امام شناسي

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است و آنچه كه در باب زيارت ائمه معصومين(ع) در روايات ذكر شده مربوط به آداب و شرايطي است كه زائر هنگام زيارت بهتر است رعايت كند و ادعيه و زيارتنامه هايي كه براي هر امامي رسيده است و زائرين بهتر است آنها را بخوانند. خادمي مكان هاي مقدس مثل مسجد و حرم ها از گذشته وجود داشته و حتي در اديان ديگر مثل مسيحيت خادم كليسا وجود داشته و دارد و در قرآن كريم در مورد مادر حضرت مريم آمده كه وقتي كه به او حامله بود نذر كرد فرزندش را در خدمت خدا قرار دهد و به اصطلاح خادم كليسا و محل عبادت شود:
« اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم»(1)؛ آنگاه كه زن عمران گفت پروردگارا من عهد كردم فرزندي كه در رحم دارم در راه خدمت تو آزاد گردانم اين عهد من بپذير كه تويي شنوا و آگاه.
و وقتي حضرت مريم به دنيا آمد به نذر خود وفا كرد و او را در خدمت خدا و بندگان خدا قرار داد و حضرت زكريا هم كفالت و نگهباني از او را به عهده داشت.
پيامبر اكرم و ائمه در زمان حياتشان نيز افرادي به عنوان خادم در محضرشان بودند اما آنجه كه در زمان ما معروف و مشهور است در باب خادم، همين خادمين حرمهاي مطهر اهل بيت(ع) است كه افرادي با عنوان خادم حرم خدمت مي كنند و كار و وظيفه آنها رسيدگي به امور زائران و آماده كردن فضاي بهتر و آسوده تر و با معنويت تر براي ايشان و برخي هم نظافت و پاكيزگي اين مكان هاي مقدس را به عهده دارند.
پي نوشت:
1. آل عمران(3)، آيه35.

وآيا رواياتي كه ازائمه(ع)درباب احترام به ذريه شان آمده است شامل اين دسته افرادهم ميشود؟

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد

 فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد. فردي حتي اگر فرزند بلاواسطه پيامبر باشد و در اعتقاد و عمل و اخلاق تابع و همرنگ پدرش نباشد، در عالم معنا و در آخرت فرزند او به حساب نمي آيد و اهليت فرزندي را از دست داده است همچنان كه فرزند نوح اين اهليت را از دست داد و خداوند در مورد وي فرمود:

يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح(1)

اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏ اي است‏].

اما گرامي داشتن فرزندان و نسل يك فرد (خوب باشند يا بد، بدون اين كه اين گرامي داشت ظلم در حق ديگري باشد) نوعي احترام گذاشتن به آن فرد است و ما چون به پيامبر علاقه داريم و به حكم خداوند بايد او را گرامي بداريم، مناسب است فرزند و نسل او را به خاطر او گرامي بداريم حتي اگر او فرزند خلفي هم نباشد.

اين تكليف ما است و اما اين حرمت گذاري براي سادات نه يك مزيت بلكه يك تكليف مضاعف ايجاد مي كند. زيرا در مقابل هر نعمتي شكر و در مقابل هر تكليفي وظيفه اي است و وقتي مردم فردي را به عنوان انتساب به پيامبر حرمت مي گذارند او بايد همرنگي بيشتري با پيامبر داشته باشد و شكر اين نعمت به همرنگي بيشتر است.

اگر بعضي سادات به اين جهت خود را برتر بشمارند و تكبر كنند، ناشكري كرده و گناهكار شده اند، ولي تكليف ما سر جاي خودش باقي است.

اما مقدس بودن قبر سادات كلي و عمومي نيست، بلكه در همه جا مردم فقط به سادات مؤمن و صالح متوجه مي شوند و به حرمت آنان از خدا حاجت مي طلبند و قبر هر سيدي را مقدس نمي شمارند.

تقدس مخصوص خدا است و پيامبر خدا و امامان كه بندگان خاص خدا هستند و هر انسان مؤمني كه با آنان همرنگ شده باشد، خواه سيد باشد يا غير سيد. تقدس حاصل ايمان و عمل صالح است و در هر كس كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، به تناسب درجه ايماني اش حاصل مي گردد.

در قرآن در مورد زنان پيامبر به خاطر انتسابي كه با پيامبر(ص) داشتند آمده:

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً (2)

 اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است و هر كس از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم.

فردي خطاب به امام سجاد فرمود: شما از خانواده اي هستيد كه گناهانتان آمرزيده شده است( و بهشت براي شما مهيا شده )؛ امام خطاب به او فرمود:

اين گونه كه تو مي گويي، نيست. ما از زنان پيامبر سزاوار تريم كه خدا به نيكوكارمان دو پاداش و به بدكارمان دو كيفر دهد.(3)

پس سيد بودن گر چه آنان را در جامعه عزيز كرده، ولي به همان نسبت هم تكليف آنان را سنگين تر كرده و اگر آنان همرنگي با رسول خدا را كسب نكنند و قدر اين نعمت را ندانند، كيفر سنگين تري در انتظارشان است.

