قرآن

شجره ملعونه در سوره مباركه اسرا
از این آیه معلوم می شود رسول خدا خواب نگران كننده ای دیده و حق تعالی با فرستادن این آیه در صدد آرام ساختن دل رسولش برآمده و فرموده آن خواب و آن درخت خبیث لعن...

منظور از شجره ملعونه در سوره مباركه اسرا چيست ؟

در سوره اسراء آیه 60 آمده :

«ان ربك احاط  بالناس و ما جعلنا الرؤیا التی اریناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونة فی القرآن؛ همانا پروردگارت بر مردم احاطه و تسلط دارد. خوابی كه به تو نمایاندیم و درخت لعن شده در قرآن را قرار ندادیم جز برای  امتحان مردم».

از این آیه معلوم می شود رسول خدا خواب نگران كننده ای دیده و حق تعالی با فرستادن این آیه در صدد آرام ساختن دل رسولش برآمده و فرموده آن خواب و آن درخت خبیث لعن شده كه به تو نمایاندیم  ، برای امتحان مردم قرار داده ایم. بدان كه خدا بر خلق احاطه دارد و كسی را یارای گریز از این حكومت نیست . همه چیز تحت فرمان خداست.

آری چون بنای دنیا بر امتحان است، ما اجازه دادیم آن شجره ملعونه پا بگیرد و آن خواب تحقق یابد تا مؤمنان از مدعیان شناخته گردند.

اما این كه این خواب چه بوده ؟ در قرآن آیه ای كه آن را تفسیر كند ، نیست. در قرآن سخن از دو خواب دیگر پیامبر است:

خوابی كه قبل از جنگ بدر دید:

«اذ یریكهم فی منامك قلیلا و لو اراكهم كثیرا لفشلتم»؛ (1)

دوم خوابی كه قبل از فتح حدیبیه دید:

«لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام». (2)

در خواب اول رسول خدا دشمن را بسیار كم دید . وقتی این خواب را برای مسلمانان تعریف كرد، آنان به جنگ با قریش جراُت پیدا كردند . در خواب دوم  دید كه در كمال امنیت خانه خدا را طواف می كند . خواب را برای مسلمانان تعریف كرد و آنان را برای همراهی در غزوه حدیبیه شهامت داد . هیچ كدام از این دو خواب باعث اندوه و نگرانی رسول خدا نبود تا خدا او را آرامش دهد ؛ پس معلوم می شود خواب مورد اشاره در این آیه ، مورد دیگری است .

بنا بر روایات، رسول در خواب دید كه گروهی از قریش از بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه كه به صورت میمون بودند ، بر منبر او بالا می روند  و مردم را به جاهلیت بر می گردانند . از این بابت پیامبر اندوهگین گردید . خداوند به ایشان خبر داد كه  بالا رفتن آنان به اذن ما (نه به رضایت ما) و برای آزمایش مردمان است . خدا بر همه امور مسلط است  . شجره ملعونه ای كه منبع و منشا همه رذایل است، نیز بنی امیه می باشند.(3)

این كه منظور از "شجره ملعونه" چیست؟ بین مفسران اختلاف است. بعضی آن را درخت زقوم دانسته اند كه در جهنم می روید(4). بعضی آن را شجره خبیثه ریا شمرده اند . در قرآن كلمه توحید به شجره طیبه و كلمه شرك كه مادر و اصل همه خباثت ها است، به شجره خبیثه تشبیه شده است.(5)

ولی این دو شجره هم با موضوع خواب و نگرانی پیامبر ارتباط روشنی ندارد و به نظر تطبیق درستی نمی آید.

علامه طباطبایی با توجه به سیاق آیات می فرماید: منظور از شجره ملعونه در این آیه نسل و جمع به هم پیوسته ای است كه در قرآن لعن شده و باعث فتنه و گمراهی می شوند .با این كه در قرآن مشركان و اهل كتاب و منافقان لعن شده اند ،  اما مشركان و اهل كتاب توان به فتنه انداختن مسلمانان را در زمان نزول آیات و بعد از آن نداشتند بنا بر این منظور از این شجره ، نفاق و منافقان می باشند.(6)

در روایات هم شجره ملعونه بر"بنی امیه" كه نسل نفاق در اسلام بودند، اطلاق شده است.(7)

پی نوشت ها:

1. انفال (8)، آیه 43.

2. فتح (48)، آیه 27.

3. اصفی، ج1،ص686-687؛ ترجمه المیزان، ج13، ص188.

4. بیضاوی ، انوار التنزیل، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، 1418 ق ، ج3، ص260.

5. ابراهیم (14) آیه26.

6. طباطبایی ، المیزان ، ترجمه موسوی همدانی ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1374 ش ، ج13،ص190.

7. همان، ص204-206.

عده اي شبهه ميكنند و ميگويند اسلام دين خشونت است
عاقلان مي گويند هر كس منطق و برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته باشد و دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسان ها باشد، لزومي نمي بيند براي ترويج دعوتش ...

