نزول قرآن

همه كتاب هاي آسماني در زمان نزول خود كامل بوده اند...

همه كتاب هاي آسماني در زمان نزول خود كامل بوده اند و آنچه از معارف و احكام تا آن زمان براي هدايت بشر لازم بوده در آنها آمده بود. قرآن در مورد تورات مي نويسد:

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ تَماماً عَلَي الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُون (1)

سپس به موسي كتاب (آسماني) داديم (و نعمت خود را) بر آنها كه نيكوكار بودند، كامل كرديم و همه چيز را (كه مورد نياز آنها بود، در آن) روشن ساختيم كتابي كه مايه هدايت و رحمت بود شايد به لقاي پروردگارشان (و روز رستاخيز)، ايمان بياورند!

در اين آيه تصريح شده كه تفصيل آنچه براي آن مردم لازم بود از معارف و احكام در تورات بوده است و همين گونه بوده كتاب هاي آسماني ديگر و قرآن حاوي معارف همه كتب پيشين بوده به اضافه معرفي كه بشر از آن عصر به بعد با توجه به رشد فكري و اجتماعي بدان نياز يافته و تا ابد بدان نياز مي يابد.

اگر كتاب آسماني نازل شده براي هدايت بشر در بيان معارف و دستور العمل هاي لازم نقصان داشته باشد ، اين نقصان يا از جهل خداست يا از بخل خدا يا مانعي نگذاشته خدا كتاب كامل بفرستد و همه اينها در حق خدا محال است زيرا خدا فياض مطلق است و هيچ مانعي در برابر اراده او نيست.

قرآن آخرين كتاب آسماني است كه همه معارف حق كتب پيشين و همه احكام مورد نياز بشر براي هدايت از زمان نزولش تا آخر حيات بشر را بايد داشته باشد تا بتواند وحي نهايي و آخرين باشد از اين رو خداوند در باره قرآن مي فرمايد:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ  (2)

و اين كتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالي كه كتب پيشين را تصديق مي‏كند و مهيمن (داراي تفوق و برتري و هيمنه و احاطه) بر آنها است.

و مي فرمايد:

نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء(3)

قرآن را بر تو نازل كرديم كه در آن هر چيز (كه مورد نياز هدايتي بشر بوده)بيان شده است.

بنا بر اين همه كتاب هاي آسماني در زمان نزول خود كامل بوده اند ولي با پيشرفت علمي بشر ، مسائلي مطرح شده كه معارف و احكام آن براي بشر بيان نشده بود چون بشر بدان محتاج نبود ؛ نه اين كه كتاب آسماني قبلي ناقص بوده است. كتاب ناقص كتابي است كه در زمان نزول جوابگوي صد در صد نياز بشر نباشد كه خدا چنين كتابي را اصلا نازل نمي كند . بله جوابگويي به نيازهاي آينده بشر در كتابي ، قبل از اين كه بشر بدان نياز يابد ، ضروري نيست و تا باب وحي باز است ، لازم نيست قبل از نياز معارف نازل شود.

2. خداوند يكتا و بي نظير است از اين رو شرك به معناي دو يا چند خداي يكسان وجود ندارد. حتي دوگانه پرستان هم اهريمن را همسان يزدان نمي دانند. بلكه اهريمن را مخلوق يزدان مي دانند كه طغيان كرده و خالق شرور شده و ... .

ديگر مشركان هم براي خدا در خدايي شريك مي تراشند يعني خدا را "رب الارباب" و خداي خدايان مي دانند كه برتر از آن است كه مورد معرفت و عبادت بندگان واقع شود و زير مجموعه و مخلوق او خدايان ديگري فرض مي كنند كه در عين اين كه مخلوق اويند، ولي در خدايي شريك اويند يعني بايد عبادت شوند يا براي آنان قدرت مستقل قائل هستند.

