پرسش وپاسخ

آيا ازدواج موقت تاثير سوء بر زندگي آينده و رفتار با همسراول ندارد؟
پرسشگر گرامي بايد بدانيد صيغه كردن در شرايط فعلي جامعه بسيار ظريف و حساس است و مشكلات احتمالي بسياري دارد، توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نماييم: ...

آيا ازدواج موقت تاثير سوء بر زندگي آينده و رفتار با همسراول ( منظور همسر از ازدواج دايم ) ندارد؟ لطفا توضيح دهيد؟

پرسشگر گرامي بايد بدانيد صيغه كردن در شرايط فعلي جامعه بسيار ظريف و حساس است و مشكلات احتمالي بسياري دارد، توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نماييم:

1ـ ازدواج موقت هر چند پاسخي جزئي به نياز انسان است، ولي در بسياري موارد باعث تشديد غير قابل كنترل نياز جنسي مي گردد.

 تا قبل از تجربه روابط جنسي، كنترل قواي جنسي به مراتب سهل تر از بعد تجربه روابط مي باشد. اين نكته مهمي است كه در صورت عدم توجه به آن، فرد را خواسته يا ناخواسته وارد گرداب غرايز غير قابل مهار مي نمايد. به عنوان مثال يك رابطه كوتاه يك ساعته روزها يا ماههاي متوالي شما را درگير پيدا كردن مورد جديد ازدواج موقت مي نمايد.

2ـ از نظر روانشناختي ازدواج دائم و خويشتن داري همه جانبه در شرايط حاضر، از ازدواج موقت كم حاشيه تر است. چه بسا در صورت عدم امكان ازدواج دائم، خويشتن داري همه جانبه از بسياري جهات از ازدواج موقت براي انسان سهل تر و كم آسيب تر باشد.

3ـ تجربه مراجعان نشان مي دهد ورود در اين عرصه هر چند در ابتدا صد در صد شرعي مي باشد، ولي در ادامه انسان را به وادي هاي غير شرعي (مانند نگاه خارج از چارچوب به زنان به بهانه پيدا كردن مورد، ورود تدريجي در باندهاي غير سالم، تمركز شبانه روزي بر اطفاي غريزه و...) مي كشاند. چه بهتر كه در حد امكان از ورود ناشيانه به اين وادي پرهيز شود.

با توجه به شرايط جامعه بايد مواظب باشيد كه فاش شدن اين ارتباط مي تواند در زندگي آينده ايجاد مشكل فراوان كند  و باعث آبروريزي در خانواده تان شود و مشكل خانوادگي ايجاد كند. هم چنين مي تواند مشكلات ديگري داشته باشد، مانند عادت به اين كار حتي بعد از ازدواج دائم، مقايسه همسر آينده تان با همسر موقت ،و عدم توانايي در ابراز محبت كامل به همسر و ...  لذا ما در شرايط كنوني به هر كسي توصيه به ازدواج موقت نمي كنيم به خاطر حساسيت و ظرافتي كه اين امر دارد.

از طرفي اگرچه ازدواج موقت ثواب دارد و روايات زيادي در اين مورد هست، ولي از جهات ديگري محدويت هايي هست. اسلام اجازه نمي دهد كه قانون ازدواج موقت و يا هر قانون ديگري وسيله اي شود براي هوسراني و هواپرستي يا عاملي گردد براي ايجاد تشنج و چالش در خانواده و سست شدن پايه هاي ازدواج دايم.از اين رو است كه ائمه اطهار عليهم السلام در عين آن كه ازدواج موقت را به عنوان سنت پيامبر اكرم (ص) تبليغ و ترويج مي كردند تا با احياي اين سنت و فرهنگ شدن آن در جامعه جلوي بسياري از فحشا و فسادهاي اخلاقي گرفته شود از سويي ديگر افراد متأهل كه دسترسي به همسر خود دارند را از رفتن به سوي ازدواج موقت نهي كرده اند. به چند حديث در اين خصوص توجه شود.

اول :  علي ابن يقطين مي گويد: از امام موسي بن جعفر (ع)درباره متعه (ازدواج موقت ) سؤال كردم. حضرت فرمود: مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ فَقَدْ أَغْنَاكَ اللَّهُ عَنْهَا(1) «ترا چه به اين كار؟! [مگر تو زن نداري؟ ]  قطعا خداوند ترا با داشتن زن از ازدواج موقت بي نياز كرده است».

دوم :امام صادق (ع) فرمود: ازدواج موقت را رها كنيد آيا شرم نمي كنيد با اين كار مردم شما را افراد شهوتران و وابسته به عورت بدانند بعد خيال كنند همه افراد صالح و نيكوكار شيعه مثل شما هستند؟ (2) 

سوم : امام (ع) به يكي از نمايندگان خود نامه اي نوشت و در آن متذكر شد شما موظفيد سنت و قوانين ديني را اقامه كنيد نكند خودتان را به ازدواج موقت [به بهانه احياي سنت ] مشغول كنيد و زن ها را به عكس العمل وشك وترديد نسبت به دين بكشانيد و با اين كار باعث شويد آن ها نسبت به اهل بيت بدبين شوند و ما را مورد لعن و نفرين قرار دهند.(3)

پس در امر صيغه و ازدواج موقت ،فقط نبايد از يك جهت نگاه كرد ،بلكه هر كسي نمي تواند در هر شرايطي ،دست به اين كار بزند.

براي توضيحات بيشتر با شماره (09640)تماس بگيريد.

پي نوشت ها :

1. الكافي، شيخ كليني، دار الكتب الاسلاميه، تهران ، ش 1365، ج 5، ص 452.

3. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت قم، ج 14، ص 450.

5. همان.

آيا ازدواج موقت آقايون خيانت به همسر تلقي مي شود؟
نه مي توان گفت كه ازدواج موقت براي همه افراد و در همه شرايط و اوضاع خيانت است و نه مي توان گفت براي همه افراد، در همه شرايط جايز و بي اشكال است، ...