اما اين كه بدن فرزندان پيامبر بر درندگان حرام شده است،  در مورد فرزندان زهراي مرضيه وارد شده است كه خون و گوشتشان بر آتش حرام شده است و امام رضا خطاب به برادرش "زيد النار" كه متاسفانه از همرنگي با پيامبر فاصله گرفته بود، فرمود: گويا تو را پست هاي كوفه با اين حديث كه خداوند گوشت و خون فرزندان فاطمه را بر آتش حرام كرده، غره كرده اند در حالي كه اين سخن ناظر به فرزندان بلافصل ايشان يعني امام حسن و امام حسين است. (4)

معلوم مي شود حرام بودن گوشت و خون فرزندان حضرت زهرا هم بر درندگان ناظر به فرزندان بلافصل اوست(و فرزنداني كه همرنگي كامل با آنان داشته باشند) از همين رو وقتي در دوران متوكل زني ادعا كرد كه زينب دختر فاطمه زهرا (س) است امام هادي (ع) فرمود براي اين كه دروغش را معلوم كنيد، او را نزد درنگان وحشي بيندازيد زيرا درندگان به فرزندان فاطمه زهرا تعرض نمي كنند و همين راهكار امام آن زن را وادار كرد به دروغگويي خود اعتراف كند و متوكل فرصت را مناسب ديد و خواست امام را از بين ببرد و او را در معرض درندگان قرار داد و ديد كه آنها به امام ادب كردند و پابوسي امام نمودند.(5)

بنا بر اين نظر شما در مورد سادات درست است اما  سادات خوب و مؤمن و صالح به خاطر ايمان و صالح بودنشان شايسته احترامند و تو اگر از آنان نفرت داشته باشي، بايد در سلامت روحي خود شك كني، ولي حرمت گذاري به ساداتي كه در ايمان و صالح بودن زبده نشده اند و به ذات خودشان شايستگي احترام ندارند، حرمت گذاري به پيامبر است و شما بايد به اين نكته توجه كني تا نفرتت از بين برود و به خاطر جدشان آنان را دوست بداري.

البته اين دوست داشتن نبايد حقي را ناحق كند يا ما را به ظلم سوق دهد كه خدا با آن راضي نيست.

پي نوشت ها:

1. هود(11) آيه 46.

2. احزاب(33) آيه30-31.

3. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج4، ص441.

4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج43، ص231.

5. همان، ج50، ص205.

پس روايات اصول كافي مبني بر اينكه ائمه اذا شاءو ان يعلمو علموا چگونه باآنها قابل جمع است هچنين روايات باب عرض اعمال به امام زمان (عج)در روز دوشنبه وپنجشنبه

در زمينه علم امامان معصوم (ع) چند پاسخ وجود دارد:

پاسخ اول:

هر چند ائمه (ع) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند. اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است. علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نمي‏ آورد. به همين دليل علم غيب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست. امام بر اساس علم عادي خود ميوه ه‏ایي را پيش روي خود مي‏بيند كه مانعي از خوردن آن نيست. بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است. اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد.

براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست.به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد،براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كرده‏ اند، در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند، دو دليل ذكر مي‏كنند:

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد.

2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند. شايد يكي از حكمت‏هاي ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخير جن،  براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده،  اختلال در نظام عالم هستي باشد.(1)

پاسخ دوم:

هر چند طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است ،علم و آگاهي دارند.(2) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده مي‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأني است؛ يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:

 «اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(3)

در اين موضوع روايات بسياري در كافي وارد شده و باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد كه بيشتر روايات بيانگر همين مسئله اند.

 علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي.(هر وقت خودشان بخواهند مي دانند ) بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(4) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند و خواست الهي آن است كه اينان در چنين اموري علم غيب را اراده نكنند.

پاسخ سوم:

اساساً پيامبر اكرم و ائمه (ع) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند .به همين جهت آنان در عين اين كه مي‏دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد، وظيفه داشته‏اند اقدام كنند يا مي‏دانستند كاري كه انجام مي‏دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن علي (ع) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان، با اين حال وظيفه داشته‏اند اين كارها را انجام دهند. اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است. اما براي آنان وظيفه‏اي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص) واجب بوده  اما براي ساير مسلمانها مستحب است.(5)

بنابراين از اين پاسخ ها به اين جمع بندي مي رسيم كه امامان معصوم نسبت به اعمال بندگان علم غيب دارند و همه اعمال ما به حضور آنها مي رسد. اما نسبت به برخي امور ديگر مثل دانستن نحوه شهادتشان اراده مي كنند كه به نحو عادي باشد و از علم غيب در اين زمينه استفاده نمي كنند.

 

پي‏نوشت‏‌ها:

1. صافي گلپايگاني،لطف الله، معارف دين، ج 1، ص 121.

2. كليني،محمد بن يعقوب، اصول كافي،انتشارات آل البيت، ج 1، ص 260، باب ان الائمه(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون.

3. همان،ج1، ص 258، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛

4. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73 

5. طباطبايي،محمد حسين، الميزان، انتشارات جامعه مدرسين ،ج 18، ص 194

 

 

 

با توجه به اين مطلب چرا حضرت اميرالمؤمنين سلام الله عليه براي ازدواج با ام‌البنين (س) به سراغ عقيل آمد كه علم انساب مي‌دانست؟