عده اي شبهه ميكنند و ميگويند اسلام دين خشونت است چون در قر آن آمده است (كتب عليكم القتال ...) یا (و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه...) و گفته با مخالفين بجنگيد و جهاد كنيد و جهاد بدان معني است كه به مخالفين دين حمله كنيد و آنانرا وادار به اسلام كنيد  و در آيات بسياري از قر آن آمده به مخالفان حمله كنيد و با آنان بجنگيد و اسلام در بسياري جا ها كه وارد شده با جنگ و قتل و خونريزي بوده است جواب چيست ؟ لطفا مستدل و منطقي توضيح بدهيد؟

پرسشگر محترم از ابتداي ظهور اسلام تا به امروز مخالفان اسلام بويژه يهود و مسيحيان سعي داشته اند اسلام را دين شمشير و زور بنامند و معرفي كنند و به آيات جهاد مثال آورده اند. خوشبختانه هم قرآن و هم تاريخ اسلام و هم عاقلان اين برچسب ناچسب را انكار مي كند.

عاقلان مي گويند هر كس منطق و برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته باشد و دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسان ها باشد، لزومي نمي بيند براي ترويج دعوتش به زور و شمشير و تحميل و سركوب متوسل شود و توسل به زور و سرنيزه و تحميل روش كساني است كه دعوتشان مطابق مباني فطري و استدلالي نيست و براي انسان ها جاذبه اي ندارد.

اسلام ديني است مبتني بر برهان و منطق و استدلال عقلي و مطابق با خواست طبيعي انسان ها و منادي آزادي و مساوات و كرامت انساني  مي باشد و اين مفاهيم آن قدر جاذبه دارد كه براي دعوت به آنها نه تنها شمشير لازم نيست، بلكه مخالفان براي جلوگيري از اقبال عموم به اين دين، به شمشير متوسل مي شوند.

اين نمرود و فرعون و مشركان قريش هستند كه وقتي اقبال عمومي مردم به حضرت ابراهيم و موسي و پيامبر اسلام (ص) را مي بينند براي جلوگيري از اين اقبال عمومي به شمشير و سرنيزه و سركوب متوسل مي شوند. حضرت ابراهيم و موسي و محمد صلوات الله عليهم اجمعين با دست خالي و مجهز به برهان و كتاب و كلام و منطق به دعوت مردم بر مي خيزند و عموم مردم به سرعت جذب دعوت منطقي، برهاني و فطري آنان مي شوند و مستكبران احساس خطر مي كنند و براي جلوگيري از فراگيري اين دعوت نجاتبخش از يوغ بندگي مستكبران و ظالمان، دست به شمشير مي برند و با چماق و سرنيزه بر سر مضلومان حق طلب مي زنند تا آنان را از اجابت دعوت حيات بخش پيامبران منصرف كنند و اينجاست كه پيامبران به مظلومان مؤمن اذن دفاع مي دهند.

اولين آيه اي كه در باب جهاد نازل شده، آيه زير است كه بعد از ساليان مظلوميت و مقهوريت در مكه و در ابتداي هجرت به مدينه و براي دفع هجوم مشركان نازل شده است:

اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير(1)

به كساني كه مظلومانه مورد قتل و ستم قرار گرفتند، اجازه دفاع داده شد و خدا بر ياري آنان توانا است.

مسلمانان در مكه مورد سركوب شديد بودند فقط به خاطر اين كه دعوت رسول خدا را اجابت كرده و از شرك و بت پرستي و اطاعت طاغوت رخ برتافته بودند و هر روز جمعي از آنان سر و دست و پاي شكسته و خوني به محضر رسول خدا رسيده و اجازه مقابله و دفاع مي طلبيدند و بعد از هجرت به مدينه با نزول اين آيه براي اولين بار اجازه دفاع داده شد.

مسلمانان از مكه فرار كرده و زن و فرزند و خانه و كاشانه خود را رها كرده و مشركان بر بازماندگان آنها ظلم روا داشته و اموال آنان را غارت كرده و علاوه بر آن، زنده بودن آنان در غربت را هم نمي پذيرند و براي ريشه كن كردن اسلام و مسلمانان لشكر كشي كرده اند و اسلام به اين مسلمانان اجازه مي دهد از خود دفاع كنند و مهاجمان را بكشند. آيا اين عاقلانه و عادلانه است يا ظالمانه؟!

همه آيات قتال در باره مشركان و كافران و اهل كتابي است كه براي نابود كردن اسلام و مسلمانان نقشه ريخته و لشكر كشيده اند يا جمعي از محرومان و مستضعفان ايمان آورده اند، ولي ظالمان و كافران به آنان اجازه برگزاري مناسك ديني را نمي دهند و مي خواهند آنان را به كفر و شرك سابق بازگردانند يا اجازه دعوت منطقي و برهاني به مبلغان اسلام نمي دهند و محرومان و مستضعفان را در بندگي و بردگي و جهل و بي خبري نگه داشته و مانع رسيدن دين حياتبخش و آزادي دهنده  به آنها هستند. در چنين مواردي اسلام مسلمانان را اجازه داده دست به شمشير ببرند و در مقابل هجوم دشمن از خود دفاع كنند يا به نجات مستضعفان در بند جهل و ظلم و كفر بپردازند و اين اجازه اي كاملا انساني و منطقي است.

اگر كساني غير از اين مدعي هستند، آيات و رواياتي كه به غير اين دلالت دارد، را نشان دهند.

