پرسش وپاسخ

بهتر نیست ازدواج نكند؟
این درست است كه گناه در زندگی انسان آثار بسیار زیادی دارد. ولی این دلیل نمی شود كه انسان ازدواج نكند به دو دلیل مهم: 1- ... 2- ...

آیا كسی كه در طول زندگی خود گناه كرده است (گناه كبیره یا در كل گناه) بهتر نیست ازدواج نكند؟

این درست است كه گناه در زندگی انسان آثار بسیار زیادی دارد. ولی این دلیل نمی شود كه انسان ازدواج نكند به دو دلیل مهم:

1. وجود توبه. توبه واقعی گناه و اثرات ان را از انسان بر می دارد قرآن كریم مي فرماید: ای بندگان كه بر خود اسراف و ستم كردید، از رحمت خدا مأیوس نشوید كه خدا همهء گناهان را مي آمرزد, زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(1) توبه حقیقی نه تنها آثار وضعی و تكلیفی گناه را محو می كند و گناهكار را از گناهان پاك می نماید، بلكه گناهكار توبه كننده را محبوب خدا می سازد. قرآن كریم می فرماید: «اِنّ الله یحبّ التوابین؛(2) خداوند توبه كنندگان را دوست می دارد». كسی كه دوست و محبوب خدا شد، خدا عزیزش می كند؛ همه گناهان كبیره و صغیره او را می بخشد، چنان كه پیامبر فرمود:«التائب من الذنب كمَن لا ذنب له؛(3) كسی كه از گناه توبه كند (خداوند همه گناهان او را می آمرزد و) همانند كسی می شود كه هیچ گناهی نكرده است».

وقتی آن عبارت ها در مورد توبه هست و باب توبه باز است انسان می تواند توبه كند و خود را از  گناه و عواقب آن حفظ كند و با توبه، گناه های قبلی در فرزند تاثیری ندارند.

2- در خود ازدواج سفارش ها و توصیه های زیادی نسبت به آن شده است  و خود ازدواج انسان را از بسیاری گناهان حفظ می كند و یكی از فلسفه های ازدواج دوری از گناه است پیامبر اعظم (ص) می فرماید : ما من شاب تزوج في حداثة سنه إلا عج شيطانه يا ويله يا ويله عصم مني ثلثي دينه فليتق الله العبد في الثلث الآخر(4)

هیچ جوانی نیست كه در تازگی سنش (جوانی)ازدواج كند. مگر اینكه شیطانش فریاد می زند واویلا واویلا دو سوم دینش را از من حفظ كرد پس یاید در یك سوم دیگر تقوای خدا پیشه كند.

 لذا با ازدواج از تیررس گناه و شیطان دور می شوید.و باید ازدواج كنید تا از گناه دور شوید نه اینكه به خاطر گناه ازدواج نكنید.

برای توضیحات بیشتر با شماره(09640) تماس بگیرید.

پی نوشت ها:

1. سوره زمر، آیه 53.

2. سوره بقره آیه 222.

3. كلینی، اصول كافی،  ترجمه حاج سيد جواد مصطفوي‏، كتاب فروشي علميه اسلاميه، ج 3، ص 109.

4. محمد بن محمد بن اشعث كوفي، الجعفريات (الأشعثيات)مكتبة نينوي الحديثة، تهران، ص89.

بهم بگيد بايد چه كنم؟
اشتباه شما اين است در حالي به او دلبسته شدي كه از يك سو رضايت خانواده خود را جلب نكردي، و از سويي ديگر هنوز نمي دانيد: آيا خانواده آن طرف مقابل نيز راضي به ...

من يه پسري رو دوست دارم. اما خانوادم نمي دونن. و اصرار دارن با آقايي كه اونها مي گن و هيچ علاقه اي بهش ندارم ازدواج كنم.بهم بگيد بايد چه كنم؟ آيا اطاعت از دستور پدر و مادر واجبه؟

عزيز گرامي! آيا آن پسر مورد علاقه شما نيز به شما علاقه دارد؟ آيا شما گزينه خانواده او به عنوان عروس مورد علاقه شان هستيد؟ اگر اين گونه است به او بگوييد: هر چه زودتر با خانواده اش به خواستگاري شما بيايند. شايد خانواده تان  فرد مورد علاقه شما و خانواده اش را پذيرفتند ، و شايد بر گزينه خودشان ترجيح دادند. يا شما را در انتخاب يكي از آن دو صاحب اختيار دانستند، و گفتند: يكي از اين دو را انتخاب كن ، هر دو خوبند. آن موقع شما هم به خواسته خودت رسيدي وهم حمايت و پشتيباني خانواده را داريد. پدر و مادر كه علم غيب ندارند كه  شما به يك پسر ديگري علاقه داري، و به همين خاطر نسبت به سوژه مورد نظرشان اظهار تمايل نمي كني. بنا بر اين اشتباه شما  اين است در حالي به او دلبسته شدي كه از يك سو رضايت خانواده خود را جلب نكردي، و از سويي ديگر هنوز نمي دانيد: آيا خانواده آن طرف مقابل نيز راضي به اين وصلت مي شوند يانه ؟ 

