رو بر بالاى منبر مىخواندند.
وى مىنویسد: «این عزیزان در راه هیچ پیامبرى خار بلا نریختهاند که در راه سید بشر! و بر فرق هیچ پیغمبرى آنقدر گرد محنت نبیختهاند که بر سر آن سرور؛ چنانکه فرمود: ما أوذى مثل ما أذیت؛ یعنى رنجانیده نشده هیچ پیغمبرى مانند آن که من رنجیده شدهام. و به همین نسبت با اهلبیت هیچ پیغمبرى این جفا نکردهاند که با اهلبیت خواجه عالم! و از جمله، واقعه شهداى کربلاست که هیچ گوش، چنان بلیتى نشنیده است!».
تا دهر هست واقعه زین صعبتر ندیدهر کان خبر شنید کسش با خبر ندیدچشم زمانه بر ورق چرخ قصهاى پرسوزتر زحال بشیر و بشر ندید
آنگاه مىگوید: «امام یافعى در کتاب مرآة الجنان آورده که ابن عبدالبر از حسن بصرى نقل کرده است: در واقعه کربلا شانزده تن از اهلبیت با ابى عبداللّه حسین (ع) شربت شهادت چشیدند که در آن وقت و آن روز بر روى زمین ایشان را شبیه و نظیر نبود.
در مصابیح القلوب مذکور است که کعب الاحبار روزى مردم مدینه را از ملاحم و فتنهها که در کتابها خوانده بود خبر مىداد. در اثناى سخن گفت: عظیمترین واقعه، و بزرگترین ملحمه، قتل حسین بن على (ع) خواهد بود و چنین خواندهام که آن روز که امام را شهید کنند هفت آسمان خون بگریند. گفتند: یا ابا اسحاق! نشنید هایم که آسمان هیچ وقت خون گریسته باشد! گفت: ویلکم ان قتل الحسین امر عظیم. وى فرزند خاتم پیغمبران و سبط رسول آخر زمان و ریحانه سید رسولان است. پسر سید اوصیا، پنجم آل عبا و نور دیده فاطمه زهراست، بدانید به خدایى که جان کعب به دست اوست که چنین خواندهام. آن روز که وى را شهید کنند گروهى از فرشتگان بایستند و مىگریند - و - تا قیامت هرگز از گریه باز نایستند و در هر شب جمعه هفتاد هزار فرشته آیند و بر سر قبر وى زارى کنند چون بامداد شود به صوامع طاعت خود بالا روند. اهل آسمان او را ابى عبداللّه المقتول خوانند، فرشتگان زمین ابى عبداللّه المذبوح و فرشتگان دریا حسین مظلوم خوانند و ملائکه هوا وى را حسین شهید شناسند.
بر قتل حسین ارض و سما مىگرینداز عرش علا تا به ثرى مىگریندماهى ته آب و مرغ در روى هوادر ماتم شاه کربلا مىگریند.»
واعظ کاشفى در ادامه مىنویسد: «در آثار آمده است که من بکى على الحسین او تباکى و جبت له الجنة. شیخ جاراللّه علامه فرمود که هر که بگرید بر حسین، بهشت او را واجب شود و هر که خود را بدین مصیبت گریان نماید به حکم - من تشبه بقوم فهو منهم - در وعده - وجبت له الجنة - داخل است».
همچنین مىگوید: «امام رضى بخارى آورده است که اى عزیزان! خاک کربلا خاکى است که در آن خاک تخم شهادت کشتهاند و آب از دیده محبان و هواداران مىطلبد که من بکى على الحسین؛ پس هر آن شخصى که از جویبار دیده آبى به خاک کربلا فرستد هر آینه تخم محبت که در زمین سعادت اهل شهادت کشته باشد در مزرعه رضا به آب دیده وى پرورش یابد و چون از منزل الدنیا مزرعة الاخرة بیرون رود محصول آن نعیم جنت و نسیم بهجت بود که وجبت له الجنة، براى این است که جمعى از محبان اهلبیت هر سال که ماه محرم در آید مصیبت شهدا را تازه سازند و به تعزیت اولا د حضرت رسالت پردازند. همه را دلها بر آتش حسرت بریان گردد و دیدهها از غایت حیرت گریان.
