مدرنیسم و پست‌ مدرنیسم‌ چیستند‌؟

مدرنیته‌ به‌ معنای‌ تجدد و نوین‌ گرایی‌ همراه‌ با پیش‌رفت‌ است‌، که‌ در غرب‌ اتفاق‌ افتاد در دائرة المعارف‌ فارسی‌ آمده‌ است‌:
مدرنیسم‌ (modernism) : تجدد خواهی‌، در اروپا و در حوزه دین‌ مسیحی‌ تمایلات‌ آزادی‌ خواهانه‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌، برای‌ تجدید نظر در بسیاری‌ از عقاید رسمی‌ و سنتی‌ دین‌ مسیح‌ جهت‌ سازگار کردن‌ آن‌ با نتایج‌ پیش‌رفت‌های‌ علمی‌ که‌ مخصوصاً از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد برای‌ بشر حاصل‌ شده‌ است‌ .
در پرتوکشفیات‌ علمی‌، در همه‌‌ قلمروهای‌ مورد علاقه‌‌ انسان‌ و مخصوصاً تاریخ‌، باستان‌شناسی‌ و زبان‌شناسی‌، عده‌ای‌ از روحانیان‌ کاتولیک‌ که‌ این‌ کشفیات‌ را با مندرجات‌ کتاب‌ مقدس‌ موافق‌ نیافتند، جسته‌ گریخته‌ چنین‌ اظهار نظر کردند که‌ بسیار از مندرجات‌ کتاب‌ مقدس‌ برای‌ بیان‌ حقایق‌ ثابت‌ و پایدار برای‌ همه‌‌ زمان‌ها و اعصار نیست‌ ؛ بلکه‌ برای‌ احساسات‌ دینی‌ مردمی‌ است‌ که‌ در عصر معینی‌ می‌زیسته‌اند و به‌ همین‌ دلیل‌ حقایق‌ دینی‌ نیز مشمول‌ تحول‌ و پیش‌رفت‌های‌ انقلابی‌ علمی‌ است‌ و پا به‌ پای‌ تحولات‌ علمی‌ باید متحول‌ شود.
به‌ عقیده‌‌ پیروان‌ مدرنیسم‌ وحی‌ و الهام‌ یک‌ دریافت‌ شخصی‌ از حقیقت‌ الاهی‌ است‌، نه‌ دریافت‌ حقیقت‌ کلی‌ عینی‌ از خدا و بیان‌ آن‌ به‌ مردم‌ .
کلیسای‌ کاتولیک‌ با نهضت‌ مدرنیسم‌ به‌ مخالفت‌ برخاست‌ و آن‌ را از قبیل‌ اظهار عدم‌ معرفت‌ خدا (لاادری‌ گری‌) و اعتقاد به‌ حلول‌ دانست‌ و آن‌ را سوء تعبیر و سوء فهم‌ کشفیات‌ علوم‌ جدید خواند .
پاپ‌ پیوس‌ پنجم‌ در سال‌ 1907 مدرنیسم‌ را حاصل‌ ترکیب‌ همه‌ عقاید ارتدادی‌ و الحادی‌ خواند و پس‌ از آن‌ فکر مدرنیسم‌ در داخل‌ کلیسای‌ کاتولیک‌ از میان‌ رفت‌ .
در کلیساهای‌ پروتستان‌ مدرنیسم‌ نهضت‌ متشکلی‌ نیست‌؛ بلکه‌ نوعی‌ اظهار رأی‌ آزاد درباره‌‌ مسائل‌ دینی‌ است‌ و بالیبرالیسم‌ یا آزادی‌ خواهی‌ دینی‌ مترادف‌ است.‌(1)
جامعه‌ شناسان‌ برای‌ مدرنیسم‌ چهار خصیصه‌ برشمرده‌اند:
1ـ گسترش‌ و تأثیر علم‌ و فن‌ آوری‌ که‌ زمینه‌ ساز انقلاب‌ صنعتی‌ شد، که‌ جنبه‌ اصلی‌ آن‌ عقلانی‌ کردن‌ تولید است‌ .