 اگر پدر و مادرت اطلاعاتي از شخص مورد نظرتان ندارند، پس از خواستگاري رسمي  از خانواده خود بخواهيد كه در مورد آنان  تحقيق نمايند، تا هم اطلاعات شما كاملتر شود و هم در صورت مناسب بودن،رضايت آنها را جلب كرده و خود نيز به هدف رسيده باشيد. و  اگر پدر و مادر مخالف بودند، پس لازم است ببينيد دليل مخالفت شان چيست. با نگاهي تيزبين و به دور از هر گونه احساسات به حكمتهاي پيدا و پنهان  مخالفت هايشان بينديشيد. اگر براي مخالفت شان دليل موجه و مورد پسند عقلا دارند، بهتر است رابطه عاشقانه  خود را ترك كنيد، و به لطف و رحمت خداوند اميدوار باشيد، و از او ياري بجوييد تا در اين راه به شما كمك نمايد، و مورد بهتري را نصيبتان نمايد. و اگر دليل موجهي نداشتند ، سعي كنيد به گونه اي  با زبان عاطفه  و احساسات، منطق و يا استفاده از حيطه هاي ديگر   نگراني آن ها را بر طرف كنيد. اگر فايده اي نداشت براي قانع كردن پدر و مادر سعي كنيد  از افراد مورد قبول شان استفاده نماييد. قطعا اگر در ميان  اقوام و فاميل چنين كسي باشد بر ديگران تقدم دارد. اگر همه راه هاي پيشنهاد شده را به درستي و به دور از عجله رفتيد و نتوانستيد راضي شان كنيد،  از نظر فقهي مي توانيد عليرغم مخالفت خانواده  با فرد مورد نظرتان ازدواج كنيد ، زيرا اسلام  انتخاب همسر دلخواه را حق انسان قرار داده  است ، و ناراحتي خانواده  از اين جهت براي شما گناه محسوب نمي شود.

اما توصيه هاي اخلاقي اسلام و كارشناسان تربيتي اين است كه امر بسيار مهم و سرنوشت ساز ازدواج را بدون خوشحالي و رضايت  والدين دنبال نكنيد.

ما به عنوان مشاور ميتوانيم تنها ابعاد مختلف اين موضوع را برايتان روشن نماييم، تصميم نهايي با خودتان است.  اما به چند نكته  مهم توجه كنيد.

1-در انتخاب همسر دقيق و حساس باشيد، زيرا مي‏خواهيد دست به اقدامي بزنيد،  و كسي را گزينش كنيد،  كه يك عمر بايد در كنار او زندگي كنيد. قطعا او در سر نوشت ودر خوشي و ناخوشي  شما و بچه هايي كه مولود اين پيوند هستند،  مؤثر است. نه تنها او بلكه پدر و مادر و ساير اعضاي خانواده اش با همه فكر و فرهنگ و اخلاق و تربيت ديني و اجتماعي شان  در سرنوشت شما  هم چنين فرزندان تان تأثير  تعيين كننده اي دارند. پس چشم هايت را باز كن. ببين چه كار داريد مي كنيد.

2-تنها موجود بي نقص و عيب خدا است. بيترديد هر يك از دو طرف، نقصها و عيبهايي دارد.ولي وقتي عشق و علاقه آمد باعث ميشود عاشق، عيبها و كاستيها را در معشوق نبيند يا به آنها توجه نداشته باشد. اين كه گفته اند: «عشق انسان را كور و كر ميكند» معنايش همين است كه انسان به عيبها و كاستيهاي طرف مقابل توجه ندارد و هر چه ميبيند، خوبي و زيبايي است.

3-معمولا شناخت كامل از طرف مقابل در اين وضعيت و دوران وجود ندارد.  چون دو طرف به هم علاقه  دارند و سعي ميكنند همديگر را از دست ندهند و موجب رنجش طرف مقابل نشوند، رفتارها و سخنان و حرف هاي شان، ساختگي و ظاهرسازي ميشود يا سعي ميكنند  صفات بد نمايان نشود. تنها رفتارهاي عاشقانه و سخنان نيك و هديه دادن و محبت كردن از آنها سر ميزند، و حتي گاهي به هم دروغ ميگويند، كه همه اينها موجب ميشود شناخت كاملي از همديگر نداشته باشند.

4- به خاطر مخالفت نمي توان خانواده شما را مورد ملامت و سرزنش قرارداد، و نمي توان گفت: چرا در برابر خواست و اراده به حق و نياز واقعي تان مقاومت مي كنند. زيرا پدر و مادري كه بيش از  بيست سال براي فرزندش زحمت مي كشد، انتظارات و توقعاتي دارد كه  اگر با نگاه واقع بينانه نگريسته شود، غالبا توقعات درستي است. آيا آنان حق ندارند كه داماد و عروس شان مورد پسند و دلخواه شان باشد؟ شايد الان حرف هاي ما را متوجه نشويد . آن روزي را در ذهن تان مجسم كنيد كه ازدواج كرديد و خداوند به شما فرزنداني داد ، بيست و چند سال براي شان زحمت كشيديد ، براي عقد و عروسي آن ها و انتخاب عروس و داماد برنامه يا توقعاتي داشتيد، اما يكباره با مخالفت پسر يا دخترتان تان مواجه شديد ، چه حالي به شما دست مي دهد، چه قدر غبار غم و غصه و افسردگي و ناراحتي بر روان لطيف تان خواهد نشست؟

5-  بدانيد كه عشق و علاقه ابتدايي براي شروع و آغاز زندگي امري مقدس و لازم است، اما در ادامه زندگي،  مسايل ديگري بروز مي كند  كه مي تواند زندگي را مستحكم و شيرين نگه دارد يا آن را  سست و تلخ تر از زهر بسازد. يكي از آن مسايل موافقت و پشتيباني افراد خانواده دختر و پسر و به خصوص پدران خانواده  و يا مخالفت آنان است. اگر آنان موافق باشند در مشكلات متعدد مي توانند راهگشاي موثري گردند. اما اگر موافقت و پشتيباني وجود نداشته باشد، يا حتي با مخالفت آنان مواجه شود، آسيب هاي چنين وصلتي بسيار خواهد بود. از اين رو غالب كارشناسان مسايل تربيتي توصيه مي كنند يا رضايت و موافقت پدر و مادر را جلب كنيد و يا راه تغيير گزينه را بپيماييد.

عوامل موفق شدن در ازدواج چيست؟ چرا آمار طلاق زياد شده؟
ازدواج و انتخاب همسر مهم ترین فصل زندگي انسان را تشكیل مي دهد. ازدواج یك پیمان مقدس و خدایي است كه با روح و روان انسان ارتباط دارد . موفقیت یا شكست در آن ...