خداوند هم، خالق يگانه است هم معبود يگانه، هم مؤثر يگانه و غير خدا در هيچ صفتي از صفات خدايي، كسي با او شريك نيست.

غير خدا همه مخلوق، عبد، فقير و محتاج مي باشند كه اگر به مراتبي هم رسيده اند، به بندگي رسيده اند نه اين كه از بندگي خارج شده و در مرتبه الوهيت وارد شده باشند.

انكارهاي قرآن نسبت به مشركان رد اين توهمات غلط است. توجه كنيد: 

َ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ (5)

بعضي از مردم خدا را همتاياني اختيار مي‏كنند و آنها را چنان دوست مي‏دارند كه خدا را.

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليم (6)

بگو: آيا جز اللَّه خداي ديگري را كه براي شما مالك هيچ سود و زياني نيست مي‏پرستيد و حال آنكه اللَّه شنوا و داناست؟

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَسْتَطيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي‏ لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (7)

آيا شريك خدا مي‏سازند چيزهايي را كه نمي‏توانند هيچ چيز بيافرينند و خود مخلوق هستند؟ نه مي‏توانند ياريشان كنند و نه مي‏توانند به ياري خود برخيزند. اگر آنها را به راه هدايت بخواني، از شما پيروي نخواهند كرد. برايتان يكسان است چه دعوتشان كنيد و چه خاموشي پيشه سازيد. آنهايي كه جز اللَّه به خدايي مي‏خوانيد، بندگاني چون شمايند. اگر راست مي‏گوييد، آنها را بخوانيد، بايد شما را اجابت كنند.

 

پي نوشت ها:

1. انعام (6) آيه 154.

2. مائده (5) آيه 248.

3. نحل (16) آيه 89.

4. بقره (2) آيه 116.

5. همان ،آيه 165.

6. مائده (5) آيه 76.

7. اعراف (7) آيه 191-194. 

تعبير "ما ملكت ايمانكم" به معناي برده( كنيز) است

. اين كه در زمان نزول قرآن برده وجود داشته و از موضوعات محسوس و ملموس و مبتلا به جامعه بوده و كمتر كسي بوده كه به نوعي با موضوع برده سر و كار نداشته باشد، كافي بوده است تا قرآن حدود و ثغور اين موضوع و احكام آن را بيان كند.

از اين رو قرآن با توجه به راه هاي ظالمانه اي كه در آن روز براي به بردگي گرفتن انسان ها وجود داشت، بسياري از آن راه ها را به جهت ظالمانه بودن، نهي كرد مثلا در آن زمان هر قبيله اي به خود اجازه مي داد به قبيله ديگر هجوم ببرد و مردان و زنانشان را به بردگي بگيرد و قرآن اين كار را نهي كرد و  يا فرد قدرتمند ضعفيان را به زور برده خود مي ساخت و به خدمت مي گرفت يا مي فروخت كه ممنوع شد و ...

فقط قرآن اجازه داد مسلمانان مهاجماني را كه براي نابودي آنان هجوم آورده اند ، سركوب كنند و بعد از پيروزي كامل، اسيران را در صورت صلاحديد حاكم عادل به بردگي بگيرند و اين كار هم سيره عموم مردم آن دوران بود كه پيامبر در صورت صلاحديد حاكم عادل آن را اجازه داد و همچنين اجازه داد بردگان از ديگر نقاط به كشور اسلامي وارد شده و مسلمانان آنان را بخرند چون برده اي كه به كشور اسلامي وارد مي شد با توجه به دستورات اسلام به خوش رفتاري با بندگان ، جايگاه بسيار بهتري مي يافت و مهم تر اين كه امكان مي يافت به توحيد و حق هدايت شود و در ضمن با توجه به راه هاي فراوان وجوبي و استحبابي كه اسلام براي آزاد شدن بردگان قرار داده بود ، در معرض آزادي قرار مي گرفت.

