شیطان

براي پي بردن به تفاوت معنايي واژه ها بايد به كتب لغت مراجعه شود، قاموس قرآن دو واژه مورد سوال شما را چنين معنا كرده است:

مكر: تدبير است اعمّ از آنكه در كار بد باشد و يا در كار خوب. در مفردات و اقرب الموارد مي گويد: مكر آن است كه شخص را به حيله‌اي از مقصودش منصرف كني و آن دو نوع است مورد ستايش و مورد مذمت. مورد ستايش آن است كه از آن كار خوبي مراد باشد و مذموم به عكس است. بنا بر قول اقرب، مفردات، مجمع و المنار مكر  شامل تدبير خوب و بد هر دو است. مؤيّد اين سخن قول خداوند است كه فرموده: اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلا بِأَهْلِهِ.(1)

وصف «السّيّئ» مي رساند كه مكر في نفسه گاهي سيّئ است و گاهي حسن. فَوَقاهُ اللّه سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا غافر، آيه 45. أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ (2)(3)

اما كيد عبارت است از:

حيله. تدبير. راغب مي گويد:

كيد نوعي حيله است گاهي مذموم و گاهي ممدوح باشد هر چند در مذموم بيشتر است همين طور است استدراج و مكر كه گاهي ممدوح باشند.

بعضي گفته اند: فرق بين كيد و مكر: آن است كه كيد قوي تر از مكر است، و شاهدش آن است  كه كيد بنفسه، متعدي مي شود. اما مكر به وسيله حرف(4) 

گفتني است اين كه گفته ايد مكر براي خدا و كيد براي شيطان به كار رفته درست نيست، زيرا در باره خدا هم آمده است: إِنهَُّمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا، وَ أَكِيدُ كَيْدًا (5)

پي نوشت ها:

1. فاطر، آيه 43.

2. نحل، آيه 45.

3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ج‌6، ص 265.

4. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ج‏10، ص 144.

5. طارق، آيه 15 و 16.

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين

آيه 97 سوره مؤمنون به شرح زير است:

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين

پروردگارا! از وسوسه‏ هاي شياطين به تو پناه مي‏برم!

همزات شيطان به معناي دفع او به سوي گناهان از راه گمراه كردن است. در تفسير قمي از امام عسكري (ع) نقل كرده كه فرمود همزه شيطان آن وسوسه ‏هايي است كه در دلت مي‏ اندازد (1).

در اين دو آيه پيامبرش (ص) را دستور مي‏دهد كه از اغواي شيطانها به پروردگار خود پناه ببرد و از اينكه شيطانها نزدش حاضر شوند به آن درگاه ملتجي شود و در اين تعبير اشاره‏اي هم به اين معنا هست كه شرك و تكذيب مشركين هم از همان همزات شيطانها، و احاطه و حضور آنها است.(2)

بنا بر اين همزات شياطين يعني وسوسه هايي كه شيطان به قلب انسان ها مي اندازد تا او را از توحيد و باور به خدا دور كرده و به شرك و گناه سوق دهد.

دعاي براي مهر و محبت و توسل و نذر براي اين كه محبت كسي (اگرنامحرم نباشد ) را جلب كند ، جايز است و منعي ندارد ولي نبايد به هر دستور غير معتبري عمل كرد و بايد با عبادت و نماز و نياز و ... از خدا محبت بندگانش را خواست.

يك نكته هم اين كه اگر كسي بخواهد محبوب خدا، اولياي خدا و بندگان مؤمن خدا شود، خوب است اما اگر بخواهد محبوب گناهكاران و ظالمان شود، اين مصداق همان وسوسه شيطان است كه به شرك باز مي گردد.

متوسل شدن به اين باطل كننده هاي سحر و جادو كه اعتبار شرعي ندارند و از امامان نرسيده اند و مؤثر دانستن آنها هم از همين وسوسه ها است كه غير خدا را مؤثر مي شمارد . سحر و جادويي اگر باشد ، باطل كننده اش فقط پناه بردن به خدا است و با تلاوت قرآن و عبادت و بندگي مي توان همه سحر و جادو ها را باطل كرد و دعاهايي كه در منابع معتبر از امامان رسيده و مؤثر دانستن غير اينها از اين اوراد و دستورهايي بي اعتباري كه داده مي شود ، از وسوسه هاي شيطان است.

پي نوشت ها:

1. علي بن ابراهيم، تفسير قمي، قم، دار الكتاب، 1367 ش ، ج 2، ص 93.