آيا ازدواج موقت آقايون خيانت به همسر تلقي مي شود؟

نه مي توان گفت كه ازدواج موقت براي همه افراد و در همه شرايط و اوضاع خيانت است و نه مي توان گفت براي همه افراد، در همه شرايط جايز و بي اشكال است. نكته مهم اين است كه ازدواج موقت براي چه كساني و در چه شرايط و وضعيتي و با چه هدفي تشريع شده است. يكي از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هواپرستي است. قرآن كريم هواپرستي را در رديف بت پرستي قرار داده است. در اسلام آدم « ذوّاق » يعني كسي كه هدفش اين است كه زنان گوناگون را مورد كامجويي و «چشش» قرار دهد ملعون و مبغوض خدا معرفي شده است.(1) بر اين اساس ازدواج موقت با هدف جلو گيري از فساد براي افراد خاصي تجويز شده است. از حضرت امام كاظم(ع) درباره ازدواج موقت سؤال شد، حضرت فرمود:

«هِىَ حَلال مُباح مُطْلَق لِمَنْ لَمْ يُغْنِهِ اللّهُ بِالتَزويجِ فَلْيَسْتَعْفِفْ بِالمُتْعَةِ.. (2)

ازدواج موقت يا متعه به طور مطلق حلال و مباح است. البته براي كسي كه خداوند او را با ازدواج دايم از ازدواج موقت بي نياز نكرده باشد. در ادامه مي فرمايد: و اگر به وسيله ازدواج دايم، از متعه و ازدواج موقت بي نياز شد، در صورتي ازدواج موقت براي او مباح است كه به عللي مانند مسافرت يا بيماري دسترسي به همسر نداشته باشد و يا نتواند از وي لذت جنسي ببرد.»

بنا بر اين ائمه اطهار عليهم السلام در عين آن كه ازدواج موقت را به عنوان  سنت پيامبر اكرم (ص) تبليغ و ترويج مي كردند تا با احياي اين سنت و فرهنگ شدن آن در جامعه جلوي بسياري از فحشا و فسادهاي اخلاقي گرفته شود،  از سويي ديگر افراد متأهل كه دسترسي به همسرخود دارند را از رفتن به سوي ازدواج موقت نهي كرده اند. در روايتي ضمن نهي از ازدواج موقت غير ضروري آمده است: «با رفتن به سمت ازدواج موقت و مشغول شدن با آنان، از همسران خود غافل نگرديد، و باعث نشويد تا همسران تان از شدت ناراحتي كفر بگويند، و از  اين حكم خداوند بيزاري بجويند، و به ما امامان كه تجويز كنندگان ازدواج موقت [براي افراد بي همسر و يا  براي افراد با همسر در شرايط ويژه هستيم] نفرين كنند، و دشنام دهند». (3) و در نتيجه شما با عمل تان باعث شويد كه آنان از ولايت ما محروم گردند. امام صادق(ع) به يكي از نمايندگان خود نامه اي نوشت، و فرمود: شما موظفيد سنت و قوانين ديني را اقامه كنيد. نكند خودتان را به ازدواج موقت [به بهانه احياي سنت ] مشغول سازيد  و زن ها  و همسران تان را به عكس العمل وشك وترديد نسبت به دين بكشانيد، و با اين كار باعث شويد كه آن ها نسبت به ما اهل البيت بدبين شوند،  و ما را مورد لعن و نفرين خود  قرار دهند. (4) 

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، مهرماه 1353، ص 45.

2. محمد تقي مجلسي، روضة المتقين في شرح من لايحضره الفقيه، قم، موسسه فرهنگي اسلامي كوشانبور ، 1406 هـ.ق، ج‏8، ص‏478.

3. شيخ حر عاملى،  وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، 1409 ق، ج 21، ص 23.

4. همان، ج 14، ص 449.

منظور از "خیر الماكرین" در مورد خدا چیست؟
تعبیری كه در پرسش آمده نسبت به ساحت قدس الهی نادرست است. زیرا اسمای الهی توقیفی است . نمی توان اسمی را كه حكایت از نقص دارد، بر خدا اطلاق نمود ...

منظور از "خیر الماكرین" در مورد خدا چیست؟

قرآن كریم فرمود :وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ(1). ولی تعبیری كه در پرسش آمده نسبت به ساحت قدس الهی نادرست است. زیرا اسمای الهی توقیفی است . نمی توان اسمی را كه حكایت از نقص دارد، بر خدا اطلاق نمود(2).

 نقشه‏هاي خدا بر نقشه‏هاي همه پيشي مي‏گيرد، چرا كه آن ها معلوماتي اندك و محدود دارند و علم خداوند بي پايان است. آن ها براي پياده كردن طرح هاي خود قدرت ناچيزي دارند در حالي كه قدرت او بي پايان است. در نتیجه مراد از مكر الهی طرح و راهكار الهی است، زیرا " مكر" در لغت‏عرب با آنچه در فارسي امروز از آن مي‏فهميم ،تفاوت بسيار دارد" در فارسي امروز مكر" به نقشه‏هاي شيطاني و زيان بخش گفته مي‏شود، در حالي كه در لغت عرب هر نوع چاره‏انديشي را" مكر" مي‏گويند كه گاهي خوب و گاهي زيان‏آور است.

در كتاب مفردات" راغب" مي‏خوانيم: المكر صرف الغير عما يقصده؛ مكر اين است كه كسي را از منظورش باز دارند" (اعم از اينكه منظورش خوب باشد يا بد).

در قرآن مجيد نيز گاهي" ماكر" با كلمه" خير" ذكر شده مانند:" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ" (خداوند بهترين چاره‏جويان است)بنا بر اين منظور از آيه مورد بحث  كه" مكر" را به خدا نسبت مي‏دهد. اين است كه دشمنان" مسيح" با طرح هاي شيطاني خود مي‏خواستند جلو دعوت الهي را بگيرند. اما خداوند براي حفظ جان پيامبر خود و پيشرفت آيينش تدبير كرد و نقشه‏هاي آن ها نقش بر آب شد.