عوامل موفق شدن در ازدواج چيست؟ چرا آمار طلاق زياد شده؟

ازدواج و انتخاب همسر مهم ترین فصل زندگي انسان را تشكیل مي دهد. ازدواج یك پیمان مقدس و خدایي است كه با روح و روان انسان ارتباط دارد . موفقیت یا شكست در آن بر تمام زندگي انسان تأثیر گذار است. به همین جهت توجه به معیارهاي صحیح در انتخاب همسر بسیار مهم است. بنابراین برای داشتن یك ازدواج موفق باید معیارهای اساسی انتخاب را رعایت كنیم.ملاك هایي كه در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است:

الف. آن هایي كه ركن و اساس اند و براي یك زندگي سعادتمندانه حتما لازم اند.

ب. آن هایي كه شرط كمال هستند و براي بهتر و كامل تر شدن زندگي اند و بیش تر به سلیقه و موقعیت افراد بستگي دارد.

ملاك هاي دسته اول عبارتند از:

1. تدین و دین دار بودن فرد:

2. اخلاق نیك داشتن:

3. شرافت و اصالت خانوادگي :

4. عقل:

معیارهای دسته دوم :

معیارهای بعدی اگر چه به عنوان ملاك دسته دوم شمرده می شود، ولی نباید از توجه به آن غفلت كرد و به سادگی از آن گذشت، زیرا چه بسیار اتفاق افتاده كه علت ناهنجاری ها در زندگی كه باعث طلاق و جدایی زن و شوهر شده، ناهماهنگی در معیارهای دسته دوم بوده است .

1. زیبایی :

2. تناسب همتایي و كفو همدیگر بودن . البته همتایي و تناسب از جنبه هاي مختلف باید لحاظ شود. برخی جنبه ها جزو دسته اول  قرار می گیرد و برخی دیگر مربوط به دسته دوم است :

ا) تدین و میزان پاي بندي به دستور شرع .

ب) همتایي و هماهنگي فرهنگي و فكري .

ج) همتایي اخلاقی و پاي بندي به آداب اخلاقی .

د) امروزه نزدیك بودن اندیشه های سیاسی و اجتماعی .

ه) تناسب در زیبایي .

و) تناسب سني .

ز) تناسب مالي و سطح اقتصادي .

 براي رسیدن به یك تصمیم صحیح و عاقلانه اي ،بهتر است دراین زمینه با افراد مورد اعتماد مثل والدین، یا اقوام نزدیك دلسوز و عاقل و داراي تجربه مشورت شود و با دقت كافي تصمیم مناسبي اتخاذ شود.

پرسیده اید : "چرا آمار طلاق زياد شده؟"

گر چه طلاق ، مسائلی ناراحت كننده و زیان بار هستند، و حتی یك موردش هم زیاد است، اما باید توجه داشت كه فراوانی این دو در كشور ما نسبت به كشورهای دیگر كمتر است.می توان گفت تا حدود زیادی كم بودن طلاق در كشور ما متاثر از فرهنگ غنی ایرانی و دین مبین اسلام است.

البته همانطور كه گفته شد، یك موردش هم زیاد است و باید به فكر ریشه كن كردن این موارد بود.

در مورد  طلاق، علت های زیادی را می توان برای آن برشمرد، اما سه علت عمده را می توان ذكر كرد كه بقیه از فروعات این سه هستند:

1. فقر اقتصادی؛

2. اعتیاد؛

3. عدم تفاهم و تناسب بین زوجین كه خود دارای زیرمجموعه هایی است. در این مورد می توان به موارد زیر اشاره كرد:

1. توقعات نامحدود زن یا مرد؛ 

2. حاكم شدن روح تجمل پرستي و اسراف بر خانواده ها عامل مهم ديگري است كه مخصوصا زنان را در يك حالت نارضايي دائم نگه مي دارد، و با انواع بهانه گيري ها راه طلاق و جدايي را صاف مي كند.

3. دخالت هاي بي جاي اقوام و بستگان و آشنايان در زندگي خصوصي دو همسر، و مخصوصا در اختلافات آن ها، عامل مهم ديگري محسوب مي شود.

4. بي اعتنايي زن و مرد به خواست يكديگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفي برمي گردد.

5. عدم تناسب فرهنگ خانوادگي و روحيات زن و مرد با يكديگر نيز يكي از عوامل مهم طلاق است.

6. اختلاف سليقه بين زوجين .

7. به هم ريختگي و نابساماني روابط خانوادگي و عدم انسجام خانواده.

8. رواج دوستي هاي به اصطلاح خياباني (عدم شناخت كافي از جنس مخالف . زيرا دوستي ها سطحي است و دو طرف خيلي از مسائل را با هم مطرح نمي كنند).

9. عدم همساني در ازدواج ( كفو هم نبودن ).

10. بيماري رواني شديد يكي از زوجين یا هر دوی آن ها مثل وسواس، افسردگی، سوء ظن و ...

11. برطرف نشدن نياز جنسي زوجين (كه ممكن است منجر به روابط جنسی خارج از سيستم خانواده ، مشكلات جسمي و رواني زوجين  و در نهايت طلاق شود).

 

چنانچه در مورد مطالب بالا نیاز به توضیحات بیشتری دارید در مكاتبات بعدی بنویسید تا پاسخ دهیم.

موفق باشید.

آيا سجده براي غير خدا شرك است؟
عمل در صورتی عبادت محسوب می‏شود که: اولاً، عمل در نظر عقلا صلاحیت اظهار عبودیت و بندگی را داشته باشد مانند: سجده، رکوع و قیام. البته در بین اعمال سجده ...

