پرسش وپاسخ

اهل‌بیت علیهم‌السلام به کاشت و نگهداری از درخت سفارش کرده و به تمجید از درخت و طبیعت پرداخته‌اند و برخی احادیث بیانگر فضیلت درختکاری و مذمت از بین بردن آن است.
توصیه اهل بیت علیهم السلام به درختکاری

پرسش:
آیا معصومان علیهم‌السلام سفارشی در مورد درخت‌کاری و یا سفارشی در ترویج فرهنگ درختکاری دارند؟
 

پاسخ:
بر همگان پوشیده نیست که از احتیاجات اولیه زندگی بشریت، نیاز او به درخت است. تولید اکسیژن، بهره‌برداری از چوب و میوه فقط گوشه‌ای از احتیاج انسان‌ها به درخت است. به همین جهت همگان باید به این موضوع، حساس بوده و در ارتقا این فرهنگ کوشا باشند. توجه به درخت و ترویج درختکاری از موضوعاتی است که در اسلام نیز وجود داشته و اهل‌بیت علیهم‌السلام در ضمن احادیثی به کاشت درخت سفارش نموده‌اند. در ادامه برخی روایاتی که بیانگر این موضوع هستند ارائه خواهند شد:

1. توصیه اهل‌بیت علیهم‌السلام به کاشتن درخت
معصومان علیهم‌السلام به موضوع درخت‌کاری اهمیت داده و در احادیثی به کاشتن درخت توصیه نموده‌اند. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْمَعُ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ الزِّرَاعَهَ مَکْرُوهَهٌ فَقَالَ لَهُ ازْرَعُوا وَ اغْرِسُوا فَلَا وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلًا أَحَلَّ وَ لَا أَطْیَبَ مِنْه؛ (1)  مردی از امام علیه‌السلام پرسید فدایت شوم، شنیده‌ام که برخی می‌گویند کشاورزی کاری مکروه است.»
امام علیه‌السلام در پاسخ به او فرمودند: «زراعت کنید و درخت بکارید؛ به خدا سوگند که مردم شغلى حلال‌تر و پاکیزه‌تر از آن پیشه نکرده‌اند.»
این موضوع آن‌قدر مهم است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند: «هر وقت عمر جهان به آخر رسیده و قیامت بخواهد بر پا شود و در دست یکی از شما نهال درختی باشد چنانچه به‌قدر کاشتن آن فرصت باشد، باید آن را بکارد و از فرصت باقیمانده استفاده نماید.» (2)  
یا در روایات دیگری کاشت درخت حتی پس از خروج دجال نیز توصیه‌شده است. (3)   در حدیثی دیگر امام صادق علیه‌السلام درخت را خلقتی برای انسان‌ها دانسته و افراد را مکلف به درخت‌کاری می‌داند: «خُلِقَ لَهُ الشَّجَرُ فَکُلِّفَ غَرْسَهَا وَ سَقْیَهَا وَ الْقِیَامَ عَلَیْهَا؛ (4)  درخت براى او (انسان) آفریده شده است و او مکلّف است که آن را در زمین بنشاند و آب دهد و به آن رسیدگى کند.»
بنابراین نه‌تنها کاشت درخت، بلکه رسیدگی، آبیاری و مواظبت بر آن نیز در سخن اهل‌بیت علیهم‌السلام دارای اهمیت است.

2. تعریف و تمجید از درخت و طبیعت
از دیگر سخنان اهل‌بیت علیهم‌السلام در راستای فرهنگ درختکاری، تمجید ایشان از باغ و درخت است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در حدیثی می‌فرمایند که: «بهترین مال، درختان و زراعت پربار است.» (5)    همچنین در حدیثی دیگر از پیامبر بزرگوار اسلام روایت‌شده که بهترین ثروت، درخت خرمایی هست که محکم در خاک قرار دارد. (6)   
در روایات دیگری نیز نگاه به طبیعت سبز و آب روان موجب جلای چشم و برطرف شدن خستگی دانسته شده است. (7)  امام صادق علیه‌السلام در سخنی دیگر می‌فرمایند: «نگریستن به گل‌های رنگارنگ و درختان سرسبز و خرم، چنان لذتی به آدمی می‌بخشد که هیچ لذتی را با آن برابر نمی‌توان کرد.» (8)  
نکته‌ی قابل‌توجه این‌که شاید در نگاه اول سخنان بیان‌شده توصیه‌ای ویژه در موضوع درختکاری محسوب نشود، ولی این احادیث می‌تواند انگیزه‌بخش مردم و کشاورزان در کاشت درخت و نگه‌داری از آن باشد و لذا دارای اهمیت است.

3. بیان فضیلت برای درختکاری و مذمت از بین بردن درختان
در برخی روایات، معصومان علیهم‌السلام فضیلت‌هایی برای غرس کننده درخت بیان کرده‌اند. این احادیث می‌تواند نشان‌دهنده‌ی نگاه مثبت اسلام به فرهنگ درخت‌داری و درخت‌کاری باشد. در برخی از این روایات درختکاری صدقه‌ی جاریه دانسته شده (9)   و درختکاری شغلی حلال و پاکیزه (10)  و محبوب الهی (11)  برشمرده شده است. همچنین احادیثی در مورد فضیلت آبیاری و نگهداری از درخت وجود دارد. (12)   
علاوه بر موارد بیان شده، ایشان سخنانی در مذمت قطع بی‌رویه درختان و از بین بردن آن‌ها نیز دارند. (13)   
این روایات زیاد هستند و ارائه همه آن‌ها در این نوشتار ممکن نیست. این سخنان امامان معصوم علیهم‌السلام می‌تواند در گسترش فرهنگ درخت‌کاری بسیار راهگشا و انگیزه‌بخش باشد.

4. سفارش اهل‌بیت علیهم‌السلام درباره کار بر روی زمین
از دیگر سخنان اهل‌بیت علیهم‌السلام، سفارش‌های ایشان در مورد کار بر روی زمین است. این توصیه‌ها هم مستقیم به درخت‌کاری مرتبط نیستند ولی کار و تلاش بر روی زمین‌ها می‌تواند به‌وسیله درختکاری نیز محقق شود. لذا این روایات نیز می‌توانند به‌نوعی مشوقی برای فرهنگ درختکاری محسوب شوند. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ خُلِقَ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهُ فِی الْأَرْضِ؛ (14)   همانا مرد از زمین خلق شده و همتش نیز بر کار روی زمین است.»
در حدیثی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «اُطلُبُو الرِّزقَ فِی خَبایَا الأرضِ؛ (15)   رزق و روزی خود را از ژرفای زمین جستجو کنید.»
روایات در خصوص کار بر روی زمین منحصر در موارد بیان‌شده نیست و احادیث دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این، برخی احادیث بیانگر نهی از کم‌کاری در عرصه تلاش بر روی زمین هستند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایتی چنین بیان می‌کنند: هر که باوجود داشتن آب‌وخاک نیازمند باشد، خدا [از رحمت خود] دورش می‌گرداند. (16)  
همچنین برخی احادیث اشاره به نهی از فروش زمین دارد. مطابق این روایات افراد باید همواره در زمین‌های خود به کار و تلاش بپردازند و تا حد امکان از فروش آن‌ها خودداری به عمل‌آورند. این احادیث نیز می‌تواند انگیزه‌بخش افراد برای نفروختن زمین‌های حاصلخیز و در عوض کار و تلاش بر روی آن‌ها باشد. یکی از فعالیت‌هایی که افراد در این زمین‌ها انجام می‌دهند، درخت‌کاری است.
امام صادق علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «کسى که بستان را مى‌خرد بهره‌مند و کسى که آن را مى‌فروشد مالش بى‌برکت مى‌شود.» (17) 
همچنین ایشان در روایتی دیگر فرمودند: «در تورات نوشته شده است که هرکس زمین یا چاه آب خود را بفروشد و با بهایى که از آن مى‌گیرد زمین یا آبى نخرد، پولى که گرفته است بى‌برکت مى‌شود. » (18) 
البته باید دانست که نهی از نفروختن زمین، به‌صورت مطلق نیست بلکه در احادیثی فروش زمین کشاورزی به‌شرط خرید زمینی مثل همان زمین و یا ملکی بهتر، جایز شمرده شده است. (19)   

نتیجه:
یکی از نیازهای بشر، احتیاج او به درخت است. این موضوع در اسلام نیز مهم بوده و احادیثی در توصیه به درختکاری وجود دارند. در این احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام به کاشت و نگهداری از درخت سفارش نموده‌اند. همچنین، ایشان در روایاتی به تعریف و تمجید از درخت و طبیعت نیز پرداخته‌اند. در کنار این، برخی احادیث بیانگر فضیلت درختکاری و مذمت از بین بردن درخت هستند. 
این احادیث می‌تواند مشوق افراد در درختکاری باشد. همچنین روایاتی درباره کار و تلاش بر روی زمین و نهی از فروش زمین‌های کشاورزی دارد. این احادیث اگرچه به‌صورت مستقیم به درختکاری مرتبط نیست، اما می‌تواند در ترویج فرهنگ درخت‌داری و درختکاری مؤثر باشد.

پی نوشت:
1 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی،  ج‏5، ص 260، ح 3.
2  . پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله)، ص 267، ح 567.
3  . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص 260، ح 3.
4  .  مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 86.
5  . ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، ص 292، ح 1.
6  . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص 261، ح 6.
7  . ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، ص 409.
8  . مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 154.
9  . ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی، ص 169، ح 2.
10  . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص 260، ح 3.
11  . طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص 384، ح 1138.
12  . عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‏2، ص 86، ح 44.
13  . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص 29، ح 8.
14  . ابن‌بابویه، محمد بن على‏‏، علل الشرائع، ج‏2، ص 498، ح 1.
15  . قضاعی، محمد بن سلامه، شرح فارسى شهاب الأخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، ص 317.
16  . حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 115، ح 404.
17  . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص 92، ح 4.
18  . همان، ج‏5، ص 91، ح 3.
19  . همان، ج‏5، ص 92، ح 6.

در تاریخ موارد متعددی نقل شده است که بزرگان دینی به زیارت اهل قبور می رفتند و در کنار قبور آن ها نماز می خواندند.
جواز نماز در کنار قبور

سؤال:

آیا نماز کنار قبور در تاریخ وجود داشته است؟

پاسخ:
در روایت آمده است که فاطمه زهرا (علیها السلام) هر هفته روز جمعه کنار قبر حضرت حمزه حضور می‌یافت و در آنجا نماز می‌گزارد و گریه می‌کرد.
ناگفته نماند که مسلمانان نیز به این سیره عمل می‌کردند. برای نمونه، ابن خلکان می‌گوید: سیده نفیسه، دختر حسن بن زید بن حسن بن علی علیه‌السلام در محله‌ای به نام «درب السباع» به خاک سپرده شده و قبر او در مصر معروف به استجابت دعاست و بسیار هم مجرّب است. (1) 
شافعی همیشه به زیارت قبر ابوحنیفه می‌رفت و در آنجا دعا می‌کرد و نماز می‌خواند. علی بن میمون می‌گوید: از شافعی شنیدم که گفت: من به قبر ابوحنیفه تبرک می‌جویم و هرروز به زیارت قبرش می‌آیم و هرگاه حاجتی داشتم، دو رکعت نماز می‌گزارم و کنار قبر ابوحنیفه حاجتم را از خدا می‌طلبم. (2) 

نتیجه:
در گزارش‌ها وجود دارد که حضرت زهرا بارها به سر قبر حمزه عموی خود رفته و آن را زیارت کرده و نماز می گذارد. حتی ایشان بر سر قبر شریف پدر خود پیامبر می¬رفت و آن را زیارت می¬نمود. حتی عایشه هم بر سر قبر برادرش می رفت و آن را زیارت می نمود.

