فصل هشتم (عزادارى در سیره مسلمانان‏)

در بحث پیش به نمونه‏هایى از سیره معصومین (ع) پیرامون گریه و عزادارى امام حسین بن على (ع) اشاره شد. اکنون به نمونه‏هایى دیگر از سیره مسلمانان که رفتار آنان برگرفته از سیره معصومین (ع) است اشاره مى‏کنیم:
گریه و عزادارى زنان بنى هاشم در شهادت امام حسن و امام حسین (ع)
ام‏بکر دختر مسور مى‏گوید: «کان الحسن بن على سمى مراراً کل ذلک یفلت منه حتى کان المرة الآخرة التى مات فیها فانه کان یختلف کبده فلما مات أقام نساء بنى هاشم علیه النوح شهر»؛ (1) حسن بن على را چندین بار مسموم کردند؛ از همه آنها جان سالم بدر برد تا این که آخرین بار سم در وجود مبارکش به شدت تأثیر گذاشت، به گونه‏اى که جگر آن حضرت پاره پاره شد و آن حضرت را به شهادت رساند. پس از شهادت امام حسن، زنان بنى هاشم یک ماه مجلس نوحه و عزادارى بپا داشتند.
در روایت دیگر آمده است: «بکى على الحسن بن على بمکة و المدینة سبعاً النساء و الصبیان و الرجال»؛ (2) هفت شبانه روز زنان و مردان و کودکان در مدینه و مکه بر حسن بن على گریستند. شاید مراسم هفت که میان شیعیان رواج دارد بر گرفته از این گونه روایات باشد.
ابن عساکر و حاکم نیشابورى از عایشه دختر سعد روایت مى‏کنند: «حدت نساء بنى هاشم على بن حسن بن على سنة»؛ (3) یعنى زنان بنى هاشم در شهادت امام حسن یک سال حداد را ترک نکردند!- منظور از حداد، پوشیدن لباس اندوه و عزا و ترک زینت و آرایش است -. احمد بن ابى عبداللّه برقى از عمر بن على بن حسین روایت کرده است: «لما قتل الحسین بن على (ع) قال لبسن نساء بنى هاشم السواد و المسوح و کن لا تشتکین من حرّ و لا برد و کان على بن الحسین یعمل لهن الطعام للماتم»؛ (4) پس از شهادت حسین بن على، زنان بنى هاشم لباسهاى سیاه و جامه‏هاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمى‏کردند و پدرم على بن حسین براى عزادارى غذا آماده مى‏کرد.
این نکته لازم به یادآورى است که عمر بن على بن حسین موثق و مورد اعتماد است. وى برادر ناتنى امام باقر است و شیخ طوسى او را از اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق شمرده است. (5)
این عمل و سیره هاشمیات - که از زنان بزرگوار و عالم بودند - از قبیل خواهران، همسران و دختران سیدالشهدا و سایر بنى هاشم و زنانى همچون ام‏سلمه و زینب، آن هم در حضور امام سجاد (ع) براى ما مى‏تواند الگو و سرمشق خوبى باشد.
خالد بن سریر از امام صادق (ع) پرسید: «جامه چاک دادن در سوگ پدر، مادر یا برادر یا نزدیکان چه حکمى دارد؟ فرمود: اشکالى ندارد؛ چرا که موسى بن عمران در مرگ برادرش جامه چاک داد اما پدر در مرگ پسر و مرد در سوگ همسر خویش نباید جامه چاک کند ولى جامه چاک دادن زن در مرگ شوى اشکالى ندارد. آنگاه فرمود: و لا شى‏ء فى اللطم على الخدود سوى الاستغفار و التوبة و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات على الحسین بن على و على مثله تلطم الخدود تشق الجیوب‏ (6) »؛ کفاره زدن بر صورت جز استغفار و توبه نیست. در شهادت حسین بن على (ع) خانمهاى فاطمى گریبان پاره نموده و صورتها را زخمى کردند و در چنین حادثه‏اى شایسته است که آن طور عمل شود.
مرحوم شیخ عباس قمى در منتهى الآمال پس از شرح حال امام حسین (ع) با اشاره به این حدیث مى‏نویسد: «جلالت و عظمت خاندان عصمت از این حدیث معلوم مى‏شود؛ چرا که امام به رفتار دختران على و فاطمه در مصیبت سیدالشهدا احتجاج مى‏کند تا روشن سازد که در حال سوگوارى کارى که بیرون از شرع باشد انجام نداده‏اند و سیره ایشان دلالت بر جواز مى‏کند».
و آنان چگونه چنین نباشند در حالى که در منزل وحى رشد یافته و تربیت شده‏اند و از پستان عصمت ارتضاع فرموده‏اند.
درباره امام حسن عسکرى (ع) نیز روایت شده است که ایشان در مرگ پدرشان امام هادى (ع) پیراهن چاک کردند و در پاسخ ابن عون فرمودند: «اى احمق! تو چه مى‏دانى حضرت موسى نیز بر برادرش هارون پیراهن چاک کرد». (7)
بر این اساس مشهور فقها، قایل به جواز این عمل شده‏اند بلکه برخى به خاطر فعل امام حسن عسکرى (ع) درباره پدر حکم استحباب را بعید ندانسته‏اند. (8)
عزادارى ام المؤمنین ام‏سلمه‏
ابن عباس مى‏گوید: «در منزل خواب بودم، از گریه شدیدى که از خانه ام‏سلمه همسر پیامبر (ص) شنیده مى‏شد بیدار شدم و با سرعت به منزل ایشان آمدم. گروه زیادى از مردان و زنان مدینه آنجا جمع شده بودند. گفتم: چه شده است که چنین گریه مى‏کنید؟ به من پاسخ نداد. ام‏سلمه رو به زنان هاشمى کرد و گفت: یا بنات عبدالمطلب اسعدوننى و ابکین معى قد قتل و اللّه سید کن و سید شباب اهل الجنة و اللّه قتل سبط رسول اللّه و ریحانته؛ (9) اى دختران عبدالمطلب با من هم گریه شوید و بیایید بگرییم. به خدا سوگند آقاى شما و آقاى جوانان اهل بهشت را شهید کردند. سوگند به خدا که ذریه و گل خوشبوى رسول خدا کشته شد.
- ابن عباس مى‏گوید پرسیدم چه کسى به شما خبر رساند؟ گفت: هم اکنون جناب رسول خدا (ص) را با سر و صورت غبارآلود در خواب دیدم، از ایشان پرسیدم چرا چهره شما را گرد و غبار فرا گرفته است؟ فرمود: فرزندم حسین (ع) و اهل بیت او را کشتند، جنازه آنان را دفن کردم. ام‏سلمه مى‏گوید: از خواب بیدار شدم به آن خاکى که جبرییل به پیامبر (ص) داده بود و در نزد من بود نگاه کردم، دیدم تبدیل به خون شده است!- ابن عباس مى‏گوید آن روز، روز ماتم و عزا و نوحه بر حسین (ع) بود».
