توحید

نظریه علل اربعه شیخیه، دیدگاهی نادرست است زیرا مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی.
دیدگاه شیخیته درباره علیت ائمه در آفرینش

پرسش:
شیخیه امامان را علل اربعه عالم می‌دانند. آیا این دیدگاه مستند به روایات شیعی است یا ناشی از خیال ‌پردازی شیخیه؟ آیا می‌توان رد پای این ادعای شیخیه را در متون روایی شیعیان یافت؟ آیا این دیدگاه همان ولایت تکوینی مورد نظر امامیه است یا از آن متفاوت است؟
 

پاسخ:
یکی از مهم‌ترین مباحثی که در همه ادیان الهی و غیر الهی، پیرامون آن اندیشه شده است، تعیین نقش و جایگاهی است که برای سرسلسله دین خود، اعم از پیامبر، امام، خلیفه، حاکم و ... در نظر گرفته شده است. در مذهب شیعه، این امر بسیار مهم تلقی شده، به حدی که افراط در تعیین جایگاه و اوصاف امام، می‌تواند منجر به «غلو» و مستوجب عذاب الهی گردد. علمای شیعه از دیرباز سعی در این داشتند که مرز بین صفات و جایگاه خداوند متعال، با پیامبر اکرم و امامان (علیهم‌السلام) حفظ شود و دچار غلو نگردند. در این بین، فرقه شیخیه، به رهبریِ شیخ احمد احسائی و دیگر پیروان و شاگردان ایشان، برای معصومین (علیهم‌السلام) جایگاه و صفاتی قائل‌اند که می‌تواند این فرقه‌ی جدا شده از شیعه را، در زمره غالیان قرار دهد. یکی از این موارد «علل اربعه» دانستنِ معصومین (علیهم‌السلام) هست که در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

نکته اول:
قبل از ورود به بحث، به طور مختصر به توضیح علل چهارگانه خلقت می‌پردازیم.
فیلسوفان با مراجعه به علل پیدایش موجودات، متوجه شده‌اند که چهار نوع علت داریم:
ـ علت فاعلی: علتی است که موجود را از نیستی به هستی آورده و به آن افاضه وجود دهد. (2)
ـ علت مادی: علتی است که ماده و مواد تشکیل دهنده هر موجودی به حساب می‌آید. (3)
ـ علت صوری: صورت موجودات است که به آن‌ها هویت می‌دهد. ماده بدون صورت، فاقد فعلیت است. (4)
ـ علت غایی: غرض و هدفی است که فاعل در فعل دنبال کرده و به عبارت دیگر؛ همان کمال اخیر است که فاعل بدان توجه دارد. (5)

نکته دوم:
شیخ احمد احسائی، نگاه خاصی نسبت به شئون ولایت تکوینیِ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و نیز اثرگذاری آن بزرگواران در عالم خلقت داشته است و آن‌ها را علل اربعه جهان می‌داند. بسیاری از این مباحث را شیخ احمد در کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» ذیل عبارات زیارت جامعه کبیره، بیان کرده است.
ایشان معتقد است معصومان (علیهم‌السلام) علل اربعه بوده و خداوند امور تکوینی عالم را همانند خلق، رزق، حیات، ممات و ... را به معصومان تفویض نموده است. (6) ایشان عباراتی همچون کمک کار بودن اهل‌بیت (ع) و بازوی خلقت برای خداوند، (7) شعاع انوار ائمه (ع) علت مادیِ آفریده‌ها، (8) واسطه فیض بودن، محل مشیت و اراده الهی، (9) علت غائی بودن ائمه (ع) (10) و ... را در توضیح نظریه خویش بیان کرده است.
مطلب دیگر اینکه احسائی، در بیان نظریات خود از احادیث نیز بهره برده و با نوعی تفسیر به رأی، آن‌ها را معنا می‌کند. برای مثال، ایشان از حدیث پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) که فرمودند: «من و علی، پدر و مادر این امت هستیم». (11) علت وجود همه مخلوقات، توسط انوار اهل‌بیت (ع) را استنباط می‌کند. (12)