در مورد علم پيامبر و امام زياد بحث شده و آيات و روايات هم در اين زمينه فراوان است. شك نيست كه پيامبر و امام علم استقلالي به غيب ندارند .از پس پرده و منايا و بلايا و نسب و طهارت مولد افراد و ... كه جلوه هاي مختلف علم غيب است ، به خودي خود آگاهي ندارند.
رسول خداست كه به بيان قرآن مي فرمايد:
ُوَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ؛ (1)
اگر از غيب (بالاستقلال ) با خبر بودم ، سود فراواني براي خود فراهم مي‏كردم ، و هيچ بدي (و زياني) به من نمي‏رسيد.
از طرف ديگر شكي نيست كه خداوند عالم مطلق به جهان ملك و ملكوت است . همه اجزاي جهان در حضور اوست . هيچ ذره اي از محضر علمي خدا غايب نيست:
وَ ما تَكُونُ في‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين؛ (2)
در هيچ حال (و انديشه‏اي) نيستي، و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي‏كني، و هيچ عملي را انجام نمي‏دهيد، مگر اينكه ما گواه بر شما هستيم ،در آن هنگام كه وارد آن مي شويد! هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفي نمي‏ماند حتّي به اندازه سنگيني ذرّه‏اي، و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر، مگر اين كه (همه آن ها) در كتاب آشكار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است!
خداوندي كه قاهر و مسلط بر جهان است و همه جهان محضر اوست ، مي تواند بندگاني را برگزيند. بر همه ملك و ملكوت يا بر حوزه هايي از ملك و ملكوت (كه خودش مصلحت مي داند) آگاه گرداند . بنا به آيات قرآن چنين برگزيدگي صورت گرفته و برگزيدگان خدا به اذن و اراده او بر همه جهان غيب يا بر حوزه هايي از آن مطابق اراده خدا آگاهي دارند:
ِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاء؛ (3)
چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند (تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد. اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبري او لازم است، در اختيار او مي‏گذارد.)
پس هيچ منعي ندارد كه امامان به اذن خدا بر اين علوم آگاهي داشته باشند . بنا بر روايات دارند ؛ اما اين علم كه به امامان داده شده ، بايد در راستاي رسالت هدايتي كه بر دوش آنان گذارده شده ، مورد استفاده قرار گيرد . اجازه ندارند جز در مواقع خاص كه خدا اجازه داده ، اين علم را به كار گيرند .
امام علي علاوه بر اين كه به افاضه خدايي از اين علوم بهره مند است ، مجاز نيست در امور شخصي از آن بهره بگيرد . بنا به بهره گيري در امور شخصي از اين علم هم ندارد . برادرش در اين زمينه تبحر خاصي دارد . امام كه مجاز نيست و ضرورتي ندارد در اين زمينه به علم امامت مراجعه كند ، از برادر كمك مي گيرد تا با توجه به آگاهي وسيعي كه به انساب عرب و ويژگي هاي هر قبله دارد ، فردي مناسب كه ويژگي هاي شجاعت و سخاوت و ... را در خود جمع دارد ، براي همسري او بر گزيند . اين گونه كمك گرفتن در زندگي پيامبران و معصومين بي شمار است . با علم غيب افاضي آنان هيچ منافاتي ندارد.
شبي كه حضرت علي (ع) در بستر پيامبر(ع) خوابيد، اگر مي دانست كه كشته نمي شود، فضيلتي براي حضرت نبود، در حالي كه هم در قرآن (4) و هم در روايت ذيل همين آيه ،اين كار را يكي از فضايل حضرت شمرده است، پس در اين جا هم حضرت به اذن الهي از آينده اين كار آگاه نبود.
خداوند متعال در برخي موارد به خاطر مصلحت هايي معصومان را به علم غيب آشنا نمي كند .
پي نوشت ها :
1. اعراف (7) ايه 188.
2. يونس (10) آيه 61.
3. آل عمران (3) آيه 179.
4.بقره (2) آيه 207

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است.

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است. اين زمان و آن زمان، اين مكان و آن مكان ندارد، چون وجودش غير محدود و برتر از زمان و مكان است و چيزي از او غايب نيست. همان طور كه به جهان مشهود احاطه دارد، به جهان غيب نيز احاطه دارد. امّا بايد ديد آيا غير از خدا كسي مي تواند علم به غيب پيدا كند؟ آيا تنها خدا است كه به جهان غيب احاطه دارد يا بشر هم مي تواند با آن جهان ناديدني تماس بگيرد؟
بعضي گفته‏اند: علم به غيب مخصوص خدا است . از ديگري حتي پيامبران ساخته نيست . دليل آنان آيه "و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الاّ هو".(1) و نظائر آن است.
اين مطلب را قبول مي كنيم كه غيب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است كه وجودش غير محدود است . چيزي از او غايب نيست . بالذات بر جهان غيب و شهود احاطه دارد . در علومش احتياجي به غير ندارد. پيامبران گرچه از ديگران كامل ترند، ليكن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.
بنابراين پيامبران به غيب مطلق دسترسي ندارند، ليكن چنان نيست كه ارتباط با جهان غيب به طور كلّي براي بشر محال باشد، بلكه خدايي كه مالك غيب و شهود است، مي تواند بعض افراد لايق را با آن جهان ارتباط دهد . دري از غيب را براي شان بگشايد . حقايقي را بر آينه صاف وجودشان افاضه و اشراق كند.
قرآن كريم نه تنها اين گونه علم غيب را از پيغمبران نفي نكرده، بلكه اثبات كرده است:
"عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً إلاّ من ارتضي من رسول فانّه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً؛(2)
داناي غيب خدا است. پس هيچ كس را از غيب خويش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزيده را مانند پيامير در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها مي آورد".
در آيه مذكور مي فرمايد خدا عالم به غيب است. هيچ كس را بر غيبش مطلع نمي‏كند مگر افراد برگزيده مانند رسول را، معلوم مي شود رسول استثنا شده است. او مي تواند با تأييدات الهي با جهان غيب مرتبط گردد.
در بعضي از آيات مي فرمايد: اخبار غيب را در اختيار پيغمبر قرار مي دهيم:
"ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك؛(3) اين اخبار غيبي است كه به تو وحي مي‏كنيم".
در مورد حضرت عيسي :
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم؛‏(4)
من نشانه‏اي از طرف پروردگار شما، براي تان آورده‏ام . از گِل، چيزي به شكل پرنده مي‏سازم .سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم . از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم .
در اين آيه حضرت عيسي هم مدعي خلق است و هم مدعي شفا دادن و زنده كردن و خبر دادن از غيب . همه اين ها اختصاص به خدا دارد . ايشان به اذن و اراده خدا اين كارها را مي كند.
از اين قبيل آيات استفاده مي شود خداوند متعال پاره‏اي از حقايق و مطالب غيبي را به وسيله وحي بر پيغمبران نازل مي كند.
ترديد نيست كه بر پيغمبران وحي مي شود. وحي عبارت است از يك نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حكيم. دري از غيب به روي پيغمبر باز مي شود . پرتوي از عالم نوراني بر گوهر تابناك قلب او مي تابد . به وسيله چشم باطن گوشه‏اي از جهان را مشاهده مي كند. گرچه پيغمبران مي توانند با جهان غيب تماس بگيرند، ولي به غيب مطلق و نامحدود دسترسي ندارند . بيش از ظرفيت محدود وجودشان نمي‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده كنند. به علاوه در اين مقدار از علم غيب هم استقلال ندارند . علوم شان بالذات نيست، بلكه به تأييدات و افاضات پروردگار جهان نيازمندند.
امام هادي (ع) فرمود:
إن الله تبارك و تعالي جعل قلوب الأئمة (عليهم السلام) موارد لإرادته، و إذا شاء شيئا شاءوه، و هو قوله تعالي: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ(5)؛
خداوند دل هاي ما را ظرف مشيت و اراده خود قرار داده است .هر گاه خدا چيزي را بخواهد، ما هم آن را مي خواهيم . اين است معناي كلام خدا كه فرمود: "و جز آنچه خدا بخواهد، نمي خواهيد".

پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 59.
2. جن (72) آيه26-27.
3. آل عمران (3) آيه 44.
4.همان،آيه49.
5. انسان (76) آيه 30؛ البرهان، ج5،ص556؛
كافي، ج1، ص258، باب " ان الائمه اذا شاءوا ان يعلموا علّموا".

در اين كه احاديث بسياري از زبان پيامبر، امامان و اصحابشان جعل شده و در كتب روايي وارد شده، شك نيست به همين جهت پيامبر و امامان اعلام كرده اند رواياتي كه به ما منسوب است را به قرآن عرضه كنيد و در صورت منافات با قرآن، بدانيد آنها را ما نگفته ايم.
روايت مورد اشاره در كتاب استبصار شيخ طوسي آمده، ولي شيخ در همانجا به صحيح نبودن اين روايت تصريح دارد.
در باب مواردي كه اعاده نماز لازم است، سخن به نماز جماعتي مي رسد كه امام جماعت به سهو غسل يا وضو ندارد، در اين صورت اعاده لازم است يا نه؟
ابتدا روايتي از امام باقر نقل مي كند كه راوي مي پرسد اگر امام سهوا طهارت و وضو نداشته باشد، آيا اعاده نماز لازم است؟ امام مي فرمايد: خود امام كه بر طهارت نبوده بايد نمازش را اعاده كند و اعلام نداشتن طهارت به مأمومين لازم نيست و اعاده نماز هم بر آنها لازم نمي باشد :
عن زرارة عن أبي جعفر (ع) قال: سألته عن قوم صلي بهم امامهم وهو علي غير طهور يجوز صلاتهم أم يعيدونها فقال: لا إعادة عليهم تمت صلاتهم وعليه هو الإعادة وليس عليه ان يعلمهم، هذا عنه موضوع .
بعد شيخ به روايت بالا اشاره مي كند كه دلالت دارد بر امام لازم است اعلام نمايد و مأمومين هم بايد اعاده كنند و اين روايت را شاذ و مخالف احاديث معتبر شمرده و پذيرفتني نمي داند:
فأما ما رواه علي بن الحكم عن عبد الرحمن العرزمي عن أبي عبد الله (ع) قال : "صلي علي (ع) بالناس علي غير طهر وكانت الظهر فخرج مناديه ان أمير المؤمنين (ع) صلي علي غير طهر فأعيدوا وليبلغ الشاهد الغائب" . فهذا خبر شاذ مخالف للأحاديث، وما هذا حكمه لا يعمل عليه (1)
در رد اين روايت چند اشكال كرده اند:
1. روايت شاذ و مخالف روايات معتبر است و با توجه به ادله ترجيح ، روايات مخالفش پذيرفته شده و اين روايت را به كنار مي نهيم.
2. سند روايت مجهول است زيرا پدر عبدالرحمن عزرمي در كتب رجال توثيق نشده و معرفي نگرديده است. (2)
3. با ادله روايي و قرآني دلالت كننده بر عصمت و تطهير اهل بيت منافات دارد.
4. اگر چنين اتفاقي در دوران امامت حضرت افتاده بود و نماز امام بدون وضو اعلام شده بود، مخالفين كه چنين نقصي را در امامان خود فراوان نقل كرده اند و براي تطهير آنها و تنقيص امام، دنبال هر بهانه اي بودند، فراوان اين را نقل مي كردند و بدان احتجاج مي نمودند در حالي كه چنين اتفاقي نيفتاده و اين نشان مي دهد روايت بعد ها ساخته شده است. (3)
بنا بر اين روايت بالا را گر چه در كتب خود آورده اند ولي همگي به قبول نبودن آن تصريح كرده و علت آن را بيان كرده اند.
عصمت هم دو وجه دارد:
عصمت از گناه كه مهم است و خداوند كساني را براي نبوت و امامت برمي گزيند كه به اختيار و مجاهده به اين مرحله رسيده باشند.
عصمت از خطا و اشتباه كه اين مرحله به عنايت خداست و كساني كه به اختيار و مجاهده خود به مرحله اول رسيده باشند، مورد عنايت خدا قرار گرفته و از جانب خدا برگزيده شده و به عنايت او از خطا و اشتباه در امان شده و علم ناب به آنان افاضه مي گردد و بر چنين كساني كه مخلَصين و برگزيدگان خدايند ، شيطان هيچ تسلطي ندارد:
رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين (4)
پروردگارا! چون مرا گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادّي را) در زمين در نظر آنها زينت مي‏دهم، و همگي را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را.
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (5)
به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها!
بنا بر اين امامان كه با مجاهده و اختيار از گناه و لغزش خوداري ورزيده و عبوديت پيشه كرده بودند ، از جانب خدا برگزيده شده و در كنف حمايت او از تصرف شيطان و از خطا و اشتباه در امان بودند.
پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، استبصار، تهران، اسلاميه، 1363 ش، ج 1، ص 432-433.
2. خويي، كتاب الصلاه، قم، علميه، 1412 ق ، ج 5، قسمت 2، ص 362.
3. همان.
4. حجر (15) آيه 39-40.
5. ص (38) آيه 82-83.