آيا سجده براي غير خدا شرك است؟ اساسا سجده خانواده حضرت يوسف (ع) براي او چگونه توجيه و تفسير مي شود؟

سجده بر غیر خدا در صورتی شرک محسوب می‏شود که عبادت غیر خدا باشد، بنا بر این باید بررسی نماییم که آیا سجده مطلقاً عبادت می‏باشد و  سجده ذاتاً عبادت است؟

 عمل در صورتی عبادت محسوب می‏شود که:

اولاً، عمل در نظر عقلا صلاحیت اظهار عبودیت و بندگی را داشته باشد مانند: سجده، رکوع و قیام. البته در بین اعمال سجده با تأکید بیش تری دلالت بر عبودیت و ذلت عبد می‏نماید. اما عبادت بودن این اعمال و حتی سجده، ذاتی آنان نبوده و مشروط به شرطی است.  شرط نیت سجده‏کننده می‏باشد. اگر نیت سجده کننده عبودیت و بندگی باشد، سجده عبادت محسوب می‏شود . اگر نیت او مثلاً تمسخر شخص باشد ، سجده عبادت محسوب نمی‏شود. همین‏طور اگر صرفاً نیت احترام  شخص باشد. پس برای این که سجده یا هر عملی عبادت باشد، دو نکته نیاز است:

1 - صلاحیت عمل برای اظهار عبودیت،(1)

2 - وجود نیت عبودیت در سجده کننده یا انجام دهنده عمل.(2)

 تنها انجام سجده برای غیر خدا، دلیل بر شرک نبوده و ممنوع نمی‏باشد، بلکه از آیات قرآن جواز آن  استفاده می‏شود، مانند دستور خداوند به فرشتگان به سجده برای آدم(3) . بدیهی است سجده فرشتگان به معنی خروج از بندگی خدا و شرک نیست. همچنین سجده یعقوب برای یوسف(ع) نیز به نیت عبودیت نبوده است.

 سجده فرشتگان بر انسان که به دستور خداوند متعال بوده ،در حقیقت امتثال دستور الهی بوده است. خداوند برای این که مقام والای انسان - به عنوان خلیفة الهی - را بر فرشتگان روشن کند، دستور نهایت خضوع نسبت به او را صادر کرد . فرشتگان نیز به دستور مستقیم خداوند بر آدم سجده کردند . این نه تنها شرک نیست ،بلکه بندگی خداوند است. چنان که ابلیس که از سجده خودداری کرد، قرآن وی را متکبّر مینامد که از دستور الهی سرپیچی کرده است.

سرّ سجده‏ ملائکه بر آدم(ع) آن بوده است که آدم خلیفة الله بوده و خداوند اسما و کمالات خویش را به وی تعلیم داده و او را به آن صفات متّصف ساخته و آینه تمام نمای خود قرار داده است.  ملائکه در حقیقت به باطن آدم که حقایق الهی و کمالات آسمایی دارا بوده، خاضعانه سجده کردند. خضوع و سجده به حقیقت به خدا بر می‏گردد . از این رو اگر انسانی دارای چنین باطنی بوده و منزلت آسمایی والایی داشت (مانند ائمه معصومین )، می‏توانیم از روی گرامیداشت باطن شریف و خضوع در برابر فردی که سراسر رنگ خدایی دارد، سجده کنیم.

 همین نکته در ماجرای  سجده  بر یوسف(ع)نیز مطرح است که در قرآن فرمود:

 "و رفع ابویه علی العرش و خرّوا له سجّدا، قال یا أبت هذا تاویل رؤیای من قبل قد جعلها ربّی حقا؛  (4)  آن گاه پدر و مادر خویش را بر تخت نشاند . آن‏ها به شکرانه‏ (دیدار او)سجده کردند و یوسف گفت که این بود تأویل (و تعبیر) خوابی که از این پیش دیدم که خدای من آن خواب را محقق ساخت".

سجده‏ای که ممنوع است، سجده به عنوان عبادت است . عبادت مختص خدا است اما سجده به عنوان تحیت و اکرام بدون اعتقاد به ربوبیت مسجودله ، نه منع عقلی دارد و نه محذور  نقلی. بنابر این سجده برادران حضرت یوسف  از باب تکریم و تعظیم  بوده و نظیر  همان چیزی است که در ماجرای سجده فرشتگان بر آدم رخ داد .(5)

 

پینوشتها:

1.   سید محمد حسین طبا طبایی ، المیزان، ج1، ص 124، نشر جامعه مدرسین،  قم، بی تا .

2.  ناصر مکارم  ،تفسیر نمونه،ج1، ص 183 و ج10، ص 83،نشر دارالکتب الاسلامیه ، تهران، بی تا.

 3.  بقره(2) آیه 34 .

4. یوسف (12) آیه 100.

5.  المیزان، ج1، ص 122، نشر پیشین .

پس چگونه می توانم با خداوند ارتباط برقرار نمایم؟
حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم، قابل درك نيست. به همين جهت، در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد؛ بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد ...

 موقع عبادت مثل نماز ودعا نمي دانم چه تصوري از خداوند بايد داشته باشم يعني چه وجودي را در نظر داشته باشم.  هر چيزي را كه بخواهيم تصور كنيم خدا نيست. پس چگونه می توانم با خداوند ارتباط برقرار نمایم؟

حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم، قابل درك نيست. به همين جهت، در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد؛ بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد.(1)

هرچند خواسته يا ناخواسته با هر تفكري در مورد خداوند تصويري ذهني يا وهمي از خداوند در نفس ما شكل مي گيرد كه صرف تحقق چنين تصويري در ذهن، خلاف شرع نيست؛ ولي بايد بدانيم همچنين خدايي كه ما در تصور و خيال خود مي آوريم، خدا نيست؛ بلكه مخلوق و ساخته ذهن ما است.

 اصولاً خداوند در تصور و خيال ما در نمي‏آيد و عقل نيز به ذات الهي راه نمي‏يابد؛ چون لازمه آن، احاطه قوه محدود مدركه ما بر حقيقت نامتناهي خداوند است. خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمي‏شود.

همين امر، در كلمات پيشوايان دين هم وارد شده است كه فرمودند: "كلّما ميزتموه باوهامكم في ادقّ معانيه فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم؛(2) هر چه در ذهن شما بيايد و آن را تصور كنيد، در باريك‏ترين جلوه‏ها و مفهوم‏هايش، آن خدا نيست؛ بلكه او هم مخلوقي مثل شما است كه در وجودش احتياج دارد و برگشت وجود او به شما است".