جهاد و جنگ اسلام فقط دفاعي و آزادي بخش است. جنگ ابتدايي براي تحميل دين در اسلام جايز نيست و خدا خودش اگر ايمان تحميلي را مي خواست، مي توانست كاري كند كه همه از ترس ايمان بياورند، ولي نه خودش انسان ها را به اجبار و از سر ترس به اسلام وارد كرده و نه به بندگانش چنين اجازه اي داده است. خدا فقط ايمان اختياري انسان ها را مي خواهد و پيامبران و پيروان پيامبران موظف به بيان و تبليغ دين خدا هستند و اگر مستكبران مانع تبليغ شدند يا خواستند دينداران و جامعه اسلامي را از بين ببرند يا گروهي ديندار را در چنبره ظلم خود گرفته و از پايبندي به دين و مناسك آن مانع شدند، دينداران موظفند براي رفع اين موانع و ظلم و هجوم، دست به شمشير برده و از كيان خود و آزادي دينداران دفاع كنند.

آياتي كه در مورد قتال وارد شده همه همين محدوده را مشخص كرده و به قتال با متجاوزان ستم پيشه  و دفاع از كيان دين و جامعه ديني و دينداران تصريح دارد.

در آيات 89-91 نساء سخن از مشركان و منافقاني است كه ابتدا ايمان آوردند اما از هجرت روي برتافتند و حاضر نشدند از خانه و كاشانه خود بگذرند و با مؤمنان به مدينه مهاجرت كنند. بلكه به كفر برگشتند و در زمره كافران ماندند و همين افراد در جنگ بدر هم عليه مسلمانان شركت كردند و جمعي از آنان در نبرد با مسلمانان كشته شدند. بعضي از مومنان را جنگ با اين مشركان سخت بود در حالي كه خدا آنان را به واسطه گناهانشان گمراه كرده بود، آنان بيجا در باره آنان اميد هدايت داشته و از جنگ با آنها كراهت داشتند و خدا اين مؤمنان را توبيخ مي كند كه خدا آنان را به واسطه ظلم و ستم هايي كه كرده اند گمراه كرده و شما نبايد در مورد كسي كه خدا گمراهش كرده و به جرگه دشمنان خدا و رسول و مؤمنان پيوسته و همراه با آنان براي نابود كردن شما اقدام نموده، ترديد كنيد و اميد بيجا داشته و از نبرد با آنان شانه خالي كنيد.

بعد يكي از اوصاف زشتشان كه آنان را شايسته مرگ مي گرداند يادآور شده:

ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء = آنان دوست دارند شما هم به شرك سابق برگرديد و مانند آنان شويد

و بعد ادامه مي دهد كه آنان را به بريدن از مشركان محارب و هجرت از دار حرب به دار ايمان (سرزمين مكه دار حرب و لانه جنگجويان عليه اسلام و سرزمين مدينه كاشانه مؤمنان بود)دعوت كنيد، اگر اجابت كردند كه هيچ ولي اگر اجابت نكردند و در زمره مشركان محارب ماندند، با آنان قطع رابطه دوستي و ولايي كنيد و هر كجا آنان را كه به نابودي شما كمر همت بسته اند يافتيد، بكشيدشان؛ بعد دو گروه را استثنا كرده و مؤمنان را اجازه جنگ و كشتن آنها را نمي دهد:

1.گروهي از مشركان كه با كساني هم پيمان هستند كه آن كسان با مسلمانان هم پيمان مي باشند.

2.گروهي از مشركان كه دوست ندارند با شما درگير شوند و با قوم مشرك خود هم نمي خواهند يا توان ندارند درگير گردند.پس اينان را اگر از قتال با شما كناره گرفتند و به شما پيشنهاد صلح دادند، شما حق جنگ با آنان را نداريد.

با توجه با اين استثناها معلوم مي شود فقط مسلمانان بايد با مشركاني بجنگند و آنان را بكشند كه علَم دشمني برداشته و در صدد نابودي اسلام و مسلمانان برآمده اند و اما مشركاني كه نمي خواهند با مسلمانان بجنگند، بلكه مي خواهند در صلح زندگي كنند و علم دشمني بر نداشته اند، بايد در امان باشند.

آيه بعد از اين هم صريح تر مي فرمايد:

ستجدون آخرين يريدون ان يامنوكم و يامنوا قومهم كل ما ردوا الي الفتنه اركسوا فيها فان لم يعتزلوكم و يلقوا اليكم السلم و يكفوا ايديهم فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اولئكم جعلنا لكم عليهم سلطانا مبينا

گروهي ديگر هستند كه مي خواهند شما و قومشان در امنيت باشيد. البته اين قوم يك نفاق دروني دارند و هرگاه راه شرك و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو مي كنند ( بر عكس گروه قبل كه واقعا دنبال صلح بودند).با اين گروه اگر از جنگ با شما كناره نگرفتند و به شما صلح را پيشنهاد ندادند و دست از كشتار شما بر نداشتند، بجنگيد و هر جا يافتيدشان، بكشيدشان كه ما براي شما عليه اينان تسلط كامل قرار داده ايم.

اين آيه به صراحت اعلام مي كند كه اين مشركان هستند كه وضعيت جنگ يا صلح را معين مي كنند. اگر آنان از دشمني و قتال دست بكشند و اعلام صلح نمايند و بر اعلام خود پايبند باشند، مؤمنان حق قتال با آنان را ندارند ولي اگر بر قتال و جنگ با مؤمنان اصرار داشته باشند، خداوند به مؤمنان اجازه دفاع و جنگ و كشتار آنان را داده تا ريشه فتنه عليه جامعه اسلامي كنده شود. اين آيه شبيه آيه ديگري است كه مي فرمايد:

و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله(2) اگر به صلح متمايل شدند، تو هم با توكل بر خدا تمايل نشان بده و پيشنهاد صلح را بپذير.