2ـ تحرک‌ افزون‌تر ؛ قبل‌ از انقلاب‌ صنعتی‌، جامعه‌ ایستا بود. مردم‌ به‌ ندرت‌ از موطن‌ خود به‌ جای‌ دیگر می‌رفتند ولی‌ پس‌ از آن‌ رشد چشم‌گیری‌ یافت‌ و روند شهرنشینی‌ توسعه‌ پیدا کرد .
3ـ ظهور حکومت‌ مدرن‌ برای‌ راهبردی‌ دگرگونی‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ (بروکراتیک‌ شدن‌ حکومت‌) ؛
4ـ تأکید بر فرد و بسط‌ مفهوم‌ آزادی‌.(2)
پست‌ مدرنیسم(‌ post modernism )که‌ از آن‌ به‌ پسامدرن‌، فرا تجدد و پسا ساختگرایی‌ نیز تعبیر می‌شود، جریان‌ فکری‌ ضد خردگرایی‌ است‌ که‌ زیر تأثیر اندیشه‌های‌ نیچه‌، تمامی‌ مکتب‌های‌ فکری‌ و دانش‌های‌ مدرن‌ را مخرب‌ روح‌ انسانی‌ و ناشی‌ از تسلط‌ منافع‌ معین‌ و جهان‌ بینی‌ معین‌ می‌داند که‌ موجب‌ رفع‌ مسؤولیت‌ و استقلال‌ و شکوفایی‌ انسان‌ شده‌ و بر این‌ باور است‌ که‌ به‌ هیچ‌ نظریه ‌ای‌ نمی‌توان‌ یقین‌ کرد و هیچ‌ مرزی‌ برای‌ تفسیر جهان‌ وجود ندارد.(3)
اروپا‌ بعد از رنسانس‌ تاکنون‌ چند بار با موج‌ تجدد رو به‌ رو شده‌ است‌:
موج‌ اول‌: که‌ در قرن‌ هیجدهم‌ و با اختراع‌ ماشین‌ بخار توسط‌ «جیمز وات‌» و انقلاب‌ صنعتی‌ در انگلستان‌ آغاز شد، و کم‌ کم‌ آثار مثبت‌ و منفی‌ فراوانی‌ از خود به‌ جاگذاشت‌ .
با پیدایش‌ این‌ موج‌، اومانیسم‌، لیبرالیسم‌ اولیه‌ و رهایی‌ از سنت‌ شکل‌ گرفت‌ .
موج‌ دوم‌: وقتی‌ آغاز شد که‌ لیبرالیسم‌ اولیه‌ و برخاسته‌ از موج‌ اول‌ مدرنیته‌، باعث‌ ناهنجاری‌ها و بحران‌های‌ اجتماعی‌ شد. مدرنیته‌ در مسیر حرکتش‌ که‌ همواره‌ از لیبرالیسم‌ حمایت‌ می‌کرد، با یک‌ سری‌ ناسازگاری‌های‌ اجتماعی‌ مواجه‌ شد و بر اثر آزادی‌های‌ بی‌ حد و حصر و تقسیم‌ جامعه‌ به‌ دو قطب‌ غنی‌ و فقیر، اروپاییان ناگزیر شدند که‌ در روند تجدد و مدرنیته‌ تحولی‌ پدید آورند. این‌ بارلیبرالیسم‌ بی‌ حد و حصر جای‌ خویش‌ را به‌ لیبرالیسم‌ محدود و سازمان‌ یافته‌ داد و تا حدودی‌ از آزادی‌ فردی‌ کاسته‌ و بر قدرت‌ دولت‌ و اقتدار آن‌ افزوده‌ شد. از شاخصه‌های‌ این‌ دوره‌ می‌توان‌: سرمایه‌داری‌ سازمان‌ یافته‌، دمکراسی‌ سازمان‌ یافته‌، انفعال‌ تدریجی‌ فرد و جامعه‌ و قدرت‌ فعالة‌ دولت‌ را بر شمرد .