پی نوشت:
1 . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5 ص 424.: «وقبرها معروف بإجابة الدعاء عنده، وهو مجرب، رضي الله عنها».
2 . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص445.: «حدثنا علي بن ميمون، قال: سمعت الشافعي، يقول: إني لأتبرك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كل يوم، يعني زائرا، فإذا عرضت لي حاجة صليت ركعتين، وجئت إلى قبره وسألت الله تعالى الحاجة عنده، فما تبعد عني حتى تقضى». 

بر خلاف ادعای وهابیت، زیارت اهل قبور توسط بانوان، در صدر اسلام هم سابقه داشته و از منظر دین، منعی برای آن وجود ندارد.
زیارت قبور توسط زنان در صدر اسلام

سؤال:
آیا ازلحاظ تاریخی در صدر اسلام زنان به زیارت قبور می‌رفتند؟
 

پاسخ:
در گزارشی می خوانیم: إنّ فاطِمَه کانَت تَزورُ قبر عمَّها حمزه کُلّ جُمُعهٍ فَتُصَلّی و تَبکی عِندَهُ. (1) فاطمه زهرا (علیها السلام) هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه می‌رفت و آنجا نماز می‌خواند و گریه می‌کرد.
همچنین ابن أبی ملیکه می‌گوید: رَأَیتُ عائِشَهَ تَزُور قَبرَ أخیها عَبدالرَّحمان بن ابی بکر وَ ماتَ بالحبشی وَ قُبر بمکه. (2) عایشه را دیدم که به زیارت قبر برادرش، عبدالرحمان می‌رفت. او در منطقه‌ای به نام حبشی (که در نزدیکی مکه است) مُرد و به مکه انتقال یافت و مدفون شد.
ابن ابی ملیکه می‌گوید:روزی عایشه از قبرستان بازمی‌گشت. از وی پرسیدند: از کجا می‌آیی؟ گفت: از نزد قبر برادرم عبدالرحمان. پرسیدند: مگر پیامبر از زیارت قبور منع ننموده بود؟ گفت: «نهی کرده بود، اما بعد دستور به زیارت داد». (3) 

نتیجه:
در گزارش‌ها وجود دارد که حضرت زهرا بارها به سر قبر حمزه عموی خود رفته و آن را زیارت می‌کردند. حتی ایشان بر سر قبر شریف پدر خود پیامبر می¬رفت و آن را زیارت می¬نمود. حتی عایشه هم بر سر قبر برادرش می¬رفت و آن را زیارت می¬نمود.

پی نوشت:
1 . حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 1، ص 533.
2 . صنعانی عبدالرزاق، المصنف، ج 3، ص 570.
3 . حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 1، ص 532، ح1392.
 

وهابیت ساخت بنا بر روی قبور را حرام می داند و بناهای روی قبور بقیع را تخریب کرد در حالی که از لحاظ تاریخی، جواز آن در صدر اسلام اثبات شده است
ساخت بنا بر روی قبور در صدر اسلام

سؤال:
در تاریخ صدر اسلام بنا و تأسیس قبور وجود نداشته چرا شما شیعیان آن را انجام می¬دهید؟
 

پاسخ:
با مراجعه به تاريخ مسلمانان بعد از ظهور اسلام پي مي‏بريم که بناي بر قبور، سيره عملي مسلمانان در طول تاريخ بوده و مورد اعتراض هیچ‌یک از صحابه و تابعين تا اين زمان واقع نشده است؛ تنها گروهکي به نام وهابيان در عمل و گفتار با اين کار مخالفت نموده‏اند. اینک به نمونه‏هايي از اين سيره عملي اشاره مي‏کنيم:

1. امام علی (علیه السلام) بدن پاک پيامبر (صلی‌الله عليه واله) را در خانه‏اي آن حضرت دفن نمود. و از آن زمان به بعد، آن مکان مورد توجّه خاص مسلمانان قرارگرفته است.

2. بخاري در صحيح خود روايت کرده: بعد از وفات حسن بن حسن بن علي (علیهماالسلام) همسر او تا يک سال قبّه‏اي بر قبر او زد و به عزاداري پرداخت. (1)  ملاعلی قاري در شرح حديث می‌گويد: «ظاهر اين است که زدن قبه به جهت اجتماع دوستان بر قبر او براي ذکر و قرائت قرآن و حضور اصحاب براي دعا و مغفرت و رحمت بوده است.» (2) 

3. ابن شبه نقل مي‏کند که: عقيل بن ابی‌طالب در خانه خود چاهي کند. در آن هنگام به سنگي برخورد کرد که در آن نوشته بود: اين قبر حبيبه دختر صخر بن حرب است. عقيل چاه را پر از خاک کرد و روي آن اتاقي بنا نمود. (3)  ‌

4. سمهودي در کتاب وفاء الوفاء در توصيف مزار حمزة بن عبدالمطلب مي‏گويد: «بر مزار او قبه‏اي عالي، زيبا و محکم است... که در ايام خلافت خليفه عباسي ناصر دين الله، سال 570 ق، ساخته‌شده است.» (4) ‌

وي همچنين به تعداد ديگري از بقاع اشاره می‌کند که داراي بنا يا بقعه بوده‌اند که آن‌ها را بيان می‌کنيم:
- ائمه مدفون در بقيع: «و عليهم قبة شامخة في الهواء.» (5) ‌
- فاطمه بنت اسد (سلام‌الله علیها): «قبر فاطمه بنت أسد و عليها قبة في آخر البقيع‏.» (6) ‌
- عباس بن عبدالمطلب: «كان إذا زار البقيع وقف أمام قبلة قبة العباس و سلم على فاطمة سلام الله علیها» (7)  ‌
ـ عقيل بن ابی‌طالب: «و قبر عقيل بن أبي طالب أخي علي رضي الله تعالى عنهما في قبة أول البقيع...» (8) ‌
ـ عثمان بن عفان: «مشهد عثمان بن عفان و عليه قبة عالية ابتناها أسامة بن سنان الصالحي أحد أمراء السلطان السعيد صلاح الدين يوسف بن أيوب في سنة إحدى و ستمائة.» (9) ‌
ـ مالک بن انس: «مشهد أبي عبد الله مالك بن أنس الأصبحي إمام دار الهجرة... عليه قبة صغيرة و إلى جانبه في المشرق و الشام قبة لطيفة أيضا.» (10) ‌
ـ مالک بن سنان: «مشهد مالك بن سنان، والد أبي سعيد الخدري، في غربي المدينة ملاصقا للسور و عليه قبة قديمة البناء بها محراب.» (11)  ‌
ـ نفس زکيّة: «المشهد المعروف بالنفس الزكية... وعليه بناء كبير بالحجارة السود، قصدوا أن يبنوا عليه قبة فلم يتفق و هو داخل مسجد كبير مهجور.» (12) 
ـ عبدالله بن عباس: « ... قبر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب في قبة عالية.» (13) 

5. ابن سعد در «طبقات» نقل مي‏کند: «بعد از وفات عثمان بن مظعون و دفن او در بقيع، پيامبر (صلی‌الله عليه واله) سنگ بزرگي بر سر قبر او گذاشت و فرمود: اين، نشانه‏اي بر قبر او است.» (14) ‌عمرو بن حزم مي‏گويد: «قبر عثمان بن مظعون را ديدم؛ درحالی‌که چيز بلندي در کنار او مانند علم قرار داده بودند.» (15) ‌

6. ابن سعد از امام باقر (علیه‌السلام) روايت کرده که: «فاطمه دختر رسول خدا (صلی‌الله علیه واله) کنار قبر حمزه مي‏آمد و آن را اصلاح مي‏کرد.» (16) ‌
کساني که مخالف بناي بر قبورند، با هر نوع برجستگي بر روي قبور مخالت می‌نمايند و دليل آن‌ها برخي از روايات است که سنداً و يا از جهت دلالت تمام نمی‌باشند. ازاین‌رو، بسياري از علما نهي در اين روايات را حمل بر کراهت نموده‌اند؛ همچنان بخاري نيز همين امر را انجام داده است. (17)  ‌
علاوه بر اين‌که علما اين حکم کراهتي (کراهت ساخت بنا بر قبور) را اختصاص به قبور مردم عادي قرار داده‌اند و انبيا و اوليا و صالحان را از تحت آن خارج نموده‌اند.
سيّد بکري مي‏گويد: «از عدم جواز بناي بر قبور، قبور انبيا و شهدا و صالحان و امثال آن‏ها استثنا مي‏شود.» (18) 
عالم برجسته اهل تسنن، احمد صديق الغماري نيز درباره بناي بر قبور اوليا و صالحان می‌گويد: «وأما الأولياء والصالحون فنص جماعة على جوازه، بل استحبابه في حقهم تعظيماً لحرمتهم وحفظاً لقبورهم من الامتهان والاندثار الذي يعدم معه الانتفاع بزيارتهم والتبرك بهم.» (19)  اما در خصوص اوليا و صالحان، پس جماعتي تصريح به جواز، بلکه استحباب ساخت بنا بر قبور آن‌ها نموده‌اند و اين امر، به جهت بزرگ نگه‌داشتن شأن و جايگاه آنان و به دلیل حفظ قبورشان از تحقير و از بين رفتن است؛ زيرا با کوچک شمردن و يا از بين رفتن قبور آنان، بهره‌مندي از آنان نيز منتفي می‌شود.
با توجه به اين ادله، ترديدي باقي نمی‌ماند که بناي بر قبور اولياي الهي، در تاریخ وجود داشته و مشکل شرعي ندارد، بلکه امري مطلوب و مرغوب است. احتمالاً به جهت همين دلايل بوده است که بسياري از اهل سنت نيز بر روي قبور بزرگان خود بناهايي رفيع ساخته‌اند؛ به‌عنوان‌مثال:
- قبر «ابوحنيفه» در بغداد، از ديگر جاهايى است كه همچنان آباد است و بنايى سترگ و گنبد دارد.
ـ قبر «ابوهریره» در مصر است كه زيارتگاه بوده و از ساختمان و گنبدى درخور برخوردار است.
ـ قبر «عبدالقادر گيلانى» در بغداد است كه صحن و ضريح و گنبد دارد.

نتیجه:
با توجه به عملکرد صحابه تأسیس بنا بر سر قبور در صدر اسلام اتفاق افتاده است. اولین نمونه قبر شریف پیامبر است که در مکانی مسقف، بدن شریف را دفن کردند. عقیل پس از برخورد به قبری درون‌چاهی که حفر می¬کرد، چاه را پر از خاک نمود و ساختمانی را بر روی آن احداث نمود. بر سر قبر حمزه بنایی احداث شد بر سر قبور امامان مظلوم شیعه در بقیع ساختمان و بنا احداث شد. همچنین بر سر قبر فاطمه بنت اسد بنایی ساخته شد؛ و موارد دیگر که در صدر اسلام رخ داد اما وهابیت با همه سَبُعیَتی که داشتند قبور در بقیع را تخریب نمودند.