حالا اين كه قرن ها بعد موضوع برده داري كلا منسوخ مي گردد، دليل نمي شود كه قرآن در زمان نزول بدان نپردازد.

اما اين آيات و روايات ذيل آن ، گر چه امروز موضوع ندارند ولي نشان گر حقانيت و خدايي بودن اسلام اند زيرا اهتمام اسلام به آزاد بودن انسان ها و راه هاي مبارزه با برده داري را به خوبي براي ما ترسيم مي كنند و همين امروز داراي درس هاي اخلاقي و اعتقادي فراوان براي ما مي باشند.  

از آنچه آيت الله معرفت متذكر شده كشف مي شود كه نزول قرآن با رحلت پيامبر (ص) پايان يافت زيرا ايشان در خصوص ترتيب بين سوره ها نوشته اند: « ترتيب بين سوره‏ها، تا ختم قرآن امكان نداشت؛ زيرا پيغمبر اكرم (ص) در حال حيات بود و هر لحظه احتمال نزول سوره‏ها و آيه‏هايي مي‏رفت. بنابراين طبيعي است كه پس از يأس از نزول قرآن، كه به پايان يافتن حيات پيغمبر وابسته بود، سوره‏ هاي قرآن مرتب شده باشد.»(1)

پي نوشت:

1. آيت الله معرفت، تاريخ قرآن، تهران، سمت، 1382ش، ص 85.

در مورد آخرين آيه اي كه بر پيامبر نازل شد، ميان دانشمندان علوم قرآن و محدثان اسلامي اختلاف است.

بيش تر بر اين باورند همان طوري كه در بسياري از روايات ما آمده، آخرين آيه اي كه بر پيامبر نازل شده، آيه 281 سوره بقره است: " وَ اتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِليَ اللَّهِ ثُمَّ تُوَفيَ‏ كلُ‏ُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُون "(1)

برخي از مفسران شيعه و سني كه تعد اد آنان كم تر است گفته اند كه آخرين آيه اي كه بر ايشان نازل شده، آيه سوم سوره مائده است. البته ممكن است آيه سوم سوره مائده به اعتبار آيات الاحكام آخرين آيه اي باشد كه بر پيامبر نازل شده است.(2)

اگر هم بپذيريم آيه 3 سوره مائده آخرين آيه اي است كه بر پيامبر نازل شده، منظور تمام آيه نيست، بلكه اين جمله است:

" الْيَوْمَ يَئسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتيِ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِينًا".

پي نوشت ها:

1. حجتي، محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 62؛ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، ج3، ص 100؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1374ش، ج3، ص 281 به نقل از در المنثور.

2. معرفت، محمد هادي، علوم قرآن، ص66و 67.

3. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج‏5، ص 272.

آنچه كه از متون ديني وآيات قرآن استفاده مي شود، كتب هاي آسمان ديگر مانند تورات وانجيل يك دفعه نازل شده اند

آنچه كه از متون ديني وآيات قرآن استفاده مي شود، كتب هاي آسمان ديگر مانند تورات وانجيل يك دفعه نازل شده اند ، و دو نزول ، يعني نزول تدريجي ودفعي نداشته اند ،" همچنانكه محققّان اسلامي به اتفاق نظر مي گويند : كتاب هاي آسماني پيامبران گذشته ، به طور دفعي و يكباره بر آنان نازل شده است ، اگر چه سيوطي دانشمند معروف اهل سنّت مي گويد يكي از علماي معاصر ما مخالف با اين رأي و عقيده است . ليكن خود او موافق عقيده جمهور علما بوده مي نويسد : كتب انبياي گذشته يك باره بر آنان نازل شده است آيهء 33 سوره فرقان : "وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً " همين امر را تأييد مي نمايد. از ابن عباس روايت شده كه يهود يا مشركان از پيامبر سؤال كردند: چرا قرآن مانند تورات يكباره نازل نشد؟ درپاسخ به اين اعتراض ، قرآن صريحاً آن را ردّ نمي كند، بلكه در اين مورد سكوت نموده و صرفاً به بيان نزول تدريجي قرآن مي پردازد، اين خود تاييد ضمني نزول دفعي بقيهء كتاب هاي آسماني مي باشد" (1)