ز اندوه این ماتم جان گسلروان گردد از دیدهها خون دل
و اخبار مقتل شهدا که در کتب مسطور است تکرار نمایند و به آب دیده غبار ملال از صحنه سینه بزدایند». (40)
نمونههایى که ذکر شد گویاى این واقعیت است که اهل سنت نیز از شهادت فرزند پیامبر (ص) بسیار متأثر و ناراحت مىباشند و در ایام عاشورا به عزادارى و بیان حادثه عاشورا مىپردازند؛ چنان که در مناطق سنى نشین ایران بویژه در کردستان از گذشته بسیار دور و حال حاضر، برادران اهلسنت در مجالس عزادارى امام حسین و شهداى کربلا شرکت کرده و گاهى به طور مستقل مجالسى همراه با اطعام برگزار مىکنند و این روش اکنون در بین برادران شافعى مذهب در کردستان بیشتر به چشم مىخورد و در مناطق دیگر نیز به نحو مناسبى برگزار مىگردد. اگر چه به خاطر تبلیغات سوء برخى از بدخواهان که همواره در جهت تفرقه بین مسلمانان تلاش مىکنند پس از انقلاب اسلامى حضور کمترى دیده مىشود ولى لازم است که همه مسلمانان بیدار باشند و شعایر وحدت بخش بین خود رإ؛ضضّّ حفظ نمایند و در جهت برپایى مراسم و شعایر دینى و مذهبى به دستورات پیامبر بزرگ اسلام عمل کنند.
در خارج از کشور نیز بویژه در پاکستان، برادران اهل سنت مجالس عزا برگزار مىنمایند و از جانب دولت پاکستان روزهاى تاسوعا و عاشورا تعطیل رسمى اعلان شده است. اهل سنت در شهرهاى کراچى، حیدرآباد، کوترى، تهته و میر پورخاص، از ایالت سند روز عاشورا و اربعین امام حسین (ع)، نیاز امام حسین (ع) مىکنند و در آن نیاز غذاهاى مختلفى بویژه حلیم مىپزند و بین عموم مردم تقسیم مىکنند و همچنین از آغاز محرم تا روز عاشورا در بین عزاداران آب و شربت پخش مىگردد و مردم در بسیارى از این شهرها در مجالس عزادارى شرکت فعالانه دارند.
در استان پنجاب این کشور و در شهرهایى همچون کراچى برگزارى مجالس عزادارى مرسوم است. در شهر کوترى که 95% اهالى آن را براداران اهل سنت تشکیل مىدهند در ایام عزادارى، بویژه عزادارى امام حسین (ع) مجالس باشکوهى برگزار مىگردد و صدها تن از اهل سنت در آن شرکت مىکنند و در روز عاشورا به سوى امام بارگاه حرکت مىکنند.
در هند نیز عزادارى مرسوم و متداول است و حتى تا قبل از ظهور مسلک دیوبند در شبه قاره هند تمامى اهلسنت در ماه محرم و روز عاشورا عزادار شده و مردم را اطعام مىکردند و این مراسم تا گذشتهاى نه چندان دور ادامه داشته است. شاه عبدالعزیز دهلوى که مورد اعتماد علماى دیوبند نیز مىباشد در ماه محرم مجلس عزادارى بر پا مىکرده و در فتاوایش مىنویسد: «در تمام سال دو مجلس در خانه فقیر منعقد مىشد؛ مجلس وفات شریف حضرت رسول اللّه (ص) و مجلس شهادت حسین - رضى اللّه عنهما اول که مردم روز عاشورا قریب چهارصد، پنج صد کس بلکه هزار، فراهم مىآیند و درود مىخوانند و بعد از آن فقیر مىآید و مىنشیند و ذکر فضایل حسین - رضى اللّه عنهما که در حدیث شریف وارد شده، بیان مىآید و آن چه در آن حدیث اخبار شهادت این بزرگان وارد شده نیز مذکور مىشود. در این ضمن بعضى مرثیهها که از مردم غیر، یعنى جن و پرى، حضرت امسلمه و دیگر صحابه شنیده نیز مذکور مىشود. در این بین اگر شخص خوش الحانى سلام بخواند با مرثیه شروع و اتفاق مىشود و ظاهر است که در این بین، اکثر حضار مجلس را و این فقیر را هم رقت و بکاء لاحق مىشود». (41)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) - تاریخ دمشق، ص 209؛ طبقات ابن سعد، ج 8، ح 169؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 173؛ اسد الغابه، ج 2،
(2) - همان، ص 235.ص
(3) - همان، ص 228؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 173 و اسدالغابه فى معرفه الصحابه، ج 1، ص 493.