احمد بن حنبل روایت ابن عباس را چنین نقل مى‏کند: «پیامبر (ص) را هنگام ظهر عاشورا خواب دیدم در حالى که پریشام و غبارآلود، ایستاده بود. در دست مبارکش شیشه‏اى از خون داشت! عرض کردم یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدایت این شیشه چیست؟ فرمود: این خون حسین (ع) و یاران او است که امروز از صبح مشغول جمع‏آورى آن بوده‏ام. ابن عباس مى‏گوید: آن روز را به خاطر سپردم، آنگاه معلوم شد که حسین (ع) در همان وقت شهید شده است!». (10)
حافظ ترمذى نیز در الجامع الصحیح به نقل از سلمى، همین خواب را از ام‏سلمه روایت کرده است.
شاعرى این روایت را با بیانى شیوا به نظم کشیده است:
رسول اللّه را در خواب دیدمکه در دست شریفش شیشه‏اى بودبدو گفتم فدایت والدینمبه شیشه خون، عجب اندیشه‏اى بود بگو یا مصطفى (ص) این شیشه خونکلید رمزش از چه ریشه‏اى بود؟بگفتا: کربلا خون موج مى‏زدز فوج خصم آنجا بیشه‏اى بود!براى قتل فرزندم حسینمکمان و سنگ و تیر و تیشه‏اى بودبه عاشورا طلوع صبح تا ظهرمرا خون جمع کردن پیشه‏اى بود
پس از شهادت امام حسین (ع) و 18 تن از اهل بیت و 53 تن از یاران ایشان با حضور همسران پیامبر (ص) در منزل ام‏سلمه مجلس عزا بر پاگشت. عمادالدین ادریس قرشى در عیون الاخبار نقل مى‏کند: «عن ام‏سلمه آنها لما بلغها مقتل الحسین بن على (ع) أضربت قبة سوداء فى مسجد رسول اللّه و لبست السواء»؛ (11) زمانى که خبر شهادت امام حسین (ع) به ام‏سلمه رسید در مسجد پیامبر، قبه و خیمه‏اى سیاه بر پا نمود و جامه سیاه پوشید.
عزادارى هاشمیان و همسران پیامبر (ص) براى مسلمانان بهترین حجت و دلیل زنده نگه داشتن عزاداریهاست؛ بویژه این که عزادارى هاشمیان در حضور بزرگانى چون امام حسین (ع) پس از شهادت برادرشان امام حسن (ع) و امام زین العابدین و امام باقر (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) برگزار گردیده است.
عزادارى جابر بن عبداللّه انصارى‏
جابر که از شخصیتهاى ممتاز و بزرگ اسلام است پس از شهادت امام حسین (ع) همراه با یکى از دوستانش به نام عطیّه به کربلا مى‏آید. آنها چون به نزدیک فرات مى‏رسند غسل کرده و لباس تمیز به تن مى‏نمایند و با پاى برهنه، اندوهگین و گریان‏ به سوى قبر شریف شهدا حرکت مى‏کنند. جابر هنگامى که نزد قبر شریف امام حسین (ع) مى‏رسد وقع مغشیاً علیه - خودش را روى قبر انداخته و بیهوش مى‏شود، پس از مدتى که به هوش مى‏آید، مى‏گوید: «السلام علیکم یا آل اللّه، السلام علیکم...». برخى از مورخان مى‏نویسند: على بن حسین و اهل بیت، پس از بازگشت از شام به کربلا آمدند. در آغاز ورود به کربلا با جابر بن عبداللّه انصارى روبرو شدند؛ «و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و اقاموا الماتم المقرحة للأکباد و اجتمع الیهم نساء ذلک فاقاموا على ذلک ایاماً»؛ (12) با گریه و اندوه یکدیگر را ملاقات کردند، آنگاه مجلس عزادارى برپا نمودند، به گونه‏اى که جگرها را مى‏سوزاند و چند روز به این صورت عزادارى کردند.
عزادارى سایر یاران پیامبر در شهادت حسین بن على (ع)
1. گریه انس بن مالک و زید بن ارقم از یاران پیامبر (ص)
ابن حجر روایت کرده است: «لما حمل راس الحسین لابن زیاد جعله فى طست و جعل یضرب ثنایاه بقضیب و یدخل فى انفه و یقول ما رأیت مثل هذا حسناً انه کان لحسن الثغر و کان عنده انس بن مالک فبکى و قال أشبهم برسول اللّه»؛ (13) پس از شهادت حسین بن على، سر آن حضرت را براى عبید اللّه زیاد فرستادند، وى سر مبارک را در میان طشتى نهاده بود و با چوبى از جنس نى داخل بینى حضرت نموده و بر دندانهاى ایشان ضربه مى‏زد و مى‏گفت: نیکوتر از این ندیده بودم. آن حضرت داراى دندانهاى زیبا و نیک بود. در آن جلسه انس بن مالک حضور داشت، پس از مشاهده این جریان گریست و گفت: کسى از حسین به رسول خدا شبیه‏تر نیست. ابن حجر مى‏گوید این حدیث را ترمذى و دیگران نقل کرده‏اند.
نظیر این جریان را از زیدبن ارقم - صحابه پیامبر (ص) - نقل کرده است او مى‏گوید: «زید به عبید اللّه زیاد خطاب مى‏کند و مى‏گوید: چوب را از لبهاى حسین بردار که تحقیر فرزند رسول خدا است، بارها شاهد بودم رسول خدا (ص) بین دو لب او را مى‏بوسد! آنگاه زیدبن ارقم گریست. ابن زیاد گفت: اگر از صحابه نبودى گردنت را مى‏زدم. سپس زید بلند شد و گفت: ایها الناس! شما پس از این بنده غیر خدا شدید، کشتید فرزند فاطمه را و امیر خود کردید ابن مرجانه را، به خدا قسم خوبان شما را خواهند کشت و بدکاران بر شما مسلط خواهند شد و شما را بنده خود خواهند نمود. بدبخت کسى که رضایت و تن به ذلت بدهد. آنگاه زید به عبیداللّه زیاد گفت: تو را حدیث مى‏کنم؛ روزى شاهد بودم رسول خدا حسن را روى ران راست و حسین را بر ران چپ نشاند و دست بر سر آن دو نهاد و دعا نمود: خدایا این دو فرزندم و مؤمنان شایسته را به تو مى‏سپارم. اى پسر زیاد! با ودیعه و امانت رسول خدا (ص) چگونه برخورد کردى؟! (14) »
آرى این دو صحابه بزرگ و سایر یاران پیامبر (ص) شاهد ابراز محبتها و علاقه شدید آن حضرت نسبت به فرزند عزیزشان حسین بودند، آنان وقتى دیدند سر بریده حسین را از شهرى به شهرى مى‏برند، بر این حادثه دردناک و جانسوز اشک ریخته و گریستند.