2. طباطبايي، الميزان، ترجمه، قم، انتشارات اسلامي، 1367 ش، ج 15، ص 93. 

انسان ها يا عبد و برده شيطانند و یا مومن به خدای بزرگ هستند

انسان ها يا عبد و برده شيطان هستند و بلكه خود، شيطان بزرگي شده اند كه مشركان و كافران و امامان كفر گشته اند(1) يا به خدا ايمان آورده، ولي هنوز گاهي پيرو نفس و شيطان مي شوند(2) و جمعي هستند كه بر ايمان فطري و ايمان وحياني پاي فشرده و از خلوص قلب به خدا پناه برده و از خداوند كمك طلبيده اند تا آنان را از لغزيدن به دام شيطان و هوا و هوس باز بدارد و خداوند هم آنان را در پناه خود گرفته و نوراني ساخته و طبيعي است كه نه شيطان به گمراه كردن چنين كساني طمع دارد و نه آنان به غير خدا توجهي دارند.(3) مخلصين فقط پيامبر و امامان نيستند. البته آنان به بالاترين درجه ايمان و اخلاص رسيده اند. ولي امروز هم هر كس بر ايمان فطري و ايمان وحياني پاي بفشرد و مطيع امر خدا باشد و خود را به خدا بسپارد و در كنف حمايت خدا قرار گيرد، خدا او را پناه داده و از او دفاع مي كند و شيطان از او نااميد مي گردد.

اما مؤمناني كه گاهي توسط شيطان به زمين زده مي شوند، چنانچه توبه كنند و از شيطان روگردانده و به خدا متوجه شوند، خداوند آنان را مي پذيرد و كمك مي كند.(4) و با توجه به توبه انسانهاي، شيطان در گمراه گري غالب انسان ها شكست خورده است. زيرا غالب آنها بر درجاتي از ايمان بوده و از بسياري از لغزش هاي خود توبه كرده و رنگ بندگي خدا بر رنگ بندگي شيطان در آنها غلبه دارد. اگر شيطان مي توانست غالب انسانها را به بردگي گرفته و بر بردگي خود از اين دنيا ببرد، آن گاه پيروز شده بود.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 12؛ قصص(28) آيه 41.

2. آل عمران(3) آيه 155.

3. حجر(15) آيه 40؛ يوسف(12) آيه 24.

4. ر. ك: آيات توبه از جمله: مريم(19) آيه60؛ فرقان(25) آيه70. 

چون شياطين از مرحله مادّي بودن بيرون بوده و از ملكوت سفلي هستند...

خداي متعال فرمود:

"يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ"(1)

اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد، هم چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند، لباس از تنشان كند تا شرمگاه شان را به ايشان بنماياند. او و قبيله‏ اش از جايي كه آن ها را نمي ‏بينيد شما را مي ‏بينند. ما شيطان ها را دوستان كساني قرار داديم كه ايمان نمي ‏آورند.

بعضي از مفسرين به اين موضوع كه چرا انسان ها نمي توانند شيطان را مشاهده كنند پرداخته و نوشته اند:

چون شياطين از مرحله مادّي بودن بيرون بوده و از ملكوت سفلي هستند، قهرا داراي جسم لطيفي بوده، و از محيط مادّي بيرون اند، از اين لحاظ آن ها اشراف به موجودات مادّي و انسان ها داشته، و انسان ها اشراف و إحاطه به آن ها ندارند.(2)اين خاصيت اجسام لطيف است كه بر موجودات غير از خود مي توانند احاطه صوري و تصويري داشته و حتي در بعضي از مواقع  به نوعي تصرف كنند.

شيطان از طايفه جنيان و از ماده آتش كه جسمي لطيف دارد خلق شده است و همين دليل مي شود كه اين نوع موجود از ديواره هاي مادي و اجسام ديگر كه از لطافت كمتري برخوردارند يا اصلا لطيف نيستند عبور كنند و بر آن ها سيطره يابند.

با اين حال اين موضوع كه انسان ها قادر به ديدن شيطان ها نيستند ممكن است در مورد پيامبران و اولياء الهي فرق كند و ايشان به دليل قدرت احاطه اي كه خداي متعال در وجود آن ها قرار داده بتوانند به راحتي شيطان يا شياطين را با چشم سر ببينند آن گونه كه در ماجراي مربوط به حضرت ابراهيم(ع) بيان شده است. 