پی نوشت:
1 . صحيح بخاري، کتاب الجنائز، حديث 62.: «بَاب مَا يُكْرَهُ مِنْ اتِّخَاذِ الْمَسَاجِدِ عَلَى الْقُبُورِ وَلَمَّا مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ ضَرَبَتْ امْرَأَتُهُ الْقُبَّةَ عَلَى قَبْرِهِ سَنَةً ثُمَّ رُفِعَتْ فَسَمِعُوا صَائِحًا يَقُولُ أَلَا هَلْ وَجَدُوا مَا فَقَدُوا فَأَجَابَهُ الْآخَرُ بَلْ يَئِسُوا فَانْقَلَبُوا.»
2 . ملا علی قاری، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 3، ص1249.: «وعن البخاري تعليقا أي بلا إسناد قال لما مات الحسن بن الحسن بن علي رضي الله عنهم ضربت امرأته القبة أي الخيمة على قبره سنة الظاهر أنه لاجتماع الأحباب للذكر والقراءة وحضور الأصحاب للدعاء بالمغفرة والرحمة.»
3 . تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 120.: «قبر أم حبيبة زوج النبي صلى الله عليه وسلم رضى الله عنها؛ حدثنا محمد بن يحيى قال، أخبرني عبد العزيز بن عمران، عن يزيد بن السائب قال، أخبرني جدي قال: لما حفر عقيل بن أبي طالب في داره بئرا وقع على حجر منقوش مكتوب فيه: قبر أم حبيبة بنت صخر بن حرب، فدفن عقيل البئر، وبنى عليه بيتا».
4 . وفاء الوفاء، سمهودي، ج 3 ص 104، مشهد حمزه.: «مشهد سيد الشهداء حمزة بن عبد المطلب، عم رسول الله صلى اللّه عليه و سلم و رضي الله تعالى عنه؛ و سيأتي ذكره مع شهداء أحد في الفصل بعده و عليه قبة عالية حسنة متقنة و بابه مصفح كله بالحديد بنته أم الخليفة الناصر لدين الله أبي العباس أحمد بن المستضئ، كما قاله ابن النجار و ذلك في سنة تسعين و خمسمائة...»
5 . وفاء الوفاء، سمهودي، ج 3، ص 100.
6 . همان، ص 86.
7 . همان ص 94
8 . همان ص 96
9 . همان ص 102
10 . همان ص 102
11 . همان ص 105
12 . همان ص 105
13 . همان ص 183
14 . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 303.: «فَكَانَ أَوَّلُ مَنْ قُبِرَ هُنَاكَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ. فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - حَجَرًا عِنْدَ رَأْسِهِ وَقَالَ: هَذَا فَرَطُنَا».
15 . همان، ج 3، ص 304.: «أَخْبَرَنَا وَكِيعُ بْنُ الْجَرَّاحِ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ قَالَ: رَأَيْتُ قَبْرَ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ وَعِنْدَهُ شَيْءٌ مُرْتَفِعٌ. يَعْنِي كَأَنَّهُ عَلَمٌ».
16 . همان ج 3، ص13.: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ:كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ تَرُمُّهُ وَتُصْلِحُهُ ».
17 . صحيح بخاري، کتاب الجنائز، بَاب مَا يُكْرَهُ مِنْ اتِّخَاذِ الْمَسَاجِدِ عَلَى الْقُبُور، ج2، ص88.
18 . البکری الدمیاطی، اعانة الطالبين، ج 2، ص 120.: «نعم قبور الصالحين يجوز بناؤها ولو بقية لإحياء الزيارة والتبرك».
19 . احياء المقبور، احمد الصديق الغماري، ص 1-7.
 

وهابیت مشروعیت توسل، شفاعت، زیارت اهل قبور و امثال آن را زیر سوال می برد و آن را مصداق شرک و درخواست از غیر خدا می داند در حالی که هیچ منافاتی با اخلاص ندارند.
مشروعیت توسل، شفاعت، زیارت اهل قبور

سؤال:
 آیا در تاریخ صدر اسلام توسل، تبرک، زیارت قبور و شفا یافتن... وجود داشته که شما شیعیان به آن معتقد هستید؟
 

پاسخ:
نمونه‌های تاریخی از توسل و آمرزش در قرآن وجود دارد.
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛ (1) ‌ اگـر آنـان هنگام ستم بر خويشتن، نزد تو مى‌آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى‌کردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى‌نمود، خدا را توبه‌پذیر و مهربان مى‌يافتند.»
در داستان برادران حضرت يوسف، درخواست وساطت در استغفار و طلب بخشش از درگاه خداوند صراحتاً از جانب برادران گنه‌کار در نزد پدرشان نقل‌شده است كه گفتند:
«يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ؛ (2)‌  اى پدر! براى ما استغفارکن که ما خطاکار بوديم. ‌»
حضرت يعقوب نيز اين تقاضا را نه‌تنها انکار نکرد، بلکه به آن‌ها قول مساعد داد و فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي؛ به‌زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏کنم. ‌»
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه درخواست از غير خداوند متعال زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيله‌ای براي استجابت دعا قرار دهيم، نه‌تنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه درآیات و روايات نمونه‌هاي فراواني ازاین‌گونه اعمال يافت می‌شود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد.
چنان‌كه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت اصح كتب بعد از قرآن است، نقل‌شده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر‌(صلی الله علیه و آله) متوسل شده و گفته: « اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا‌؛ (3)‌  خدايا! ما به‌واسطه پيامبران به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما و ما به‌واسطه عموي پيامبرمان به‌سوی تو متوسل می‌شويم، پس ما را سيراب نما‌.»
اما مسئله تبرک به قبور و درودیوار و ضريح هم يک اصل روشن قرآني دارد و آن این‌که برخي از اشيا و اجسام به‌واسطه موقعيت خاص و شرایط ويژه‌ای که می‌يابند، مقدس و متبرک و ارزشمند می‌گردند؛ همانند سنگ‌هاي خانه خدا که در موارد بسيار با سنگ‌هاي جديد تعويض شد و يا پرده خانه خدا که هرساله تعويض می‌شود؛ اما به‌محض قرار گرفتن بر روي اين خانه باعظمت، مقام و مرتبه‌ای خاص و حرمتي بالا می‌يابد که مؤمنان به آن چسبيده و خود را بدان متبرک می‌سازند؛ نظير اين موارد در حجر الاسود يا جلد و صفحه قرآن و... هم ديده می‌شود و البته موارد متعدد بسيار ديگري نيز می‌توان براي آن يافت.
ما معتقديم همه آنچه به اوليای الهي منسوب می‌شود، مانند مکان زندگي يا محل دفن و... به دليل اين انتساب می‌تواند واجد همين تقدس و ارزش باشد؛ البته بدون آن‌که در اين مسئله نوعي افراط و خروج از مباني فکري و رفتارهاي عملي مشرکانه و نوعي پرستش تحقق بپذيرد. درواقع، همان‌گونه که حقيقت پيامبر به روح الهي او است و جسم او به دليل همراهي با اين روح بلند ارزش می‌يابد و دست او بوسيدني است، همين بدن در هرکجا دفن گردد، لازم الاحترام است و مکان دفن او و ضريح او نيز متبرک و ارزشمند و لازم الاحترام خواهد بود.
حقيقت اين عمل، چيزي جز تکريم حقيقت روح نبوي و جايگاه نبوت نيست و شيعيان نيز در تکريم مکان دفن پيامبران و امامان جز اين امر را قصد نمی‌کنند و به‌هیچ‌وجه، از اين تکريم و تقديس نوعي هم‌عرضي اين بزرگواران با خداوند را به مخيله خود راه نمی‌دهند و به همين دليل، در هنگام نماز در يکي از بزرگ‌ترين زيارتگاه شيعيان در مشهد الرضا (علیه‌السلام) جمعیت چند ده هزار نفری پشت به حرم و بارگاه و روبه‌قبله به نماز می‌ايستند و اصولاً در اين حرم و حرم‌هاي ديگر در وقت نماز، درب ورودي ضريح بسته می‌شود و همه متوجه عبادت واجب خود می‌شوند.
البته مسئله تبرک به اشياء منتسب به اوليای الهي، داراي شاهد قرآني نيز هست؛ آنجا که حضرت يوسف پيراهن خود را براي استشفای چشم پدر می‌فرستد و می‌گويد:
«اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيرا‌ (4)؛  اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مى‏شود!‌» روشن است که الياف اين پيراهن با ساير پيراهن‌ها تفاوتي ندارد؛ اما انتساب آن با پيامبر الهي و اتصال آن با آن بدن مطهر، خاصيتي خاص به او می‌دهد که می‌تواند چشمي نابينا را بينا نمايد. پس اصل تبرک این‌گونه اشيا، مبناي قرآني نيز دارد.
اثبات تاریخی تبرک در عصر پیامبر و معصومین
بنابر برخی روایات، پیامبر (صلی‌الله علیه واله) به اصحاب امر کرد که از چاه ناقه صالح تبرک بجویند و این دلیل بر جواز تبرک به آثار انبیا و صالحان است، اگرچه از دنیا رفته باشند. (5) 
در شب ازدواج حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها)، پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه واله) پس از وضو، بقیه آب وضوی خویش را به سروصورت و بدن ایشان پاشید و از خدا خواست تا به او و نسلش برکت بخشد. (6) 
امام علی (علیه‌السلام) در روایتی بیان می‌نماید که به برکت لمس کردن چشمان وی توسط پیامبر (صلی‌الله علیه واله) در جنگ خیبر که به‌شدت درد می‌کرد، دیگر گرفتار چشم‌درد نشده است. (7) 
در نقلی بیان‌شده که حضرت آب وضویش را بر روی فرد بیماری ریخت و به برکت آن شفا یافت. (8) 
در چند روایت نقل‌شده که ایشان پس از انجام اعمال حج، موهای خویش را تراشید و مسلمانان موها را برای تبرک بین خود تقسیم کردند. (9) 
در شب معراج، در مکان‌هایی که منسوب به پیامبران بوده، نماز خواندند. (10)  این نمازخواندن در آن مکان‌ها وجهی نداشته جز اینکه آن مکان‌ها به‌واسطه آن پیامبران متبرک شده بود.
در جریان دفن فاطمه بنت اسد؛ مادر حضرت علی (علیه‌السلام)، پیامبر (صلی‌الله علیه واله) وی را بالباس خودشان کفن نمود (11)  و قبل از به خاک سپردن او، لحظاتی در قبرش خوابید تا به‌واسطه ایشان سختی قبر بر او آسان گردد. (12) 
عبدالله بن ابی نیز از حضرت درخواست کرد که او را در لباسی که بر تن داشته‌اند به خاک بسپارد و با این عمل به دنبال تبرک به لباس حضرت و جلوگیری از عذاب الهی بوده است. (13) 
همچنین بخاری در باب «صفات پیامبر» روایتی را از قول «ابی جحیفه» آورده که گفت: «پیامبر در ابطح بود و برای آن حضرت خیمه‌ای سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوی پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرک جستند)». (14) 
حتی در برخی از نقل‌ها تبرک به وسائل شخصی پیامبر در تاریخ گزارش‌شده است؛ مانند عصا، لباس، عبا،  عمامه، کفش، سجاده، قبضه شمشیر،  پرچم و تخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ازجمله این موارد است.
شفا یافتن چشمان مبارک حضرت علی (علیه‌السلام) توسط پیامبر (صلی‌الله علیه و اله) در جریان جنگ خیبر از نمونه¬های شفا دادن توسط پیامبر است. (15) 
اثبات تاریخی زیارت قبور
ابوهریره می¬گوید: پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه واله) کنار قبر مادرش حضرت آمنه آمدند و گریه کردند. کسانی که همراه آن حضرت بودند از گریه پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه واله) به گریه افتادند. (16) 
سیره پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه واله) در زیارت قبور: 
عایشه می‌گوید پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه واله) همواره در اواخر شب، خانه را به‌قصد زیارت بقیع ترک می‌کرد. وقتی وارد بقیع می‌شد، می‌فرمود: درود بر شما ای ساکنان خانه افراد باایمان آنچه به وقوع آن در آینده وعده داده‌ شده‌اید، سراغ شما آمد. شما میان مرگ و روز رستاخیز به سر می¬برید. ما نیز اگر خداوند بخواهد به شما خواهیم پیوست. خداوندا اهل بقیع را بیامرز. (17) 
عبدالله بن ابی ملیکه در روایتی می¬گوید: روزی عایشه از زیارت قبور برمی¬گشت، پرسیدم از کجا     می¬آیی؟ گفت از زیارت قبر برادرم عبدالرحمان به او گفتم مگر پیامبر (صلی‌الله علیه و اله) از زیارت قبور نهی نکرده بودند؟ جواب داد چرا ابتدا نهی کرده بودند اما بعدا اجازه دادند. (18) 