در نتيجه به معناي دقيق كلمه هيچ گاه نمي توان تصوير ذهني درستي از خداوند داشت، اما اين امر به معناي عدم امكان مخاطب قرار دادن خداوند نيست. زيرا ما براي درك اصل وجود يك حقيقت و چگونگي آن نياز به برخورداري از يك تصوير ذهني نداريم؛ به عبارت روشن تر همان گونه كه ما از حقيقت " وجود " و " هستي " تصوير خاصي در ذهن نداريم و تنها با اعماق وجودمان آن را ادراك مي كنيم و مي توانيم در مورد آن گفتگو كنيم، در مورد ساير موجودات ناشناخته هم مي توانيم چنين وضعيتي داشته باشيم.

به علاوه نفس همين تصور ذهني ما از خدا به عنوان برترين موجود عالم كه قابل گنجايش در هيچ تصوير ذهني نيست و نمي توان آن را محدود در حدود مختلف دانست، خود منشا شكل گيري يك صورت ذهني از خداوند است، همان گونه كه ما از" نامحدود" و "بي انتها "مفهومي در ذهن داريم مي توانيم در مورد خداوند به عنوان يگانه موجود بي انتها و غير قابل درك نيز ادراكي داشته باشيم و در مناجات ها به او توجه كنيم.

البته تذكر اين امر هم خالي از فايده نيست كه در عبادتي همچون نماز هم نياز به داشتن تصويري ذهني از خداوند برای مخاطب قرار دادن او نيست.

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش، ج 1، ص 93.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 66، ص 292.

نقش خداوند در فجایع طبیعی مانند تسونامی فوكوشیما در ژاپن چیست؟
نقش خداوند در اين گونه فجايع و بلاياي طبيعي از چند جهت قابل توجه است؛ از نظر توحيد افعالي و در يك نگاه عام و كلي هيچ حادثه اي در عالم رخ نمي دهد، مگر آنكه در...

نقش خداوند در فجایع طبیعی مانند تسونامی فوكوشیما در ژاپن كه كشته های بسیاری به جای گذاشت چیست؟

نقش خداوند در اين گونه فجايع و بلاياي طبيعي از چند جهت قابل توجه است؛ از نظر توحيد افعالي و در يك نگاه عام و كلي هيچ حادثه اي در عالم رخ نمي دهد، مگر انكه در تحت قدرت و اراده خداوند است و هيچ كاري از جمله بالياي طبيعي خارج از حيطه خواست و قدرت خداوند متعال رخ نمي دهد؛ در نتيجه خداوند به تعبير قران خالق همه چيز (1) از جمله همه حوادث ريز و درشت عالم است.

اما در عين حال در بسياري از اين فجايع طبيعي علت هاي مياني نقش تاثيرگذاري دارند يعني خداوند اراده فرموده كه اگر انسان ها با اراده خود به گونه اي خاص عمل كنند نتيجه اين اعامل خود را نيز در قالب مشكلات و بلاها و حوادث غير مترقبه ببينند، چنان كه اين امر در قالب تاثيرات مخرب رفتار انسان در طبيعت و انتشار گازهاي گل خانه اي و گرم شدن زمين و رخ دادن زلزله ها و فوران آتش فشان ها و جاري شدن سيل ها نمود پيدا مي كند.

در واقع هرچند نتوان به طور قطع براي رخ دادن فاجعه تسونامي دليل مشخص طبيعي از دخالت هاي بشر ارائه نمود، اما اين امر روشن و مسلم است كه در بسياري از اين فجايع طبيعي مانند سيل ها و رانش زمين و ... دخالت هاي بي جا و تاثيرگذاري هاي نادرست بشر در طبيعت و كره زمين نقش اساسي را ايفا مي كند و چنان كه گفته مي شود رخ دادن زلزله ها هم ارتباط نزديكي با آزمايش هاي اتمي و مانند آن يا با گرم تر شدن زمين دارد.

بر اين اساس فاجعه تسونامي كه نتيجه يك زلزله در اعماق آب ها است نيز مي تواند رابطه مستقيمي با رفتارهاي پرخطر بشر داشته باشد و هرچند علت نهائي رخ دادن اين امور خداوند است، اما اين بشر است كه با سوء رفتار خود اين فجايع را مي آفريند.

از طرف ديگر ممكن است اين فجايع و بلاياي طبيعي نتيجه اعمال نادرست و گناه و معصيت بشر باشد كه خداوند بر اساس سنت هاي جاريه خود اين فجايع را براي ايشان رقم مي زند، يعني گناه و ظلم و بي عدالتي و ديگر رفتارهاي غير انساني بشر زمينه رخ دادن اين تنبيه ها و مجازات ها را براي او فراهم مي آورد و اگر نبود اين گناهان و معاصي، چنين نتايجي هم براي ايشان رقم نمي خورد.

بر اساس آموزه هاي قرآن رابطه اي مستقيم بين اعمال و رفتار انسان ها و بركات و نعمات مادي و طبيعي يا رخ دادن بلايا و حوادث ناگوار طبيعي وجود دارد؛ خداوند در قرآن تصريح مي فرمايد:

« وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ (2) و اگر آنان، تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [قرآن‏] برپا دارند، از آسمان و زمين، روزى خواهند خورد».

همچنان كه در مقابل در جاي ديگر به بشر تذكر مي دهد:

« ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون (3) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند!»

در نهايت بايد گفت كه همه اين امور و بلاها و حوادث طبيعي بستري است براي آزمون بشر در اين عرصه زندگي دنيا و خداوند اراده فرموده كه با اين امور مهمترين هدف قرار گرفتن انسان را روي زمين يعني آزمودن  او را رقم بزند چنان كه خود فرموده:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (4) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

در نتيجه اين بلايا مي تواند نتيجه اعمال و رفتار سوء بشر در امور طبيعي يا نتيجه گناهان و رفتارهاي ناشايست خود او باشد كه در قالب بلاياي طبيعي به خود او بر مي گردد و در هر حال خداوند با قرار دادن اين سنت ها در عالم زمينه بازگشت و توبه و انابه بشر به سمت خود و بستر آزمون انسان ها را فراهم مي آورد و هرچند قادر و آگاه بوده و مي تواند مانع آن شود. اما به دلايل ذكر شده مانع اين امور نمي شود.