 يكي از مفسران ديگر نيز مي نوسد: " بر خلاف تورات و انجيل كه جملة و دفعة نازل شده است، لذا از قرآن تعبير به تنزيل و از تورات و انجيل به انزال تعبير شده است، زيرا تنزيل فرود آمدن تدريجي و انزال فرود آمدن دفعي است(2)

پي نوشت ها :

1. پژوهشي در : تاريخ قرآن كريم ، محمد باقر حجتي ، ص41 ،دفتر فر هنگ نشر اسلامي ، تهران ، 1377 ،رك: تفسر نمونه ، ناصر مكارم شيرازي وديگران ، ج15 ، ص76 ار الكتب الإسلامية، تهران‏ 1374 ش‏.

2. انوار العرفان في تفسير القرآن ابوالفضل داور پناه ،‏ ج5 ، ص69 ، انتشارات صدر ، تهران ،1375 ش.

ترتيب نزول سوره ناس و مكان آن بين مفسران قرآن پژوه اختلافي است

ترتيب نزول سوره ناس و مكان آن بين مفسران قرآن پژوه اختلافي است؛ ولي بنا بر نظر مشهور از آنان اين سوره پانزدهمين سوره اي است كه در مكه بر پيامبر (ص) نازل شده است . (1)

پي نوشت ها:

1. محمد رضا جلالي، تاريخ جمع قرآن ، تهران ، نشر هفده شهريور، سال، 1365، ص 198.

نزول تدريجي و تفصيلي‌ قرآن كريم طي 23 سال بوده ،يعني آيات قرآن از ابتداي بعثت تا پايان عمر پيامبر اسلام (ص) در زمان ها و مكان هاي مختلف بر حضرت نازل شده است. سوره‌هاي قرآن برخلاف كتاب‌هاي آسماني قبل كه يك باره نازل مي‌شدند، به صورت تدريجي در طول دوران رسالت به اقتضاي پيشرفت نهضت اسلام و نيازهاي عيني جامعه كامل گرديد كه طول مدت نزول آن 23 سال مي باشد. به برخي از حكمت‌هاي نزول تدريجي اشاره مي شود .

 1- اقتضاي قانون تعليم و تربيت و آمادگي مردم‌:

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلي‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً ؛(1)

قرآني كه آن را بخش بخش نازل كرديم تا آن را با تأني و آرامي بر مردم بخواني .

با توجه به اينكه قرآن براي هدايت و تعليم و تربيت نازل شده است، دست‌يابي به اين اهداف با نزول تدريجي قرآن آسان‌تر است .از اين رو خداوند نيز از پيامبر مي‌خواهد قرآن را با تأني بر مردم بخواند.

 2- پايداري و تقويت روحي و تثبيت قلب پيامبر:

و قال الذين كفروا لولا نُزّل عليه القرءان جملة وَحدة كذَلك لنثبّت به فؤادك و رتّلنَه ترتيلاً؛ (2)

 كساني كه كافر شدند، گفتند: "چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است‌؟ اين گونه آن را به تدريج نازل كرديم تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم‌، و آن را به آرامي برتو خوانديم‌.

 با توجه به دشواري ها و سرسختي‌ها و لجاجت‌هايي كه سر راه پيامبر (ص) در راستاي هدايت مردم به وجود مي‌آمد و كار را بر حضرت دشوار مي‌نمود، نزول دوباره و ارتباط پيوسته با وحي قلب پاك حضرت را تسلي داده و اطمينان خاطر او را فراهم و تقويت روحيه مي‌نمود.