نتیجه:
قرآن کریم بیانگر جواز، بلکه مطلوبیت توسل است. چنانکه در داستان فرزندان حضرت یوسف، آنان پدر خود را واسطه شفاعت قرار دادند. در تاریخ اسلام نیز گزارشات مختلفی در بیان توسل صحابه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا افراد وجیه از امت آمده است. چنانکه خلیفه دوم برای طلب باران به عباس عموی پیامبر متوسل شده  و از خدا طلب باران می کند. بوسیدن و متبرک شدن به دیواره‌های کعبه نیز از مصادیق تبرک محسوب می‌شود. همچنین شفا یافتن چشمان نابینای حضرت یعقوب از پیراهن فرزندش حضرت یوسف از وقایع تاریخی شفا و تبرک است.

پی نوشت:
1 . نساء 64
2 . یوسف 97
3 . بخاري، صحيح بخاري، بَابُ سُؤَالِ النَّاسِ الإِمَامَ الِاسْتِسْقَاءَ إِذَا قَحَطُوا، ج2، ص27، ح1010.
4 . یوسف 93.
5 . قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۷.
6 . قندوزی، ینابیع المودة، ج2، ص123.
7 . بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص47، ح2942.: « فَقِيلَ: يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ، فَأَمَرَ، فَدُعِيَ لَهُ، فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، فَبَرَأَ مَكَانَهُ حَتَّى كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهِ شَيْءٌ،». و ...
8  . بخاری، صحیح البخاری، بَابُ صَبِّ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَضُوءهُ عَلَى المُغْمَى عَلَيْهِ، ج ۱، ص 50، ح194.
9 . بیهقی، السنن الکبری، ۱۳۵۵ ق، ج ۷، ص ۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ ق، ج ۵، ص ۱۸۹.
10 . شامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ ق، ج ۳، ص ۸۰-۸۱.
11 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص116، ح4574.
12 . همان.
13 . سمرقندی، تفسیر سمرقندی،  ج ۲، ص ۲۵۵.
14  . بخاری، صحیح البخاری، باب صفة النبی (صلی الله علیه و آله)، ج4، ص190، ح3566.
15  . ر.ک: علی احمدی المیانجی، التبرک، صص243-171.
16 . مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بَابُ مَا يُقَالُ عِنْدَ دُخُولِ الْقُبُورِ وَالدُّعَاءِ لِأَهْلِهَا، ج2، ص669، ح974.
17 . همان ص 86
18 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: ج 1 ص 532، ح1392.
 

ازدواج موقت در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جایز بوده و حتی در زمان خلیفه اول هم حکم جواز آن پابرجا بوده است ولی در زمان خلیفه دوم ممنوع شده است.
ازدواج موقت در زمان پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

سؤال :
 آیا ازلحاظ تاریخی اصحاب به متعه عمل می کردند؟ و آیا عمل آنها بر اساس دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حکم اسلام بود؟
 

پاسخ :
جابر بن عبدالله و سلمة بن اکوع نقل کرده‌اند که منادي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صدا زد که پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) متعه زنان را به شما اجازه داده است. (1) 
جابر بن عبدالله مي‌گويد: ما در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر متعه مي‌کرديم تا اين‌که عمر ما را از اين کار نهي کرد. (2) 
بر اساس روايت اخير، اين کار حتي در زمان ابوبکر نيز انجام مي‌شد و از زمان خليفه دوم، ممنوع اعلام شد.
ابن عباس مي‌گويد: «متعه، رحمتي از جانب خداوند براي امت پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود که اگر از آن نهي نمي‌شد، دیگر کسی به زنا احتياج پيدا نمی‌کرد؛ مگر عده اندکي از مردم.‌» (3) 
 ابوالقاسم کوفی می‌گوید: بعضی از علمای شیعه نقل کرده‌اند که وقتی ابن عباس وارد مکه شد و عبدالله بن زبیر نیز بر فراز منبر خطبه می‌خواند چون نظرش به ابن عباس افتاد که نابینا بود گفت ای مردم، کوری نزد شما آمده که خدا دل او را نیز کور کند، او عایشه امّ المؤمنین را دشنام می‌دهد و نزدیکان و اصحاب پیامبر (صلی‌الله علیه واله) را لعن می‌کند و متعه را حلال می‌شمارد، درحالی‌که زنای محض است.
این گفتار بر ابن عباس سنگین آمد، در آن حال غلامش (عکرمه که دست او را گرفته بود) صدا زد و گفت: مرا نزدیک او ببر، پس او را نزدیک برد تا اینکه مقابل او ایستاد و شعری به این مضمون خواند: زمانی که با گروهی روبرو می‌شویم، آن گروه را متلاشی می‌کنیم‌. ... تا اینکه گفت: و اما اینکه می‌گویی: متعه را درحالی‌که زنای محض است، حلال می‌دانم؛ به خدا قسم! در زمان رسول خدا (صلی‌الله علیه واله) به آن عمل می‌شد و پس از ایشان نیز پیامبری برانگیخته نشد؛ دلیل جواز آن نیز گفته عمر بن خطاب است که می‌گفت: دو متعه در زمان رسول‌الله (صلی‌الله علیه واله) وجود داشت و من آن¬دورا منع می‌کنم و مرتکبین را مجازات می‌کنم و ما گواهی او جواز متعه در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه واله) را می‌پذیریم و تحریم او را قبول نمی‌کنیم. تو نیز از متعه متولدشده‌ای، پس وقتی از این چوب (منبر) پایین آمدی از مادرت در مورد بُردهای (پیراهن) عوسجه بپرس! 
عبداللَّه بن عباس رفت و عبدالله بن زبیر نیز پایین آمد و با سرعت به‌سوی مادرش رفت و گفت: درباره بُردهای عوسجه برایم بگو! و با عصبانیت اصرار کرد، مادرش گفت: پدرت با رسول خدا (صلی‌الله علیه واله) بود و مردی به نام عوسجه دو برد (پیراهن) را به او هدیه کرد و پدرت از بی‌همسری به پیامبر (صلی‌الله علیه واله) گلایه و شکایت کرد، آنگاه آن حضرت یکی از دو پیراهن را به او داد و او نیز نزد من آمد و با آن پیراهن مرا متعه کرد و پیراهن دیگر آورد و به‌وسیله آن‌ها مرا متعه کرد و من به تو حامله شدم، پس تو فرزند متعه هستی! ...» (4) 

نتیجه:
با توجه به منابع تاریخی و روایی این موضوع در بین اصحاب وجود داشته و مورد تأیید پیامبر (ص) بوده و برخی از اصحاب بدان عمل می نمودند.

پی نوشت: 
1 . مسلم، صحيح مسلم، ج 2، ص1024، ح1405.
2 . همان ج 4 ص 31
3 . ابن کثير، البدايه والنهايه، ج 2، ص 488
4 . ابوالقاسم کوفی، الاستغاثه فی بدع الثلاثه، ش، ص 75
 

در جمع یا عدم جمع بین صلاتین، بین شیعه و اهل سنت اختلاف است ولازم است از نظر تاریخی بررسی شود که طریقه نمازخواندن پیامبر(صل الله علیه و آله) به چه صورت بوده است
سنت پیامبر (صل الله علیه و آله) در جمع یا عدم جمع بین صلاتین

سؤال:
 آیا ازنظر تاریخی پیامبر (صلی الله علیه وآله) جمع بین الصلاتین می نمود؟
 

 

پاسخ:
سنت فعلی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) چنانکه بیانگر تفریق بین نمازهای یومیه است، بیانگر جمع بین دو نماز نیز بوده؛ زیرا آن حضرت در مواقعی و در راستای تسهیل بر مکلّفین و بیان مشروعیت جمع میان دو نماز، بدون هیچ عذری در شهر مدینه بین نمازهای (ظهر و عصر: ظهرین) و (مغرب و عشاء: عشائین) جمع نموده اند که چنین سنتی بیانگر آن است که نامگذاری نمازها به ظهر و عصر و مغرب و عشاء، منصرف به فرد افضل آن بوده و یا اینکه از سوی شارع مقدس در نامگذاری این نمازها توسعه ای صورت پذیرفته؛ زیرا در غیر این صورت می بایست نماز های جمعی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غیر وقت آن خوانده شده و اینکه آن حضرت خود مشروعیّت خواندن نماز در غیر وقت آنرا داده باشد که فساد چنین امری روشن و واضح است.
«سعید بن جبیر» از «ابن عباس» روایت نموده که وی گفت: «جَمَعَ‏ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ، وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ، بِالْمَدِينَةِ. فِي غَيْرِ خَوْفٍ وَ لَا مَطَرٍ. (فِي حَدِيثِ وَكِيعٍ) قَالَ قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: لِمَ فَعَلَ ذَلِكَ؟ قَالَ: كَيْ لَا يُحْرِجَ أُمَّتَهُ». (1)  «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بین (نمازهای) ظهر و عصر و مغرب و عشاء در مدینه و بدون خوف و باران جمع نمود. و در حدیث «وکیع» آمده است که «سعید بن جبیر» گوید به «ابن عباس» گفتم: چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین کرد که در پاسخ گفت: تا اینکه امتش به سختی نیفتد».
در روایت دیگری که در صحیح مسلم روایت شده آمده است که «عبدالله بن شقیق» گفت: «ابن عباس در بصره برای ما خطبه خواند و آنرا تا غروب خورشید و پدیدار شدن ستارگان طول داد. مردم هم می گفتند: وقت نماز است! وقت نماز است! در این اثنا مردی از قبیله ی «بنی تمیم» به نزد وی آمد که پیوسته از گفتن: وقت نماز است! وقت نماز است! دست بردار نبود. «ابن عباس»! خطاب به وی گفت: تو سنت را به من یاد می دهی! ای بی مادر! سپس «ابن عباس» گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع می کرد. «عبدالله بن شقیق» گفت: بدان علت چیزی در دلم خطور نمود تا آنکه به نزد «ابوهریرة» آمدم و در مورد آن پرسیدم و او نیز سخن «ابن عباس» را تأئید نمود». (2) 
براین اساس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در مواقع متعددی بدون آنکه عذر خاصی وجود داشته میان نمازها جمع نموده اند که چنین امری در راستای بیان رخصت در جمع میان دو نماز است و چنین رخصتی صورت جمعی را که برخی از مذاهب فقهی اهل سنت با عنوان «جمع صوری» بیان داشته اند را رد می نماید. (3)  زیرا ظاهر جمع میان دو نماز آن است که دو نماز در یک وقت خوانده شوند، در غیر این صورت تعلیل آن به توسعه و تخفیف بر امت بی معنا است. این تعلیل گویای آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با این کار خواسته اند مشقّتی را از امت خویش برطرف سازند و اگر هر کدام از نمازها در وقت خود خوانده شود به اینکه مکلّف یکی از نمازها (ظهر-مغرب) را تأخیر انداخته تا با نماز بعد (عصر- عشاء) بخواند چنین امری نیاز به تعلیل نداشت و هر انسان عاقلی چنین جمعی را درک می نمود.