سوال:

امام صادق عليه السلام فرمودند : بهشت و جهنم شيعيان همين دنياست ، ما از برزخ شما ميترسيم .

روزي يكي از دشمنان خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت : شيعيان شما به پشتوانه محبت شما گناه ميكنند ، تكليفشان چيست آيا باز هم به بهشت ميروند ؟ حضرت فرمودند : دراين دنيا به فقر ، به داغ ( مصيبت ) و به بيماري مبتلا مي شوند و به يك روايت ديگر فرموند به ( سلطان ستمگر )

دوباره از حضرت پرسيد اگر پاك نشدند چه ؟ حضرت فرموند : هنگام سكرات موت ، سختي جان كندن دارند .

گفت : اگر باز هم پاك نشدند چه ؟ حضرت فرمودند : شب اول قبر عذاب ميكشند .

پرسيد : اگر باز هم پاك نشدند چه ؟ حضرت فرمودند : مبتلا به عذاب قبر ميشوند .

دشمن مغرض باز پرسيد اگر انقدر گناهشان زياد بود و باز هم پاك نشدند چه ؟ حضرت فرمودند ؟ به كوري چشم شما ؛ ما شيعيانمان رو شفاعت ميكنيم .

آيا در اين حديث  لفظ "بهشت" واقعا وجود دارد؟حدیث اول برايم قابل هضم نيست. اگر صرفا گفته شود جهنم شما همين دنياست ?و واژه بهشت حذف شود?، مي‌توان از آن اينگونه نتيجه گرفت كه عذاب گناهانتان را همينجا خواهيد چشيد تا چيزي براي قيامت باقي نماند.

ولي وقتي گفته مي‌شود بهشتتان نيز همين دنيا است يعني چه؟

 

 

پاسخ:

 

رواياتي به اين مضمون هست كه توجه به چند نكته براي در امان ماندن از بدفهمي آنها لازم است:

1. روايات شفاعت براي ايجاد اميد در مؤمنان است تا گرفتار ياس نشوند و اگر گناهي از آنان سر زد با اميد به شفاعت توبه كنند و عشق به شافعان و حيا از آنان، مانع از گناه گردد و در صدد ايجاد جرأت بر گناه يا جسارت نيستند كه اين با دعوت به ايمان و همرنگي با شافعان و محبوبان خدا منافات دارد.

2. شفاعت مربوط به آخرت است و خداوند مؤمنان و شيعيان گناهكار را در دنيا با سختي ها و سكرات مرگ و عذاب برزخ و سختي هاي قيامت پاك مي كند و حتي مؤمنان فاسق جهنمي هم مي شوند و بعد از پاك شدن به شفاعت شافعان به بهشت مي روند. 

3. در مورد حقوق مردم تا رضايت صاحبان حقوق كسب نشود (در دنيا يا آخرت ) شفاعت شامل نمي شود.

4. اعمال انسان از حيث اهميت داراي مراتب هستند. مهمترين عمل ايمان به خدا و قيامت و نبوت و امامت است همچنان كه بزرگترين گناه شرك است. خداوند مشركان را به هيچ وجه نمي آمرزد:

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاء(1)

خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد.

كسي كه به خدا و نبوت و امامت و معاد ايمان آورده باشد، اگر ايمانش واقعي باشد مرتكب گناه و ظلم به حق انسان ها نمي شود. زيرا ايمان واقعي اجازه اين كارها را نمي دهد و اگر هم در اثر غلبه شهوت و غضب و ... بلغزد و مرتكب شود، به زودي توبه مي كند و شايسته مغفرت و شفاعت مي گردد.

ايمان گلستاني است كه اگر هم  قذارتي در آن يافت شود، آن را به زيبايي و خوبي بدل مي كند. اما كفر و شرك منجلابي است كه اگر طلا هم در آن بيفتد، فاسد و متعفن مي شود و از چشم مي افتد.

كسي كه به توحيد و نبوت پيامبران و معاد ايمان آورده و نبوت خاتم پيامبران را پذيرفته و امامت عترتش را قبول كرده و ...، او وجود خود را گلستاني كرده كه اگر هم در اثر غلبه شهوت و غضب و ... مرتكب گناهي شود، در آن گلستان به زيبايي و خوبي استحاله مي شود. اما كسي كه خدا يا قيامت يا نبوت پيامبران يا نبوت پيامبر خاتم را انكار كند و با اين كه مي داند اينها حق هستند، نپذيرد، اين وجودش منجلاب فساد است و اگر هم زيبايي از او صادر شود در اين منجلاب متعفن شده و از چشم مي افتد.

5. كساني كه بعد از پيامبر به وصيت ايشان گوش دادند و امامت اهل بيت را پذيرفتند، بر ايمان پاي فشردند. ولي كساني كه انكار كردند و نپذيرفتند، كافر و مشرك شدند و شايستگي عفو، مغفرت و شفاعت را از دست مي دهند.