نکته سوم:
اشکالات متعددی بر نظریه «علل اربعه» شیخ احمد احسائی گرفته شده است؛ از جمله اینکه:
طبق نظریه «علل اربعه» بودنِ معصومان (ع)، موضوعاتی همچون توحید در خالقیت، ربوبیت و ... نقض خواهد شد. (13) از منظر توحیدی، خداوند هیچ گونه نیاز و نقصی ندارد و محتاج کمک دیگران نیست. علاوه بر این خود اهل‌ بیت (ع) مخلوق او هستند و وجود خود را تماماً از وی گرفته‌اند. پس قطعاً نیازمندی و احتیاج خداوند، کاملاً پنداری غلط و موهوم خواهد بود و با آیاتی همچون «الله الصمد»(14) و «لا شریک له»(15) منافات خواهد داشت. (16)

نکته چهارم:
اعتقاد شیخیه به آفریده شدن مخلوقات از شعاع نور اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و علتِ مادی بودن آنان برای خلقت نیز با مشکلاتی روبرو است؛ از جمله اینکه:
اولاً: ماده و صورت فقط در اجسام مادی مطرح می‌شود و در سایر موجودات همچون ملائکه و ارواح انسانی، صدق نمی‌یابد. در نتیجه علت مادی بودن ائمه برای خلق این موجودات غیرمادی، بی‌معنا است!(17) بگذریم از این که اگر منظور از علت مادی بودن ائمه مرتبه نوری ایشان است، در این صورت، اصلاً نمی‌توان ائمه را علت مادی دانست چرا که اساساً مرتبه نوری ایشان از سنخ ماده نیست.
ثانیاً: اگر ائمه پاک و مطهر هستند، چطور نورشان علت مادی برای پیدایش موجودات پلید همچون ابلیس و شیاطین انس و جن شده است؟! همچنین چگونه می‌شود که از نور ائمه، سنگ و خاک و چیزهایی از این قبیل ساخته شوند که در مرتبه پست تر از مرتبه نوری ایشان هستند و محال است نور ائمه دچار سیر قهقرایی شود و از آن مرتبه عالی، به مرتبه پست دگرگون شود؟! به تعبیر دیگر، از نور ظلمت پدید نمی‌آید. (18)
ثالثاً: در قرآن آمده که «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وفیها نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى؛ ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون می‏آوریم». (19) بنابراین نمی‌توان گفت که خداوند ما را از نور ائمه آفریده است چرا که خودش اعلام کرده است که ما را از خاک آفریده نه نور ائمه. (20)

نکته پنجم:
درباره علت غایی بودن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز اشکالاتی وارد شده است؛ از جمله اینکه:
از منظر قرآنی، همه جهان برای انسان آفریده شده و انسان نیز برای تکامل و عبودیت آفریده شده است و چون حضرات معصومان، نمونه کامل برای این هدف هستند، پس می‌توان آن‌ها را مصداق بارز بندگان کامل -که خلق آن‌ها هدف از خلقت بوده است- به حساب آورد. بر همین اساس می‌توان گفت خلق زمین و آسمان به هدف خلق و تکامل آن‌ها بوده است. اگر قرار بود چنین موجودات معصومی متولد و متکامل نشوند، خداوند از خلقت زمین و آسمان منصرف می‌شد. (21) البته روشن است که آن‌ها مصداق بارز هدف و غایت خلقت هستند؛ نه مصداق منحصر به فرد. از این‌رو هر یک از بندگان خدا که در مسیر کمال و عبادت باشد، مقصود خدا از خلقت زمین و آسمان می‌باشد. (22)
اشکالات دیگری نیز بر نظریه علل اربعه وارد است که ذکر آن‌ها در این پاسخ ضرورت ندارد.

نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، می‌توان نظریه علل اربعه را دیدگاه نادرست یا غالیانه به حساب آورد چرا که مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی. منشأ چنین دیدگاهی، تفسیر نادرست شیخ احمد احسائی از روایاتی است که در شأن ائمه وارد شده است. در توضیحات گذشته روشن شد که ائمه علت فاعلی مستقل نسبت به مخلوقات نیستند و همچنین نمی‌توان ایشان را علت مادی دانست. درباره علت غائی دانستن ایشان نیز توضیحاتی ذکر شد تا به تفسیر سازگار از آیات و روایات در این زمینه دست یابیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، بدایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین، 1428 ق، ص 112.
2. همان، ص 116.
3. همان، ص 123.
4. همان، ص 116.
5. همان، ص 118.
6. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، کرمان، چاپخانه سعادت، 1355 ق، ج 1، ص 196؛ ر.ک: سبحانی، جعفر، الملل و النحل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1427 ق، ج 9، ص 355.
7. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 39-40.
8. همان، ج 1، ص 23 و 39 و 170.
9. همان، ج 4، ص 91.
10. همان، ج 4، ص 68.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ‌تهران، اسلامیه، 1385 ق، ج 36، ص 5 و 275.
12. احسائی، شیخ احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 40 و 62.
13. ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1412 ق، ج 2، ص 43-45 و 60-62.
14. سوره توحید، آیه 2.
15. سوره انعام، آیه 163.
16. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 30.
17. طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422 ق، ص 294.
18. ر.ک: خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، قم، امیرالعلم، 1382 ش، ص 100- 136.
19. سوره طه، آیه 55.
20. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 33.
21. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: ربانی گلپایگانی، علی، نقش غایی امام در نظام آفرینش، نشریه انتظار موعود، شماره 31، زمستان 1388 ش.
22. برای مطالعه بیشتر، رک: سؤال «چرا خداوند تمام آسمان‌ها و زمین را به خاطر وجود مبارک حضرت محمد آفریده است»؟ سایت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، شناسه مطلب  1287. 

آیا خداوند تدبیر جهان را به انسان واگذار کرده است؟اگر هم واگذار نکرده چرا خداوند مداخله نمی کند و بیماری کرونا را ریشه کن نمی کند؟
اختیار انسان، توحید، معجزه، بیماری، امر بین الامرین.

آیا خداوند تدبیر جهان را به انسان واگذار کرده است؟ اگر واگذار کرده پس چرا مشکلات را به گردن خدا می اندازیم و از او انتظار معجزه و مداخله در رفع بیماری کرونا داریم؟ اگر هم واگذار نکرده چرا خداوند مداخله نمی کند و بیماری کرونا را ریشه کن نمی کند؟

پاسخ اجمالی:

همه‌چیز به اراده خداوند محقق می‌شود، اما خداوند نیز چنین اراده کرده که هر اتفاقی از طریق علل و اسبابی که دارد، رخ دهد و اراده و افعال اختیاری انسان نیز در این مسیر مؤثر باشد. به همین جهت، چه‌بسا خداوند بنا بر حکمتی که دارد، شفای برخی از بیماران را از طریق معجزه و علل غیرمتعارف انجام دهد، اما نباید چنین تلقی کرد که این‌یک سنت رایج الهی است و افعال اختیاری انسان و دارو و درمان هیچ تأثیری در این زمینه ندارند.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

خداوند خالق و مدبر هستی است و هیچ‌چیزی از گستره خلقت و تدبیر او خارج نیست؛ ازاین‌رو، شاید به ذهن برسد که بر خداوند لازم است مستقیماً در شرایط فعلی مداخله کند و ویروس کرونا را مهار نماید. در ادامه، با ارائه نکاتی مشخص می‌شود که این تلقی از تدبیر الهی نادرست است:

نکته اول:

هیچ تردیدی نیست که همه رخدادها در جهان خلقت به مشیت و اراده الهی صورت می‏گیرد و هیچ امری خارج از دایره قدرت الهی نیست؛ به‌عبارت‌دیگر مؤثر اصلی در ساحت هستی درنهایت خداست و هر آنچه در این ساحت رقم می‌خورد، بااراده و علم الهی است.

چنانکه قرآن کریم حتی افتادن برگ از درخت را در دایره علم الهی معرفی نموده است (1) و همه‌چیز را تحت تدبیر خداوند می‌داند: «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغي‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ؛ بگو آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، درحالی‌که او پروردگار همه‌چیز است؟!»(2)

درنتیجه هر کاری که از انسان سر می‏زند، به مشیت الهی است.

 اما سخن به همین‌جا ختم نمی‌شود! چراکه خداوند اراده کرده است که انسان نیز اراده داشته باشد؛ توضیح مطلب اینکه، انسان غیر از جماد، نبات و حیوان است و تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد، چراکه دارای اختیار است و خداوند خواسته است که انسان با اختیار خویش، کارها را انجام دهد. اختیار انسان در طول مشیت الهی است؛ یعنی خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب را داشته باشد. به همین خاطر اگر شما بتوانید تمام علل و عوامل موردنیاز برای انجام کاری را فراهم نموده و بر آن اقدام نمایید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد.