 3- عظمت و حقانيت قرآن‌:

با توجه به اين كه قرآن بر مخاطباني نازل شد كه هم نقّاد و سخن‌سنج و هم متعصب و لجوج بودند; با اين همه‌، عظمت قرآن آن قدر خيره كننده بود كه با نزول‌ هر آيه، دل هاي سخت را نرم و شكوفا مي‌كرد(3)  يا با عرضة معارف بيكران‌، افشاي رازهاي پنهان و... روز بروز بر عظمت آن مي‌افزود.(4)

خلاصه آن كه مردمي كه براي ترك خوردن مشروبات الكلي بارها آيه نازل شد آن وقت برخي از آنها (نه همه ) آن را رها كردند چطور ظرفيت پذيرش اين همه آيات و معارف را داشتند ؟

پي نوشت ها:

1.اسرأ (17)آيه ، 106.

2. فرقان(25) آيه ،32 .

3.طور(20) آيه  ،33  .

4.ترجمه تفسير الميزان‌، ج 2، ص 16؛ محمدباقر سعيدي ،علوم قرآن‌، ص 138 - 146،

 

 

آياتي از قرآن صراحت دارد كه قرآن يكباره در شب قدر نازل شده (1) آياتي ديگر نيز صراحت دارد كه قرآن به تدريج و در مدت 23 سال بر قلب پيامبر نازل گرديده است. (2)

علماي اسلام در اين مورد به تامل پرداخته و نظريه هايي داده اند :

1. قرآن در شب قدر  يكباره از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شد . پس از آن به مدت 23سال به تدريج توسط جبرئيل بر قلب مطهر پيامبر(ص) فرود آمد.

2. در شب قدر هر سال آياتي كه  بنا بود در طول آن سال بر پيامبر نازل شود، يكباره بر پيامبر نازل مي شد.

3.مراد آغاز نزول است . آغاز نزول در ماه رمضان و در شب قدر و يا شب مبارك بود.

4. قرآن يكباره بر فرشتگان نازل شد . آنان قرآن را در بيست قسمت بر جبرييل فرود آوردند . جبرييل هم به مدت بيست سال بر پيامبر نازل كرد.(3)

علامه طباطبايي بعداز اشاره به نظريه هاي فوق ، آن ها را محكم و پذيرفتني ندانسته و نظر ديگري مي دهد كه واقعا قابل تامل است.

ايشان مي گويد: با تدبر در آيات فهميده مي شود كه قران وراي اين الفاظ و در لوح محفوظ داراي حقيقتي است يگانه و متعالي كه از درك و فهم افراد  عادي بالاتر است . اين حقيقت به اراده خدا   نازل شده و صورت لفظ و سوره و آيه به خود گرفته و براي ما قابل فهم گرديده است:

كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير. (4)

از آيات ديگري كه بر حقيقت متعالي قرآن تاكيد مي كند، آيات زير است :

انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون. (5)

و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم.(6)

بنا بر اين آيات، قراني كه در مدت 23 سال بر رسول خدا نازل شده، تكيه بر حقيقتي متعالي دارد كه از عقول بشر برتر است . اين حقيقت متعالي در شب قدر بر قلب حضرت نازل شده ؛ تفصيل و تنزيل آن در مدت 23 سال رسالت ،نازل گرديده است.

آيات دلالت كننده بر نزول قرآن در شب قدر بر نزول حقيقت متعالي و واحد قرآن بر قلب پيامبر دلالت دارد . آيات ديگر بر نزول تدريجي آيات و سوره ها ؛ و هر كدام مربوط به يك مقام است و با هم منافات ندارد.(7)

پي نوشت ها:

1. دخان(44) آيه 3 ؛ قدر (97) آيه 1.

2. فرقان (25) آيه32 ؛ اسراء (17) آيه 106.

3. كليات علوم قرآن،محسن اسماعيلي، ص26 به بعد.

4.كتابي است كه نزد حكيم آگاه، محكم و يگانه است و از نزد خدا تفصيل يافته است.(هود(11)آيه 1).