پی نوشت ها:

1.آل عمران (3) آیه 54 .

2 .حسن زاده آملی ، كلمه العلیا در توقفیت اسما ،ص21 ،نشر دفتر تبلیغات اسلامی ،قم، 1371 ش؛ تفسير نمونه، ج‏2، ص 567 ،نشر دار الكتب اسلامیه تهران، بی تا . 

آیا "ستار العیوب" بودن خداوند در آن دنیا هم مصداق دارد؟
انسان از نقايص و عيوب خود ناراحت و غمگين مي شود چرا كه فطرتاً كمال طلب است و نقص و عيب در مقابل كمال است؛ لذا انسان فطرتا دوست دارد كه كامل باشد و ديگران نيز...

آیا "ستار العیوب" بودن خداوند در آن دنیا هم مصداق دارد؟

انسان از نقايص و عيوب خود ناراحت و غمگين مي شود چرا كه فطرتاً كمال طلب است و نقص و عيب در مقابل كمال است؛ لذا انسان فطرتا دوست دارد كه كامل باشد و ديگران نيز او را به وصف كمال بشناسند و چون اين حس فطري ، ريشه در روح دارد در همه عوالم وجود خواهد داشت، در عالم طبيعت بسياري از نقايص و عيوب روحي و اخلاقي انسانها در پشت پرده عالم ماده پنهان است و خداوند متعال آن را از بسياري از مردم پنهان كرده است؛ حتي از برخي از روايات استفاده مي شود كه بسياري از قبايح انسان مؤمن از برخي از فرشتگان نيز مستور است. امام صادق(ع) فرمودند: «هيچ مؤمني نيست مگر اينكه صورتی مثالی در عرش دارد وقتی شخص مشغول ركوع و سجود و مانند آن می شود صورت مثالي او نيز در عرش مشغول همان اعمال مي شود و در اين هنگام ملائك او را در عرش مي بينند و بر او صلوات مي فرستند و استغفار مي كنند و زماني كه بنده مؤمن مشغول گناه مي شود، خدا بر صورت مثالي او پوششي مي افكند تا ملائك مطلع نشوند و اين است تأويل « يا من اظهر الجميل و ستر القبيح». (1)

همين طور از روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال گناهان توبه كنندگان را هم در دنيا و هم در آخرت مي پوشاند. امام صادق(ع) فرمودند: « زماني كه بنده توبه نصوح كند خدا او را دوست مي دارد پس عيوب او را در دنيا و آخرت مي پوشاند. راوي از امام مي پرسد: خدا چگونه مي پوشاند؟ امام مي فرمايند: خدا گناهان او را از ياد دو ملكي كه گناهان او را مي نويسند، مي برد و به اعضای او وحي مي كند كه گناهان او را كتمان كنيد و وحي مي كند به اماكن زمين كه كتمان كنيد آنچه را كه از گناه در شما انجام مي داد، پس او خدا را ملاقات مي كند در حالي كه هيچ چيزي نيست كه بر گناه او شهادت دهد». (2)

از اين گونه روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال نسبت به مؤمنان هم در دنيا و هم در آخرت ستارالعيوب است. اين در صورتی است كه جرم و گناه و بی حيايی انسان از حد نگذرد و از ستار بودن خداوند سوء استفاده نكند ولي آن گاه كه بنده خدا از ستاريت خدا مغرور شود و حرمت شكني را از حد بگذارند و به خصوص شروع به ريختن آبروي بندگان كند، در اين حالت بعيد نيست كه خدا نيز پرده از كار او بردارد و او را رسوا كند و البته در آخرت به طور حتم پرده از كارهايش برداشته خواهد شد. در طول تاريخ افراد زيادی بوده اند كه طشت رسوايی آنها از پشت بام بر زمین افتاده و رسوای خاص و عام شده اند و اين چيزی جز عكس العمل افراط و زياده روی در اعمال بدشان نبوده است.

 در واقع اين خود شخص است كه با زير پا گذاشتن همه حدود و افسار گسيختگی كامل پرده ستاريت خدا را كنار مي زند و خود را رسوا مي كند. بنا بر اين در عين اينكه آخرت يوم تبلي السرائر است و اسرار در آن روز فاش مي شوند؛ ولي گناهان مؤمنان مكتوم مي ماند و خدا آن را حتي از ملائك نيز مخفی مي كند واين خود پاداشی برای مومنان است؛ حتي از برخي روايات استفاده مي شود كه خداوند متعال بعد از ورود مؤمنان به بهشت، گناهان گذشته آن ها را از يادشان مي برد تا از شرمندگي آن آزار نبينند و گوارايی و شيرينی بهشت در كام آن ها تلخ نگردد.

پی نوشت ها:

1.مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج54 ص354.

2.كليني، محمد بن يعقوب، الكافی،دار الكتب الاسلاميه،تهران، 1365ش، ج2، ص430 و 431.

اكنون برای خواندن و نامیدن الله مناسب و شایسته است یا نه؟
در ابتدا باید اشاره شود كه، برای زرتشتیان آتش خدا نیست ، بلكه آنان آتش را واسطه ای در مقام عبادت خدا می دانند . آن ها هم خداوند را به نام یزدان می شناسند ...

در زمان قدیم وقتی ایرانیان آتش پرست بودند به آن نام های مختلف داده بودن مانند خدا-ایزد-یزدان-پروردگار وغیره... ولی بعد از گرویدن به اسلام به الله یكتا ایمان آوردند و فقط او را كه همه صفاتش بر ما آشكار است می پرستند. آیا به كاربردن اسم های(خدا- ایزد_یزدان و...) كه قبلا به یك چیز غیر از الله اطلاق می شد. اكنون برای خواندن و نامیدن الله مناسب و شایسته است یا نه؟از طرفی این نامها در زمانهای مختلف و دوره های متعدد به اشخاص عادی و پادشاهانی نسبت داده می شده مثلا كوروش كبیر خدا می گفتند.