با توجه به توضيحات بالا معلوم شد مضمون احاديث فوق با مضمون آيه مغفرت كه در بالا آمد، يكي است و هر دو در صدد ايجاد شوق و رغبت و دور كردن ياس از مؤمنان هستند نه اين كه بخواهند مصونيت ظالمانه و تبعيض آميز براي گروهي ايجاد كنند.

كساني كه شيعه هستند، بر آداب بندگي و بر حقوق مردم عنايت خاص دارند و نه خلاف ادب پيشه مي سازند و نه به حقوق بندگان تجاوز مي كنند و حداوند هم غفلت ها و لغزش هاي گاه و بيگاه آنان را مي بخشد. آنان با تسليم در برابر خدا و پيامبر در اصول اعتقادي و پذيرش توحيد و نبوت و امامت استحقاق اين عفو و بخشش را يافته اند و لغزش هاي آنان هر چه هم زياد باشد در برابر ارزش ايمان آنان ناچيز است. اما آنان كه توحيد، معاد، نبوت يا امامت را با علم و آگاهي انكار مي كنند، اينان مشرك شده و هواپرست گرديده و در مقابل خدا قد علم كرده اند و اعمال مثبتي كه از آنان سر زند. هر چند هم زياد باشد در برابر گناه كفر و شركشان قابل خودنمايي نيست و در اين منجلاب محو و فاسد مي گردد و به چشم نمي آيد.

شيعيان هم بايد توجه داشته باشند كه گر چه به خاطر ايمان به نبوت و امامت شايستگي شفاعت يافته و بالاخره نجات مي يابند. اما بلاهاي دنيا و سكرات مرگ و برزخ و مواقف طولاني قيامت آن قدر طولاني و سخت است كه ظرفيت اعمال كيفر اعمالشان را دارد و به بيان امام از اين ظرفيت بسيار طولاني بترسند و خود را از گناه و ظلم نگه دارند.

اما رواياتي كه نوشته ايد چون آدرس نداده ايد، نيافتيم.

اين كه امام فرموده باشد، بهشت و جهنم شيعيان همين دنيا است، چنين حديثي نيافتيم و اگر چنين عبارتي باشد بايد در كل حديث ملاحظه شود تا معنايش روشن شود. معنايش اين نخواهد بود كه عذاب و پاداش خود را در اين دنيا مي بينند. بلكه شيعيان در اين دنيا در سختي و رنج هستند و برايشان جهنم است و در آن دنيا ديگر جهنم را نمي بينند و با شفاعت به بهشت مي روند.

پي نوشت ها :

1. نساء (4)، آيه 48. 

شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدي (عليهم السلام) به ويژه اميرالمومنين(ع) اين است كه به معرفي« شخصيت» ممتاز آنان پرداخته نه به معرفي«شخص» و لذا به اصل امامت ايشان در قرآن كريم در آياتي مانند آيه ولايت(1)، آيه تبليغ(2)، آيه اكمال دين(3)، و اولي الامر(4) و ...اشاره شده، ولي نام ايشان ذكر نشده و اين شيوه حكمت‏هاي متعددي مي تواند داشته باشد كه به چهار مورد از آنها به اختصار اشاره مي شود.

1. بناي قرآن در اكثر موارد بر اين است كه مسائل را به صورت كلي و به شكل اصل و قاعده بيان كند و تبيين و تشريح جزئيات آن را بر عهده رسول خدا (ص) قرار دهد چنان كه خداوند متعال فرموده :« وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(5)

 «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي»

در مسئله امامت هم گرچه به جزئيات مسئله امامت همانند نام و تعداد ايشان تصريح نشده و بر عهده رسول خدا (ص) قرار داده شده، ولي به اصل اين مسئله در آيات مذكور اشاره شده است. و اسامي و تعداد آنها توسط رسول اكرم (ص) در احاديثي همچون حديث منزلت(6)، حديث ثقلين(7)، حديث سفينه نوح(8)، حديث غدير(9) و ... تبيين شده است.

اين جوابي است كه امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال ابوبصير بيان داشتند و او را قانع كردند.

در اين حديث ابوبصير از امام صادق(ع) سؤال مي‌كند: آيه «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ » (10) درباره چه كساني نازل شد؟ امام(ع) فرمود: اين آيه در شأن علي(ع) و دو فرزندش حسن(ع) و حسين(ع) نازل شد. ابوبصير مي‌گويد: باز از حضرت سؤال كردم كه مردم مي‌گويند، از چه جهت خداوند نام علي(ع) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق(ع) فرمود: در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا نازل شد، در حالي كه سخني از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، و اين رسول خدا(ص) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، اما در آن نيامده بود كه از چهل درهم يك درهم بپردازيد، و اين رسول خدا(ص) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. دستور حج نازل شد در حالي كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، و اين رسول خدا(ص) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد.(11)

2. در مانند چنين مسأله‏اي كه احتمال مخالفت زياد است، مصلحت درآن است كه قرآن به صورت غير صريح مطلب را بيان كند؛ زيرا احتمال دارد كه دامنه مخالفت با مسأله امامت اميرالمؤمنين علي (ع) تا خود قرآن مجيد نيز كشيده شود و اين مسلماً به صلاح مسلمانان نمي‏باشد، و گرچه قرآن كريم مي‏فرمايد: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون»(12) « به درستي كه ما قرآن را نازل كرديم و محققا خود حافظ آن هستيم.» اما بايد توجه داشت كه يكي از راه‏هاي صيانت قرآن از تحريف و كم و زياد شدن همين است كه به شكلي بيان شود كه انگيزه تحريف از منافقان مسلمان نما گرفته شود، تا فردي يا گروهي، به خاطر هوا و هوس و اختلاف و وجود انگيزه‏ي قوي براي تحريف يا تغيير، لااقل قرآن را طبق نظر و سليقه خود تغيير ندهد و از اين رهگذر ارزش و حرمت قرآن هتك نگردد.