5.  قرآني است ارجمند ، در كتابي نهفته كه جز پاكان بدان دسترسي نيابند.(واقعه(56)آيه 80).

6. و آن در ام الكتاب  نزد ما مقامي دست نايافتني و بلند مرتبه دارد .(زخرف(43)آيه 4).

7. ترجمه الميزان ،ج2،ص18-24.

 

 آياتي از قرآن صراحت دارد كه قرآن در شب قدر نازل شده و آياتي ديگر نيز صراحت دارد كه قرآن به تدريج و در مدت 23 سال بر قلب پيامبر نازل گرديده است. علماي اسلام در اين مورد به تامل پرداخته و نظريه هايي داده اند از جمله اينكه:

1. قرآن در شب قدر به يكباره از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شد و پس از آن به مدت 23سال به تدريج توسط جبرئيل بر قلب مطهر پيامبر(ص) فرود آمد.

2. در شب قدر هر سال آياتي كه  بنا بود در طول آن سال بر پيامبر(ص) نازل شود، يكباره بر پيامبر(ص) نازل مي شد.

3.مراد آغاز نزول است . آغاز نزول در ماه رمضان و در شب قدر و يا شب مبارك بود.

4. قرآن يكباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بيست قسمت بر جبرييل فرود آوردند و جبرييل هم به مدت بيست سال بر پيامبر(ص) نازل كرد.(1)

 

علامه طباطبايي بعداز اشاره به نظريه هاي فوق ،آنها را محكم وپذيرفتني ندانسته و نظر ديگري مي دهد كه واقعا قابل تامل است.

ايشان مي گويد با تدبر در آيات فهميده مي شود كه قران وراي اين الفاظ و در لوح محفوظ داراي حقيقتي است يگانه و متعالي كه از درك و فهم افراد  عادي بالاتر است  و اين حقيقت به اراده خدا   نازل شده و صورت لفظ و سوره و آيه به خود گرفته  و براي ما قابل فهم گرديده است:

كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (2)

از آيات ديگري كه بر حقيقت متعالي قرآن تاكيد مي كند آيات زير است :

انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (3)

و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم(4)

بنا بر اين آيات، قراني كه در مدت 23 سال بر رسول خدا نازل شده تكيه بر حقيقتي متعالي دارد كه از عقول عامه بشر برتر است و اين حقيقت متعالي در شب قدر بر قلب آن حضرت نازل شده و تفصيل و تنزيل آن در مدت 23 سال رسالت ،نازل گرديده است.

آيات دلالت كننده بر نزول قران در شب قدر بر نزول حقيت متعالي و واحده قرآن بر قلب پيامبر دلالت دارد و آيات ديگر بر نزول تدريجي آيات و سوره ها ؛ و هر كدام مربوط به يك مقام است و با هم منافات ندارد.(5)

پي نوشت ها:

1- ر.ك. كليلت علوم قران،محسن اسماعيلي، ص26 به بعد.

2-كتابي است كه نزد حكيم آگاه، محكم و يگانه است و از نزد خدا تفصيل يافته است.(هود(11)،آيه 1)

3- همان آن قرآني است ارجمند ، در كتابي نهفته كه جز پاكان بدان دسترسي نيابند.(واقعه(56)،آيه 80)

4-و آن در ام الكتاب در نزد ما مقامي دست نايافتني د بلند مرتبه دارد .(زخرف(43)،آيه 4)

5-ر.ك. ترجمه الميزان ،ج2،ص18-24.