زهرى مى‏گوید: «آنگاه که ربیع بن خیثم، از شهادت حسین بن على آگاهى یافت، گریست و گفت: جوانانى را به شهادت رساندند که هرگاه جناب رسول خدا آنان را مى‏دید، مورد محبت و علاقه قرار مى‏داد و با دست مبارکش به آنان غذا داده و بر ران خود مى‏نشاند». (15)
عبید اللّه بن حر جعفى معروف به ابى مخنف، عقبه بن عمر، امام شافعى، حسن بصرى و... از کسانى بودند که بر شهداى کربلا گریستند و مرثیه سرودند. ابن جوزى مى‏گوید: «لما بلغ الحسن البصرى قتل الحسین بکى حتى اختلج صدغاه ثم قال واذل امة قتلت ابن بنت نبیها و اللّه لیردن رأس الحسین الى جسده ثم لینتقمن له جده و ابوه من ابن مرجانه...»؛ (16) حسن بصرى - از تابعان - پس از آگاهى از شهادت حسین بن على (ع) به شدت گریست، به گونه‏اى که شانه‏هایش مى‏لرزید. آنگاه با خود زمزمه مى‏کرد: ذلیل است امتى که فرزند دختر پیامبرش را شهید کند. سوگند به خدا سر حسین بازگردانده خواهد شد و پس از آن جدش و پدرش از ابن مرجانه انتقام خواهند گرفت!
2. عزادارى مختار ثقفى‏
مختار پس از پایان مراسم حج به کربلا آمد، قبر حسین بن على را زیارت کرد و بر آن حضرت درود فرستاد، قبر مبارکش را بوسید و گریست. خطاب به آن حضرت چنین گفت: «اى مولاى من! سوگند به جد و پدر و مادرتان، قسم به شیعیان و اهل‏بیت شما، سوگند به همه اینها، من مزه طعامى را نخواهم چشید تا از کشندگان شما انتقام گیرم». (17)
3. عزادارى توابین در کنار قبر شهیدان کربلا
چهار سال از شهادت امام حسین نمى‏گذرد که قیام توابین با شعار «یا لثارات الحسین»؛ واى خونخواهان حسین، آغاز مى‏شود. گروه زیادى از مردم به رهبرى سلیمان بن صرد خزاعى گردهم جمع مى‏شوند و تصمیم مى‏گیرند تا انتقام خون شهدا را بگیرند و از کوتاهى در برابر فرزند پیامبر (ص) عذرخواهى نمایند؛ از این رو به کربلا آمده و در کنار مشهد شهدا به برپایى عزادارى مى‏پردازند. هنگامى که بر سر مزار با امام حسین، فریادهاى گریه بلند مى‏شود: «صاحوا صیحة واحدة بالعویل و البکاء و اقاموا عنده یوماً و لیلة یبکون و یتضرعون قائلین اللهم ارحم حسیناً الشهید بن الشهید اللهم انا نشهدک انا على دینهم و سبیلهم و اعداء قاتلیهم»؛ (18) صداى گریه و ناله سراسر قتلگاه را فرا مى‏گیرد. یک شبانه روز به تضرع و دعا و مناجات مى‏پردازند و از خداوند درخواست رحمت و مغفرت مى‏کنند، براى امام حسین نیز دعا کرده و خدا را بر پیروى از دین شهدا و راه آنان و دشمنى با کشندگان آنان گواه مى‏گیرند. در برخى از روایات آمده است که هجوم مردم نزد قبر شهیدان به گونه‏اى بود که گویا حجرالاسود را لمس مى‏کنند. (19) آنگاه با قبر شهدا وداع کردند و به جنگ با دشمنان اهل‏بیت پرداختند و در نهایت به وظیفه خویش عمل کرده و گروهى به شهادت رسیدند.
4. عزادارى مردم کوفه، شام و مدینه‏
پس از شهادت امام حسین (ع)، خانواده آن حضرت را به اسارت گرفتند. آنها را در آغاز به کوفه بردند. مردم زیادى براى تماشا آمده بودند، زمینه سخنرانى براى زینب (ع) دختر امیرمؤمنان (ع) و امام سجاد (ع) آماده بود. ایشان فرصت را غنیمت شمرده و به سخنرانى پرداختند. زینب (ع) خطبه‏اى آتشین که از فصاحت و بلاغت خاصى برخوردار بود ایراد مى‏کند. مردم بیدار و آگاه مى‏شوند و در پى آن مى‏گریند. امام زین العابدین آنان را نکوهش مى‏کند: «اتنوحون و تبکون»؛ آیا نوحه‏سرایى و گریه مى‏کنید؟!
خزیمه اسدى مى‏گوید: «وارد کوفه شدم، على بن حسین (ع) و سایر اسرا را به کوفه آورده بودند. ورود آنها و سخنرانیهایشان آنچنان اثر گذاشته بود که زنان کوفه به شدت گریه مى‏کردند». (20)
نظیر این حادثه در شام نیز پیش آمد و در کاخ یزید مجلس جشن به مجلس عزا تبدیل شد؛ زمانى که سر امام را در جلو یزید گذاشتند: «بکى الناس و بکى اهل داره»؛ تمام مردم و اهل خانه گریستند. چشم زینب به سر بریده برادر مى‏افتد با صوت حزین فریاد مى‏زند: «یا حسیناه! یا حبیب رسول اللّه (ص)! یا ابن مکة و منى! یا ابن بنت المصطفى! فابکت و اللّه کل من کان حاضراً فى المجلس و یزید ساکت». (21)
کاروان اسرا هر جا قدم مى‏گذاشتند، گذشته از تأثیرات روحى و معنوى در فکر و اندیشه مردم، مجلس عزا و سوگوارى برگزار مى‏کردند. پس از ورود به مدینه تحول عظیمى در آن شهر پدید آمد؛ گویى قیامت بپا شده بود؛ زن و مرد، کوچک و بزرگ، بر این حادثه جانسوز سوختند و گریستند.
اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام مى‏نویسد: «فلما دخلوا المدینة خرجت امرأة من بنى عبدالمطلب ناشرة شعرها واضعة کمها على رأسها تلقاهم و هى تبکى و تنشد:
ما ذا تقولون ان قال النبى لکم‏ماذا فعلتم و أنتم آخر الامم‏بعترتى و باهلى بعد مفتقدىمنهم أسارى و قتلى ضرّ جوابدمما کان هذا جزائى اذا نصحت لکمان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى». (22)
هنگامى که کاروان اسرا به مدینه رسید، خانمى از تبار عبدالمطلب با موهاى پریشان در حالى که آستین بر سر نهاده بود بیرون آمد و با اسرا دیدار نمود، مى‏گریست و این شعر را مى‏خواند:
اگر پیامبر (ص) از آنان بپرسد که پس از من با اهل‏بیتم چگونه برخورد کردید، چه خواهند گفت؟
برخى را شهید کرده و گروه دیگر را اسیر نمودید!