پي نوشت ها:

1. رعد (13) آيه 16.

2. مائده (5) آيه 66.

3. روم (30) آيه 41.

4. بقره (2) آيه 155.

قبور را تعظیم و ترمیم و تزئین می كنند كه از اعمال جاهلیت است و ...
بله اگر شیعه هم مثل مشركان بدون دلیل شرعی (آیه و روایت) و به فكر و باور خود ، امامان را نه بندگاه خاص و مقرب خدا بلكه مانند بت ها شریكان خدا بدانند، حرف شما...

عقیده شیعیان مطابق با اعراب جاهلیت است، مثلاً نوحه خوانی می كنند كه از اعمال جاهلیت است ... قبور را تعظیم و ترمیم و تزئین می كنند كه از اعمال جاهلیت است و ......

در باب توسل و زیارت قبور و ... حرف زیاد زده شده است و اكثریت سنی ها جز وهابی ها توسل و زیاره قبور را جایز می دانند و در این باره  به كوتاهی می گوییم.

بله اگر شیعه هم مثل مشركان بدون دلیل شرعی (آیه و روایت) و به فكر و باور خود ، امامان را  نه بندگاه خاص و مقرب خدا بلكه مانند بت ها شریكان خدا بدانند، حرف شما كاملا درست است؛ ولی اگر چون خدا آنان را به عنوان بندگان خاص خود برگزیده و واسطه هدایت ساخته و ما را به اطاعت و پیروی و محبت آنان فراخوانده و اعلام كرده كه دوست دارد با اعلام محبت و اطاعت از آنان به پیشگاهش مشرف شویم و به شفاعت آنان حاجاتمان را از او بخواهیم ؛ و اگر خدا به آنان قدرت تصرف در جهان داده و آنان را دست خود قرار داده كه به اراده و اذن او می بخشند و شفا می دهند و ... ، در این صورت آیا باز هم این توسل با توسل مشركان به بت ها و الهه هایی كه بدون دلیل شریك خدا و مؤثر در جهان شمرده اند ، یكی است؟

اول از ایشان می پرسیم آیا خدا اجازه دارد بندگان خاص خود را واسطه بین خود و خلایق قرار دهد و مردم را به محبت و اطاعت آنان فرابخواند و از مردم بخواهد با ابراز ارادت به آنان به محضرش مشرف شوند و با واسطه قرار دادن آنها ، از او حاجاتشان را بخواهند؟

اگر به خدا چنین اجازه ای نمی دهید كه هیچ؛ زیرا در این صورت خدا محكوم به حكم شما و تابع شما باید باشد ولی اگر خدا را صاحب چنین حقی می دانید آیا خدا محبت پیامبر و اهل بیت او را از ما نخواسته است؟

آیا آنان را واسطه هدایت قرار نداده است؟ آیا دوست ندارد ما به هنگام طلب و عرض حاجت از او ، به اطاعت و محبت پیامبر و اهل بیتش اعتراف و اقرار كنیم و از او بخواهیم به خاطر ارج و قربی كه آنان دارند ، حاجات ما را هم برآورده كند ؟

آیا خدا حق دارد به پیامبر و اهل بیتش چنان قدرتی بدهد كه در زمان حیات و بعد از مرگ ، ما را ببینند و صدایمان را بشنوند و حاجاتمان را برآورده كنند؟ مگر عیسی علیه السلام مرده زنده نمی كرد و مریض لاعلاج و كور مادرزاد شفا نمی داد ؟ آیا آنان كه به محضر او مشرف می شدند و از او شفا می خواستند، مشرك بودند؟

آیا خدا نمی تواند به پیامبر بعد از مرگ ظاهری اش چنین قدرتی بدهد؟

ما خدا را صاحب این حقوق می دانیم و باور داریم كه پیامبر و اهل بیت او به اراده خدا و به خاطر بندگی هایشان برگزیده و محبوب درگاه خدایند و به اذن خدا می توانند خواهش های ما را برآورده كنند و آنان نه شریك های خدا كه برگزیدگان و مأموران اویند بر خلاف مشركان كه بدون دلیل، الهه های خود را شریك و مقربان درگاه خدا می دانستند و بدون اجازه و رضایت خدا بدانان متوسل می شدند. به آیات نهی مشركان توجه كنید: 

« ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان». (1)

« أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانا». (2)

« وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ». (3)

« قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا». (4)

در این آیات برای عمل مشركان چند خصیصه و ویژگی ذكر شده كه اگر در عمل شیعیان هم باشد ، توسل شیعیان هم مانند توسل مشركان به بت هایشان می گردد:

1. الهه های مشركان به اعتقاد آنان در ربوبیت و تاثیر شریك های خدا بودند (اشركوا بالله) در حالی كه شیعه پیامبر و امامان را عباد خدا و برگزیدگان او می داند كه اگر تصرفی در جهان دارند، به امر و اذن و اراده اوست و جز اراده خدا را مؤثر در جهان نمی داند. هر مؤثری تاثیرش به اراده خداست و از خود هیچ قدرتی ندارد و در عرض خدا و شریك او نیست.

2. مشركان خدا را فوق آن می دانستند كه بتوان به او متوجه شد و با او سخن گفت و برای دعا و عبادت و عرض حاجت راهی جز مراجعه به الهه های خود نمی دیدند. آنان به الهه ها متوسل می شدند (نه به خدا) تا الهه ها حاجت آنان را به خدا برسانند (تعبدون من دون الله) ولی شیعه همیشه به خدا متوسل می شود و در محضر خدا به پیامبر و امامان متوسل می شود.