نتیجه:
طبق گزارش‌هایی که در منابع وجود دارد پیامبر هم نمازهای خود را جمع خواندند هم جداگانه. فلسفه اصلی جمع خواندن نمازها در تصریح روایات تسهیل بر امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است بر این اساس هر چند تفریق بین نمازها برای کسانی که وقت شناس بوده و امکان چنین امری برای آنان وجود داشته افضل است؛ اما در بیان صریح سنت جمع خواندن نمازها نیز بی اشکال و در راستای تسهیل انجام عبادات از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تشریع شده است.

پی نوشت:
1  . مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج1، ص490، ح54.
2 . همان، ح57.: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَقِيقٍ، قَالَ: خَطَبَنَا ابْنُ عَبَّاسٍ يَوْمًا بَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى غَرَبَتْ الشَّمْسُ وَ بَدَتْ النُّجُومُ. وَ جَعَلَ النَّاسُ يَقُولُونَ: الصَّلَاةَ. الصَّلَاةَ. قَالَ فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ، لَا يَفْتُرُ وَ لَا يَنْثَنِي: الصَّلَاةَ. الصَّلَاةَ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَ تُعَلِّمُنِي بِالسُّنَّةِ؟ لَا أُمَّ لَكَ‏! ثُمَّ قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ جَمَعَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ، وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَقِيقٍ: فَحَاكَ فِي صَدْرِي‏ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ. فَأَتَيْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ، فَسَأَلْتُهُ، فَصَدَّقَ مَقَالَتَهُ».
3  . صورت جمع صوری بدین صورت است که نمازگزار نماز ظهر خود را در وقتی اقامه می کند که متصل به اول وقت عصر است که در این فرض نماز ظهر در آخرین زمان وقت خود خوانده می شود به اینکه پس از پایان وقت آن وقت عصر داخل می گردد که رعایت چنین ضابطه ای موافق با تعلیل روایت که نفی عسر و حرج بر مکلّفین است نخواهد بود.

در طریقه خواندن نماز، بین شیعه و اهل سنت اختلاف است لذا لازم است از نظر تاریخی بررسی شود که طریقه نماز خواندن خود پیامبر(صل الله علیه و آله) به چه صورت بوده است
شیوه نماز خواندن پیامبر (صل الله علیه و آله)

سؤال:
چرا شیوه نمازخواندن شيعيان ازلحاظ تاریخی با پيامبر (صل الله علیه و آله) متفاوت است؟
 

پاسخ:
اتفاقاً ازلحاظ تاریخی شیوه و سبک نمازخواندن شیعیان به پیامبر (صلی‌الله علیه و اله) نزدیک است. امامان ما شیوه نمازخواندن را آن‌گونه که پيامبر (صلی الله علیه و آله) مي‌خواند، به ما آموختند. بدين‌سان، ما آن‌گونه نماز می‌خوانيم که پيامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خواند. شيعيان کيفيت نماز و اصل آن را از پيامبر (صلی الله علیه و آله) آموختند و به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که او عمل کرد. اين مسئله، نه‌تنها در نماز، بلکه در بسياري از احکام دين است. بنابراين، نمازخواندن ما همانند نماز پيامبر(صلی الله علیه و آله)  و ائمه (علیهم السلام) است؛ چون طبق رواياتي که از اهل‌بیت پيامبر(صلی الله علیه و آله)  رسيده است، عمل می‌کنيم. مسلم آن است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) تكتف و دست ‌بسته نماز نمی‌خواند و يا آن ‌که در نماز از سنگ و غيره استفاده می‌كرد؛ همان‌گونه كه شيعه انجام می‌دهد.
ابن رشد (متوفی: 595هـ) نیز در بيان اختلاف در مساله تکتف ریشه آنرا امر خلفا دانسته و در این رابطه می نویسد:
«سبب و ریشه اختلاف علما در این مسأله، آن است که روایات و آثار ثابت و مسلّمی وارد شده که در آنها کیفیت نماز پیامبر (صلی الله علیه وآله) به طور جامع بیان گردیده است؛ ولی در هیچ کدام نقل نشده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) دست راست خود را بر دست چپ خود قرار می داد؛ ولی ثابت شده که مردم به چنین کاری امر می شدند». (1) 
به عنوان نمونه، روايت «ابو حمید ساعدی» بیانگر آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به هنگام نماز دستان خویش را بر هم ننهاده است. حديث «ابوحُميد ساعدى» را عدّه اى از محدّثان اهل سنت روايت كرده اند «ابوعیسی ترمذی» (متوفی:279هـ) به سند خویش از وی روایت نموده که او در حالی که در بین ده نفر از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) که یکی از آنان «قتادة بن ربعی» بود به آنان گفت: من داناترين شما به نماز رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) هستم، گفتند: به چه سبب؟ زيرا تو نه بيش از ما پيرو آن حضرت بوده اى و نه افزونتر از ما مصاحبتش كرده اى، گفت: چرا، گفتند: پس (كيفيّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه كن. «ابوحُميد» گفت:
رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) هرگاه مى خواست به نماز بايستد، دست ها را تا برابر شانه هايش بالا مى بُرد، سپس تكبير مى گفت و هنگامى كه همه اعضايش به حال اعتدال در جاى خود قرار مى گرفت به قرائت مى پرداخت، آنگاه تكبير مى گفت و دست ها را تا برابر شانه بالا مى بُرد، پس از آن به ركوع مى رفت و دو كف دست را بر زانوها مى گذاشت و در حال اعتدال كه نه سرش را بالا مى گرفت و نه پايين مى انداخت، ركوع را انجام مى داد. سپس از ركوع سر بلند مى كرد (مى ايستاد) و مى گفت: «سمع اللّه لمن حمده». آنگاه دست ها را تا برابر شانه ها بالا مى بُرد و تكبير مى گفت، سپس (براى سجده) متوجّه زمين شده و دست هايش را (در سجده) از پهلوهايش جدا مى گرفت، آنگاه سر از سجده برمى داشت و پاى چپش را خم مى كرد و بر آن مى نشست. انگشتان پاهايش را در سجده باز مى نمود و سجده دوم را نيز همين گونه انجام مى داد و پس از سجده، تكبير مى گفت، سپس پايش را خم كرده بر آن مى نشست در حالى كه هر عضوى به حال اعتدال قرار مى گرفت. 
ركعت بعدى را هم به همين كيفيّت انجام مى داد و پس از دو ركعت در حال قيام تكبير مى گفت و دست هايش را تا برابر شانه ها بالا مى برد همانگونه كه تكبير افتتاحيّه را انجام مى داد و در بقيّه ی نمازش نيز همين طور عمل مى كرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام مى گفت، پاى چپ را عقب قرار مى داد و بر سمت چپ بر وَرِك (2)  مى نشست. (3)  همه گفتند: ابوحميد راست گفت، رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) بدين گونه نماز مى گزارد». (4)   «ابوعیسی ترمذی» پس از نقل این خبر حکم به صحت این خبر نموده است. (5) 
مبيّن صحّت و قبول همگانىِ روايت فوق، امور ذيل است:
1. تصديق حديث «ابوحميد» از سوی ده نفر از صحابه دلالت بر قوّت حديث و ترجيح آن بر ساير ادلّه دارد. (6)  
2. ابوحُميد فرائض و سنّت ها و مستحبّات را بيان كرده و از بر هم گذاشتن دست ها يادى نكرده است و كسانى كه حاضر بودند اين امر را بر او ايراد نگرفتند و چيزى بر خلاف او ذكر ننمودند در حالى كه بر شنيدن گفتار او حريص بودند؛ زيرا آنان در ابتداى امر، تسليم گفته ی او مبنى بر اينكه او عالمترين آنها به نماز رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) است نشدند، ولى در پايان همگى گفتند: درست گفتى، رسول خدا (صلَّى اللّه عليه و آله) همين گونه نماز مى خواند. و بسیار بعيد است كه آنان كه ده نفر بودند در همان مدّت كوتاه مذاكره دچار فراموشى شده باشند.
3. حالت طبيعى دست ها در نماز، آويختن است، زيرا آويختن دست امرى طبيعى است بنابراين، حديث مذكور بر اين اصل طبيعى دلالت مى كند.
4. چنان كه در روايت آمده، حتى يكى از حاضران در مجلس هم در باره ترك بيان دست روى دست گذاردن، به «ابوحميد ساعدى» اعتراض نكردند و چنین امری بیانگر آن است که گذاشتن دست ها بر يكديگر از سنن و مستحبّات نماز نيست، چنانكه مذهب «ليث بن سعد» و «اوزاعى» و «مالك  بن انس» چنین بوده است. (7) 
همچنین مهمترین مصدر بیانگر دست بسته نماز خواندن در نماز روایتی است که بخاری نقل نموده که در آن تصریح شده که مردم امر می شدند به اینکه نماز خویش را دست بسته بخوانند و بدیهی است که اگر مشروعیت نماز از ابتدا در بیان و فعل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به گونه دست بسته می بود، کسی دست باز نماز نمی خواند تا نیازی بدین امر بوده باشد و چنین امری خود حاکی از آن است که خلفا و پس از آن حاکمان بنی امیه مردم را به چنین امری دستور می دادند.
روايت بخاري به نقل از «سهل بن سعد» چنین است: «كَانَ‏ النَّاسُ‏ يُؤْمَرُونَ‏ أَنْ يَضَعَ الرَّجُلُ الْيَدَ الْيُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى فِي الصَّلَاةِ». (8)    «به مردم امر می شد که مرد در حال نماز دست راست خود را بر دست چپ خود قرار دهد». 
همچنین در مساله سجده بر خاک يا سنگ (زمين) چنین امری از زمان تشریع حکم آن وجود داشته چنانکه رافع بن ابي رافع از پيامبر (صلی‌الله علیه واله) نقل می‌کند که حضرت فرمود: «نمازتان کامل و صحيح نمی‌شود، مگر این‌که در سجده پيشاني را بر زمين بنهيد.»  از زمان رسول خدا (صلی‌الله علیه واله) برخى اصحاب بر سنگ سجده می‌کردند. اصحابي چون جابر بن عبدالله انصارى اين کار را مى‌کردند؛ چه در وطن بودند و چه هنگام مسافرت. جابر بن عبدالله انصارى مى‏گويد: با پيامبر (صلی‌الله علیه واله) نماز ظهر مى‏گزاردم كه يك قبضه از ريگ‏ها را در كف گرفتم تا سرد بشوند و بتوانم بر آن‌ها سجده كنم. (9)  يكى از صحابه از این‌که پیشانی‌اش به خاك برسد، دوري مى‏كرد. پيامبر بدو فرمود: پیشانی‌ات را بر خاك بگذار. (10) 
جابر بن عبدالله انصارى مى‏گويد: با پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) نماز ظهر مى‏گزاردم كه يك قبضه از ريگ‏ها را در كف گرفتم تا سرد بشوند و بتوانم بر آن‌ها سجده كنم. (11)  روشن است که اگر سجده بر سنگ موضوعیت نداشت، لازم نبود جناب جابر سنگ‌ها را سرد کند تا بر آن‌ها سجده کند بلکه با استفاده از پارچه‌ای برای سجده این امر را بر خود آسان می¬کرد.
ازنظر تاريخي نيز روشن است که وقتي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه منوره تشريف آوردند و دستور ساختن مسجدالنبي(صلی الله علیه و آله) را دادند، در آن زمان مسجد فرش نداشت. پيامبر (صلی الله علیه و آله) روي زمين و خاک‌هاي مسجد سجده  مي¬کردند. در زمان ابوبکر و عثمان و عمر و حضرت علي‌(علیه‌السلام) نيز روي زمين مسجد سجده می‌نمودند؛ بنابراین، تمام نمازهاي پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) روي زمين بود. سجده‌هاي پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) و مسلمانان صدر اسلام، روي خاک بود. پس قطعاً سجده بر خاک صحيح است. شيعيان که روي خاک سجده می‌کنند، به‌واسطه پيروي و متابعت از رسول خدا است؛ پس قطعاً نمازهایشان صحيح است.