در آيات سوره توبه هم سخن از مشركان پيمان شكني است كه پيمان صلح با مسلمانان را نقض كرده و به مؤمنان شبيخون زده و آنان را مظلومانه كشته اند. خداوند به پيامبرش اعلام مي كند به اين مشركان اعلام بي زاري كن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ايمان بياورند و بعد از چهارماه ديگر هيچ امنيتي ندارند و شما حق داريد هر جا اين مشركان محارب متجاوز پيمان شكن را يافتيد، بكشيد.

در همان آيات ملاك اين حلال بودن خون آنان را بيان مي كند و مي فرمايد:

كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا في مؤمن الّا و لا ذمه...و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا في دينكم فقاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوكم اول مره

چگونه خون آنان حلال نباشد حال آن كه آنان در باره مؤمنان هيچ حق خويشاوندي و پيماني را رعايت نمي كنند ...و اگربعد از عهد، پيمان شكستند و دين شما را به طعنه و تمسخر گرفتند، پس آن پيشوايان كفر را بكشيد. زيرا آنان را پيمان و عهد نيست شايد دست از پيمان شكني بردارند. چرا با قومي كه پيمان شكستند و تصميم بر اخراج پيامبر از وطنش گرفتند و ابتداي بر دشمني و جنگ با شما كردند، نمي جنگيد؟

سيره پيامبر هم نشان دهنده آن است كه ايشان بر هيچ قوم و قبيله اي بدون سابقه دعوت و دشمني و پيمان شكني و... حمله نكرده، بلكه يا براي دفع حمله دشمن جنگيده يا پيشگيري كرده و دشمناني كه در صدد حمله بوده و تهيه ديده اند را قبل از اقدام غافلگير نموده است.

كساني كه ادعا دارند اسلام دين شمشير است يا آيه اي ارائه دهند كه به مسلمانان اجازه حمله به كافران و مشركان مسالمت جو را داده باشد يا نمونه اي از اين جنگ ها توسط پيامبر يا امير مؤمنان ارائه دهند.

پي نوشت ها:

1. حج(22)آيه 39.

2. انفال(8)آيه 61.

اما چگونه پیامبر(صلی الله علیه و آله)نماز می خواندند؟
در مورد سوره حمد همه مفسران قبول دارند كه این سوره در مكه نازل شده و از اولین سوره های نازل بر رسول خداست. فقط مجاهد نزول این سوره را مدنی شمرده كه این را ...

می خواستم بدانم در صورتی كه قرآن برای اولین بار از آیات اولیه سوره علق نازل گردید. اما چگونه پیامبر(صلی الله علیه و آله)نماز می خواندند؟

در مورد نماز و سوره اخلاص اصلا مشكلی نیست، زیرا خواندن یك سوره در نماز واجب است و آن هر سوره ای غیر از سوره های سجده واجب دار می تواند باشد. لازم نیست حتما سوره اخلاص باشد تا بپرسیم پیامبر  قبل از نزول این سوره چگونه نماز می خوانده اند؟

اما خواندن حمد در نماز واجب است. از رسول خدا نقل شده : "لا صلوه الا بفاتحه الكتاب" (1)

در مورد سوره حمد همه مفسران قبول دارند كه این سوره در مكه نازل شده و  از اولین سوره های نازل بر رسول خداست. فقط مجاهد نزول این سوره را مدنی شمرده كه این را از لغزش های او برشمرده اند.(2)

این سوره از اولین سوره ها و آیاتی است كه بر رسول خدا نازل شده ، چون نماز بر محور این سوره است. رسول خدا از ابتدای بعثت بلكه قبل از بعثت نماز می خواند. برخی بر این هستند كه این سوره هم قبل از بعثت، بر پیامبر نازل شده و ایشان آن را در نماز می خوانده و هم بعد از بعثت جزو اولین سوره هایی است كه بر رسول خدا به عنوان قرآن نازل شده است.

عللامه طباطبایی در ذیل آیات سوره علق كه به نماز پیامبر اشاره دارد، می نویسد:

بنا بر اين فرض كه سوره علق  اولين سوره نازل شده از قرآن باشد و نيز بنا بر اينكه از اول تا به آخر سوره يكباره نازل شده باشد، سياق اين آيات دلالت دارد بر اينكه رسول خدا (ص) قبل از نزول قرآن (و قبل از شروع بعثت) نماز مي‏خوانده و همين معنا دلالت دارد بر اينكه آن جناب قبل از رسيدنش به مقام رسالت  ، از انبيا بوده است . (3)

پس قبل از رسالت و قبل از نزول سوره علق و بعثت، ایشان نبی بوده و بر ایشان وحی می شده و مانعی ندارد كه سوره حمد، نه از باب وحی قرآنی، بلكه از باب وحی مطلق، به ایشان وحی شده تا آن را در نماز بخواند. اما ماور به ابلاغ آن به مردم نبوده است. بعد از بعثت نیز به عنوان جزیی از قرآن بر ایشان نازل شده باشد.