 در ابتدا باید اشاره شود كه، برای زرتشتیان آتش خدا نیست ، بلكه آنان آتش را واسطه ای در مقام عبادت خدا می دانند . آن ها هم خداوند را به نام یزدان می شناسند چه این كه بت پرست ها نیز به خدای خالق هستی باور دارند. ولی بت را به عنوان نماد خدا می پرستند تا از طریق آن به گمان خود به خدا نزدیك شود. لذا در قرآن آمده است «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی »(1)ما آن را نمی پرستیم مگر برای این كه ما را به سوی خدا نزدیك كند. بنا براین معلوم می شود

؛ همه آنان كه به خداوند معتقدند و از اساس وجود خدا در عالم را انكار نمی كنند و در اصل تمایل و گرایش و پرستش خدا مساوی اند ، اما متاسفانه در شناخت و تعیین اینكه خدای حقیقی چیست و كیست دچار مشكلند .بنابراين باید توجه داشت كه

 اولا: بنا به نوشته برخی از اهل تاریخ زردشت خود آتش را نمی پرستیده و بر آن عقیده ای كه پیشینیان و نیاكان او در باره این عنصر مقدس داشته اند نبوده است . معتقدات او با آن چه بعدها آتش پرستان اخیر عنوان كرده اند، اختلاف دارد. او آتش را فقط یك رمز قدوسی و نشانی گران بها از اهورامزدا می دانست كه به وسیله او به ماهیت و عصاره حقیقت علوی خداوند دانا پی می توان برد.(2)

بنا بر این آن چه امروزه با طول و تفصیل به عنوان  آیین زرتشت مطرح می شود، ریشه در تاریخ كهن زرتشت ندارد و در زمان های بعد به این آیین افزوده اند.

ثانیا: آنچه در آموزه های اسلامی به الله رب  خالق  ومانندآن آمده در زبان فارسی به خدا یزدان پروردگار آفریدگار و مانند آن یاد می شود و در زباهای دیگر به الفاظ دیگر گفته می شود و این مسله مربوط به   زبان است و ربطی به آیین پیشین  و باستانی ندارد و اگر به فرض آیین زردشت هم نبودی امروزه فارسیان از الله تعالی به همان الفاظ یاد می كردند. و این اطلاق هیچ محذوری ندارد . اما اینكه كسی كورش و امثال او را خدا خوانده است این تعبیر ناصواب است .

 

پی نوشت ها:

1.زمر(39)،آیه 3.1.

2.جان بی ناس،. تاریخ جامع ادیان، ص 463.نشر نی تهران 1373 ش.

حقیقت اسم اعظم چیست؟
امام باقر علیه السلام فرمود: اسم اكبر خدا هفتاد و سه حرف است و خداي تعالي از همه آن حروف به يك حرف از خلق خود محجوب شده و در نتيجه كسي نمي‏داند آنچه را كه در...

آیا در روایات ما آمده است كه اگر كسی به حقیقت اسم اعظم پی ببرد فعال مایشاء می شود؟  مگر اینطور نیست كه همه اسامی خداوند اعظم هستند پس حقیقت اسم اعظم چیست؟

همان طور كه اشاره كردید "اگر" كسی به حقیقت اسم اعظم پی ببرد، دعایش مستجاب شده و به قول خودتان فعال ما یشاء می شود. این "اگر"حرف بسیاری در آن است كه به هزاران شرط از "اگر" بودن خارج می شود و باید گفت جز اولیاء خاص الهی كسی دیگر اطلاعی از اسم اعظم الهی ندارد و البته از ایشان نیز حرف یا حروفی پنهان مانده است.

 در حدیثی از امام صادق(ع) وارد شده است:

 "وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أَعْطَي اللَّهُ مُحَمَّداً اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حَجَبَ عَنْهُ حَرْفاً وَاحِداً"(1) یعنی اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است كه خدای متعال به رسول خدا (ص) هفتاد و دو حرف آن را اعطا كرد و از او یك حرفش را پنهان كرد. و آن یك حرف كلید معمای هستی و نشان دهنده تفاوت اصلی در مرتبت میان خالق و مخلوق است.

و باز در تایید این سخن، حدیثی از امام باقر (ع) نقل می شود. ایشان فرمود: اسم اكبر خدا هفتاد و سه حرف است و خداي تعالي از همه آن حروف به يك حرف از خلق خود محجوب شده و در نتيجه كسي نمي‏داند آنچه را كه در نزد اوست، و هفتاد و دو حرف آن را به آدم داد. و از آدم به ساير انبيا به طور توارث رسید.(2)

پس،سادگی است اگر بپذیریم. چون انسان دارای مقامی عالی در جهان خلقت است به همین دلیل باید از همه اسرار عالم خصوصا اسم اعظم الهی اطلاع داشته باشد و جهان مشحون از اسرار غیب را در آیینه معرفت خویش مشاهده كند كه این شهود برای نوع بنی بشر امكان ندارد، چون پرده های جهل و گناه و مشاغل دنیا، مانع انعكاس آن اسرار در دیدگان است و اشاره كردیم مقام آگاهی از اسماء و صفات و نیز اسم اعظم الهی در حد توان و ظرفیت،مخصوص اولیاء خاص خدای متعال است و سر انجام یك حرف برای همیشه پنهان می ماند و هرگز كشف نخواهد شد.

اما این كه در سوال مطرح كردید كه تمامی اسماء الهی اسم اعظم اند. این خود توجیه عرفانی خاص خود را دارد كه اسماء و صفات الهی، چون عین ذات مقام ربوبی اند، پس در تجلی و عرفان، همه عین هم اند و هیچ كدام را بر دیگری پیشی نیست، در نتیجه هر اسمی می تواند مقام اعظم الهی را نمایان كند.