مشركان عرض حاجت به الهه ها می برند تا آنان را به خدا برسانند؛ ولی شیعه حاجت به خدا می برد و در محضر خدا به محبوب های او متوسل می شود تا بدین جهت تقاضایش به اجابت نزدیك تر گردد و بین این دو فاصله بی نهایت است. 

3 . مشركان بر مقرب بودن و شریك بودن الهه های خود هیچ برهان عقلی و وحیانی نداشتند (ما انزل الله بها من سلطان) ولی شیعه دلایل قطعی قرآنی و عقلی بر محبوب و مقرب بودن پیامبر و اهل بیتش دارد.

4. الهه های مشركان چون واقعیت خارجی به عنوان شریك و مقرب درگاه خدا نداشتند  و فقط زاییده ذهن مشركان بودند ( أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا (5) أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئا (6) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُون (7))، از این رو این شریكان توهمی خداوند توان هیچ تاثیری نداشتند (لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا ) ولی پیامبر و اهل بیتش به امر ، اذن و اراده خدا تاثیر در جهان خلقت دارند.

با توجه به این تفاوت ها ، توسل مسلمانان و شیعیان به پیامبر و اهل بیت را شبیه عمل مشركان شمردن ، نشانه نهایت جهل و بی خبری از قران و سنت است.

پی نوشت ها:

1. یوسف (12) آیه 40.

2. آل عمران (3) آیه 151.

3. حج (22) آیه 71.

4. مائده (5) آیه 76.

5. اعراف (7) آیه 37.

6. غافر (40) آیه 73 -74.

7. احقاف (46) آیه 28.

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟
شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود ...

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟

شرك بر دو قسم است:  شرك جلي و شرك خفي :

شرك جلي  به دو مبدأ قائل شدن است، مثل ثنويّه كه به دو مبدأ قائلند، يكي نور و يكي ظلمت، يا يكي يزدان و ديگري اهرمن.

 شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود. (1)

 مرحوم ملكی تبریزی در این مورد می فرماید:

 هر گاه در دل انسان ذره‏اي از محبت به مدح و ستايش و بغض و مذمت باقي مانده باشد، چنين كسي نبايد به خلاصي از جميع وجوه اين شرك اطمينان داشته باشد، زيرا كه اين نوع شرك امري پنهان،  بلكه از هر پنهاني پنهان‏تر است. درباره آن گفته شده كه از اثر پاي مورچه در شب ظلماني بر سنگ سخت پنهان‏تر است.

 از علامات وجود اين شرك در انسان اينست كه اگر كسي او را در حال عبادت ديد ،نشاطش افزون شود. نمي‏گويم اگر كسي او را در حال عبادت ديد، عبادتش را بيش تر كند، بلكه نشاطش زيادتر شود.علامت ديگر اينكه هر گاه عبادت هاي پنهانيش آشكار شود، قلبش احساس راحتي كند. روحش لذت ببرد .چنين گفته شده است. گفته شده كه از نشانه‏هاي وجود اين شرك در وجود انسان اينست كه  به واسطه اعمالش خود را برتر از كساني كه آن اعمال را به جاي نمي‏آورند ببيند. از مردم توقع اكرام و مسامحه در معامله با او داشته باشد.

 از يكي از بزرگان حكايت شده كه قضای نماز سي سال خود را به جاي آورد. علت آن اين بود كه آن بزرگ سي سال نمازش را به جماعت مي گذاشت. هميشه در صف اول بود تا اينكه روزي ديرتر رسيد و نشد كه در صف اول بايستد. از اين امر در نفس خود احساس شرمندگي در مقابل ديگران نمود. به اين نتيجه رسيد  نمازهائي كه در صف اول به جاي آورده، مايه سرور و راحتي نفس او بوده و از اينكه ديگران او را هميشه در صف اول مي ديدند، خوشحال بوده است. همه نمازهائي را كه در اين مدت به جاي آورده بود، قضا نمود.(2)

امام خمینی می فرماید:

كسي كه از توحيد فعلي حق تعالي اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالي مي‏بيند و لا مؤثّر في الوجود را يا برهانا يا عيانا يافته، با چشم بصيرت و قلب نوراني حصر استعانت را نيز حصر حقيقي داند و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند و بنا به گفته اين‏ها، اختصاص محامد به حق تعالي نيز وجهي ندارد، زيرا كه براي ديگر موجودات - بنابر اين مسلك - تصرّفات و اختيارات و جمال و كمالي است كه لايق مدح و حمدند، بلكه احيا و اماته و رزق و خلق ديگر امور مشترك بين حقّ و خلق است.  اين امور در نظر اهل اللّه شرك، و در روايات از اين امور به شرك خفي تعبير شده،  اداره انگشتري براي ياد ماندن چيزي، از شرك خفي محسوب شده است.(3)

در بعضی روایات اعتماد بر اسباب و وسایل را شرك دانسته، امام صادق علیه السلام فرمود:

«أنّ الشّرك أخفي من دبيب النّمل. و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة و شبه هذا؛

  شرك از راه رفتن مورچه پنهان تر است. از جمله شرك گرداندن انگشتري است براي آن كه حاجت خود را از ياد نبرد، و مانند آن».(4)                      

معرفی كتاب:1. أوصاف‏الاشراف؛خواجه نصیر الدین طوسی،2.چهل حدیث امام خمینی.

پی نوشت ها:

1.امام صادق ،شرح‏مصباح‏الشريعة ،مترجم، عبد الرزاق گيلاني و تصحيح رضا مرندي، پيام حق،1377ش،ص 316 .

2.ميرزا جواد ملكي تبريزي‏،أسرارالصلاة ،ص 272،مترجم: رضا رجب زاده، پيام آزادي‏،چ8، 1378 ش‏.

 3.امام خمینی،آداب‏الصلاة،مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني،چ7، 1378 ش،ص  277.

4.شیخ حر عاملی،وسائل الشيعة،آل البیت،قم،1409ق، ج 5، ص 99،باب احكام الملابس، باب 61.

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟
شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود ...