نتیجه:
با توجه به منابع شیعه و سنی نمازی که شباهت بیشتری به نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارد نماز شیعیان است؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در هنگام نماز نه دستان خود را می بست و نه بر روی زیرانداز سجده می کرد. درحالی‌که مسائل وضو، نماز و برخی از عبادات را اهل سنت تغییر دادند. بهترین وجه برای شناخت نماز پیامبر شباهت نماز حضرت علی و امامان شیعه (علیهم السلام) به نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. در حقیقت نماز امامان همان نماز پیامبر (علیهم السلام) است و شیعیان به تأسی از اجرای نماز توسط امامان (علیهم السلام) به نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم تأسی نمودند.

پی نوشت:
1  . ابن رشد، بداية المجتهد ونهاية المقتصد، ج1، ص146.: «الْمَسْأَلَةُ الخَامِسَةُ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي وَضْعِ الْيَدَيْنِ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فِي الصَّلَاةِ، فَكَرِهَ ذَلِكَ مَالِكٌ فِي الْفَرْضِ، وَأَجَازَهُ فِي النَّفْلِ. وَرَأَى قَوْمٌ أَنَّ هَذَا الْفِعْلَ مِنْ سُنَنِ الصَّلَاةِ وَهُمُ الْجُمْهُورُ. وَالسَّبَبُ فِي اخْتِلَافِهِمْ أَنَّهُ قَدْ جَاءَتْ آثَارٌ ثَابِتَةٌ نُقِلَتْ فِيهَا صِفَةُ صَلَاتِهِ - عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ -، وَلَمْ يُنْقَلْ فِيهَا أَنَّهُ كَانَ يَضَعُ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى، وَثَبَتَ أَيْضًا أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يُؤْمَرُونَ بِذَلِكَ».
2  . تورك عبارت است از اين كه انسان در حال نشستن بر روى پاى چپ بنشيند، وروى پاى راست را بر كف پاى چپ قرار دهد.
3  . ترمذى، محمد بن عيسى، الجامع الصحيح و هو سنن الترمذي،ج2، ص84؛ ابن ماجه، محمد بن يزيد، سنن الحافظ أبى عبدالله محمد بن يزيد القزويني ابن ماجه،ج2، ص162، ح862.
4  . البیهقی، السنن الكبرى، ج2، ص105، ح2517.: «فَقَالُوا جَمِيعًا: صَدَقَ، هَكَذَا كَانَ يُصَلِّي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِمَعْنَاهُ رَوَاهُ هُشَيْمُ بْنُ بَشِيرٍ، وَأَبُو أُسَامَةَ، وَعَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ الصَّبَّاحِ السَّمْعِيُّ وَغَيْرُهُمْ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ جَعْفَرٍ وَرُوِيَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ وَأَصْحَابِهِ».
5  . ترمذى، محمد بن عيسى، الجامع الصحيح و هو سنن الترمذي،ج2، ص84.
6  . از آن جمله: ابو هريره، سهل ساعدى، ابو اسيد ساعدى، ابو قتاده حارث بن ربعى و محمّد بن مَسْلمه.: (البیهقی، السنن الكبرى، ج2، ص146، ح2642.: «أَنَّهُ كَانَ فِي مَجْلِسٍ فِيهِ أَبُوهُ وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْمَجْلِسِ أَبُو هُرَيْرَةَ، وَأَبُو أُسَيْدٍ وَأَبُو حُمَيْدٍ السَّاعِدِيُّ مِنَ الْأَنْصَارِ»؛ همان، ج2، ص184، ح2774.: «أَخْبَرَنِي عَبَّاسُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: اجْتَمَعَ أَبُو حُمَيْدٍ وَأَبُو أُسَيْدٍ، وَسَهْلُ بْنُ سَعْدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ»).
7  . جعفر سبحانی، راهنمای حقیقت، ص511، انشارات مشعر.
8  . بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري. ج1، ص148، ح740.
 9 . احمد حنبل، مسند احمد. ج 3، ص 327.
10 . متقي هندي، كنزالعمال، ج 7، ص 465، ح 19810.
11 . سنن الإمام النسائي، ج 2، ص 204‌، باب تبريد الحصى للسجود عليه؛ احمد حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 327، ح 14506.
 

  

برخی سعی کرده اند که واقعه غدیر را به مسئله ای غیر از اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام مرتبط کنند در حالی که دلایل متقنی برای اثبات آن وجود دارد.
واقعه غیر خم؛ ابراز محبت یا جانشینی؟

سؤال:
هدف پیامبر (صل الله علیه و آله) در واقعه غدیر خم، انتخاب علی (علیه السلام) به‌عنوان خلیفه و جانشین نبود؛ زیرا می‌توانست این مسئله مهم را، در صحراي عرفه که همه زائران از نقاط مختلف سرزمین اسلامی در آنجا حضور داشتند، بیان کند. پس منظور پیامبر (صل الله علیه و آله)، حمایت از علی (علیه السلام) بود و این امر به دلیل شکایتی بود که تعدادي از مسلمانان، از او، نزد پیامبر (صل الله علیه و آله) برده بودند شیعیان چه پاسخی دارند؟

پاسخ:
پیش از پرداختن به پاسخ پرسش فوق، باید نکاتی را یادآور شویم:
1. حدیث غدیر ازنظر سند، قطعی الصدور و متواتر است و هیچ‌کس از مسلمانان، در صدور آن تردید نکرده است و برخی علماي اهل سنت نیز، براي اثبات متواتر بودن این حدیث، کتاب‌های مستقلی تدوین کرده‌اند. (1) 

2. هنگامی‌که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از حجه الوداع برمی¬گشت، جبرئیل در مکان غدیر خم نازل شد و آیه تبلیغ را بر حضرت نازل کرد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ...» (2)  «اي پیامبر آنچه را که از سوي پروردگارت مأموریت یافته‌ای ابلاغ کن و اگر نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده‌ای و از مردم بیمی نداشته باش که خداوند تو را از گزند آن‌ها مصون می¬دارد».
بعد از نزول این آیه، پیامبر (صلی‌الله علیه واله) دستور توقف دادند. آن‌هایی که از کاروان عقب‌مانده بودند رسیدند و کسانی که از کاروان جلو افتاده بودند بازگشتند … پس از نماز ظهر، از جهاز شتران، براي پیامبر (صلی‌الله علیه واله)، سکویی ساختند. پیامبر (صلی‌الله علیه واله) با صداي بلند، همگان را مخاطب قرارداد و خطبه¬اي رسا و طولانی ایراد فرمود و در ضمن آن، فرمود دو چیز گران‌بها در بین شما می¬گذارم؛ قرآن و عترتم که اهل‌بیتم هستند و خداي دانا و مهربان به من خبر داد که این دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض بر من وارد شوند. (3) 
آنگاه فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟» (4)  آیا من نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ مردم گفتند: «خدا و رسولش آگاه‌ترند» حضرت، دست امیر مؤمنان (علیه السلام) را بلند کرد، به حدي که زیر بغل حضرت آشکار شد و فرمود: «…أَنَا أَوْلَی بِهِم مِنْ أَنْفُسِهِم فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ. …»صاحب اختیارتر از مردم بر خودشان من هستم. پس هر که من مولاي اویم، علی مولاي او است. این جمله را سه بار تکرار کرد. (5) 
آنگاه دست به دعا بلند کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» (6) 
و پس از اعلان چنین امری جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً...». (7)  امروز دینتان را برایتان کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را آیین شما پسندیدم. (8) 

3. بر اساس آنچه گذشت (نزول آیات، مقدمه حدیث، ویژگی‌های مکانی و تمهیدات پیامبر (صلی‌الله علیه واله) و متن سخنان ایشان و) … براي محقق منصف، تردیدي باقی نمی¬ماند که حقیقت چیست؟

4. پیامبر (صلی‌الله علیه واله)، از مدت‌ها پیش، مأمور انجام این کار بود و تصمیم داشت که آن را انجام دهد و برحسب روایت¬ها جبرئیل (علیه السلام)، این مأموریت را در مکه، عرفات و منا نیز، یادآوري کرده بود؛ اما طبق آنچه در آیه تبلیغ، آمده است، پیامبر (صلی‌الله علیه واله) نگران نپذیرفتن چنین امری از سوی مردم و در نتیجه تضعیف دین را از سوی آنان داشت. تا آنکه در روز غدیر، خداوند مصونیت حضرت را از مردم (مطابق آیه)، تضمین کرد. آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون هیچ‌گونه ترسی از مردم، مأموریت خود را به انجام رساند.

5. غدیر خم از جاهاي دیگر (مکه، منا و عرفات) مناسب‌تر بود؛ زیرا:
الف) در مکه، مردم در منازل و جاهاي مختلف پراکنده بودند و جمع‌کردن آن‌ها ممکن نبود.
ب) در مکانهای مذکور، مردم مشغول انجام مناسک و عبادت خود بودند و براي امر مهم معرفی جانشین، حاضر نمی¬شدند.
ج) از طرفی مردم در عرفات محرم بودند و محدودیت‌های احرام را داشتند و براي وقوف واجب، در آنجا گردآمده بودند و اگر پیامبر (صلی‌الله علیه واله) این کار را انجام می¬داد، امري تبعی و حاشیه‌ای و فرعی محسوب می¬شد، به‌ویژه با توجه به اینکه حضرت در عرفات خطبه‌ای طولانی درباره اخلاق رفتاري و معاشرتی مسلمانان ایراد نموده بود، درحالی‌که باید براي این امر مهم، جلسه‌ای ویژه با شرایط ویژه و منحصر به ‌فرد و به ‌یادماندنی تشکیل می¬شد.
د) تمام کسانی که به حج، مشرف شده بودند و در صحراي عرفات حضور داشتند، در غدیر خم نیز که نزدیک جحفه و مکان جدا شدن راه‌ها از یکدیگر است حضور داشتند. با این تفاوت که در عرفات، مردم در خیمه‌ها و جایگاه‌های خود پراکنده و مشغول عبادت بودند و تشکیل چنین جلسه بااهمیتی، هم با حفظ حال عبادت آن‌ها منافات داشت و هم اینکه امري تبعی و طفیلی و غیر مهم به‌حساب می-آمد.
بر اساس آنچه گفته شد، در پاسخ پرسش فوق، می¬گوییم: اگر پیامبر (ص) می‌خواست از علی (ع)، در مقابل کسانی که از او شکایت کرده بودند حمایت کند، باید فقط همان افراد را گرد می¬آورد و آن‌ها را از شکایت از امیر مؤمنان (علیه السلام)، نهی می¬کرد، نه آنکه همه مسلمانان را در آن صحراي گرم و شرایط بسیار نامناسب که گفته‌شده هوا آن‌قدر گرم بود که مردم قسمتی از لباس خود را بر سر می-کشیدند و قسمتی را زیر پا می¬گذاشتند گردآورد و ساعت‌ها متوقف کند.
تمام کسانی که در آنجا حضور داشتند، اقدام پیامبر (صلی‌الله علیه واله) را براي تعیین کردن خلیفه      می¬دانستند و در طول تاریخ نیز، مطلب چنین بوده است.