البته اين نوع تعبير قرآن كه شيطان از مكاني  شما را مي بيند كه شما او را نمي بيند ممكن است با تعبيري لطيف همراه باشد كه در بعضي از تفاسير بدان اشاره شده است:

نوشته اند:

 در حقيقت آن جا كه تصور مي‏كنيد تنها خودتان هستيد و خودتان؛ ممكن است آن ها حضور داشته باشند، و براستي بايد در برابر چنين دشمن ناپيدايي كه لحظات حمله او را با دقت نمي‏توان پيش‏بيني كرد، هميشه آماده دفاع بود.(3) 

يعني شما از حضور شيطان غافل هستيد و غفلت و شهوت موجب مي شود كه او را با چشم باطن حس نكنيد، اما او شما را در رصد خويش قرار داده اتفاقا در چنين مواقعي به دام مي اندازد.

و اما در باره اين سوال كه مقصود از طايفه شيطان چه كساني اند مي توان گفت به طور كلي طايفه شيطان همان همكاران و ياران او حتي از ميان انسان ها هستند كه در وقت مكر و خدعه او را ياري مي كنند.

نوشته اند:

1. مراد در اينجا افرادي از أعوان و گروه شيطان هستند كه با همديگر همكاري و فعّاليّت مي‏كنند.(4)

2. شيطان داراي افراد و اعوان بسيار است چنانچه از آيه شريفه "إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ" و آيات و اخبار بسيار استفاده مي شود، بلكه طبق بعضي آيات و اخبار افراد آن ها بيشتر از افراد انسان اند چنان چه از آيه شريفه" يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ"(5)  استفاده مي شود.(6)

پي نوشت ها:

1. سوره اعراف، آيه 27.

2. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب، سال 1380 ه ش، چاپ  اول، تفسير روشن، ج‏8، ص 317.

3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏6، ص 138.

4. تفسير روشن پيشين، ج‏8، ص 317.

5. سوره  انعام، آيه 128.

6. طيب سيد عبد الحسين،أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام،سال 1378 ه ش، چاپ دوم، ج‏2، ص 290.

شيطان از ماده "شطن" به معناي انحراف از حق است

شيطان از ماده "شطن" به معناي انحراف از حق است و شيطان مصداق كامل با حق در افتادن و در مقابل حق قد علم كردم است. 

اين مفهوم شيطان است كه مي تواند مصداقش جن يا انسان باشد.

براي اين مفهوم سه مصداق در قرآن ذكر شده :

1 . ابليس كه همان "الشيطان الرجيم" است:

«إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ؛ (1) او و فرزندانش را از (وسوسه‏ هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي‏دهم».

منظور از شيطان رجيم كه در اينجا مادر مريم او و ذريه اش را از شرّ وي به خدا پناه مي دهد ، و در هر جاي قرآن كه ذكر شده، شيطان جن و "ابليس" است كه مظهر عصيان در برابر حق مي باشد.

2. شيطان هاي جني كه ظاهرا ذريه و لشكر ابليس هستند:

«فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلا ؛ (2) همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‏كنيد، در حالي كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداري از شيطان و فرزندانش به جاي اطاعت خدا،) چه جايگزيني بدي است براي ستمكاران!».

2. شيطان هاي انساني كه مريدان و ياوران ابليس و ذريه او مي باشند:

«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛ (3) و هنگامي كه با شيطان هاي خود خلوت مي‏كنند، مي‏گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آن ها را) مسخره مي‏كنيم».

اين شياطيني كه منافقان به هنگام خلوت با آن ها ، خود را مسخره كننده مؤمنان معرفي مي كنند، شياطين انساني هستند؛ يعني همان رهبران نفاق و گمراهي.

بنا بر اين شيطان يك مفهوم است كه مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد كه هم از جن هستند و هم از انسان ها و جمع آن شياطين است.

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آيه 36.

2. كهف (18) آيه 50.

3. بقره (2) آيه 14.

در بسياري از مواقع انسان ها عالم به گناه هستند؛ ولي هنگام ارتكاب گناه خود را به غفلت زده و گناه را مرتكب مي شوند

در حالي كه در اصل شيطان وسيله غفلت و اضلال را فراهم كرده است؛ ولي اين كار مطابق با ظاهر آيات الهي كه شيطان عامل گناه شده و آن ها را به فراموشي افكنده تا موجب تبرئه انسان ها  شود نمي شود، زيرا اگر فراموشي واقعي به انسان دست دهد به گونه اي كه هنگام ارتكاب گناه هيچ توجهي به زشتي آن نداشته باشد، مثل آدمي مي ماند كه در خواب كاري را انجام مي دهد، در آن صورت اصلا گناهي را مرتكب نشده است.