شرك خفی چیست و چه مصادیقی دارد؟

شرك بر دو قسم است:  شرك جلي و شرك خفي :

شرك جلي  به دو مبدأ قائل شدن است، مثل ثنويّه كه به دو مبدأ قائلند، يكي نور و يكي ظلمت، يا يكي يزدان و ديگري اهرمن.

 شرك خفي عبارت از ريا است. مرائي نيز به حكم: «جعل الهه هواه؛هوا و هوس خود را خدایش قرار داده» در حكم مشرك است. در قيامت با ايشان محشور خواهد بود. (1)

 مرحوم ملكی تبریزی در این مورد می فرماید:

 هر گاه در دل انسان ذره‏اي از محبت به مدح و ستايش و بغض و مذمت باقي مانده باشد، چنين كسي نبايد به خلاصي از جميع وجوه اين شرك اطمينان داشته باشد، زيرا كه اين نوع شرك امري پنهان،  بلكه از هر پنهاني پنهان‏تر است. درباره آن گفته شده كه از اثر پاي مورچه در شب ظلماني بر سنگ سخت پنهان‏تر است.

 از علامات وجود اين شرك در انسان اينست كه اگر كسي او را در حال عبادت ديد ،نشاطش افزون شود. نمي‏گويم اگر كسي او را در حال عبادت ديد، عبادتش را بيش تر كند، بلكه نشاطش زيادتر شود.علامت ديگر اينكه هر گاه عبادت هاي پنهانيش آشكار شود، قلبش احساس راحتي كند. روحش لذت ببرد .چنين گفته شده است. گفته شده كه از نشانه‏هاي وجود اين شرك در وجود انسان اينست كه  به واسطه اعمالش خود را برتر از كساني كه آن اعمال را به جاي نمي‏آورند ببيند. از مردم توقع اكرام و مسامحه در معامله با او داشته باشد.

 از يكي از بزرگان حكايت شده كه قضای نماز سي سال خود را به جاي آورد. علت آن اين بود كه آن بزرگ سي سال نمازش را به جماعت مي گذاشت. هميشه در صف اول بود تا اينكه روزي ديرتر رسيد و نشد كه در صف اول بايستد. از اين امر در نفس خود احساس شرمندگي در مقابل ديگران نمود. به اين نتيجه رسيد  نمازهائي كه در صف اول به جاي آورده، مايه سرور و راحتي نفس او بوده و از اينكه ديگران او را هميشه در صف اول مي ديدند، خوشحال بوده است. همه نمازهائي را كه در اين مدت به جاي آورده بود، قضا نمود.(2)

امام خمینی می فرماید:

كسي كه از توحيد فعلي حق تعالي اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالي مي‏بيند و لا مؤثّر في الوجود را يا برهانا يا عيانا يافته، با چشم بصيرت و قلب نوراني حصر استعانت را نيز حصر حقيقي داند و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند و بنا به گفته اين‏ها، اختصاص محامد به حق تعالي نيز وجهي ندارد، زيرا كه براي ديگر موجودات - بنابر اين مسلك - تصرّفات و اختيارات و جمال و كمالي است كه لايق مدح و حمدند، بلكه احيا و اماته و رزق و خلق ديگر امور مشترك بين حقّ و خلق است.  اين امور در نظر اهل اللّه شرك، و در روايات از اين امور به شرك خفي تعبير شده،  اداره انگشتري براي ياد ماندن چيزي، از شرك خفي محسوب شده است.(3)

در بعضی روایات اعتماد بر اسباب و وسایل را شرك دانسته، امام صادق علیه السلام فرمود:

«أنّ الشّرك أخفي من دبيب النّمل. و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة و شبه هذا؛

  شرك از راه رفتن مورچه پنهان تر است. از جمله شرك گرداندن انگشتري است براي آن كه حاجت خود را از ياد نبرد، و مانند آن».(4)                      

معرفی كتاب:1. أوصاف‏الاشراف؛خواجه نصیر الدین طوسی،2.چهل حدیث امام خمینی.

پی نوشت ها:

1.امام صادق ،شرح‏مصباح‏الشريعة ،مترجم، عبد الرزاق گيلاني و تصحيح رضا مرندي، پيام حق،1377ش،ص 316 .

2.ميرزا جواد ملكي تبريزي‏،أسرارالصلاة ،ص 272،مترجم: رضا رجب زاده، پيام آزادي‏،چ8، 1378 ش‏.

 3.امام خمینی،آداب‏الصلاة،مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني،چ7، 1378 ش،ص  277.

4.شیخ حر عاملی،وسائل الشيعة،آل البیت،قم،1409ق، ج 5، ص 99،باب احكام الملابس، باب 61.

آیا در لحظات گناه و غفلت دچار شرك هستیم؟
شرك جلی مثل شرك بت پرستان كه در مقابل خدا بتی را می پرستند. شرك خفی مانند ریا و عدم اخلاص در كار ها است. آنچه در پرسش مطرح شده اگر هم از مقوله شرك تلقی شود...

آیا در لحظات گناه و غفلت دچار شرك هستیم؟

در ابتدا باید اشاره شود كه  دو نوع شرك وجود دارد،:

 شرك جلی  مثل شرك بت پرستان كه در مقابل خدا بتی را می پرستند. شرك خفی مانند ریا و عدم اخلاص در كار ها است. آنچه در پرسش مطرح شده  اگر هم از مقوله شرك تلقی شود شرك اعتقادی نیست چون شرك اعتقادی كه از آن به شرك جلی یاد می شود سبب كفر و خروج از ایمان می شود. انسان در حال معصیت كه بر اثر  وسوسه شیطان و نفس اماره رخ می دهد ممكن است دچار شرك اخلاقی و شرك خفی بشود و این نو ع شرك از باب همان نكته ی است كه در آیه ذیل بدان اشاره شده :" وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ"(1) بیشتر مومنان دچار شرك اند. بدیهی است كه مراد از این شرك، شرك جلی و اعتقادی نیست بلكه شرك خفی است.

پی نوشت ها:

1. یوسف(12) آیه 106.

صفحه‌ها