ازآنچه تاکنون بیان شد روشن می‌شود که هر رخدادی که به‌صورت ارادی از انسان حاصل می‌شود، هم مستند به اراده و اختیار انسان بوده و هم باید مشیت و خواست الهی، جواز و اذن آن را داده باشد.

درنتیجه آن دوگانه‌ای که شما در سؤال بدان اشاره فرمودید که «یا تدبیر جهان به دست خداست یا به دست انسان» درست نیست، چراکه حالت سومی نیز برای این مسئله وجود دارد و آن این است که تدبیر جهان به دست انسان و با مشیت و اذن الهی باشد؛ این درواقع تفسیری است بر اساس حقیقتی که در لسان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با عنوان «امر بین الامرین» معرفی‌شده و در مقابل دو نظریه جبر و تفویض قرار دارد.

می‌توانیم با یک مثال ساده این مطلب را بیشتر روشن کنیم. فرض کنید در زیر درخت سیب، فرزند کوچکی بر روی شانه‌های پدر خویش نشسته و بدین واسطه می‌تواند به سیب‌های روی درخت دست‌یافته و آن را بچیند.

حال سؤال این است که اگر فرزند، سیبی را از درخت چید، این فعل اوست یا فعل پدر؟

پاسخ این است که هردوی ایشان به نحو توأمان و طولی در چیده شدن این سیب مؤثر بودند، اگر پدر امکان دسترسی کودک را فراهم نمی‌کرد، سیب چیده نمی‌شد و باز اگر کودک اراده‌ای برای چیدن سیب نداشت بازهم این اتفاق نمی‌افتاد. درنتیجه هر دو مؤثر در این فعل بوده‌اند.

نکته دوم:

بنا بر آنچه گذشت امر جلوگیری از گسترش یک بیماری تنها فعل انسان (بدون در نظر گرفتن خداوند) نیست تا گفته شود، دعا و عنایت الهی و درنهایت مداخله حضرت حق در این مسئله تأثیری ندارد؛ و از سوی دیگر این امر، تنها منوط به فعل خدا (بدون لحاظ اختیار و اراده انسان) نیست تا دخالت انسان و تلاش او در این مسئله کاملاً بی‌تأثیر باشد.

بلکه باید هر انسانی تمام تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش بیماری‌های خطرناک انجام دهد و در ادامه از خداوند منان و عنایات او نیز استمداد بطلبد. همچنانکه قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید:

«فَإِذا عَزَمْتَ‏ فَتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلینَ؛ و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل‌کنندگان را دوست مى‏دارد». (3)

«وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ؛ و کسانى که درراه ما کوشیده‏اند، به‌یقین راه‌های خود را بر آنان مى‏نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است». (4)

بنابراین، اگر کسی تلاش نکند و فقط چشم‌به‌راه اجابت دعا و معجزه باشد -به تعبیر امام علی (علیه‌السلام)- همانند کسی است که «بى چله کمان، تیر مى‏اندازد». (5)

نکته سوم:

البته نباید از این نکته غافل شد که گاهی خداوند از طریق غیرعادی، کارهایی را انجام می‌دهد و مثلاً مردگان را زنده و یا بیماران را شفا می‌دهد؛ چنانکه عیسی (علیه‌السلام) به اذن او چنین نمود و بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد. (6)

این معجزات و کارهای خارق‌العاده، در موارد نادری رخ می‌دهد و چون در محدوده علم ما نیست، نمی‌دانیم حکمت الهی چه زمانی، وقوع چنین معجزاتی را لازم می‌داند. ازاین‌رو، هم موظفیم دعا کنیم و به رحمت و قدرت نامحدود خدا امیدوار باشیم و هم موظفیم به حکمت خدا اعتماد کنیم و کارهای عادی مؤثر در درمان بیماری را انجام دهیم؛ چراکه ممکن است در این مورد حکمت خداوند چنین اقتضا کرده باشد که شفا نه از طریق معجزه، بلکه از طریق انجام کارهای متعارف انجام گیرد؛ چنانکه در روایتی آمده «أبى الله أن یجری الاشیاء إلا بالاسباب فجعل لکل شئ سببا؛ خداوند اباء می‌ورزد از این‌که کارها را جز از طریق علل و اسباب انجام دهد و به همین جهت، برای هر کاری سبب و علتی قرار داد». (7)

نتیجه:

بنابراین، خداوند خالق و مدبر هستی است و چون انسان‌ها را مُختار آفریده، از آن‌ها انتظار دارد برای تدبیر زندگی و رفع بیماری و مشکلات، کوشش و تلاش کنند و صرفاً چشم‌انتظار مداخله خداوند در هستی نباشند؛ اما نباید مسئولیت انسان در برابر زندگی خودش را به معنای استغنای از خدا دانست. برای رفع مشکلات هم باید تلاش و کوشش کرد و هم باید به خداوند توکل کرد و از او کمک خواست.