در اینجا به برخی دلایل و شواهدي که خلاف گفته پرسشگر است اشاره می¬شود:
اول: صدر حدیث« اَلَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (9)  این حدیث گویاي این است که مسئله تعیین والی و حاکم و اولی، به تصرف بوده است نه چیز دیگر.

دوم: فرمایش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خطبه غدیر که علاوه برآوردن واژه مولی از عبارتی همچون « فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فِی¬الثَّقَلَیْن» (10)  استفاده کرده است و یادآور حدیث ثقلین و مانند آن است که دیگر عذري براي کسی باقی نمی¬گذارد.

سوم: تبریک شادباش گفتن اصحاب ازجمله عمر و ابوبکر که گفتند «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلاي وَ مولی کل مومن و مومنه» (11)  حاکی از تعیین جانشین است نه رفع اختلاف و حل شکایت یک نفر از امیرمومنان (علیه السلام).

چهارم: شعرا نیز، در این باره، شعرهایی سرودند. ازجمله حسان بن ثابت، شاعر ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، چکامه¬اي سرود و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اجازه گرفت و همان‌جا خواند:
« یُنادیهِم یَومَ الغَدیرِ نَبِیّهم بِخُمٍّ وَ إِسمَع بِالرَّسُولِ مُنادیا » (12)  «پيامبر آنها در روز غدير در سرزمين خم به آنها ندا داد، و چه ندا دهنده گرانقدرى»...

پنجم: عده زیادي از علماي اهل سنت، به دلالت حدیث غدیر، بر امامت امیر مؤمنان (علیه السلام) اعتراف دارند که در اینجا نام برخی از آن‌ها ذکر می¬شود:
امام محمد غزالی در کتاب سر العالمین؛ (13)  محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول؛ (14)  سبط بن جوزي حنفی در تذکرة الخواص؛ (15)  محمد بن یوسف گنجی شافعی، در کفایۀ الطالب؛ (16)  تقی الدین مقریزي در المواعظ والاعتبار؛ (17)  تفتازانی در شرح مقاصد. (18)  و...
بسیاري از صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین به حدیث غدیر بر خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) دلیل و حجت آورده‌اند، ازجمله: امام امیر مؤمنان (علیه السلام) در روز شوری (19)  و در روز محاصره خانه عثمان، (20)  در رحبه کوفه، (21)  در روز جمل، (22)  در حدیث الرکبان در کوفه و در جنگ صفین (23) 
حجت آوردن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) امام حسن مجتبی (علیه السلام) سبط اکبر پیامبر (24)  (صلی الله علیه و آله) امام حسین (علیه السلام) (25)  احتجاج عبدالله بن جعفر طیار علیه معاویه (26)  احتجاج عمرو بن عاص علیه معاویه، (27)  حجت آوردن عمار یاسر در جنگ صفین، (28)  احتجاج اصبغ ابن نباته در مجلس معاویه، (29) 
پس از خطبه، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، عمامه معروف به سحاب را بر سر امیر مؤمنان (علیه السلام) گذاشت (30)  که نوعی تاج‌گذاری و حاکی از سیاسی بودن اقدام پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.

6. عید قرار دادن روز غدیر خم نیز، خلاف ادعاي پرسشگر را ثابت می¬کند؛ زیرا در فرهنگ اسلامی، روز 18 ذی‌حجه، جزء اعیاد اسلامی قرارگرفته است. (31)  اگر منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله) فقط حمایت از علی بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، در دوران رسالت خود، همواره اقداماتی را براي رفع اختلاف بین مسلمانان انجام داده بود. ولی هیچ‌یک از آن‌ها عید محسوب نشد و از اهمیت غدیر نیز، برخوردار نگردید.

7. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مسلمانان دستور داد با او تجدید بیعت و با امیر مؤمنان (علیه السلام) به جانشینی خلافت، بیعت کنند. زید بن ارقم صحابی پیامبر گوید: «اولین کسانی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) دست بیعت دادند عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و سپس بقیه مهاجرین و انصار و سپس سایر مردم» (32) 

8. واقعه غدیر را صد و ده صحابی، نقل کرده‌اند و هیچ حادثه تاریخی نداریم که از چنین جایگاهی در اسلام برخوردار باشد.

نتیجه:
پیامبر در طی یک مأموریت حضرت علی را به‌سوی یمن اعزام نمود. یکی از امور محوله به حضرت، اخذ جزیه از مسیحیان نجران یمن بود. آنان بُردها و پارچه‌های یمانی را به حضرت تحویل دادند. در آن زمان پیامبر عازم حج بود که حضرت علی به ایشان ملحق شد تا همراه پیامبر حج به‌جا آورد. پیامبر به حضرت علی فرمود به‌سوی لشکریانت بازگرد و همراه آنان وارد مکه شو. 
امیرالمؤمنین (علیه السلام) چون به لشگریان پیوست با تعجب آن‌ها را غرق در لباس‌های فاخر دید. حضرت به‌شدت ناراحت شد و در کمال صلابت و قاطعیت، تمام آن لباس‌ها و اموال را از آن‌ها پس گرفت. لشکر با خاطرى آزرده وارد مکه شد و مستقیماً سراغ پیامبر (ص) رفته و زبان به شکایت و گله از امیرالمؤمنین (ع) گشود. 
رسول خدا (ص) فرمود: زبان‌هایتان را از حرف‌های ناپسند نسبت به على بن ابی‌طالب (ع) کوتاه کنید. او در ذات خدا (و دین خدا) خشن است و سهل‌انگار و مسامحه گر در دینش نیست. (33)
اهل سنت بر این باورند که جریان غدیر برای دلجویی از شاکیان این داستان است درحالی‌که پیامبر پاسخ آنان را در همان ماجرا داده بود و نیازی نبود این‌همه جمعیت را در آن هوای گرم و سوزان نگاه دارد تا بگوید از علی بدگویی نکنید و او را دوست بدارید.

پی نوشت:
1. علامه امینی الغدیر، ج 1 ص 31-36-154
2 . مائده 67.
3 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص118، ح4576، و ج3، ص126، ح4601، و ج3، ص160، ح4711.
4 . همان ج 3، ص118، ح4577.
5 . همان.: «ثُمَّ قَالَ: «أَتَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ».
6 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص118، ح4576، و ج3، ص126، ح4601.
7 . مائده 3.
8  . ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج3، ص28.: «وَقَدْ رَوَى ابْنُ مَرْدُويه مِنْ طَرِيقِ أَبِي هَارُونَ العَيْدي، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ؛ أَنَّهَا أُنْزَلِتْ عَلَى رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غَدِير خُم حِينَ قَالَ لَعَلِيٍّ: "مَنْ كنتُ مَوْلَاهُ فَعَليٌّ مَوْلَاهُ"».
9 . احمد بن حنبل، مسنداحمد بن حنبل، ج32، ص76، ح19328.
10 . حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص118، ح4576.: «عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ غَدِيرَ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمْنَ، فَقَالَ: " كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ، إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ، كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى، وَعِتْرَتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا، فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ "».
11 . خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج9، ص221، أبو القاسم علي بن حسن بن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص233.
12 . اربلی، کشف الغمه، ج 2 ص 1199.
13 . ابو حامد محمد بن محمد غزالی شافعی، سر العالمین، ج1، ص18.
14 . 36. ابن طلحه شافعي، محمّد، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ج1، ص51.
15 . سبط ابن الجوزي، تذكرة الخواص، ص299.
16 . گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 166-167
17 . مقریزی، المواعظ والاعتبار، ج 2، ص255.
18 . تفتازانی، شرح مقاصد، ج 2 ص 290.
19 . جوینی، فرائد السمطین، ج 1 ص 319.
20 . همان
21 . مناقب خوارزمی، ص 198.
22 . مسند احمد، ج2، ص71.: «عَنْ زَاذَانَ أَبِي عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، فِي الرَّحْبَةِ وَهُوَ يَنْشُدُ النَّاسَ: مَنْ شَهِدَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ، وَهُوَ يَقُولُ مَا قَالَ؟ فَقَامَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا، فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَقُولُ:" مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ"».
23 . کتاب سلیم بن قیس هلالی ص 295.
24 . قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ج 3 ص 369.
25 . کتاب سلیم بن قیس ص 320.
26 . همان ص 361.
27 . مناقب خوارزمی، ص 199.
28 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ص 21
29 . ماقب خوارزمی، ص 205.
30 . ابن قیم زاد المعاد، ج 1 ص 130.
31 . ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص 395، الغدیر ج 1 ص 270.
32 . علامه امینی الغدیر، ج 1 ص 270.
33. مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 384.
 

طبق اسناد قطعی، فدک از اموال حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است ولی با حدیث جعلی «نحن معاشرالانبیاء لا نورث» آن را غصب نمودند.
حضرت علی ع و پس نگرفتن فدک

سؤال:
 اگر فدك را از حضرت زهرا (س)، به‌ ناحق غصب کرده‌اند، پس چرا زمانی که حضرت علی (ع)، به قدرت رسید، در پس گرفتن حق قانونی همسرش تلاشی نکرد؟
 

پاسخ:
1. منظور از طرح این سؤال چیست؟ آیا انکار این مطلب است که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به امر خداوند، فدك را به زهرا (سلام الله علیها) بخشید؟ یا این‌که خلفا، فدك و سایر مواریث زهرا (سلام الله علیها) را غصب نکرده و از حضرت نگرفته‌اند؟ این امر بین مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، تقریباً بدیهی و مسلم است و بسیاري از بزرگان اهل سنت نیز آن را نقل کرده¬¬اند، ازجمله: حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل (1)  شوکانی در فتح القدیر (2) ، سیوطی در الدرالمنثور و متقی هندي در کنزالعمال (3)  که در این قسمت به یک حدیث از الدرالمنثور، بسنده می‌شود:  عن ابن عباس، لما نزلت (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی) أقطع رسول الله (ص) فاطمۀ فدکا. (4)  از ابن عباس نقل شده است که زمانی که آیه (حق نزدیکانت را بپرداز) نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فاطمه (سلام الله علیها) را فراخواند و فدك را به او عطا کرد.