خداي متعال فرمود:

"اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ"؛(1)

شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده، آنان حزب شيطان اند! بدانيد حزب شيطان زيانكاران اند!

 در اين صورت مقصر به فراموشي انداختن و غفلت انسان ها، اگر چه  شيطان است، ولي اين خود انسان است كه با آمادگي قبلي كه براي خودش فراهم كرده موجب غرور و فراموشي از حقايق و انحراف از مسير هدايت شده است و بايد عذاب شود.

و اما در مورد القاي فراموشي از طرف شيطان به انسان،آيات بسياري در قرآن نقل شده است كه پرداختن به همه آن از حوصله پاسخ خارج است با اين حال به نقل مختصري در اين باره بسنده مي كنيم:

آن چه در ميان آيات الهي در مورد انتساب فراموشي به شيطان آن هم نه براي افراد عادي بلكه براي انبياي الهي شده است ( البته بنا به اعتقاد بعضي از مفسرين كه سهو و فراموشي را براي پيامبران الهي مادامي كه منجر به تعارض با رسالت آنان نشود جايز مي دانند) اين فراموشي موجب ارتكاب گناه از طرف ايشان نشده است بلكه به مصلحت و تقدير الهي چنين فراموشي هايي در دل ايشان ايجاد و تنبه به آن؛ موجب هوشياري بيشتر آنان شده،در نتيجه گناهي صورت نگرفته بلكه حداكثر  به ترك اولي انجاميده است. (2)

اما اين مطلب ارتباطي با عمل شيطان مبني بر اين كه با القاء غفلت و فراموشي در دل بندگان خدا آنان را به طرف گناه بكشد، ندارد. مثلا فرد گناهكاري بخواهد گناهي را كه مرتكب مي شود به فراموشي خود نسبت دهد نمي تواند بر اين گمان باشد كه هنگام ارتكاب گناه، شيطان عامل اصلي بوده و او را از ياد خداي متعال غافل كرده در نتيجه هنگام مواخذه نزد پروردگارش، عذر تقصير آورد و شيطان را عامل خطاي خويش معرفي كند!

هيچ گناهكاري نمي تواند هنگام گناه فراموش كار باشد ( وگرنه به او گنه كار نمي گويند ) زيرا اگر قبل از انجام هر كاري فراموشي به او دست دهد،گناه هم نبايد بكند. انسان خطا كار با عنايت و قصد قبلي اسباب گناه را براي خود فراهم مي كند و از همان ابتدا به مقصد شيطاني اش با علم قبلي توجه مي كند و آن گاه عزم جزم كرده به طرف گناه مي رود.البته آخرين لحظه قبل از وقوع عمل چون هيچ اميدي به بازگشتش نيست، شيطان ماموريت اصلي خود را آغاز مي كند و پرده اي به وسعت غفلت، ميان ديدگان فرد گناه كار و حقايق مي كشد تا فرد فريب خورده به مقصد نهايي اش برسد و گناه را مرتكب شود.

قرآن در مورد امت هاي سابق بر زمان پيامبر فرمود:

"فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ"؛ (3) 

پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنها رسيد زاري نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

 توضيح حديث چنين  است كه:

 شيطان مسايل دنيوي را نزد افرادي كه اين آمادگي را داشتند و دارند از قبل تا آخرين روز حيات دنيا به زينت و زيبايي آراسته مي كند. نتيجه زيبايي امور دنيوي، مجذوب شدن و دل بستگي انسان هاي ضعيف به آن است  و نتيجه دلبستگي به چنين اموري؛ غفلت و فراموشي ياد خدا و باقي ماندن در كفر و ظلم و شرك است. 

امام صادق سلام الله عليه فرمود:

شيطان به لشكريانش گفت: اگر در سه كار بر آدمي‏زاده مسلط شويد، ديگر باكي ندارم و هر عملي بكند مورد قبول درگاه خدا نيست: بزرگ شمردن كار خير، فراموشي گناه، و خودپسندي. (4)

به گفته معصوم سلام الله عليه، فراموشي و غفلت انسان از خدا  نتيجه تسلط شيطان بر انسان است.