پی‌نوشت‌ها:

  1. مائده، آیه 59.
  2. انعام: 164.
  3. آل‌عمران، آیه 159.
  4. عنکبوت، آیه 69.
  5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403، ج 93، ص 372.
  6. سوره مائده، آیه 110.
  7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403، ج 2، ص 90.

 

کلمات کلیدی

اختیار انسان، توحید، معجزه، بیماری، امر بین الامرین.

خدا در آيه 48 سوره نساء گفته است هر گناهي رو براي هركس كه بخواد مي بخشه غير از شرك. مي خواستم بدونم چرا خدا آن قدر نسبت به شرك حساسه؟ ...

خدا در آيه 48 سوره نساء گفته است هر گناهي رو براي هركس كه بخواد مي بخشه غير از شرك. مي خواستم بدونم چرا خدا آن قدر نسبت به شرك حساسه؟ من وقتي كه فكر مي كنم گناهان زيادي رو مي بينم كه جامعه رو به فساد و تباهي مي كشونه، اما رابطه اي بين شرك و فساد و تباهي احساس نمي كنم. مسيحيان زيادي هستند كه به تثليث اعتقاد دارد و يا هندوهاي زيادي هستند كه بت پرست هستند. اما زندگي كاملا پاك و انسانيي دارند و هيچ حق الناسي به گردنشان نيست و در زمين فساد و تباهي هم نمي كنند اينها به صرف اينكه مشرك هستند به جهنم مي روند و مسلمانان فراواني كه صرفا به توحيد اعتقاد دارند و انواع و اقسام گناهان را انجام ميدهند امكان دارد بخشيده شوند و به بهشت بروند. آيا حساسيت بالاي خداوند در مورد شرك نشانه اي از خودخواهي او نيست؟