آیا این است پاداش من که در خیرخواهى شما کوتاهى نورزیدم؟!
آیا درباره خویشان و نزدیکانم بایستى چنین رفتار زشت و ناهنجارى داشته باشید؟!
ابن جوزى مى‏گوید: «زمانى که سر امام حسین را همراه اسیران به مدینه آوردند، کسى در مدینه نمانده بود، تمام مردم در حالى که ضجه و ناله مى‏کردند بیرون آمدند». (23)
ام البنین - فاطمه بنت حزام - مادر عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان که در حادثه کربلا به شهادت رسیده بودند، هر روز دست فرزندان عباس بن على را گرفته و به بقیع مى‏رفت و در آنجا به گریه و عزادارى مى‏پرداخت. گروهى از مردم نیز جمع شده و مى‏گریستند. حتى مروان بن حکم نیز که از دشمنان اهل‏بیت و بنى هاشم بود گریه مى‏کرد. (24)
امام زین العابدین (ع) در دروازه مدینه خطبه مى‏خواند و در ضمن سخنرانى، به مصایب و رنجهایى که بر آنان وارد شده بود اشاره مى‏نمود و مردم را به عظمت این مصیبت آشنا مى‏کرد، ایشان در جایى مى‏فرماید: «ایها القوم ان اللّه و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فى الاسلام عظیمة قتل ابو عبداللّه و عترته و سبى نساؤه و صبیته و داروا برأسه فى البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزیة التى لا مثلها رزیة ایها الناس فاىّ رجالات منکم یسرون بعد قتله‏ام اى فؤاد لا یحزن من اجله‏ام اى عین منکم تحبس معها و تضنّ عن...»؛ (25)
پس از سپاس خداى بزرگ آفریننده هستى مى‏فرماید: اى مردم! خداى تبارک و تعالى که حمد از آن اوست ما را به مصیبتهاى بزرگى بیازمود. شکافى عمیق در اسلام پدید آمد. امام حسین کشته شد و زنان و فرزندانش را اسیر کردند، سر او را در شهرها بر نیزه گرداندند و این مصیبتى است که هم‏پاى آن مصیبت دیگرى نیست.
اى مردم! کدام یک از مردان شما پس از مرگش - مقصود شهادت امام حسین است - بر او شادى مى‏کند؟ و کدام دل است که براى او اندوهگین نشود؟ و کدام چشم است که بتواند راه اشک بر دیده ببندد و ریزش آن را مانع شود؟ از ما کسى کشته شد که آسمانها با آن سختى بر او گریستند. آرى در مصیبت او دریاها و امواجشان، فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها بر او گریه کردند!
اى مردم! کدام دل از کشتن او نشکافد و کدام قلب براى او ناله سر ندهد؟ کدام گوش است که داستان این شکاف را که در اسلام پدید آمد بشنود، و کر نشود؟
اى مردم! ما آواره شدیم در اندوه و دور از خاندان؛ گویى که ما اولاد ترک و کابلیم، در حالى که نه گناهى کرده و نه رخنه‏اى در اسلام پدید آورده بودیم. به خدا سوگند اگر پیامبر (ص) به جاى آن سفارشها به کشتن ما امر مى‏فرمود بیش از این که با ما کردند چیزى انجام نمى‏دادند!
انا للّه و انا الیه راجعون از خداى تعالى که صاحب اقتدار و انتقام است چشم امید داریم اجر و پاداش این مصیبت را.
درباره گریستن آسمانها و زمین در عزاى امام حسین روایات فراوانى نقل شده است، ابن حجر از علماى اهل سنت در صواعق المحرقه چندین روایت آورده است. پژوهشگران مى‏توانند به فصلى از این کتاب که درباره امام حسین (ع) است مراجعه نمایند.
عزادارى از نگاه شعرا و سرایندگان عرب‏
1. جوهرى شاعر معروف شیعه در قصیده‏اى خطاب به آل پیامبر (ص) مى‏گوید:
الا یا اهل عاشورا یالهفى على الدینخذوا حدادکم یا آل یاسین‏الیوم شقق جیب الدین و انتهبتبنات احمد نهب الروم و الصین (26)
اى عاشوراییان! روز دهم محرم، روز دریغ و افسوس بر دین اسلام است.
اى آل یاسین! جامه اندوه بپوشید و ترک زینت کنید.
روز عاشورا، گریبان دین پاره شد و دختران پیامبر همچون کفار روم و چین غارت شدند.
2. ابوالحسن على بن عبیداللّه بن حماد عدوى از علماى قرن چهارم مى‏گوید:
سأخضب و جنتى بدماء عینىلشیبة و قد نصلت خضاباًو ألبس ثوب احزانى لذکرىله عریان قد سلب الثیابافواحزنا علیه و ال حربتروى البیض منه و الحرابا (27)
موى سفید سالار شهیدان به خون سرش رنگین شد.
من نیز گونه‏هاى خویش را به اشک خونین چشمم خضاب مى‏کنم.
تصویر پیکر عریان و برهنه آن حضرت که جامه هایش را به غارت برده بودند از پرده ذهنم محو نمى‏شود.
لذا من نیز جامه‏هاى عزا در بر مى‏کنم.
3. على بن مقرب احسائى از ادباى برجسته و امراى مشهور منطقه بحرین مى‏گوید:
و ان حزنى لقیتل کربللیس على طول البلى بمقلع‏اذا ذکرت یومه تحدرتمدامعى لاربع فى اربع‏یا راکباً نحوالعراق جرشعاینمى لعبدى النجار جرشع‏اذا بلغت نینوى فقف بهاوقوف محزون الفؤاد موجع‏(28)
اندوه من در سوگ شهید کربلا اندوهى پایان‏ناپذیر است.
- آنگاه به کسى که همراه کاروان عظیم رهسپار عراق است مى‏گوید:- زمانى که به سرزمین کربلا رسیدى با دلى دردمند و اندوهناک در آن مکان توقف کن و جامه عزا بپوش که در آنجا به منظور هدایت بشر شخصیتهاى بزرگى به خاک افتاده‏اند که در حسن و کمال نظیرى ندارند.
4. سیف بن عمیر از راویان مشهور و برجسته شیعه مى‏گوید:
یا مؤمناً متشیعاً بولائهیرجوا النجا و الفوز یوم المحشرابک الحسین بلوعة و بعبرةان لم تجدها فؤادک و اکثرو امزج دموعک بالدماء و قل مافى حقه حقّا اذا لم تنصروالبس ثیاب الحزن یوم مصابه‏ما بین أسود حالک او اخضر (29)
اى مؤمنان و پیروان حسین که به برکت دوستى او در روز رستاخیز امید نجات و رستگارى دارید!
با سوز و آه بر حسین (ع) گریه کنید؛ اگر چشمه اشک خشکید، قلبتان را بر آتش اندوه ذوب کنید بلکه بیشتر گریه کنید.