موج‌ سوم‌: که‌ از آن‌ به‌ مرحلة‌ پست‌ مدرنیسم‌ یا پسامدرن‌ نام‌ برده‌ می‌شود، عکس‌ العمل‌ طبیعی‌ دو دورة‌ تجدد قبلی‌ است‌ . اگر در دورة‌ دوم‌ تجدد، دولت‌گرایی‌، ناسیونالیزم‌، هویت‌ ملی‌ و طبقاتی‌، محدودیت‌های‌ ایجاد شده‌ در لیبرالیسم‌، قطعیت‌ در اندیشه‌ و اقتدار دولت‌ وجود داشت‌، در این‌ دوره‌ محدودیت‌ها به‌ تدریج‌ فرو می‌شکند و مرزهای‌ قطعیت‌ بخش‌ موج‌ دوم‌ در عصر اقتصاد، سیاست‌ و علم‌ به‌ تدریج‌ تخریب‌ می‌شود.
در همة‌ حوزه‌های‌ روابط‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌، اقتدار دولت‌ و سیاست‌های‌ اقتصادی‌ و معرفت‌شناسی‌ و علم‌، گرایش‌ اساسی‌ به‌ سود تفرد، تنوع‌ کثرت‌، بی‌ سامانی‌ و پراکندگی‌ است‌. این‌ تفکر، تفکر پست‌ مدرنیسم‌ است‌ .
مواضع‌ اصلی‌ تفکر و جهان‌ بینی‌ پسامدرن عبارت‌ است‌ از: نفی‌ مواضع‌ استعلایی‌ در اندیشه‌، نفی‌ نظریة‌ بازتاب‌ در معرفت‌شناسی‌، نفی‌ تمایزهای‌ به‌ ظاهر بنیادی‌ در اندیشة‌ انسان‌، نفی‌ او صاف‌ ذاتی‌ انسان‌ به‌ شیوه عقل‌ گرایی‌ دکارتی‌، نفی‌ هرگونه‌ قطعیت‌ و به‌ طور کلی‌ انکار امکان‌ دستیابی‌ به‌ هرگونه‌ حقیقتی‌، منکر امکان‌ نمایش‌ واقعیت‌، منکر قطعیت‌های‌ اخلاقی‌، تکثر گرایی‌ و عدم‌ امکان‌ دستیابی‌ به‌ تصویری‌ از جهان‌ واقع‌ با معیارهای‌ معتبر.(4)
مایکل‌ پل‌ گالاگهر، عضو شورای‌ پاپ‌ در امور فرهنگی‌ درباره‌ خصایص‌ پسامدرن‌ اموری‌ چند را بدین‌ شرح‌ بیان‌ داشت‌:
1ـ بی‌ اعتقادی‌ عمیق‌ نسبت‌ به‌ عظمت‌ و حرمت‌ نفس‌ انسان‌؛
2ـ نشستن‌ گرایش‌ غیر عقلانی‌ نوین‌ به‌ جای‌ عقل‌ گرایی‌ مفرط‌ تجدد که‌ در آن‌ انسان‌ اندیشه‌ ورز تبدیل‌ به‌ انسان‌ احساس‌ محور می‌شود؛
3ـ رها کردن‌ مفهوم‌ آزادی‌ تجدد در بینش‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ و جایگزین‌ کردن‌ آن‌ با آزادی‌ خودستایانة‌ (ناشی‌ از) روابط‌ گسیخته‌؛
4ـ به‌ همین‌ شیوه‌،، از دست‌ رفتن‌ هرگونه‌ اهتمامی‌ به‌ ساختن‌ آیندة‌ تاریخ‌ و نشستن‌ جهانی‌ (آکنده‌) از تصاویر پریشان‌ و ارتباطات‌ آنی‌ و لحظه‌ای‌ به‌ جای‌ آن‌؛
5ـ این‌ که‌ اگر تجدد منبع‌ اشکال‌ چندگانه‌ الحاد بود، صبغة‌ غالب‌ پسا تجدد آمیزه‌ای‌ است‌ متناقض‌ نما از بی‌ تفاوتی‌ دینی‌ و تجربة‌ شبه‌ دینی‌.(5)
برخی‌ از اندیشوران‌ غربی‌ مانند «نیچه‌»، «میشل‌ فوکو» و «لیوتار» گفته‌اند: پست‌ مدرنیسم‌، به‌ معنای‌ گسست‌ از مدرنیته‌ است‌.