براي پاسخ به پرسش شما به اين كلام لقمان حكيم در قرآن مجيد اشاره مي كنيم:
وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ: (1) به خاطر بياور هنگامي را كه لقمان به فرزندش، در حالي كه او را موعظه مي‏كرد، گفت: پسرم هيچ چيز را شريك خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمي است.
يا در آيه اي ديگر مي خوانيم كه  إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترََي إِثْمًا عَظِيمًا:(2) خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد. و آن كسي كه براي خدا، شريكي قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.
اساسي‏ترين مساله عقيدتي كه لقمان حكيم به سراغش رفت مساله" توحيد"است، توحيد در تمام زمينه‏ ها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبي و ضد الهي از شرك سرچشمه مي‏گيرد، از دنيا پرستي، مقام پرستي، هوا پرستي، و مانند آن كه هر كدام شاخه‏اي از شرك محسوب مي‏شود.همان گونه كه اساس تمام حركت هاي صحيح و سازنده، توحيد است، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه بتها را در آستان كبريايي او در هم شكستن!
قابل توجه اين كه لقمان حكيم، دليل بر نفي شرك را اين ذكر مي‏كند كه شرك ظلم عظيم است، آن هم با تعبيري كه از چند جهت، تاكيد در بر دارد.
و چه ظلمي از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بي ارزشي را همتاي او قرار دهند، و هم در باره خلق خدا كه آنها را به گمراهي بكشانند و با اعمال جنايت بار خود آنها را مورد ستم قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او ساقط كنند.
لذا  كفر و شرك به خدا كه انكار حقايق عالم را به دنبال دارد و موجب انكار همه حقائق هستي و خالق و تمام خلائق است و موجب محروميت هاي مختلف و هميشگي براي آدمي مي گردد كه از جمله آنها محروم شدن از بهشت و ورود به جهنم خواهد بود.
از يك طرف هم توجه داشته باشيد گناهان ديگر در جاي خويش موجبات عذاب الهي را فراهم مي كند، ولي از جهت شدت و حساسيت موضوع به اين حد نيست يعني اين گناهان وجود خدا كه اصل و اساسي و ريشه است را زير سوال نمي برد به همين دليل خداوند بايد حساسيت ويژه اي را قائل گردد.
توجه داشته باشيد كه عفو الهي شامل افرادي مي‏شود كه شايستگي آن را دارند. عفو الهي مشروط به مشيت و خواست او است و به اين ترتيب يك مسئله عمومي و بدون قيد و شرط نيست، و مشيت و اراده او تنها در مورد افرادي است كه شايستگي خود را عملا به نوعي اثبات كرده‏ اند، و از اينجا روشن مي‏شود كه چرا شرك قابل عفو نيست، زيرا مشرك ارتباط خود را از خداوند به كلي بريده است و مرتكب كاري شده كه بر خلاف تمام اساس اديان و نواميس آفرينش است.
از طرف ديگر در بحث تثليث هم همان كفر و شرك به خدا است و خدا آنها را هم نخواهد بخشيد و شما از كجا مي دانيد و مي گوئيد كه آنها انسان هاي پاكي هستند اصلا ملاك پاكي پيش شما چيست و از كجا مي گوئيد اينها حق الناسي به گردن ندارند و اين مساله شما چه ربطي به حق الناس دارد و شما از كجا مي گوئيد كه همه انسان هايي كه خدا را قبول دارند وارد بهشت مي شوند بله در صورت توبه انسان بخشيده مي شود، حتي مشرك و كافر بشرطي كه اين توبه به وقت آخر مرگش گذاشته نشود و اين كه خداوند مي خواهد جلوي خودخواهي انسان را بگيرد تا هميشه در برابر آستان قدس ربوي سر به سجده واقعي و هميشگي بگذارد:
وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً: (3) براي كساني كه كارهاي بد را انجام مي‏دهند، و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا مي‏رسد مي‏گويد: «الان توبه كردم!» توبه نيست و نه براي كساني كه در حال كفر از دنيا مي‏روند اينها كساني هستند كه عذاب دردناكي برايشان فراهم كرده ‏ايم.
خلاصه آن كه:
1. خيلي از مسيحيان نسبت به حقيقت و دين حق جاهل اند و فكر مي كنند همين راهي كه مي روند حق است از اين رو به آن هم پايبندند.
2. چه كسي گفته جامعه مسيحيت سالم تر از جامعه اسلام است. اگر نگاهي كوتاه به كشور هاي مسيحي نشين از جمله امريكا داشته باشيد مي بيينيد كه فقر و فحشا، مشكلات اقتصادي،جرم و جنايت و..در آن غوغا مي كند.
3. شرك دو قسم است شرك جلي و آشكار، شرك خفي و پنهان ، تمام گناهان ريشه در شرك دارد چون تبعيت از شيطان است.

پي نوشت:
1. لقمان (31) آيه13.
2. نساء( 3) آيه 48.
3. مكارم شيرازي ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏17، ص 38.
 

 

پیامبران بدون استثنا مردم را به چیزی دعوت می کرده اند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در اين باره که هدف مشترک همه انبيا چه بوده، امير مومنان در نهج البلاغه بيان زيبايي دارد :
« آن گاه که در عصر جاهليت‌ها بيش تر مردم پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روي آوردند، شيطان مردم را از معرفت خدا بازداشت. با خواسته‌هاي انسان‌ها، رسولان خود را پي ‌درپي اعزام کرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند .نعمت‌هاي فراموش شده را به ياد آوردند . با ابلاغ احکام الهي حجت را بر آن ها تمام نمايند . توانمندي‌هاي پنهان شده عقل‌ها را آشکار سازند . نشانه‌هاي قدرت خدا را معرفي کنند.» (1)
از کلام حضرت به دست مي‌آيد که آموزه‌هاي ياد شده جزء اهداف مشترک همه انبيا بوده است.همه آنان براي تامين اهداف مذکور و لوازم و پيامد همان اهداف مبعوث شده‌اند. در واقع همه انبيا يک هدف را تعقيب مي‌کردند و آن تامين سعادت انسان‌ها از طريق نشان دادن راه صحيح زندگي و كسب معرفت كامل و درست نسبت به حقايق عالم ،يعني در حقيقت هدف اصلي انبيا رساندن بشر به درجه برخورداري از ايمان به خدا و روز رستاخيز و تعليم و تربيت صحيح ديني و تقويت اصول اخلاقي بوده است. (2)

پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه ،خطبه 1.
2. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني ،ص 243.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.