اگر در کربلا نبودید تا به یارى فرزند فاطمه بشتابید، آب دیدگانتان را با خون دل در هم آمیزید و حقیقت را در حق او بیان نمایید.
در روز عاشورا جامه‏هاى حزن و اندوه، جامه‏هایى به رنگ سیاه تند یا سیاه سبز، بر تن کنید.
5. شیخ زین الدین نوه صاحب معالم در قصیده‏اى مى‏گوید:
لست أبکى لفقد عصر شبابو تقضى عهدى الهوى و التصابىبل بکائى لاجل خطب جلیلأضرم الحزن فى فؤاد الخلیلى‏و رمى بالعناء قلب البتولو أسال الدموع کل مسیل‏ (30)
من بر فقد جوانى گریه نمى‏کنم؛ چرا که دوران کودکى و جوانى مى‏گذرد و بلکه گریه من بر مصیبت بزرگى است که دل خلیل و قلب بتول را از آتش اندوه پرساخته و به رنج و تعب افکنده است. مصیبتى که اشک از هر دیده‏اى روان ساخته و از سوز و گداز آن، اسلام جامه حداد پوشیده است.
6. شیخ نصراللّه یحیى (م 1230 ه.ق) سخن از اشک خونین آسمان و فرشتگان، گرفتگى چهره افق و جامه حداد پوشیدن زمین در ماتم سالار شهیدان رانده است.
بکت السماء دما و املاک السماء تبکى لهمن فوق سبع شدادهاواغبرّت الافاق من حزن له‏و الارض قد لبست ثیاب حدادهارزء یقل من العیون له البکاءبدماءها و بیاضها و سوادها (31)
بسیارى از شعرا و بزرگان، درباره حادثه عاشورا و گریه و عزادارى بر حسین بن على (ع) و یاران باوفاى ایشان شعر سروده‏اند. مرحوم سید جواد شبر در کتاب ارزشمند خویش - ادب الطف - اسامى تمام اشعارى را که از قرن اول تا چهارده سروده شده در ده جلد گردآورى نموده است. در مقتل خوارزمى نیز اشعار و مرثیه‏هاى فراوانى نقل شده است. البته شعراى عرب تنها درباره شهداى کربلا سخن نگفته‏اند؛ بلکه براى تمام بزرگان دین بویژه در رثاى پیامبر اسلام (ص) شعر سروده‏اند. افرادى نظیرحسّان بن ثابت، ابوذؤیب هذلى، ابوهیثم التیهان و عامر بن طقیل، در رثاى شهیدان احد و حمزه سید الشهدا، عبیده بن حارث بن عبدالمطلب شهید بدر، جعفر بن ابوطالب، شهداى موته، شهداى یوم الرجیع، و... اشعار بسیار ارزنده‏اى سروده‏اند که به برخى از آنها در فصل دوم اشاره کردیم.
صفیه دختر عبد المطلب در ارتحال پیامبر (ص) مى‏گوید:
الا یا رسول اللّه کنت رجاء ناو کنت بنابراً و لم تک جافیاًو کنت رحیماً هادیاً و معلمالیبک علیک الیوم من کان باکیاًلعمرک ما ابکى النبى لفقدهو لکن لما اخشى من الهرج آتیافداً لرسول اللّه امى و خالتىو عمى و آبائى و نفس و مالیاً (32)
اى رسول خدا! تو براى امید بودى و براى ما نیک بودى و جفاکار نبودى.
تو مهربان، هدایتگر و معلم بودى. باید امروز هر گریه کننده‏اى بر تو بگرید.
سوگند مى‏خورم گریه من براى فقدان پیامبر نیست؛ بلکه از ترس هرج و مرج و آشفتگى آینده مى‏گریم.
مادر و داییم، عمو و پدران و نفس و مالم فداى رسول خدا باد.
واقدى مى‏گوید: ابوبکر در ارتحال رسول خدا (ص) مرثیه خوانده است:
یا عین فابکى و لاتسأمىو حق البکاء على السیّدفلیت الممات لنا کلنّاو کنّا جمیعاً مع المهتدى‏ (33)
اى چشم! حق گریه بر سید و آقایمان آن است که بگریى و ملول و خسته نشوى. اى کاش مرگ براى همه ما مى‏بود تا همراه هدایتگر خود مى‏بودیم.
همه اینها گویاى این نکته است که مرثیه و به عبارت دیگر روضه خوانى، از سنتهاى پیشینیان بوده است و پیش از آنکه در بین ایرانیان و فارسى زبانان رواج یابد در میان عربها رایج بوده است.
تاریخ کسى را مانند حسین بن على سراغ ندارد که در رثاى او هر عصرى و نسلى شعر و نثر سروده و نوشته باشند. انگیزه بسیارى از شعرا، در سرودن اشعار خویش دستورات امامان (ع) بوده که فرمودند: «من قال بیتاً من الشعر بنى اللّه له بیتاً فى الجنة». (34) و این در حالى است که زمانى گذشت که کسى جرأت یاد حسین و شهداى کربلا را نداشت.
ابوالفرج اصفهانى رد مقاتل الطالبین مى‏گوید: «شعرا و مرثیه‏سرایان به خاطر ترس از بنى امیه جرأت عزادارى حسین را نداشتند». (35)
سوگوارى و عزادارى اهل‏ سنت در عاشورا
از مباحث پیش روشن مى‏شود که عزادارى و مرثیه‏سرایى از صدر اسلام معمول و مرسوم بوده است. هر گروه و طایفه‏اى بر اساس آداب و فرهنگ خاص خود - تا آنجا که شرع مقدس اجازه مى‏داده - سوگوارى مى‏کرده‏اند. برادران اهل‏سنت نیز که به اهل‏بیت پیامبر (ص) علاقمند مى‏باشند نه تنها در عزاى آنها مرثیه سروده و مى‏سرایند بلکه خود به طور مستقل مجالسى در جهت بزرگداشت خاطره عاشورا برگزار مى‏کرده‏اند.