آن چنان كه از رسول گرامی اسلام (ص) در مورد اسم اللَّه الاعظم سوال شد، حضرت فرمود: "كل اسم من أسماء اللَّه أعظم، ففرّغ قلبك عن كل ما سواه، و ادعه بأي اسم شئت،فليس في الحقيقة للَّه اسم دون اسم بل هو اللَّه الواحد القهار".(3)

یعنی: هر اسمي از اسماي الهي،اعظم است؛ پس قلب خویش را از غیر خدا خالي كن (و تمام توجهت به حق باشد) . خدا را به هر اسمي كه مي‏خواهي بخوان. براي خدای متعال اسمي متفاوت با اسم دیگر نیست، بلكه او خداوند واحد قهار است.

به هر حال تمامی اسماء و صفات خدا مظهر تجلی اسرار اند، اما به دور از تعابیر عرفانی و در مقام تجلی میان آن ها اسمی وجود دارد كه اعظم اسمای الهی و به تعبیر عرفانی ام الاسماء یا اسم اعظم است.

مطابق با روایات، خدای متعال هزار اسم دارد كه مجموع آن، هم در قرآن و هم در دعاها از جمله دعای جوشن كبیر آمده، یكی از آن ها اسم اعظم خدا است. اما این اسم كدام است، جز ائمة اطهار سلام الله علیهم اجمعین، كسی از آن اطلاعی ندارد، گر چه در برخی از روایات آمده است، اسم اعظم خدا  " الله "می باشد كه در بیش تر آیات و سوره ها آمده است.

البته وارد شده است اسم اعظم از مقوله لفظ نیست و اگر پاي الفاظ به میان آمده، اشاره به حقایق و محتواي این الفاظ است و باید معاني این الفاظ در جان آدمي نهادینه شده تا آراسته به این معاني گردد و به مرحله‏اي از كمال برسد كه دعاي او مستجاب و حتّي تصرف او در موجودات تكویني به فرمان خدا نافذ گردد.(یعنی فعال ما یشاء شود)

علامه در این باره نیز توضیح داده است:

در ميان مردم شايع شده كه اسم اعظم اسمي است لفظي از اسماي خداي تعالي كه اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب مي‏شود، و در هيچ مقصدي از تاثير باز نمي‏ماند. و چون در ميان اسماء حسناي خدا به چنين اسمي دست نيافته و در اسم جلاله (اللَّه) نيز چنين اثري نديده‏اند معتقد شده‏اند به اينكه اسم اعظم مركب از حروفي است كه هر كس آن حروف و نحوه تركيب آن را نمي‏داند، و اگر كسي به آن دست بيابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در مي‏آيند. و به نظر اصحاب عزيمت و دعوت، اسم اعظم داراي لفظي است كه به حسب طبع دلالت بر آن مي‏كند نه به حسب وضع لغوي، چيزي كه هست تركيب حروف آن بحسب اختلاف حوايج و مطالب مختلف مي‏شود، و براي بدست آوردن آن، راه های مخصوصي است كه ابتدا حروف آن، به آن روش ها استخراج شده، سپس آن را تركيب نموده و با آن دعا مي‏كنند، و تفصيل آن محتاج به مراجعه به آن فن است.(4)

ایشان در ادامه نوشته است:

نام‏هاي خدای متعال عموماً و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستي و وسایط و اسباب نزول فیض در این جهان موثر است، ولي تأثیر آن، مربوط به حقایق این اسماء است، نه الفاظي كه دلالت بر آن مي‏ كند و نه به معاني متصوره در ذهن. بلكه معناي اين تاثير اين است كه خداي تعالي كه پديد آورنده هر چيزي است، هر چيزي را به يكي از صفات كريمه‏اش كه مناسب آن چيز است و در قالب اسمي است، ايجاد مي‏كند، نه اينكه لفظ خشك و خالي اسم و يا معناي مفهوم از آن و يا حقيقت ديگري غير ذات متعالي خدا چنين تاثيري داشته باشد.(5) 

نتیجه این كه: حرف و سخن در این باره بسیار است كه اسم اعظم الهی چیست؟ آیا لفظ خاصی است یا تركیب الفاظ است و یا این كه اسم اعظم لفظ نیست و معنایی باطنی است و ...تحلیل ها متفاوت است و نیز روایات زیادی كه هر كدام تفسیری خاص به خود در تبیین اسم اعظم الهی ارائه شده است كه بیان آن از حد چند كتاب هم فراتر می رود. علاوه بر این، با توضیحات بالا، پاسخ دیگر سوالات نیز داده شد.

پی نوشت ها:

1. مجلسی محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، چاپ مكرر، ج‏27، ص 26 .

2. طباطبایی محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏6، ص 363.

3. مصطفوی حسن، ترجمه مصباح الشريعة منسوب به امام صادق سلام الله علیه، تهران، انتشارات انجمن حكمت و فلسفه ایران، سال 1360 ه ش، چاپ اول، ص 79

4. تفسیر المیزان پیشین، ج‏8، ص 464.

5، همان، ص 465.

چهار ركن توحید كدام است؟
در ابتدا باید گفت بر اساس روایات مراد از اركان چهار گانه توحید همان است كه در ذكر نورانی «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاّ الله والله أكبر» آمده است...

چهار ركن توحید كدام است؟

در ابتدا باید گفت   بر اساس روایات  مراد از  اركان چهار گانه  توحید  همان  است كه در ذكر نورانی «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاّ الله والله أكبر» آمده است واز این رو شكل بیت المعمور كه در واقع تجلی همان ذكر است ،چهار ضلعی شده است .چه این كه كعبه هم كه چهار ضلع دارد به دلیل آن است كه بیت المعمور چهار ضلع دارد. (1)

پس اركان چهار گانه توحید  در ذكر یاد شده اشاره شده  و  عارف سترگ معاصر امام خمینی در تبین این مسله سخن شنیدنی دارد وگفته است  :

ركن اول «تسبیح» است. و آن، پرستش خدا است، كه از مقامات والا است. و بنده باید در تمام عبادات متوجّه آن باشد و قلب خود را وقف توصیف و ثناجویی حق كند.