2. در مورد این‌که خلفا، حق حضرت را گرفتند، روایت‌های متعددي در منابع معتبر اهل سنت و کتب سته، آمده است که نمی¬توان آن‌ها را انکار و از آن‌ها چشم‌پوشی کرد. چنانکه در صحیح بخاري، صحیح مسلم، مسند احمد، سنن ابی داوود، سنن نسائی و طبقات ابن سعد این مطلب نقل‌شده است که در اینجا ما به حدیثی از صحیح بخاري بسنده می¬کنیم:
عن امّ المؤمنین عائشۀ أن فاطمه (سلام الله علیها) أرسلت الی ابی بکر تسأله میراثها من النبی (صلی الله علیه و آله) فی ماافاء الله علی رسوله (صلی الله علیه و آله) تطلب صدقۀ النبی التی بالمدینۀ و فدك و ما بقی من خمس خیبر. فقال ابوبکر: إنَّ رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال: لانورث ما ترکنا فهو صدقۀ انما یأکل آل محمد من هذا المال یعنی مال الله لیس لهم أن یزیدوا علی المأکل و انی والله لا أغیر شیئاً من صدقات النبی التی کانت علیها فی عهد النبی (صلی الله علیه و آله) و لأعملن فیها بما عمل فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله)...». (5)  
فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی را نزد ابوبکر فرستاد در حالی که میراث خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را تقاضا می نمود از آنچه خداوند به طور «فیء» به آن حضرت در مدینه و فدک داده بود و آنچه حضرت از خمس زمین خیبر مانده بود. ابوبکر گفت: همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: ما پیامبران میراث نمی گذاریم و آنچه می گذاریم صدقه است. همانا خانواده محمد از این مال می خورند. به خدا سوگند که صدقه رسول الله (صلی الله علیه و آله) را از همان حالتی که در زمان حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده است تغییر نخواهم داد و در آن به گونه ای عمل می کنم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدان عمل کرده است...
در اینجا یا صدیقه کبري نعوذبالله دروغ گفته و به ناحق آنچه حقش نبوده را طلب کرده است و یا ابوبکر دروغ گفته و حق حضرت را غصب کرده است که البته صدیقه کبری را به نص آیه تطهیر نمی-توان دروغ‌گو شمرد. درباره این ادعاي ابوبکر که گفته بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است که «ما ارث نمی‌گذاریم» جز ابوبکر کسی دیگر آن را نقل نکرده است می¬توان گفت که اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، این سخن را گفته باشد یقیناً باید به ورثه خود می‌فرمودد نه به دیگران!

3. حضرت زهرا (سلام الله علیها)، در پاسخ به این ادعاي ابوبکر، به آیه‌هایی از قرآن استناد فرمود که به برخی از آن‌ها اشاره می¬شود
از قول حضرت زکریا (علیه السلام)، می¬فرماید: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (6) 
تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و وارث دودمان یعقوب باشد.
و در جاي دیگر می¬فرماید: «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ» (7) 
پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندي به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی.
و نیز می¬فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داود» و سلیمان وارث داود شد. (8) 
سپس حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «ثُمَّ أَنتُمُ الآنَ تَزعُمُونَ أَن لا إِرثَ لَنَا أَفَحُکْمَ الجاهِلِیَّۀِ تَبغون وَمَن أَحْسَنُ مِنَ الِله حُکماً لِقَومٍ یُوقِنون، یَا ابْنَ أَبی قَحَافَۀ! أَتَرِثُ أَباكَ وَلا أَرِثُ أَبی، لَقَد جِئتَ شَیْئاً فَریّاً» (9) 

4. مدعاي زهرا (سلام الله علیها)، تنها فدك نبود، بلکه مطابق روایت عایشه و عمر (10)  مدعاي حضرت عبارت بودند از:
الف) میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله)
ب) فئ (مَا أَفاءَ الُله عَلَی رَسُولِهِ)
ج) صدقه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه
د) فدك
هـ) باقی‌مانده خمس خیبر. (11) 
که البته این‌ها نیز، درواقع مقدمه¬اي براي مطالبه اصل حق بود.
ابن ابی¬الحدید می¬گوید: « از استاد تاریخ خود پرسیدم چرا خلیفه پیامبر مدعای دختر ایشان را به او نداد. همان‌طور که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مسلمانان خواست تا گردنبند زینب، دختر دیگرش که براي فدیه شوهر خود پرداخته بود را، به او ببخشند و مسلمانان نیز چنین کردند؟ استادم پاسخ داد: اگر خلیفه ادعاي زهرا (سلام الله علیها) را درباره فدك می¬پذیرفت، پس‌ازآن ادعا می¬کرد که خلافت نیز، حق شوهرم است و باید حکومت را نیز، واگذار می¬کردند. (12) 

5. مطالبه زهرا (سلام الله علیها)، به جهت ارزش مادي و اقتصادي فدك و مانند آن نبود، بلکه از باب وجوب مطالبه حق و جلوگیري از انحراف علنی جامعه اسلامی و حق کشی آشکار بود و مقام صدیقه اطهر، اجل از این است که براي دریافت مالی، این‌همه تلاش کند. این علت و انگیزه، در زمان حکومت امیر مؤمنان (علیه السلام) نبود، آبی بود که ریخته شده بود. حضرت علی (علیه السلام) خود می¬فرماید: « مرا با فدك و غیر فدك چه‌کار است.»
متن بخشی از نامه امیر مؤمنان (علیه السلام)، به عثمان بن حنیف انصاري حاکم بصره در زمان حضرت، چنین است:
«…بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَكٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکَمُ الُله وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَیْرِ فَدَكٍ، وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ…» (13) 
از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، تنها فدك در دست ما بود که آن‌هم گروهی نسبت به آن بخل و حسادت ورزیده [و آن را از ما گرفتند] و گروه دیگري آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترین حاکم خداست. مرا با فدك و غیر فدك چه‌کار؟ درحالی‌که فرداي هر کس قبر او است…

6. از منظر امیر مؤمنان و اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، فدك منحصر به قطعه‌ای زمین، در صدوبیست کیلومتري مدینه نبود، بلکه حق حاکمیت و خلافت اسلامی امامان بود. این مطلب در فرمایشات ائمه (علیهم‌السلام)، همواره آمده است. پس هنگامی‌که حاکمیت جامعه را در اختیار داشت درواقع فدک واقعی را گرفته بود. پس دیگر معنا نداشت قطعه¬اي زمین که حاصل آن نیز، در اختیار خود حضرت بود را به فرزندش واگذار کند تا باعث یاوه‌گویی برخی مخالفان حضرت شود در ذیل نمونه‌ای از شیوه نگرش اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به فدك را نقل می¬کنیم.
 مهدي عباسی از امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) خواست تا حدود فدك را معرفی کند تا او آن را باز پس دهد. امام (علیه السلام)، فرمود: «اگر حدودش را بگویم باز پس نخواهی داد» هارون اصرار کرد. امام (علیه السلام) حدود فدك را معادل حدود سرزمین‌های اسلامی بیان فرمود، هارون گفت: در این صورت براي ما چیزي نمی¬ماند. امام فرمود: «گفتم که اگر حدود واقعی¬اش را مشخص کنم، باز پس نخواهی داد.» (14) 

7. امام نخواست‌ کاری کند که دیگران درباره‌اش این‌گونه قضاوت کنند و درباره حضرت بگویند: اعلان پس گرفتن اموال غصب شده و رد آن به صاحبان، مقدمه برای به دست آوردن باغی بود که در زمان خلفا مورد دعوا و گفتگو بود؛ یعنی بگویند: برای این‌که فدک را تصرف نماید، پس‌گیری زمین‌ها و مزارعی را که توسط عثمان بخشیده شده بود را عنوان کرد.
برای این‌که دشمنان این‌گونه قضاوت نکنند و خرده‌گیری ننمایند، امام با بزرگواری از کنار این حق گذشت و از آن سخنی به میان نیاورد؛ تا به مردم بفهماند حکومت علوی برای احقاق حقوق مردم تلاش می‌کند. اگر امام زمامداری را پذیرفت، برای یاری‌رساندن به مظلومان و محرومان است،‌نه برای منافع شخصی. طبیعی است فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) نیز به این عمل راضی بودند.
نظیر این سخن از امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نقل‌شده است. حضرت در پاسخ به این سؤال که چرا امام علی (علیه¬السلام) در دوره زمامداری‌اش فدک را تصرف نکرد، فرمود:
«لأنا أهل البیت لا یؤخذلنا حقوقنا ممَّن ظلمنا إلا هو و نحن اولیاء المؤمنین إنّما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممَّن ظلمهم و لا نأخذ لانفسنا» (15)  چون ما اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین خصوصیتی داریم که حقوقمان را از کسانی که به ما ستم کرده‌اند، جز خدا نمی‌ستاند؛ ما اولیای مؤمنان هستیم. به نفع آنان فرمان می‌رانیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ستم روا داشته‌اند، می‌ستانیم، ولی برای خود در این راه تلاشی نمی‌کنیم.
از سخن امام کاظم (علیه السلام) به دست می‌آید که امامان و رهبران الهی همواره برای احیای حقوق مردم تلاش می‌کنند؛ اما در مورد حقوق شخصی که ربطی به حقوق مردم نداشته باشد، اقدامی نمی‌کنند و کریمانه از کنار آن می‌گذرند. پس نگرفتن فدک در دوره زمامداری امام علی (علیه السلام) از همین قبیل است.
از طرفی دیگر عملکرد شیخین به‌عنوان یک سیره به‌جای سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جامعه به وجود آمده بود و حتی خط قرمز جامعه سیره شیخین بود. حضرت علی زمانی که با نماز تراویح مخالفت نمود صدای (وا سنة عمرا) از مردم بلند شد حال چگونه می‌خواست فدک را از آنان پس بگیرد و به اولاد خود تحویل دهد؟ 

نتیجه:
غصب فدک از جریانات قطعی تاریخ است. طبق اذعان منابع اهل سنت، فدک فیء بود و طبق آیه « «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه» پیامبر آن را به فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بخشید؛ اما کارگزاران حضرت زهرا (علیها السلام) از فدک اخراج شدند و با حدیث جعلی «نحن معاشرالانبیاء لا نورث» آن را غصب نمودند. بااینکه حضرت زهرا بارها با خلفا مناظره و احتجاج کرد حتی شاهد اقامه نمود اما فدک به ایشان بازگردانده نشد؛ اما حضرت علی (علیه‌السلام) در دوران حکومت خود از فدک چشم پوشید و به دنبال آن نرفت؛ زیرا حکومت‌های گذشته خلفا به‌گونه‌ای عمل نموده بودند که بازپس‌گیری فدک برای حضرت مقدور نبود.

پی نوشت:
1. حسکانی شواهدالنزیل ج 1 ص 438-446 ذیل ایه 26 سوره اسراء این مطلب را حاکم حسکانی از هفت طریق نقل کرده است.
2 . شوکانی، فتح القدیر، ج 3 ص 267
3 . متقی هندی، کنزالعمال، ج 3 ص 767
4 . سیوطی، الدرالمنثور، ج 4 ص 177
5 . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، ج5، ص139، ح4240.
6 . مریم 5-6
7 . انبیا 89
8 . نمل 16
9 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4 ص 78-79؛ ابن ابی طیفور، بلاغات النساء، ص 26
10 . هیثمی، علی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9 ص 39.
11  . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، باب فرض الخمس، ج4، ص79،ح3092.: «أَنَّ فَاطِمَةَ - عَلَيْهَا السَّلاَمُ - ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ يَقْسِمَ لَهَا مِيرَاثَهَا، مِمَّا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ...»؛ همان: باب قرابة رسول الله (صلی الله علیه و آله)، ج5، ص20، ح3711.: « عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ، عَلَيْهَا السَّلاَمُ، أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، تَطْلُبُ صَدَقَةَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الَّتِي بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكٍ، وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ»؛ همان، کتاب غزوة خیبر، ج5، ص139، ح4240.: « عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ، وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ».
12 . ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 16 ص 284
13 . نهج البلاغه نامه 45.
14 . مجلسی بحار الانوار، ج 48 ص 157
15 . علل الشرایع، صدوق، باب العلل التی مِن أجلها ترک فدکاً، ج1، ص156.
 

صفحه‌ها