عبدالجلیل رازى در تألیف گرانبهاى خود موسوم به کتاب النقض که به سال 560 ه‏ق. تألیف شده، نام و نشان گروهى از واعظان نامدار سنى را که در عزادارى شیهدان کربلا، از روى صدق و اخلاص مى‏گریسته‏اند ذکر کرده است. از گفته ایشان چنین بر مى‏آید که جز بعضى از افراد متعصب، دیگر مسلمانان اعم از شیعه و سنى از ظلمى که بر خاندان رسول و نوادگان آن حضرت رفته است تأثر و ناراحتى خود را ابراز مى‏داشته‏اند. در آن روزگار نوعى تاریخ نگارى به نام مقتل نویسى مرسوم بوده که در آن مصایب وارده بر خاندان حسین (ع) را مى‏نگاشته‏اند. در قرن ششم کتاب جالبى در همین زمینه نگاشته شده به نان مقتل الحسین که نویسنده آن خوارزمى است و چهارده موضوع از آنچه که مربوط به مصایب و فضایل آن حضرت سیدالشهداست در آن کتاب جمع‏آورى شده است. عبدالجلیل رازى مى‏نویسد: «و شیعه بدین جزع و فزع مخصوص نیستند. در همه بلاد اصحاب شافعى و بلاد اصحاب بوحنیفه، فحول علما چون محمد منصور، امیر عبادى، خواجه على غزنوى، صدر خجندى، ابومنصور ماشاده، مجد همدانى، خواجه بونصر هسنجانى، شیخ بوالفضائل مشاط، ابو منصور حفده، قاضى ساوه و سمعانیان، خواجه ابوالعمالى جوینى، نزارى و علماى رفته و باقیان از فریقین در موسم عاشورا این تعزیت، با جزع و نوحه زارى داشته‏اند و بر شهداى کربلا گریسته و این معنى از آفتاب ظاهرتر است... این سنت آنجا بدعت دانند که بر على و حسین لعنت کنند و بر معاویه و یزید صلوات فرستند! اگر نه در بلاد اسلام اگر کور و کر نیست مى‏شنود و مى‏بیند که حنفى و سنى و شیعى آن تعزیت دارند؛ و آنچه تعزیت عمر و بوبکر و عثمان ندارند از آن است که ظلم اینجا صریح‏تر است و شهادت بلیغ‏تر، و اخبار وارد است و گر خواجه بر عثمان نوحه نکند از آن نکند که کشندگان او مهاجر و انصارند. اینجا کشندگان حسین مروانى و سفیانى و اموى‏اند و شیعت دلیرتر باشند». (36)
در جاى دیگر مى‏گوید: «معلوم همه جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم ابوحنیفه و امام مکرم شافعى و علما و فقهاى طوایف خلفاً عن سلف این سنت را رعایت کرده‏اند و این طریقت نگاه داشته، اولاً خود شافعى که اصل است و مذهب بدو منسوب است بیرون از مناقب، او را در حسین و شهداى کربلا مراثى بسیار است و یکى از آن قصیده‏اى است که مى‏گوید:
أبکى الحسین وأرثى - منه - جحجاحامن اهل بیت رسول اللّه مصباحاً
تا آخر قصیده با مبالغتى تمام و کمال و دیگر قصیده‏اى که مى‏گوید:
تأوّب همّى فالفؤاد کئیبو أرّق نومى فالرقاد عجیب‏و مما نفى نومى و شیب لمّتىتصاریف أیّام لهنّ خطوب‏قتیلاً بلا جرمٍ کأنّ قمیصهصبیع بماء الارجون خضیب‏ تزلزلت الدنیا لآل محمدو کادت لهم صمّ الجبال تذوب‏و غارت نجوم و اقشعرت کواکب‏و هتک أستار و شقّ جیوب‏یصلى على المهدى من آل هاشمو تعزّى بنوه انّ ذالعجیب‏لئن کان ذنبى حبّ آل محمدفذلک ذنب لست منه أتوب‏هم شفعائى یوم حشرى و موقفىاذا کثر تنى یوم ذاک ذنوب‏(37) ».
آنگاه عبدالجلیل رازى مى‏گوید: «و مراثى شهداى کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعى را هست بى‏عدد و بى‏نهایت است. پس اگر عیب است اول بر بوحنیفه است و بر شافعى و بر اصحاب ایشان آنگه بر ما. آنکه چون فروتر آیى معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته‏اند و بر على و حسن و حسین: آفرین کرده و بر یزید و عبیداللّه در اصفهان لعنت آشکارا کرده و کذلک شرف الاسلام صدرالخجندى و برادرش جمال الدین. و آنگه بغداد که مدینه السلام و مقرّ دارالخلافه است. خواجه على غزنوى حنیفى دانند که این تعزیت چگونه داشتى تا به حدى که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتى مى‏کرد. سایلى برخاست و گفت: معاویه را چه گویى؟ آخر دانى که على معاویه را چه گوید؟
و امیر عبادى که علامه روزگار و خواجه معنى و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتفى لامراللّه پرسیدند این روز که فردا عاشورا خواست بودن که: چگویى در معاویه؟ جواب نداد تا سایل سه بار تکرار کرد بار سیم گفت: اى خواجه سؤالى مبهم مى‏پرسى؟! نمى‏دانم که کدام معاویه را مى‏گویى؟ این معاویه را که پدرش دندان مصطفى بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست و اندى بار تیغ در روى على کشید و پسرش سر حسین ببرید. اى مسلمانان شما این معاویه را چه گویید؟ مردم در حضرت خلافت حنیفى و سنى و شافعى زبان به لعنت و نفرین برگشودند و این و مانند این بسیار است و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد.
اما به همدان اگر چه... هر سال مجدالدین مذکر همدانى در موسم عاشورا این تعزیت به صفتى دارد که قمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بلمعالى بن ابى القاسم بزارى به نیشابور با آنکه حنفى مذهب بود این تعزیت به غایت کمال داشتى و دستار بگرفتى و نوحه کردى و خاک پاشیدى و فریاد از حد بیرون کردى و پرى که از امهات بلاد عالم است معلوم است که شیخ ابوالفتح نصرآبادى و خواجه محمود حدادى حنیفى و غیر ایشان در کاروانسراى کوشک و مساجد بزرگ و در روز عاشورا چه کرده‏اند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان. و در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمه ابونصر هسنجانى کند در عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنیفیان معروف، و همه موافقت نمایند و یارى کنند و این قصه خود به وجهى گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن. و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعى معتبر و متقدم است به وقت حضور او برى دیدند که روز عاشورا، این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضیل نهاد و معاویه را باغى خواند. در جامعه سرهنگ و قاضى عمده ساویى حنیفى که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بیست هزار آدمى این قصه به نوعى گفت و این تعزیت به صفتى داشت که از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند. و خواجه تاج اشعرى حنیفى نیشابورى روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغت کرد در سنه خمس و خمسین و خمسانه‏(38) ، به اجازت قاضى با حضور کبرا و امرا. پس اگر این بدعت بودى چنان مفتى رخصت ندادى و چنین ائمه روا نداشتندى. شهاب مشّاط هر سال که ماه محرم درآید ابتدا کند به مقتل عثمان و على و روز عاشورا به مقتل حسین بن على آورد تا سال پیرار به حضور خاتونان امیران و خاتون امیر اجل این قصه به وجهى گفت که بسى مردم جامه‏ها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سربرهنه شد و زاریها کردند که حاضران مى‏گفتند: زیارت از آن بود که جاى کنند شیعت، و گر این علما و قضات این معنا به تقیه و مداهنه مى‏کنند از بیم ترکان و خوف سلطان موافقت را فضیان باشد گر به اعتقاد مى‏کنند خلاف ایشان را، خواجه را نقصان باشد ایمان را، والا در بلاد خوارج و مشبهه که روا ندارند کردن و اگر همه حنیفیان و شفعویان و شیعت این سنت را متابعت کنند، تعزیت حسین بن على را داشتن متابعت قول خداست: «قل لا أسئلکم أجرا الّا الموّدة فى القربى). و موافقت قول مصطفى است که گفت: «من بکى على الحسین او أبکى او تباکى و جبت له الجنة». تا هم گوینده و شنونده در رحمت خدا باشد و منکرش منافق و مبتدع و ضال و گمراه نباشد و خارجى و مبغض فاطمه و آلش و على و اولادش (قل الحمد اللّه بل اکثرهم لا یعقلون)(39) ».