گمان نكند كه عبد میتواند حق عبودیّت را به جا آورد. «عنقا شكار كس نشود، دام بازگیر» از این جهت گفتهاند كمال معرفت اهل عرفان، عجز خویش است.

آری چون رحمت واسعه خدا شامل حال ما بندگان ضعیف است، به رحمت خود، ما بیچارگان را توفیق خدمت داده، و این از بزرگترین نعمتها است كه اهل معرفت و اولیا ، قدر آن را به قدر معرفت خود میدانند، اما ما بازماندگان از هر مقام و منزلت و محرومان از هر كمال و معرفت، به كلّی از آن غافلیم، و دستورهای خدا را، كه بالاترین نعمت است، تكلّف و سخت میدانیم و با كسالت به آن عمل میكنیم،و از این جهت از نورانیّت آن محروم و محجوبیم.

ركن دوم «تحمید» (ستایش) است. و آن، مقام توحید فعلی است كه مناسب حال قیام و قرائت در نماز است.

ركن سوم «تهلیل» است. و اعتراف به اینكه فقط خواست خدا عملی و مؤثر است و هیچ موجودی به خودی خود، قدرت و اختیاری ندارد، بلكه خدا به او داده است.

«تهلیل» نتیجة مقام «تحمید» است، پس، گویی سالك میگوید كه چون جمیع ستایشها منحصر در حق است، پس عبودیت و پرستش نیز منحصر به او میشود، و او معبود میگردد و بتها همه شكسته میشود.

ركن چهارم «تكبیر» است. و معنای آن، برتر بودن خدا از هر وصف و صفت است، چنان كه در ذهن نمیگنجد.(2)

 

پینوشتها:

 

1. محمد باقر مجلسی ،بحار ، نشر دار الكتب ا لاسلامیه،  ج96 ، ص57

2.  اما خمینی  آداب الصلاة، امام خمینی، نشر موسسه اثار  امام 1378 ش ص 373.

با وجود شرور و بدی ها قائل به وحدانیت خداوند باید بود؟
اعتقاد ما بر اين است كه اتفاقات عالم هستي اعم از خير و شر (به ظاهر شر) تمامي از افعال يك خالق متعال مي باشد. اما در مقابل شبهاتي مطرح مي شود. مانند آنكه ...

چگونه با وجود شرور و بدی ها در عالم ـ مثلا حكومت حاكمان فاسد ـ و غلبه آنها بر خوبی ها، قائل به وحدانیت خداوند باید بود؟

اعتقاد ما بر اين است كه اتفاقات عالم هستي اعم از خير و شر (به ظاهر شر) تمامي از افعال يك خالق متعال مي باشد. اما در مقابل شبهاتي مطرح مي شود. مانند آنكه چگونه از خير محض شر صادر مي شود و به عبارتي چگونه امكان دارد از يك پروردگار ، هم خير صادر شود و هم شر؟...

چينش اين عالم به گونه اي است كه موجودات آن از هم گسسته و مستقل نيستند، بلكه اگر تك تك اجزاي اين عالم را بررسي كنيم در مي يابيم كه تمام آن نظير حلقه هاي يك زنجير چنان به هم پيوسته هستند كه يك نظام آفرينشي زيبا را شكل داده اند؛ آن بوته گلي كه در گلدان گذاشته شده آن درختي كه در باغچه سبز شده، آن بچه اي كه در گهواره قرار گرفته، و همه چيزهايي كه دور و برمان هستند، چگونه به وجود آمده اند؟ مثلاً يك بوته گل، آيا بدون اين كه ما به آن آب بدهيم سبز مي شود؟

 پس بقاء اين بوته گل به آبي بستگي دارد كه ما به آن داده ايم، و بدون آن تخمي كه كاشته شده يا نشائي كه غرس شده اين گل به وجود نمي آمد؟ خود اين گل از اكسيژن و يا از گازهاي ديگري كه در هوا موجود است استفاده مي كند و اگر اينها نباشند اين گل نمي تواند به وجود خودش ادامه دهد و البته وجود اين گل به نوبه خود نيز در تغيير هوا مؤثر است؛ يعني نسبت گازها را تغيير مي دهد؛ اگر اكسيژن مي گيرد، اكسيژن كم مي شود و اگر گازهاي ديگري را مي گيرد اكسيژن بالا مي رود؛ پس همين گل با هواي مجاورش در ارتباط است نه هوا مستقل از اين بوته گل است و نه اين گل مستقل از هوا است. همين رابطه بين حيوانات ديده مي شود.

حتي اگر سراغ موجودات بي جان برويم مي بينيم هر پديده اي در اثر فعل و انفعال پديده قبلي به وجود آمده است و به نوبه خود در پديده هاي اطراف خود اثر مي گذارد و ماده پيدايش پديده هاي بعدي مي شود؛ خورشيد بر آب مي تابد آب بخار، بخار ابر، و ابر باران مي شود و زمين هاي مستعد از اين باران، گل و هزاران نعمت ديگر به بار مي آورند و البته زمين هايي كه استعداد جذب خود را از دست داده اند از اين باران، سيلي ويران كننده مي سازند. اين نظامي است كه بر اين جهان حكم فرما است؛

نظام همبستگي و تأثير و تأثر و اين چيزي است كه احتياج به برهان فلسفي ندارد، هر كس به اندازه معلومات خود مي تواند اين نوع ارتباط و زيبايي وحدت نظام را بشناسد. البته هر قدر معلومات ما دقيق تر و وسيع تر باشد به عمق اين همبستگي و نيكويي نظام آفرينش بيشتر پي مي بريم؛ بنابراين نمي توان گفت در اين دنيا چند خدا وجود دارد؛ مثلاً گفت آب و باران خدايي و سيل و زلزله خدايي ديگر دارد. مگر سيل چيست؟ بله اگر سيل و زلزله از نظامي و باران و تابش نور خورشيد و گردش آن و … از نظامي ديگر تبعيت مي كرد و آن ها محكوم دو نظام بودند مي توانستيم چنين حرفي را بپذيريم.

