نزول تدریجی ودفعی

در مورد معناي نزول دفعي قرآن و چگونگي آن، اختلاف است و نظرهاي زير داده شده است:

1. قرآن در شب قدر به يكباره از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شد. پس از آن، به مدت 23سال به تدريج توسط جبرئيل بر قلب مطهر پيامبر (ص) فرود آمد. بايد شب قدر، قبل از رجب سال چهلم بعد از عام الفيل، يعني قبل از  سال بعثت رسول خدا باشد. (1)

2. در شب قدر هر سال، آياتي كه بنا بود در طول آن سال بر پيامبر نازل شود، يكباره بر پيامبر نازل مي شد. (2)

3.مراد، آغاز نزول است. آغاز نزول، در ماه رمضان و در شب قدر و يا شب مبارك بود. (3)

4. قرآن، يكباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بيست قسمت بر جبرييل فرود آوردند و جبرييل هم به مدت بيست سال بر پيامبر نازل كرد. (4)

علامه طباطبايي بعد از اشاره به نظريه هاي فوق، آن ها را محكم و پذيرفتني ندانسته و مي گويد: با تدبر در آيات فهميده مي شود كه قرآن وراي اين الفاظ و در لوح محفوظ داراي حقيقتي است يگانه و متعالي كه از درك و فهم افراد عادي بالاتر است. اين حقيقت، در شب قدر بر قلب پيامبر نازل شده و بعد هم اين حقيقت به اراده خدا نازل شده، صورت لفظ و سوره و آيه به خود گرفته، براي ما قابل فهم گرديده و در مدت 24 سال به پيامبر نازل شده است:

بنا بر نظر اول و چهارم، نزول دفعي به قلب پيامبر نداريم تا بگوييم قبل از نزول تدريجي بوده يا بعد؛ بلكه نزول دفعي قبل از نزول تدريجي و به آسمان دنيا يا به فرشتگان بوده است.

بنا بر نطر دوم، نزول دفعي آيات نازل شده در هر سال بر قلب رسول خدا، قبل از نزول تدريجي آن ها در طول سال بوده است.

بنا بر نظر سوم هم اصلاً نزول دفعي تمام قرآن نداريم.

اما بنا بر نظر علامه، نزول دفعي گر چه تاريخش معلوم نيست؛ ولي آن نزول حقيقت بسيط و واحد قرآن بوده كه در شب قدر و ظاهراً قبل از شروع رسالت و مأموريت به ابلاغ، صورت گرفته است.

با نزول حقيقت قرآن به قلب پيامبر، ايشان هنوز مأمور به رسالت و ابلاغ نبوده و حقيقتي هم كه بر قلب او نازل شده، در قالب لفظ و سوره و كلمه و عربي نبوده تا ابلاغ پذير باشد.

بله، با نزول آيات سوره علق بر قلب ايشان در سحرگاه بيست و هفتم رجب سال چهل بعد از واقعه فيل، ايشان به رسالت و ابلاغ مأمور شدند.

علامه طباطبايي از آيه  114 سوره طه هم استفاده كرده‌ كه قرآن قبل از نزول تدريجي، به صورت دفعي بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر با آن نزول به محتواي مفصل آن علم اجمالي يافته است.

اين كه خداوند پيامبر را از خواندن آيات قبل از اتمام وحي آن آيه، نهي نموده است، دلالت دارد كه پيامبر قبل از نزول تدريجي، به آيات علم اجمالي داشته است:

«وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضيَ إِلَيْكَ وَحْيُهُ‏».

اگر رسول خدا (ص) قبل از تمام شدن آيه و سوره اي كه جبرئيل آورده، علم اجمالي به آن ‏نداشت، صحيح نبود كه خدا بفرمايد:

قبل از تمام شدن وحي، در خواندن عجله مكن.

پس معلوم مي‏شود قبل از تمام شدن وحي، آن جناب اجمالاً آيه را مي‏دانسته و  دانستن، مستند به نزول دفعي قرآن مي‌باشد و خداوند ضمن نهي او از عجله در خواندن، ارشاد به طلب علم تفصيلي مي كند.

پي نوشت ها:

1. سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص 43؛ به نقل از طبرسي، مجمع البيان، ج 10، ص 518.

2. همان، ص 44.

3. همان.

4. همان، ص 45.

4. براي مشاهده نظر علامه طباطبايي به: الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 2، ص 18-30؛ ج 3، ص 68-85؛ ج 10، ص 202 - 206؛ ج 18، ص 123-126 و 197-200.