(4) - وسائل الشیعة، ج 2، ص 888، باب استحباب اتخاذ الطعام لأهل المصیبة ثلاثه أیام...
(5) - رجال شیخ طوسى، ص 139 و 325 و معجم رجال حدیث، خویى، ج 13، ص 407.
(6) - تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 8، ص 325، باب 4، ح 23.
(7) - وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 2، ص 917، باب 82، ابواب دفن.
(8) - جواهر الکلام، ج 4، ص 370-369.
(9) - بحارالانوار، ج 45، ص 230، باب 42 و تاریخ ابن اثیر، ج 4، ص 405.
(10) - مسند، احمد، ج 1، ص 283.
(11) - عیون الاخبار و فنون الآثار، عمادالدین ادریس قریشى، ص 109 و مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانى، ج
(12) - لهوف، سید بن طاوس، 82 و بحارالانوار، ج 4.97،
(13) - تاریخ النیاحه، ص 69 و الصواعق المحرقه، ص 198، الفصل الثالث فى الاحادیث الوارده فى بعض اهل
(14) - همان، ص 66.البیت
(15) - همان.
(16) - همان.
(17) - همان.
(18) - همان و اعیان الشیعه، ترجمه سلیمان بن صرد، ج 7، ص 300.
(19) - تاریخ النیاحه، ص 132.
(20) - همان، ص 70.
(21) - همان، ص 74.
(22) - همان، و اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، عمر رضا کحاله، ص 508.
(23) - تذکرة الخواص، سبط ابن جوزى، ص 240 باب التاسع، حدیث الجمال التى حمل علیها الرأس و السبایا،
(24) - مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانى، ص 90، باب 5، ذکر خبر حسین بن على و مقتله و تاریخ النیاحة، ص
(25) - لواعج الاشجان، سید محسن امین،ص 92.210.و
(26) - مقتل خوارزمى، ج 2، ص 138 و مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 136، باب فى مقتله الحسین (ع).
(27) - ادب الطف، سید جواد شبر، ج 2، ص 179 و سیاهپوشى در سوگ ائمه.
(28) - همان.
(29) - المنتخب، طریحى و ادب الطف، ج 2، ص 436.
(30) - ادب الطف، ج 5، ص 110.
(31) - همان، ج 6، ص 184 شعراء قرن الثانى عشر.
(32) - اقناع اللائم، سید محسن امین، ص 122.
(33) - طبقات الکبرى، ج 2، ص 319، تحت عنوان ذکر من رثى النبى (ص).
(34) - ادب الطف، محمد جواد شبر، ج 1، ص 21 و عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 7.
(35) - مقاتل الطالبین، ص 122.
(36) - النقض، عبدالجلیل رازى، ص 592.
(37) - تعلیقه النقض، ج 2، ص 1320؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 128.
(38) - سال 555 ه.ق.
(39) - النقض، ص 372 - 373.
(40) - روضة الشهداء، ص 12.
(41) - انوار الاولیاء، فى طریق الاصفیا، ص 168 به نقل از فتاواى عزیزیه.