ملاحسین واعظ کاشفى (م 910 ه.ق) نویسنده تفسیر مواهب علیه یا تفسیر حسینى که از چهره‏هاى مورد احترام شیعه و سنى است کتابى به نام روضة الشهداء در سال 908 ه.ق. تألیف کرده و در اوایل این کتاب مصایب و رنجهایى را که بر جناب رسول خدا (ص) وارد شده است بیان مى‏کند. وى بزرگترین مصیبت آن حضرت را شهادت فرزند عزیزش حسین بن على (ع) ذکر کرده است.
لازم به یادآورى است که پیش از این کتاب، مقتلهاى دیگرى نیز نوشته شده است ولى چون این کتاب به زبان فارسى است در بین ایرانیان، روضه‏خوانى با خواندن این کتاب آغاز شده و وعاظ در مجال عزادارى شهداى کربلا از این کتاب بهره گرفته و آن را از رو بر بالاى منبر مى‏خواندند.
وى مى‏نویسد: «این عزیزان در راه هیچ پیامبرى خار بلا نریخته‏اند که در راه سید بشر! و بر فرق هیچ پیغمبرى آنقدر گرد محنت نبیخته‏اند که بر سر آن سرور؛ چنانکه فرمود: ما أوذى مثل ما أذیت؛ یعنى رنجانیده نشده هیچ پیغمبرى مانند آن که من رنجیده شده‏ام. و به همین نسبت با اهل‏بیت هیچ پیغمبرى این جفا نکرده‏اند که با اهل‏بیت خواجه عالم! و از جمله، واقعه شهداى کربلاست که هیچ گوش، چنان بلیتى نشنیده است!».
تا دهر هست واقعه زین صعب‏تر ندیدهر کان خبر شنید کسش با خبر ندیدچشم زمانه بر ورق چرخ قصه‏اى پرسوزتر زحال بشیر و بشر ندید
آنگاه مى‏گوید: «امام یافعى در کتاب مرآة الجنان آورده که ابن عبدالبر از حسن بصرى نقل کرده است: در واقعه کربلا شانزده تن از اهل‏بیت با ابى عبداللّه حسین (ع) شربت شهادت چشیدند که در آن وقت و آن روز بر روى زمین ایشان را شبیه و نظیر نبود.
در مصابیح القلوب مذکور است که کعب الاحبار روزى مردم مدینه را از ملاحم و فتنه‏ها که در کتابها خوانده بود خبر مى‏داد. در اثناى سخن گفت: عظیم‏ترین واقعه، و بزرگترین ملحمه، قتل حسین بن على (ع) خواهد بود و چنین خوانده‏ام که آن روز که امام را شهید کنند هفت آسمان خون بگریند. گفتند: یا ابا اسحاق! نشنید ه‏ایم که آسمان هیچ وقت خون گریسته باشد! گفت: ویلکم ان قتل الحسین امر عظیم. وى فرزند خاتم پیغمبران و سبط رسول آخر زمان و ریحانه سید رسولان است. پسر سید اوصیا، پنجم آل عبا و نور دیده فاطمه زهراست، بدانید به خدایى که جان کعب به دست اوست که چنین خوانده‏ام. آن روز که وى را شهید کنند گروهى از فرشتگان بایستند و مى‏گریند - و - تا قیامت هرگز از گریه باز نایستند و در هر شب جمعه هفتاد هزار فرشته آیند و بر سر قبر وى زارى کنند چون بامداد شود به صوامع طاعت خود بالا روند. اهل آسمان او را ابى عبداللّه المقتول خوانند، فرشتگان زمین ابى عبداللّه المذبوح و فرشتگان دریا حسین مظلوم خوانند و ملائکه هوا وى را حسین شهید شناسند.
بر قتل حسین ارض و سما مى‏گرینداز عرش علا تا به ثرى مى‏گریندماهى ته آب و مرغ در روى هوادر ماتم شاه کربلا مى‏گریند.»
واعظ کاشفى در ادامه مى‏نویسد: «در آثار آمده است که من بکى على الحسین او تباکى و جبت له الجنة. شیخ جاراللّه علامه فرمود که هر که بگرید بر حسین، بهشت او را واجب شود و هر که خود را بدین مصیبت گریان نماید به حکم - من تشبه بقوم فهو منهم - در وعده - وجبت له الجنة - داخل است».
همچنین مى‏گوید: «امام رضى بخارى آورده است که اى عزیزان! خاک کربلا خاکى است که در آن خاک تخم شهادت کشته‏اند و آب از دیده محبان و هواداران مى‏طلبد که من بکى على الحسین؛ پس هر آن شخصى که از جویبار دیده آبى به خاک کربلا فرستد هر آینه تخم محبت که در زمین سعادت اهل شهادت کشته باشد در مزرعه رضا به آب دیده وى پرورش یابد و چون از منزل الدنیا مزرعة الاخرة بیرون رود محصول آن نعیم جنت و نسیم بهجت بود که وجبت له الجنة، براى این است که جمعى از محبان اهل‏بیت هر سال که ماه محرم در آید مصیبت شهدا را تازه سازند و به تعزیت اولا د حضرت رسالت پردازند. همه را دلها بر آتش حسرت بریان گردد و دیده‏ها از غایت حیرت گریان.
ز اندوه این ماتم جان گسل‏روان گردد از دیده‏ها خون دل‏
و اخبار مقتل شهدا که در کتب مسطور است تکرار نمایند و به آب دیده غبار ملال از صحنه سینه بزدایند». (40)
نمونه‏هایى که ذکر شد گویاى این واقعیت است که اهل سنت نیز از شهادت فرزند پیامبر (ص) بسیار متأثر و ناراحت مى‏باشند و در ایام عاشورا به عزادارى و بیان حادثه عاشورا مى‏پردازند؛ چنان که در مناطق سنى نشین ایران بویژه در کردستان از گذشته بسیار دور و حال حاضر، برادران اهل‏سنت در مجالس عزادارى امام حسین و شهداى کربلا شرکت کرده و گاهى به طور مستقل مجالسى همراه با اطعام برگزار مى‏کنند و این روش اکنون در بین برادران شافعى مذهب در کردستان بیشتر به چشم مى‏خورد و در مناطق دیگر نیز به نحو مناسبى برگزار مى‏گردد. اگر چه به خاطر تبلیغات سوء برخى از بدخواهان که همواره در جهت تفرقه بین مسلمانان تلاش مى‏کنند پس از انقلاب اسلامى حضور کمترى دیده مى‏شود ولى لازم است که همه مسلمانان بیدار باشند و شعایر وحدت بخش بین خود رإ؛ضضّّ حفظ نمایند و در جهت برپایى مراسم و شعایر دینى و مذهبى به دستورات پیامبر بزرگ اسلام عمل کنند.