برخی‌ همانند «هابرماس‌»گفته‌ است‌: پست‌ مدرنیسم‌ به‌ معنای‌ مدرنیتة‌ متأخر و یا ادامة‌ منطقی‌ مدرنیسم‌ و تکمیل‌ پروژة‌ ناتمام‌ آن‌ است‌.(6)
با توجة‌ به‌ مشکلاتی‌ که‌ مدرنیته‌ (در موج‌ اول و دوم‌ در جهان‌ غرب‌ به‌ وجود آورد، پست‌ مدرنیسم‌ برای‌ رهایی‌ از آن‌ مطرح‌ شد؛ آن‌ هم‌ با شاخصه‌هایی‌ از قبیل‌ تکثر گرایی‌ در حوزة‌ معرفتی‌، بازگشت‌ به‌ معنویت‌، اخلاق‌ و احترام‌ به‌ قرائت‌های‌ مختلف‌.(7)
به‌ همین‌ جهت‌ گفته‌اند: پست‌ مدرنیسم‌ در غرب‌ برای‌ حل‌ بحران‌ مدرنیسم‌ که‌ از جملة‌ آن‌ حل‌ بحران‌ معنویت‌ است‌، ایجاد شد، ولی‌ در ایران‌ برخی‌ به‌ دنبال‌ زیر سؤال‌ کشاندن‌ ارزش‌ها و اصول‌ مسلم‌ فرهنگی‌ که‌ ریشه‌ در سنت‌ و عرف‌ فرهنگی‌ ایران‌ دارد، به‌ وجود آمد.(8)
بیان‌ این‌ نکته‌ ضروری‌ است‌ که‌ واژة‌ پست‌ مدرنیسم‌ که‌ بیش‌ از سی‌ سال‌ از کاربرد آن‌ می‌گذرد، با گذشت‌ زمان‌ دستخوش‌ تغییرات‌ عمده‌ای‌ شده‌ است‌ و تعریف‌ دقیق‌ و جامعی‌ که‌ مورد توافق‌ صاحب‌ نظران‌ باشد، وجود ندارد. (9)
بنابراین‌ هرگونه‌ تعریف‌ و یا نقدی‌ باید همراه‌ با ملاحظات‌ دگرگونی‌ مفهومی‌ و برداشت‌های‌ استنباطی‌ باشد و از نسبت‌ دادن‌ قطعی‌ پرهیز کرد.
======================
1- ر.ک: مصاحب، غلام حسین، دائره المعارف فارسی، ج 3، ص 2721 – 2720.
2- ر.ک: فصلنامة نقد و نظر، ج 18، ص 82.
3- فرهنگ اصطلاحات فلسفه (انگلیسى – فارسی)، اثر پرویز بابایی، ص 308.
4- نقد و نظر، ش 10 – 11، ص 359 به بعد، مقالة حسین بشیریه.
5- همان، شمارة 17 – 18، ص 127.
6- هفته نامة پگاه، شمارة 63، ص 5.
7- همان.
8- همان.
9- اکبر، ص، احمد، پست مدرنیسم و اسلام، ترجمة فرهاد فرهمند، ص 32و 33.