در روايات داريم كه حضرت علي (ع) هنگام تولد سوره مومنون تلاوت كرد، در حالي كه هنوز پيامبر به پيامبري مبعوث نشده بود.

 

پی نوشت ها:

1. شیخ طوسی، استبصار، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1390 ق ،ج 1 ، ص 310.

2. واحدی، اسباب النزول، ترجمه ذكاوتی، تهران، نشر نی، 1383 ش ،  ص16.

3. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی ،چ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1374 ش ، ج20 ، ص 551.

آيا كتب آسمانی دیگر نیز دو نوع نزول دفعي و تدريجي داشته اند؟
آنچه كه از متون دینی وآیات قرآن استفاده می شود، كتب های آسمان دیگر مانند تورات وانجیل یك دفعه نازل شده اند ، و دو نزول ، یعنی نزول تدریجی ودفعی نداشته اند ...

آيا كتب آسمانی دیگر نظیر تورات و انجیل نیز دو نوع نزول دفعي و تدريجي داشته اند ؟

آنچه كه از متون دینی وآیات قرآن استفاده می شود، كتب های آسمان دیگر مانند تورات وانجیل یك دفعه نازل شده اند ، و دو نزول ، یعنی نزول تدریجی ودفعی نداشته اند ،" همچنانكه محققّان اسلامي به اتفاق نظر مي گويند : كتاب هاي آسماني پيامبران گذشته ، به طور دفعي و يكباره بر آنان نازل شده است ، اگر چه سيوطي دانشمند معروف اهل سنّت می گوید يكي از علماي معاصر ما مخالف با اين رأي و عقيده است . لیكن خود او موافق عقیده جمهور علما بوده می نویسد : كتب انبياي گذشته يك باره بر آنان نازل شده است آيهء 33 سوره فرقان : "وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً " همين امر را تأييد مي نمايد. از ابن عباس روايت شده كه يهود يا مشركان از پيامبر سؤال كردند: چرا قرآن مانند تورات يكباره نازل نشد؟ درپاسخ به اين اعتراض ، قرآن صريحاً آن را ردّ نمي كند، بلكه در اين مورد سكوت نموده و صرفاً به بيان نزول تدريجي قرآن مي پردازد، اين خود تاييد ضمني نزول دفعي بقيهء كتاب هاي آسماني مي باشد" (1)

 یكی از مفسران دیگر نیز می نوسد: " بر خلاف تورات و انجيل كه جملة و دفعة نازل شده است، لذا از قرآن تعبير به تنزيل و از تورات و انجيل به انزال تعبیر شده است، زيرا تنزيل فرود آمدن تدريجي و انزال فرود آمدن دفعي است(2)

پی نوشت ها :

1. پژوهشی در : تاریخ قرآن كریم ، محمد باقر حجتی ، ص41 ،دفتر فر هنگ نشر اسلامی ، تهران ، 1377 ،رك: تفسر نمونه ، ناصر مكارم شیرازی ودیگران ، ج15 ، ص76 ار الكتب الإسلامية، تهران‏ 1374 ش‏.

2. انوار العرفان في تفسير القرآن ابوالفضل داور پناه ،‏ ج5 ، ص69 ، انتشارات صدر ، تهران ،1375 ش.

آیا غیر از اهمیت این سوره دلیل دیگری وجود دارد؟
در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است، از جمله: 1. مشهور است كه سوره حمد دو بار نازل شده است. در غالب تفاسیر به این دو بار نازل شدن اشاره ...

علت اینكه سوره مبارك حمد 2 مرتبه نازل شده است چیست؟

 آیا غیر از اهمیت این سوره دلیل دیگری وجود دارد؟

در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است، از جمله:

1. مشهور است كه سوره حمد دو بار نازل شده است. در غالب تفاسیر به این دو بار نازل شدن اشاره شده است.

2. سوره كوثر. (1)

3. توبه آیه 113: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبي‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ». (2)

4. آل عمران آیه 64: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ و ...». (3)

5. اسراء آیه 85: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا». (4)

 هیچ كدام این موارد، دلیل قطعی بر دو بار نزول ندارند. آیت الله خویی در مورد دو بار نازل شدن سوره حمد كه مشهورترین مورد است، می نویسد:

«و هذا القول محتمل في نفسه و إن لم يثبت بدليل؛ دو بار نازل شدن این سوره، گرچه به خودی خود ممكن است، ولی با دلیل ثابت نشده است». (5)

بنا بر این گر چه سوره حمد از محتوای بالایی برخوردار است به حدی كه خدا آن را جزئی از نماز قرار داده و هیچ جایگزینی هم برای آن قرار نداده ، ولی دو بار نزول آن اگر ممكن هم باشد ،  دلیل محكمی بر آن نداریم تا نوبت به بررسی وجه و دلیل  نزول دوباره برسیم. بر فرض هم كه بپذيريم دوبار نازل شده ،ممكن است و شايد  به جهت اهميت آن باشد .

پی نوشت ها:

1. مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 27، ص 368.

2. همان ، ج 8، ص 158.

3. ابن كثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1419 ق، ج 2، ص 48.

4. آلوسی بغدادی، روح المعاني، اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1415 ق، ج ‏8، ص 145.

5. خویی،  البیان، ص 421.