در خارج از کشور نیز بویژه در پاکستان، برادران اهل سنت مجالس عزا برگزار مى‏نمایند و از جانب دولت پاکستان روزهاى تاسوعا و عاشورا تعطیل رسمى اعلان شده است. اهل سنت در شهرهاى کراچى، حیدرآباد، کوترى، تهته و میر پورخاص، از ایالت سند روز عاشورا و اربعین امام حسین (ع)، نیاز امام حسین (ع) مى‏کنند و در آن نیاز غذاهاى مختلفى بویژه حلیم مى‏پزند و بین عموم مردم تقسیم مى‏کنند و همچنین از آغاز محرم تا روز عاشورا در بین عزاداران آب و شربت پخش مى‏گردد و مردم در بسیارى از این شهرها در مجالس عزادارى شرکت فعالانه دارند.
در استان پنجاب این کشور و در شهرهایى همچون کراچى برگزارى مجالس عزادارى مرسوم است. در شهر کوترى که 95% اهالى آن را براداران اهل سنت تشکیل مى‏دهند در ایام عزادارى، بویژه عزادارى امام حسین (ع) مجالس باشکوهى برگزار مى‏گردد و صدها تن از اهل سنت در آن شرکت مى‏کنند و در روز عاشورا به سوى امام بارگاه حرکت مى‏کنند.
در هند نیز عزادارى مرسوم و متداول است و حتى تا قبل از ظهور مسلک دیوبند در شبه قاره هند تمامى اهل‏سنت در ماه محرم و روز عاشورا عزادار شده و مردم را اطعام مى‏کردند و این مراسم تا گذشته‏اى نه چندان دور ادامه داشته است. شاه عبدالعزیز دهلوى که مورد اعتماد علماى دیوبند نیز مى‏باشد در ماه محرم مجلس عزادارى بر پا مى‏کرده و در فتاوایش مى‏نویسد: «در تمام سال دو مجلس در خانه فقیر منعقد مى‏شد؛ مجلس وفات شریف حضرت رسول اللّه (ص) و مجلس شهادت حسین - رضى اللّه عنهما اول که مردم روز عاشورا قریب چهارصد، پنج صد کس بلکه هزار، فراهم مى‏آیند و درود مى‏خوانند و بعد از آن فقیر مى‏آید و مى‏نشیند و ذکر فضایل حسین - رضى اللّه عنهما که در حدیث شریف وارد شده، بیان مى‏آید و آن چه در آن حدیث اخبار شهادت این بزرگان وارد شده نیز مذکور مى‏شود. در این ضمن بعضى مرثیه‏ها که از مردم غیر، یعنى جن و پرى، حضرت ام‏سلمه و دیگر صحابه شنیده نیز مذکور مى‏شود. در این بین اگر شخص خوش الحانى سلام بخواند با مرثیه شروع و اتفاق مى‏شود و ظاهر است که در این بین، اکثر حضار مجلس را و این فقیر را هم رقت و بکاء لاحق مى‏شود». (41)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) - تاریخ دمشق، ص 209؛ طبقات ابن سعد، ج 8، ح 169؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 173؛ اسد الغابه، ج 2،
(2) - همان، ص 235.ص‏
(3) - همان، ص 228؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 173 و اسدالغابه فى معرفه الصحابه، ج 1، ص 493.
(4) - وسائل الشیعة، ج 2، ص 888، باب استحباب اتخاذ الطعام لأهل المصیبة ثلاثه أیام...
(5) - رجال شیخ طوسى، ص 139 و 325 و معجم رجال حدیث، خویى، ج 13، ص 407.
(6) - تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 8، ص 325، باب 4، ح 23.
(7) - وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 2، ص 917، باب 82، ابواب دفن.
(8) - جواهر الکلام، ج 4، ص 370-369.
(9) - بحارالانوار، ج 45، ص 230، باب 42 و تاریخ ابن اثیر، ج 4، ص 405.
(10) - مسند، احمد، ج 1، ص 283.
(11) - عیون الاخبار و فنون الآثار، عمادالدین ادریس قریشى، ص 109 و مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانى، ج‏
(12) - لهوف، سید بن طاوس، 82 و بحارالانوار، ج 4.97،
(13) - تاریخ النیاحه، ص 69 و الصواعق المحرقه، ص 198، الفصل الثالث فى الاحادیث الوارده فى بعض اهل‏
(14) - همان، ص 66.البیت‏
(15) - همان.
(16) - همان.
(17) - همان.
(18) - همان و اعیان الشیعه، ترجمه سلیمان بن صرد، ج 7، ص 300.
(19) - تاریخ النیاحه، ص 132.
(20) - همان، ص 70.
(21) - همان، ص 74.
(22) - همان، و اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، عمر رضا کحاله، ص 508.
(23) - تذکرة الخواص، سبط ابن جوزى، ص 240 باب التاسع، حدیث الجمال التى حمل علیها الرأس و السبایا،
(24) - مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانى، ص 90، باب 5، ذکر خبر حسین بن على و مقتله و تاریخ النیاحة، ص‏
(25) - لواعج الاشجان، سید محسن امین،ص 92.210.و
(26) - مقتل خوارزمى، ج 2، ص 138 و مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 136، باب فى مقتله الحسین (ع).
(27) - ادب الطف، سید جواد شبر، ج 2، ص 179 و سیاهپوشى در سوگ ائمه.
(28) - همان.
(29) - المنتخب، طریحى و ادب الطف، ج 2، ص 436.
(30) - ادب الطف، ج 5، ص 110.
(31) - همان، ج 6، ص 184 شعراء قرن الثانى عشر.
(32) - اقناع اللائم، سید محسن امین، ص 122.
(33) - طبقات الکبرى، ج 2، ص 319، تحت عنوان ذکر من رثى النبى (ص).
(34) - ادب الطف، محمد جواد شبر، ج 1، ص 21 و عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 7.
(35) - مقاتل الطالبین، ص 122.
(36) - النقض، عبدالجلیل رازى، ص 592.
(37) - تعلیقه النقض، ج 2، ص 1320؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 128.
(38) - سال 555 ه.ق.
(39) - النقض، ص 372 - 373.
(40) - روضة الشهداء، ص 12.
(41) - انوار الاولیاء، فى طریق الاصفیا، ص 168 به نقل از فتاواى عزیزیه.