پي نوشت ها:

1. سوره مجادله آيه 19.

2. براي دريافت اطلاعات بيشتر به آيات 68 سوره انعام كه  خطاب به پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه  و آيه 42 سوره يوسف كه در مورد يوسف پيامبر و  آيه 63 سوره كهف كه در مورد موساي پيامبر و هم سفرش يوشع نبي  (به گفته روايات) مي باشد، به همراه تفاسير مربوط مراجعه كنيد.

3. سوره انعام آيه 43 .

4. جنتي احمد، نصايح، انتشارات الهادي،  ص 148 .

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است و نام آن موجود لعين رانده شده از درگاه خدا گرديده، زيرا از رحمت خدا مأيوس شد.

اما شيطان در لغت، اسم جنس است، به معناي موجود شرور و شامل هر موجود طغيانگر و خرابكاري مي‌شود، خواه از جن باشد يا انسان يا ساير موجودات، به همين جهت در قرآن كريم گاه به صورت مفرد و گاه به جمع به كار رفته است مانند تعبير «شياطين الجن والانس».(1)

ابليس و شيطان مترادف و هم‌معنا هستند و هم‌چنان كه در بالا به معناي لغوي اشاره شد، ابليس از نظر لغوي به معناي مأيوس و متحير آمده، و شيطان از ماده «شاط» به معناي كسي كه از غضب برافروخته است و يا از ماده «شطن» به معناي دوري است،‌كه در اين جا منظور دوري از خوبي‌ها و دوري از خداوند است.

هم‌چنين «ابليس» اسم خاص براي موجود فريبكاري است كه بر آدم سجده نكرد و رانده شد، اما شيطان اسم عام است كه هم شامل آن شيطان بزرگ (ابليس) مي‌شود و هم شامل همة كساني كه از خداوند دور هستند و انسان‌ها را فريب مي‌دهند، خواه از جنيان باشند، يا از انسان‌ها. در آيات قرآن لفظ شيطان براي انسان‌ها نيز به كار رفته است.

در قرآن، آياتي كه مربوط به سجده نكردن شيطان است، واژه ابليس آمده، هم‌چنين در جريان‌هاي راجع به حضرت آدم(ع)، بيشتر واژه ابليس آمده، در چند مورد نيز از واژه شيطان استفاده شد، موارد ديگر استعمال شيطان، براي شيطان و ساير شياطين آمده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. انعام (6) آيه 112.

خدا هيچ موجودي را بر زشتي و گناه امر و اجبار نمي كند...

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي‏ وَ يَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ (1)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي‏دهد و از فحشا و منكر و ستم، نهي مي‏كند.

ْإِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء (2)

خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمي‏دهد!

در مورد شيطان هم آيات قرآن تصريح دارد كه ملائكه كه ابليس هم در زمره آنان بود از جانب خدا بر سجده بر شيطان امر شدند نه اين كه مجبور شده باشند زيرا امر با آزادي و اختيار همراه است و ملائكه سجده كردند و شيطان سجده نكرد و اين سجده نكردن خواست خدا نبود بلكه مخالفت با خواست خدا بود و خداوند هم بر اين مخالفت او را طرد كرد.

آري آيه اي كه به آن استناد كرده سخن خود شيطان است كه مدعي شده خدا او را گمراه كرده:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (3)

پروردگارا! چون مرا گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادّي را) در زمين در نظر آنها زينت مي‏دهم، و همگي را گمراه خواهم ساخت.

فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم (4)

اكنون كه مرا گمراه ساختي، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مي كنم!

آري شيطان مي خواهد گناه خود را به گردن خدا بيندازد و خلقت آدم و امر به سجده بر او را گمراه گري خدا مي داند در حالي كه اگر او اطاعت امر خدا مي كرد و سجده و خضوع بر آدم مي كرد، در همان مقام قرب بود و رانده نمي شد و خدا بر او ظلم نكرده بود و او را مجبور به سجده نكردن نساخته بود. او و ملائكه به يك سان مورد امر خدا قرار گرفتند. مكلائكه اطاعت كردند و سعادتمند شدند و او عصيان كرد و شقي شد.  اين انتخاب بد خودش بود. او مي خواهد مانند مشركان فعل بندگان را هم به خدا نسبت دهد و از جبريه باشد (5)همچنان كه مشركان هم مدعي هستند. آنان هم شرك خود را از خدا مي شمارند و مي گويند:

لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ (6)

اگر خدا مي‏خواست، نه ما مشرك مي‏شديم و نه پدران ما و نه چيزي را تحريم مي‏كرديم.