كدام سوره قرآن به سوره امير المومنين مشهور است؟
سوره انسان يا دهر در شأن حضرت علي(ع) و همسر و فرزندانشان نازل شده است كه سه روز روزه گرفته بودند و به خاطر خداوند متعال افطاري سه روز خودشان را به فقير و ...

كدام سوره قرآن به سوره امير المومنين مشهور است؟

سوره انسان يا دهر در شأن حضرت علي(ع) و همسر و فرزندانشان نازل شده است كه سه روز روزه گرفته بودند و به خاطر خداوند متعال افطاري سه روز خودشان را به فقير و مسكين و اسير دادند. پس از آن اين سوره مباركه در شان و مقام ايشان نازل شد.

هر چند آيات فراوان ديگري درباره شخص حضرت امير المومنين (ع) نازل شده است، اما به جز سوره دهر، سوره كامل ديگري درباره ايشان نازل نشده است.

از جمله مهمترين آيات مي توان به اين آيات اشاره كرد: آيه ولايت(1)، آيه اكمال (2)، آيه تطهير(3)، آيه مباهله(4)، آيه ليله المبيت(5) و...

پي نوشت ها:

1. مائده(5)آيه55.

2. همان، آيه3.

3. احزاب(33)آيه33.

4. آل عمران(3)آيه61.

5. بقره(2)آيه207.

خواص و شأن نزول آیه مذکوره را بیان كنید
جمعي از مفسران گفته‏اند كه شأن نزول اين آيه "عوف بن مالك" از ياران پيامبر (ص) بود. دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند، او به محضر پيامبر (ص) آمد و از اين ماجرا..

سوال:

خواص و شان نزول آیه «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً» را بیان كنید

جواب:

جمعي از مفسران گفته‏اند كه شأن نزول اين آيه "عوف بن مالك" از ياران پيامبر (ص) بود. دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند، او به محضر پيامبر (ص) آمد و از اين ماجرا و فقر و تنگدستي شكايت كرد، فرمود: تقواي را پيشه كن و شكيبا باش و بسيار ذكر «لا حول و لا قوة الا باللَّه» را بگو، او اين كار را انجام داد، ناگهان در حالي كه در خانه‏اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد كه از يك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار نموده، و حتي شتري از دشمن را نيز با خود آورده است. (اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و از گشايش مشكل اين فرد با تقوي و روزي از جايي كه انتظارش را نداشت خبر داد).

ذكر اين مطلب نيز لازم است كه هرگز مفهوم آيه، اين نيست كه انسان تلاش و كوشش براي زندگي را به دست فراموشي بسپارد، و بگويد در خانه مي‏نشينم و تقوا پيشه مي‏كنم و ذكر" لا حول و لا قوة الا باللَّه" مي‏گويم تا از آنجا كه گمان ندارم به من روزي مي‏رسد، نه هرگز مفهوم آيه چنين نيست، هدف تقوي و پرهيزكاري توأم با تلاش و كوشش است، اگر با اين حال درها به روي انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمين فرموده است.

و لذا در حديثي مي‏خوانيم كه امام صادق(ع) فرمود: جمعي از ياران رسول خدا (ص)  وقتي آيه وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" نازل شد درها را به روي خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند:" خداوند روزي ما را عهده‏دار شده"! اين جريان به گوش پيامبر (ص) رسيد، كسي را نزد آنها فرستاد كه چرا چنين كرده‏ايد؟ گفتند: اي رسول خدا (ص) چون خداوند روزي ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت شديم، پيامبر (ص) فرمود: انه من فعل ذلك لم يستجب له، عليكم بالطلب!:" هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمي‏شود، بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد".( 1)

2- روح توكل:

منظور از توكل بر خدا، اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به او واگذارد و حل مشكلات خويش را از او بخواهد، خدايي كه از تمام نيازهاي او آگاه است، خدايي كه نسبت به او، رحيم و مهربان است، و خدايي كه قدرت به حل هر مشكلي دارد.

كسي كه داراي روح توكل است، هرگز ياس و نوميدي را به خود راه نمي‏دهد، در برابر مشكلات احساس ضعف و زبوني نمي‏كند، در برابر حوادث سخت، مقاوم است، و همين فرهنگ و عقيده چنان قدرت رواني به او مي دهد كه مي‏تواند بر مشكلات پيروز شود، و از سوي ديگر امدادهاي غيبي كه به متوكلان نويد داده شده است به ياري او مي‏آيد، و او را شكست و ناتواني رهايي مي‏بخشد.

در حديثي از پيامبر گرامي اسلام (ص) آمده است كه فرمود: از جبرائيل، پرسيدم: توكل چيست؟ گفت: العلم بان المخلوق لا يضر و لا ينفع، و لا يعطي و لا يمنع، و استعمال الياس من الخلق، فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوي اللَّه، و لم يرج و لم يخف سوي اللَّه، و لم يطمع في احد سوي اللَّه فهذا هو التوكل: حقيقت توكل اين است كه انسان بداند: مخلوق، نه زيان مي‏رساند، و نه نفع، و نه عطا مي‏كند و نه منع، چشم اميد از خلق برداشتن (و به خالق دوختن) هنگامي كه چنين شود، انسان جز براي خدا كار نمي‏كند، به غير او اميد ندارد، از غير او نمي‏ترسد، و دل به كسي جز او نمي‏بندد، اين روح توكل است" .