نازل كننده قرآن خداوندي است كه به غيب و آشكار جهان عالم است و حكيمي است كه هيچ كار لغو و بيهوده اي از او سر نمي زند و هر كارش بر اساس حكمت متقني است كه ممكن است

قرآن كتاب معرفت و هدايت به معارف حق اعتقادي و معرفي اخلاق فاضله انساني و بيان كننده احكام حياتبخش فردي و اجتماعي در زمينه هاي عبادي ، سياسي ، اقتصادي و ... است و چون كتاب تربيت است، اصول و مباني و روش هاي تربيت در آن كاملا رعايت شده است و يكي از اين مباني و اصول ، تكرار و تاكيد مهم ها مي باشد از اين رو شاهد نوعي تكرار پيام هاي مهم در قرآن مي باشيم. در اين مورد هم چون دل ها و روح ها به طور طبيعي به اموال و اولاد بسته است، از اين دلبستگي هشدار مي دهد كه توجه داشته باشيد شما را به كفر و نفاق سوق ندهد. (1)

البته در جاي خود ثابت شده كه همين مواردي كه به ظاهر تكرار هستند، با نگاه دقيق تكرار نيستند زيرا در هر كدام از زاويه اي به موضوع توجه شده كه در موارد ديگر از آن زاويه توجه نشده بود و ثقل توجه در موارد ديگر بر زواياي ديگر بوده است.

اما آيات 55 و 85 سوره توبه كه شباهت زيادي به هم دارند، در تكرار آن همان فايده هايي است كه براي تكرار موارد مهم وجود دارد تا در روح و فكر فرد ريشه بداوند و اعتقاد وثيق او شود و فراموش نگردد و ... .

در عين حال اين دو آيه كاملا شبيه به هم نيستند و تفاوت هايي با هم دارند. ابتدا عين دو آيه را ذكر مي كنيم:

فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُون

وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ

در آيه اول مطلب با "فاي تفريع" به قبل عطف شده كه حكايت از كراهت منافقان از انفاق و هزينه كردن مال در راه خدا داشت . چون به زيادي مال و فرزند دلبسته بودند از انفاق خودداري مي كردند بعد خطاب به پيامبر و مؤمنان آنان را از همرنگي با منافقان برحذر داشته كه به اموال و اولاد دلخوش نباشيد و آن را نيكو و علامت بهره مندي و ... ندانيد كه ...

ولي در آيه دوم بدون اين كه عطف باشد ، اين حقيقيت يادآوري مي گردد كه اموال و اولاد براي افراد بي ايمان نعمت نيست. بلكه اسبابي است كه آنان را به خود مشغول كرده و فكر و ذكر آنها را اشغال نموده و اسباب عذاب آنها است زيرا خوف تلف و از دست دادن و ... آنها را راحت نمي گذارد.(2)

در آيه اول فرمود "فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ"  و حرف نهي را تكرار كرد تا اعلام كند كه دلبستگي آنان به اولاد بيشتر از اموال است از اين رو از پست تر از نظر آنان شروع كرده و به اشرف ختم نموده است. (3)

شايد هم وجه تكرار "لا" اين بوده كه در آيه قبل دعوت به انفاق بود و دلبستگي شديد به اموال آنان را از انفاق باز مي داشت و ذكر دلبستگي به اولاد مورد بحث نبود ، از اين رو با تكرار حرف نهي ، اولاد را هم از باب استطراد و جامع نگري ياد كرد و اعلام نمود كه آنان به اموال و اولاد دلخوشند در حالي كه اين عذابشان است. اما در آيه دوم كلام ابتدايي و بيان مذمت دلبستگي به اموال و اولاد است از اين رو بدون تكرار حرف نهي بر هم عطف شده اند. (4)

و وجوه ديگري كه در فرق هاي جزيي اين دو آيه گفته شده است.

پي نوشت ها:

1. ابن عجيبه، البحر المديد، قاهره، عباس زكي، 1419 ق، ج 2، ص 413.

2. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط، بيروت، دار الفكر، 1420 ق، ج 5، ص 479.

3. ملا حويش، بيان المعاني، دمشق، ترقي ، 1382 ق ، ج‏6، ص 469؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420 ق، ج‏16، ص 118 .

4. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏10، ص 173.

صفحه‌ها