بر اين اساس عالم در مجموع خير بوده به گونه اي كه جنبه خير آن بر جنبه شر غلبه دارد و همگي مي تواند از منشأيي واحد و مطابق نظام علي و معلولي نشات گيرد در واقع سنت خداي واحد در اين عالم بر آن تعلق گرفته كه هر امري از طريق اسباب و علل عادي خود محقق شود. آن چنانكه از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود" أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً "َ(1) خدا خودداري و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براي هر چيزي سبب و وسيله‏اي قرار داد."

خداوند براي امور مختلف از جمله سلطه حاكمان زور و ...، علل و اسباب متعددي قرار داده است. لذا ممكن است گروهي با زور و فريب، ملتها را از مسير اصلي خارج كرده و خود به عنوان حامان مستبد قدرت را به دست گيرند و  در نتيجه سلطه حاكمان شر بيشتر از حاكمان خير باشد و چه بسا با روند صحيح و خواست و اراده ملتها اين امر تغيير كرده و سلطه حاكمان خير بيشتر باشد. آن چنانكه در سال هاي اخير اراده برخي ملتها بر اين امر تعلق گرفته است. 

در نتيجه اولاً فرض پذيرش غلبه سلاطين جور و شرور آنها، به معناي غلبه شرور در كل وقائع عالم نيست تا اين امر دليل بر دو خالق باشد. ثانياً مطابق آنچه بيان شد امور به ظاهر شر در عالم از جمله سلطه حاكمان جور، دلائل و اسباب خاص خود را داشته كه با خداي واحد تنافي ندارد.

پي نوشت:

1. شيخ كليني، الكافي، چ اسلاميه، بي تا، بي چا، ج 1، ص 184.

چه نیازی به عبادت و پرستش ما دارد؟
ما انسان‌ها كه یكی از مخلوقات خداییم. سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و... كه با نبود یكی از این‌ها قادر به ادامه ...

با توجه به اینکه خداوند كامل است چه نیازی به عبادت و پرستش ما دارد؟

خداوند غنی و بی نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او  : «ای مردم!  همگی نیازمند به خدایید. تنها خداوند است كه بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)  . بنابر این خداوند بی نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است كه همه نیازهای مخلوقاتش را بر طرف میكند.

 ما انسانها كه یكی از مخلوقات خداییم. سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و... كه با نبود یكی از اینها قادر به ادامه حیات نیستیم. چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه  نیازمندی ها به وسیله آب و هوا و غذا و. .. بر طرف میشود كه خدای مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف كرده است. خدای حكیم و مهربان است كه به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر میكند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.

یكی از نیازهای ما نیازهای روحی است ،مثل احتیاج به محبت. از این رو بچههایی كه در خانواده خود احساس كمبود محبت كنند، دچار اختلالات روحی و روانی میگردند. یكی از نیازهای واقعی و اساسی روح بشر  عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را برای تكامل آفریده است . تكامل جز از راه عبادت و بندگی به دست نمیآید.

بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلكه ما محتاج به عبادت هستیم كه با بندگی او به نعمتهای جاودان نایل شویم: « هر كسی كفر ورزد و حج را ترك كند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».(2)

در آیه دیگر فرمود : «كسی كه جهاد و تلاش كند ، برای خود جهاد میكند؛ چرا كه خداوند از همه جهانیان بی نیاز است». (3)

در جای دیگر میفرماید: « كسی كه عمل صالحی به جا آورد ، به سود خود به جا آورده، و كسی كه كار بدی انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوی پروردگارتان باز میگردید».(4)

در آیه دیگر فرمود: «كسی كه پاكی گزیند، به نفع خود او است».(5)

پس خداوند نیازی به پرستش ما ندارد . عبادات ما فایده ای به حال او نخواهد داشت ،چنان كه ترك عبادت ما هیچ زیانی به او وارد نمی سازد ؛ بلكه فوائد ظاهری و باطنی عبادات مستقیم و غیر مستقیم به خود ما می رسد ؛ فوائد مستقیم آن مانند آرامش روحی وارضای نیاز به پرستش و...  فوائد غیر مستقیم  در رسیدن به كمال روحی و باطنی است كه هدف خلقت انسان ( هدف فعل) محسوب می شود . در نتیجه مستلزم سعادت و نجات ما در دنیا و آخرت خواهد بود .

در یك چارچوب منطقی می توان گفت :

1. غیر از خداوند كمال مطلقی نیست.

2. جز در سایه ارتباط با كمال مطلق، استكمال(فرایند كامل شدن) حاصل نمی‏شود.

3. ارتباط با كمال مطلق، راه ویژه‏های خود را دارد كه خداوند بهترین آن ها را در قالب عبادات بیان كرده است.

در نتیجه روشن می‏شود كه از غیر راهكار معین عبادت و پرستش خداوند، رسیدن به كمال حقیقی و سعادت ابدی ممكن نخواهد بود.

 

پینوشت‏ها:

1. فاطر (35) آیه15.

2 .آل عمران (3) آیه97

3 .عنكبوت (28) آیه 6.

4 .فجر (89) آیه 27-30.

5 .ذاریات (51) آیه 56.

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟
از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای ...