3. در تشريع احكام الهي و بيان مسايل مربوط به شريعت، تنظيم و جريان كلي امور همواره با اين حكمت همراه است كه زمينه آزمايش افراد فراهم شود و انسان ها با استفاده از اراده و اختيار خود در جهت اطاعت از اوامر و نواهي الهي ـ كه در نهايت به تكامل آنها منجر مي شود ـ گام بردارند. مثلا خداوند مي توانست از ابتدا به پيامبر اكرم (ص) بگويد كه به طرف كعبه نماز بخواند، اما ابتدا بيت المقدس را قبله قرار مي دهد و آن گاه پس از مدتي آن را تغيير مي دهد. در تبيين فلسفه اين كار، خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي‏ عَقِبَيْهِ»(13)

«و ما، آن قبله‏اي را كه قبلا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي‏كنند، از آنها كه به جاهليت بازمي‏گردند، مشخص شوند.»

يعني اين آزمايشي الهي بود تا از طريق آن، مؤمنان واقعي و كساني كه تابع محض اوامر خدا و پيامبر(ص) هستند، شناخته شوند و مشخص شود كه چه كساني تسليم امر و نهي خداوند هستند و چه كساني قلباً ايمان نياورده و به دنبال بهانه گيري اند. 

از اين رو در بيان مسايل مربوط به شريعت اگر تمام مطالب شفاف و بدون ابهام مطرح شود، در بسياري از موارد حكمت امتحان تحقق پيدا نمي كند. طبيعت امتحان همين است كه بايد با اندكي ابهام توأم باشد و اگر تمام مسايل روشن و واضح باشد امتحان معنا پيدا نمي كند. در مورد خلافت و ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز حكمت امتحان اقتضا كرده تا اين مسأله كاملا صاف و بدون هيچ پيرايه نباشد، و اگر در آيات مربوط به اميرالمؤمنين (عليه السلام) نام آن حضرت صريحاً ذكر مي شد با اين حكمت منافات داشت.(14)

4. پاسخ ديگر اين است پرسشگر تصور مي‌كند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي‌آمد، اختلاف از بين مي‌رفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد؛ زيرا خود قرآن موردي را بيان مي كند كه در آنجا از سوي پيامبر آن عصر تصريح به نام شده بود ولي اختلاف نيز به وجود آمده بود.(15)

 بني‌اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين‌هاي غصب‌شده خود را باز ستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:

« إِذْ قَالُواْ لِنَبيِ‏ٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فيِ سَبِيلِ اللَّهِ»(16) « آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمان‌روايي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم.»

پيامبر آنان به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرده، گفت:

« وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً»(17)

« و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براي زمامداري شما مبعوث كرده است.»

با وجود اينكه نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:

« قَالُواْ أَنيَ‏ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَال»(18)

« گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏تريم، و او ثروت زيادي ندارد؟!»

اين آيه، دلالت بر آن دارد كه صرف ذكر نام براي دفع و رفع اختلاف كافي نيست، و آنانكه قصد اختلاف افكني داشته باشند به هر نحو ممكن بهانه جوئي مي كنند و اگر  خداوند در قرآن نام ائمه (عليهم السلام) را نيز ‌آورده بود آيا‌ پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند ؟  آيا همان‌هايي كه به پيامبر اسلام (ص) نسبت هذيان دادند و گفتند: ان الرجل ليهجر.(19) اگر نام حضرت علي در قرآن هم آمده بود، نمي‌گفتند: ان جبرئيل قد هجر؟

ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام امام علي (ع) هم در قرآن مي‌آمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛ چنانچه در بار? بسياري از احكام ديگر همانند متعه نپذيرفتند، مگر دربار? متعه در قرآن آي? صريح نداريم كه فرمودند :« فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً»(20) « و زناني را كه متعه [ازدواج موقت‏] مي‏كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.»

آي? متعه در زمان رسول خدا نازل شد و مسلمانان در زمان رسول خدا به آن عمل مي‌كردند و آيه ديگري هم كه هم بر حرمت‌ آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد.  اما عمر بن خطاب با رأي و ميل خودش آن را تحريم كرد و اهل سنت مي‌گويند كه جناب عمر صلاح ديد كه متعه را حرام كند. اگر اسم ائمه (عليهم السلام) هم در قرآن مي‌آمد ، هيچ ضمانتي وجود نداشت كه اهل سنت آن را بپذيرند.

ابوبكر با آوردن حديثي كه تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اكرم (ص) بود بر خلاف آيات ‏شريفه « وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد»(21) و « فَهَبْ ليِ مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا(*) يَرِثُنيِ وَ يَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ»(22)  ارث بردن از پيامبران را انكار و فدك را از حضرت فاطمه(ص) ‏پس گرفت.‏

وي همچنين بر خلاف صريح آية 41 سورة انفال: « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي‏ وَ الْيَتامي‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيل»(23) از پرداخت خمس به حضرت فاطمه (س) و اولاد او سرباز زد و احدي بدو ‏اعتراض نكرد.

بنابراين چنانكه ملاحظه مي نمائيد موارد متعددي مشاهده شده كه خلفاي ‏سه گانه بر خلاف صريح قرآن عمل كرده اند و اگر به نام حضرت علي (ع) تصريح هم مي شد باز هم مي توانستند با ساختن احاديث جعلي قائل به نسخ آن آيات شده و به اهداف خود برسند.

پي نوشت ها:

1. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (مائده (5) آيه 55) «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.»

2. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس» (مائده(5) آيه 67) «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد»

3. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا» (مائده(5) آيه 3) «امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.»

4. «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْليِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ  فَإِن تَنَازَعْتُمْ فيِ شيَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِليَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء(4) آيه 59.

«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد: اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.»

5. نحل، (16) آيه 44.

6. « يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ » (شيخ صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش، ج2، ص 572.

« ‏اي علي منزلت تو نسبت به من همانند جايگاه و منزلت هارون است نسبت به موسي جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد بود.»

7. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ » (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).

 « من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شود كتاب خدا و عترت و اهل بيتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»

8 .« إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»( علامه مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بيروت، سال 1404 هـ ق، ج 23، ص 105).

« مثل اهل بيت من در ميان شما چون كشتي نوح است هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه تخلف نمود غرق شد»

9 .« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه‏»(شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400 ق، ص 574.

« هر كه من مولاي او هستم پس اين علي نيز مولاي اوست؛ بار خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن دار»

10 . نساء (4) آيه 59.

11 . كليني، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 286 .

12. حجر(15) آيه 9

13. بقره(2) آيه 143

14. محمدتقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1383، ص 67.

15. آيت الله سبحاني، راهنماي حقيقت، تهران، مشعر، 1387ش، ص 295

16.  بقره(2) آيه 246.

17. همان، آيه 247.

18. همان.

19. وقتي كه حضرت رسول (ص) در هنگام ارتحال به عالم قدس بود دوات و قلم طلبيد كه نامه‏اي براي امّت بنويسد كه هرگز گمراه نشوند عمر بن خطاب گفت: «انّ‏ الرّجل ليهجر حسبنا كتاب اللّه» يعني: «اين مرد هذيان مي‏گويد، كتاب خدا ما را كافي است».

20. نساء(4) آيه 24.

21.  نمل(27) آيه 16 « و سليمان وارث داوود شد.»

22. مريم(19) آيه 5و6 « تو از نزد خود جانشيني به من ببخش (*) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد.»

23. بدانيد هر گونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي پيامبر، و براي ذي القربي و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است.

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد ،به دليل حديث زير :

 إقرءوا سورة الفجر في فرائضكم و نوافلكم فإنها سورة الحسين ابن علي عليهما السلام من قرئها كان مع الحسين عليه السلام يوم القيامة في درجته من الجنة إن الله عزيز حكيم(1)؛

 سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحب تان بخوانيد، زيرا اين سوره ، سوره حسين بن علي عليهما السلام مي باشد . هر كس اين سوره را بخواند ،روز قيامت با امام حسين و در درجه ايشان از بهشت مي باشد . خدا شكست ناپذير و حكيم است .

در مورد امام زمان عليه السلام سوره مستقلي منتسب نيست ،ولي آيات متعددي مي باشد كه  هر چند در باره امت هاي پيشين نازل شده اما با توسعه معنا مربوط به زمان ظهور هم مي باشد، از جمله آيه 86 هود :« بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين... ؛ سرمايه حلالي كه خداوند براي شما باقي گذاشته براي تان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد»به دليل حديث زير :

"اول ما ينطق به القائم عليه السلام حين خرج هذه الآية بقيت الله خير لكم إن كنتم مومنين ثم يقول انا بقية الله و حجته و خليفته عليكم(2)؛

نخستين سخني كه حضرت قائم عليه السلام پس از قيام خود مي گويد، اين آيه است:"بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين"سپس مي گويد: منم بقية الله و حجت و خليفه او در ميان شما .

 آيه شريفه 5 قصص:  و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين؛

اراده ما بر اين است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آن ها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.

در حديثي از امام علي عليه السلام در تفسير اين آيه شريفه آمده است :

" هم آل محمد يبعث الله مهديهم بعد جهدهم فيعزهم و يذل عدوهم(3)؛

اين گروه آل محمد هستند. خداوند مهدي آن ها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آن ها وارد مي شود ،بر مي انگيزد و به آن ها عزت مي دهد و دشمنان شان را ذليل مي كند.

اما درباره پيامبر گرامي اسلام از آن جا كه آيات قرآن به خود ايشان وحي مي شد، آيات و سوره هايي كه مستقيما ايشان را خطاب قرار داده، مربوط به ايشان است، مانند سوره" كوثر" كه در شأن نزول اين سوره آمده است : عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پيامبر را ابتر خواند و سوره كوثر نازل شد و پيامبر را به نعمت هاي بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.(4)

 سوره "ضحي"كه درباره شأن نزول اين سوره روايات زيادي نقل شده كه از همه روشن تر اين روايت است:

"ابن عباس مي گويد: پانزده روز گذشت و وحي بر پيامبر نازل نشد. مشركان گفتند: پروردگار محمد او را رها كرده، اگر راست مي گويد ،مأموريت او از سوي خداست، بايد وحي مرتب بر او نازل مي شد . در اين جا سوره ضحي نازل شد و به پيامبر دلداري داد و به سخنان آن ها پاسخ گفت.(5)

همچنين سوره هاي مباركه "طه ، يس ، محمد " كه نام هاي پيامبر گرامي اسلام هستند، منتسب به  ايشان مي باشند.

سوره مباركه انسان هم در شأن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.(6)

پي نوشت ها:

1. العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، انتشارات معارف اسلامي، قم ، ج5 ،ص571  .

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران،بازار آزادي، ارديبهشت1363، ج9، ص 204.

3. همان ، ج 16 ،ص 18.

4. همان ، ج27 ،ص  368.

5. همان ، ج27 ،ص95.

6. قرائتي،تفسير نور،تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن،تابستان1385،ج12 ،ص320.

صفحه‌ها