بله اگر خدا توحيد اجباري و تحميلي آنان را مي خواست، آنان نمي توانستند مشرك شوند زيرا خواست خدا تخلف ناپذير است ولي خداوند توحيد اجباري آنان را نخواست هم چنان كه شرك اجباري و اختياري آنان را هم  نخواست و فقط توحيد و ايمان اختياري آنان را خواست و آنان هم آزادانه توحيد را نپذيرفتند هم چنان كه خدا خضوع و سجده اختياري شيطان را خواست ولي او سجده نكرد.

بنا بر اين آيه اي كه آورده نقل توجيه سست شيطان است نه سخن خدا و ايشان آگاهانه يا ناآگاهانه برداشت غلط كرده است.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 90.

2. اعراف (7) آيه 28.

3. حجر (15) ايه 39.

4. اعراف (7) آيه 16.

5. سيد عبد الحسين طيب ، اطيب البيان ، تهران ، اسلام ، 1378 ش ، ج 8 ، ص 39.

6. انعام (6) آيه 148. 

اقوال و سخن در اين باره كه استثناي شيطان از جمع ملائك در آيات متعدد، چگونه استثنايي است، بسيار و نيز متفاوت است. البته چه ما استثناء را متصل به حساب آوريم كه شيطان(به دلايلي) خود يكي از ملائك محسوب مي شود و چه منقطع يا منفصل به حساب آوريم، باز هم جاي توجيه دارد،پس لازم است براي روشن شدن مطلب، به بعضي از تفاسير مربوطه مراجعه كنيم و قبل از آن، لازم است اين نكته را بيان كنيم در بعضي از آيات مربوط به سجده ملائك براي آدم كه شيطان استثناء شده است؛ بدون فاصله اين نكته مطرح شده است كه شيطان از جنس ملائك نيست بلكه موجودي مادي و از جنس لطيفي چون آتش به وجود آمده است.

"وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ ..."(1)

يعني:به ياد آريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد! آن ها همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود...

در اين آيه شريفه شيطان از جنس جن معرفي شده است. البته در اين مورد نكته قابل توجهي وجود دارد كه نگارنده هنگام گرفتن نتيجه به آن اشاره مي كند و همان نكته خود مي تواند پاسخ سوال باشد.

و اما نقل تفاسير در مورد توجيه استثناي شيطان از ملائكه كه با بيان آن،پاسخ پرسش داده خواهد شد.

1. نوشته اند:

در آيه" فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ"  خداي متعال خبر مي‏دهد از سجده كردن تمامي فرشتگان مگر ابليس. و در آيه" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ"  علت سجده نكردن وي را اين دانسته كه او از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است، از آيه" بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ" نيز استفاده مي‏شود كه اگر ابليس از جنس فرشتگان مي‏بود چنين عصياني را مرتكب نمي‏شد. از همين جهت مفسرين در توجيه اين استثنا اختلاف كرده‏ اند كه آيا اين استثنا به اعتبار اغلبيت و اكثريت و اشرفيت ملائكه استثناي متصل است و امري كه به شيطان شده بود همان امر به ملائكه بوده؟ و يا آنكه استثناي منفصل است و ابليس به امر ديگري مامور به سجده شده بود؟

كساني كه اين احتمال را داده گفته‏اند: گر چه ظاهر جمله" ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ" اين است كه امر به ابليس و امر به ملائكه يكي بوده و هر دو دسته به يك امر مامور شده بودند، مگر اينكه خلاف ظاهر آيه مقصود باشد.

 در اين تفسير به صراحت بيان شده: حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده مي‏شود ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقي با آنان نداشته.... بنا بر اين، معلوم مي‏شود ابليس قبل از تمردش(سرپيچي اش) فرقي با ملائكه نداشته، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده، ملائكه به آنچه مقام و منزلت ‏شان اقتضا مي‏كرده باقي ماندند و خضوع بندگي را از دست ندادند، و ليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد، هم چنان كه فرموده:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" چون از جنس جن بود، نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد"، و" فسق" به معناي بيرون شدن خرما از پوسته است، ابليس هم با اين تمردش در حقيقت از پوست خود خارج شد و زندگاني اي را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهي و اطاعت بندگي چيز ديگري نبود.(2)