" توكل" با اين محتواي عميق، شخصيت تازه‏اي به انسان مي‏بخشد، و در تمام اعمال او اثر مي‏گذارد، لذا در حديثي مي‏خوانيم كه پيغمبر اكرم (ص) در شب معراج از پيشگاه خداوند سؤال كرد: پروردگارا! اي الاعمال افضل، قال ليس شي‏ء عندي افضل من التوكل علي و الرضا بما قسمت: چه عملي از همه اعمال برتر است".خداوند متعال فرمود :" چيزي در نزد من افضل و برتر از توكل بر من، و خشنودي به آنچه قسمت كرده‏ام نيست".

بديهي است توكل به اين معني هميشه توأم با جهاد و تلاش و كوشش است، نه تنبلي و فرار از مسئوليتها.(2)

در حديثي پيامبر فرمود:

إنّي لأعلم آية لو أخذ بها النّاس لكفتهم وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً فما زال يقولها و يعيدها.(3)

آيه اي در كتاب خدا سراغ دارم كه اگر همه مردم به آن پناه ببرند، همه را كفايت مي كند و آن آيه "و من يتق الله يجعل له مخرجا" هست و پيامبر پيوسته اين آيه را تلاوت مي كرد و تكرار مي نمود.

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج‏24، ص 236

2. همان، ج‏24، ص 239.

3. مشهدي، كنزالدقائق، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1368ش، ج13، ص306.

آیا امكان دارد برای یك آیه چند شان نزول باشد؟
در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است از جمله: 1. سوره حمد كه مشهور است دو بار نازل شده است 2. سوره كوثر 3. توبه آیه 113. 4. آل عمران آیه 64

آیا نزول مكرر برای بعضی یا كل آیات قرآن می باشد؟ آیا امكان دارد برای یك آیه چند شان نزول باشد؟

در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است از جمله:

1. سوره حمد كه مشهور است دو بار نازل شده است. در غالب تفاسیر به این دو بار نازل شدن اشاره شده است.

2. سوره كوثر ؛(1)

3. توبه آیه 113 (ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبي‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ )؛ (2)

4. آل عمران آیه 64 (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ و ...)؛ (3)

5. اسراء آیه 85 ( وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا)؛ (4)

ولی هیچ كدام این موارد دلیل قطعی بر دو بار نزول ندارند. آیت الله خویی در مورد دوبار نازل شدن سوره حمد كه مشهورترین مورد است، می نویسد:

"و هذا القول محتمل في نفسه و إن لم يثبت بدليل‏ = دو بار نازل شدن این سوره گر چه به خودی خود ممكن است ولی با دلیل ثابت نشده است." (5)

اما آیه در یك حادثه نازل می شد؛ ولی چون حوادث مشابهی پیش می آمد و رسول خدا آن آیه را تلاوت می كرد ، شنوندگان كه از نزول آن در واقعه مشابه قبل با خبر نبودند ، گمان می كردند آیه تازه نازل شده است؛ از این رو برای بعض  آیات چند شآن نزول نوشته شده است.

 

براي تكميل بحث مطلب ذيل را اضافه مي كنيم:

 [اسباب نزول متعدد، و نازل واحد، و بعكس‏]

اوّل- اسباب نزول متعدد و نازل واحد:

در باب معني سبب نزول گفتيم كه: گاه جرياني پيش مي‏آمد كه سبب نزول يك يا چند آيه مي‏شد. و گاهي هم خود اين سبب در بيشتر مكانها يا در مورد بيشتر افراد و موارد تكرار مي‏گشت، و آن سبب وحي را بصورت جواب ايجاب مي‏كرد ... اين وضع را تعدّد اسباب وحي و نازل واحد مي‏نامند. [گاه نزول مطلبي بيش از يك مرتبه براي بزرگداشت شأن و منزلت موضوع مورد بحث است، و گاه يادآوري مجدّدي است در هنگام وقوع سبب، كه مبادا فراموش گردد]  بنا براين گاهي ممكن است تعدّد اسباب نزول اقتضاي تعدد نزول را نمايد اگر چه آيه يا آيات نازلشده واحد باشد. چنانكه سوره اخلاص عينا در دو نوبت نازل شد : يك بار در مكّه به عنوان جواب به مشركان اهل مكّه و بار ديگر در مدينه به عنوان جواب به اهل كتاب در آن شهر، و اين پس از هجرت مبارك به مدينه بود. لذا مي‏بينيم كه در اين مورد تعدد اسباب و تعدد نزول وجود داشته ولي نازل واحد بوده است .

دوّم- سبب نزول واحد و نازل متعدّد ممكن است نازل متعدد باشد و سبب نزول واحد. چنانكه ام سلمه به پيامبر عرض كرد: اي رسول خدا نمي‏شنوم كه خدا در خصوص هجرت يادي از زنان كرده باشد؟! خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود: فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ. وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي، وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا، لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ، وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ ، خداي سبحان در اين معني آيه ديگري نيز نازل فرموده است: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ. وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.

به اين ترتيب سبب نزول كه همان سؤال ام سلمه است واحد است و نزول بصورت متعدد يعني دو آيه فوق از دو سوره آل عمران و احزاب مي‏باشد.