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟

از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای پیام رسانی می باشد كه باید این هدف با استفاده از راه كارهای موجود مانند : دعوت و تبیین مفاهیم و معارف اسلامی در جهان معرفی و تبیین فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی صورت گیرد. بدینسان ، معنای صدور انقلاب كشور گشایی و سلطه جویی و تسلط بر كشور های دیگر نیست .

امام خمینی (ره ) در مقام تبیین معنا و مفهوم صدور انقلاب اسلامی تصریح می كنند : ما از اول گفتیم می خواهیم انقلابمان را صادر كنیم. صدور انقلاب به لشكركشی نیست ؛ بلكه می خواهیم حرفمان را به دنیا بزنیم كه یكی از آن مراكز، وزارت امور خارجه است كه باید مسائل ایران و اسلام و گرفتاریی هایی كه ایران از شرق و غرب داشته است، به دنیا برساند و به دنیا بگوید كه می خواهیم این گونه عمل كنیم. (1)

 همو فرمود : « صدور انقلاب صدور تجاوز و جنگ و به معنای گرفتن زمین های دیگران نیست ... صدور انقلاب به معنای صدور پیام و صدور رسالت انقلاب است. صدور ارزش هایی مانند استقلال، عدم وابستگی، خودكفایی، خصلت های انسانی پاك، ایمان، شرف، افتخار و حمایت از مستضعفان و ... » . (2)

 همچنین امام خمینی (ره ) در جایی دیگر به منظور جلوگیری از هرگونه برداشت غلط از معنای صدور انقلاب خاطر نشان می سازند كه معنی صدور انقلاب ما این است كه این بیداری اسلامی در همه ی ملت ها ایجاد شود و صدور انقلاب با زور و كشورگشایی نیست؛ بلكه در پرتو اسلام و اخلاق اسلامی است ".

این كه می گوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود این معنی غلط را از آن برداشت نكنند كه ما می خواهیم كشورگشایی كنیم . ما همه ی كشورهای مسلمین را از خودمان می دانیم . همه ی كشورها باید در محل خودشان باشند. ما می خواهیم این چیزی كه در ایران واقع شد و این بیداری كه در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرت ها فاصله گرفتند و دست آن ها را از مخازن خودشان كوتاه كردند این در همه ی ملت ها و در همه ی دولت ها بشود . آرزوی ما این است... ". (3)

مقام معظم رهبری نیز با اشاره به ضرورت شناسایی مفاهیم جدید انقلاب و عرضه ی آن ها به مشتاقان و طالبان حقیقتی در سطح جهان می فرمایند : " انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مفاهیم بكر و تازه ای در دنیا دارد . مفاهیمی دارد كه اگر چه مشتركاتی با دنیا دارد اما اختصاصاتی دارد كه این را از شبیه خودش در مكاتب گوناگون و جریان های فكری و نحله های فكری دنیا جدا می كند؛ باید آن را در بیاوریم و پایش هم بایستیم و بیان كنیم . " (4) همچنین مقام معظم رهبری بااشاره به ویژگی های انقلاب اسلامی و ضرورت پیام رسانی و ابلاغ ارزش های انقلاب می فرمایند : " انقلاب دو جهت داشت : یك جهت مبارزه با استبداد داخلی و حكومت فاسد وابسته ای كه مردم و كشور را بدبخت و بیچاره كرده بود؛ انقلاب می خواست كشور و ملت را نجات دهد؛ مردم در دامن اسلام  اداره شوند و حكومت اسلامی باشد.

 جهت دیگر وجهه ی سخن و پیام نو برای دنیا و بشریت است ؛ این چیزی است كه دنیا را به خود جذب كرد و الا فلان متفكر اروپایی یا غربی یا آفریقایی یا آمریكای لاتین كه امام و انقلاب و نظام اسلامی و حركت مردم را ستایش می كند او كه داخل كشور ما نیست تا از حكومت چیزی فهمیده باشد. پیام جهانی و انسانی اسلام است كه او را به ستایش وادار می كند. جنبه ی دوم بسیار مهم است ؛ ما باید بتوانیم این را بیان كنیم ". (5)

نكته قابل توجه این است كه:

شخصیت های جهانی نیز - ضمن اعتراف به ویژگی های انقلاب اسلامی - خواستار معرفی آن شده است، چنانكه روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی در یكی از مقالات خود انقلاب اسلامی ایران را این چنین توصیف می كند :

" به راستی انقلاب اسلامی كه امام خمینی (ره ) آن را رهبری كرد به هیچ یك از انقلاب هایی كه در قبل بر پا گردیدند، شبیه نیست. در طول تاریخ، انقلاب هایی بودند كه به هدف تغییر نظام سیاسی برپا گردیدند. انقلاب های اجتماعی هم در جهان رخ داده است و نشانگر خشم فقرا علیه اغنیا بود. انقلاب های ملی هم خشم خود را علیه استعمارگران و غاصبان خالی كردند. اما انقلاب اسلامی ایران نیز دارای تمامی این انگیزه ها بود.

این انقلاب علاوه بر موضوعاتی كه گفته شد، دارای معانی جدیدی بود كه نه فقط حكومت سیاسی اجتماعی استعماری را سرنگون كرد؛ بلكه مهم تر از آن تمدن و جهان بینی خاصی را كه در مقابل دین علم شده بود، واژگون ساخت ". (6)

درباره صدور انقلاب به منابع زیر مراجعه فر مایید:

پی نوشت ها :

1 . صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی (ره) كاظم ابراهیمی، ص60-61 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

2. صحیفة نور امام خمینی ، ج 19، ص 242، (سخنرانی امام در تاریخ 11/8/1364).

3. همان، ج 13، ص 127، (سخنرانی امام درتاریخ  28/7/59 13).

4 . بيانات مقام معظم رهبري ،مورخ 17/11/1380 .

5 . بيانات مقام معظم رهبري، مورخ 17/11/80 13. (در ديدار با اعضاي شوراي عالي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي).

6. نشریه شما، مورخ 10/10/1377 .

صفحه‌ها