نتيجه: بر اساس مطالبي كه ذكر نموديم اگر رواياتي نقل شود كه مثلا بگويد آيه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ، به اين سبب نازل شده، و روايات ديگري نقل شود كه بگويد آيه مذكور به سبب ديگري نازل گرديده است نبايد بگوئيم تعارضي در كار است. زيرا ممكن است نزول اين آيه در مورد زيادتر از يك سبب بوده است.(6)

 

پی نوشت ها :

1. مكارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، اول ، تهران ، دار الكتب الاسلامیه ، 1374 ش،  ج 27 ، ص 368.

2. همان ، ج8 ، ص 158 .

3. ابن كثیر دمشقی ، تفسیر القرآن العظیم ، اول ، بیروت ، دار الكتب العلمیه ، 1419 ق ، ج2 ، ص 48.

4. آلوسی بغدادی ، روح المعاني ، اول ، بیروت ، دار الكتب العلمیه ، 1415 ق ، ج‏8، ص 145.

5. خویی ابوالقاسم ، البیان ، ص 421.

6.رادمنش سيد محمد، آشنايي با علوم قرآني، ص 119-120.

نظر اهل سنت در مورد آيه مذکوره چیست؟
اهل تسنن ركوع در آيه را به خضوع و خشوع معنا كرده و آيه را اين گونه معنا مي كنند: اولياي شما فقط خدا و رسول و مؤمناني هستند كه نماز را اقامه مي كنند و در حال ...

نظر اهل سنت در مورد آيه«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » چيست؟

 

اهل تسنن ركوع در آيه را به خضوع و خشوع معنا كرده و آيه را اين گونه معنا مي كنند:

اولياي شما فقط خدا و رسول و مؤمناني هستند كه نماز را اقامه مي كنند و در حال خشوع و خضوع زكات مي دهند. (1)

در ميان اهل سنت مفسراني اين آيه را در مورد حضرت علي(عليه السلام) بيان كردند.

از حاكم حسكاني بنابر روايتي كه از ابن عباس نقل مي كند مي گويد اين آيه در مورد علي(عليه السلام) نازل شد.(2)

پي نوشت ها:

1. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث، 1418ق، ج2، ص132. 

1. حاكم حسكاني،شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص: 209

شأن نزول آيه مربوطه چيست؟
خداوند متعال در يكي از آيات سوره بقره مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ ...

كلمه« راعنا» به چه معني است و شأن نزول آيه مربوطه چيست؟

خداوند متعال در يكي از آيات سوره بقره مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ» (1)« اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، نگوييد: «راعنا»، و بگوييد: «انظرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه‏] كافران را عذابي دردناك است.»

درباره شأن نزول اين آيه «ابن عباس» مفسر معروف نقل مي‏كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامي كه پيامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهي مي‏كرد گاهي از او مي‏خواستند كمي با تأني سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواسته‏هاي خود را نيز مطرح نمايند، براي اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده «الرعي» به معناي مهلت دادن است به كار مي‏بردند.

ولي يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معناي كودني و حماقت است استعمال مي‏كردند در صورت اول مفهومش اين است « به ما مهلت بده» ولي در صورت دوم اين است كه «ما را أحمق و نادان بدان»

در اينجا براي يهود دستاويزي پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏اي كه مسلمانان مي‏گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.

آيه فوق نازل شد و براي جلوگيري از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاي جمله «راعنا»، جمله «انظرنا» را به كار برند كه همان مفهوم را مي‏رساند، و دستاويزي براي دشمن لجوج نيست.

البته بعضي ديگر از مفسران گفته‏اند كه جمله «راعنا» در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود «بشنو كه هرگز نشنوي» اين جمله را تكرار مي‏كردند و مي‏خنديدند!.

بعضي از مفسران نيز نقل كرده‏اند كه يهود به جاي «راعنا»، «راعينا» مي‏گفتند كه معنايش «چوپان ما» است، و پيامبر اسلام (ص) را مخاطب قرار مي‏دادند و از اين راه استهزا مي‏كردند.(2)

اما نكته اي كه درباره اينگونه دستورات و توصيه هاي خداوند متعال در قرآن كريم لازم به ذكر است اين است كه گرچه خصوص مورد  مذكور در قرآن ممكن است براي در عصر امروزي كاربرد نداشته باشد اما مشابه آن مسئله امكان وقوع براي  همه مسلمانان دارد و قرآن كريم در صدد بيان حكم همان مورد خاص نيست بلكه آن مورد خاص را به عنوان نمونه بيان مي كند تا مسلمانها در امور مشابه با توجه به قاعده كلي و عمومي كه از خصوص آن مورد استفاده مي كنند رفتار نمايند.

بنابراين ممكن است مسلمانان در گفتار خود از عباراتي استفاده كنند كه مورد سوء استفاده دشمن قرار بگيرد و قاعده كلي كه از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود اين است كه مسلمانان بايد در برنامه‏هاي خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتي از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه‏اي براي سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند، قرآن با صراحت براي جلوگيري از سوء استفاده مخالفان به مؤمنان توصيه مي‏كند كه حتي از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از آن معناي ديگري قصد كند و به تضعيف روحيه مؤمنان بپردازد پرهيز كنند.(3)

پي نوشت ها:

1. بقره(2) آيه 104.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ، 1374ش، ج‏1، ص 383.

3.  همان، ص 385.

صفحه‌ها