2.درتفسير ديگري در مورد علت سرپيچي شيطان نوشته شده است:

مي‏دانيم" شيطان" اسم جنس است و  شامل نخستين شيطان و همه شيطان ها مي‏شود، ولي" ابليس" اسم خاص است و اشاره به همان شيطاني است كه اغواگر آدم شد، او طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود،(كه اگر واقعا از جنس فرشتگان بود قدرت عصيان نداشت چون ملائك به دليل آن كه مجرد اند از خود اختياري ندارند) بلكه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود كه مخلوق مادي است،(به همين جهت در موجود مادي امكان سرپيچي وجود دارد) در سوره كهف آيه 50 مي‏خوانيم" فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ": همگي سجده كردند جز ابليس كه از طائفه جن بود.(3)    

3. نوشته اند:              

إبليس در ظاهر از جمعيّت ملائكه بوده، و در برنامه آنها به نحو كامل شركت داشت،و اين استثناء روي جريان طبيعي است،نه استثناء منقطع.(4)

4. و بعضي با اين سوال پاسخ خود را آغاز كردند كه آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟ در ميان مفسران و علماء اسلامي در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضي از آن ها گفته‏ اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتي كه مرتكب شد از مقام خود خلع و رانده درگاه الهي شد...در مقابلِ اين قول عقيده كساني است كه ابليس را از زمره ملائكه نمي‏دانند و او را از جن معرفي مي ‏كنند. ...(در اين تفسير دلايلي بر اقوال مربوطه بيان شده است كه به دليل طولاني شدن پاسخ ارجاع مي دهيم) و تنها به نتيجه پاياني اين تفسير اشاره مي كنيم كه نوشته است:

 ابليس از جن بود نه از ملك و اما اينكه چگونه خطاب خداوند به ملائكه كه آدم را سجده كنند شامل ابليس هم شد، علتش اين بود كه ابليس با اينكه از جن بود، طبق روايات با ملائكه همراهي داشت و اين به علت كثرت عبادت او بود و يا به هر دليل ديگري كه ما نمي‏دانيم، به گونه‏اي كه ملائكه ابليس را از خود مي‏پنداشتند بنابر اين، امر الهي شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائكه هم به جهت همين همراهي او با ملائكه بود.يا بگوييم كه اين استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددي دارد.(5)در اين جا به حديثي از امام صادق(ع) تمسك مي كنيم كه در پاسخ به سوالي فرمود: شيطان از فرشتگان نبود و از امر آسمان هم چيزي را متصدي نبود و از جن بود و با ملائكه مي‏گذرانيد ملائكه او را از خود مي‏دانستند، ولي خدا مي ‏دانست كه او از ملائكه نيست و چون امر به سجود آدم شد از او واقع شد آنچه شد.(6)

نتيجه اين كه جداي از مفهوم و تفسير آيات به عقيده نگارنده، جزء بودن با هم جنس بودن فرق دارد. يعني چند جزء غير متجانس مي تواند از نظر اعتباري بخشي از يك كل باشند كه حكمي واحد شامل حال شان شود. ولي در واقع هر يك از اجزاء داراي هويتي غريب از هم باشند. پس اين امكان وجود دارد كه يك امر الهي با مختصات معين شامل حال موجودات مختلفي بشود كه به عنوان يك مجموعه مد نظر قرار گيرند، اما مامور به(آن چه كه به آن امر شده ) يكي باشد! در اين جا نيز مي شود توجيه كرد  شيطان به دليل كثرت عبادت به مقام ملائك صعود كرد و در گروه آنان داخل و جزء آنان شد. پس امر الهي به ملائكه مبني بر سجده بر آدم هم شامل حال او نيز شد، چون او نيز در مقام و جايگاه  فرشتگان داخل شد. به همين دليل،استثناء شيطان واقعي و متصل است، زيرا سخن در ابتدا بر سر جنس شيطان نبود كه بخواهيم استثناء را منقطع به حساب آوريم تا او را از ملائك ندانيم و به خطاب الهي اشكال كنيم !اما در ادامه كه شيطان از امر خدا به سجده بر آدم طفره رفت، چرايي آن را خداي متعال بيان فرمود كه شيطان دچار غرور و عصيان شد  چون اين موجود از جنس جن و مادي بود. در حالي كه ملائك مادي نبودند،پس عصيان در ايشان راه نداشت در نتيجه به هر چه امر  شوند بي چون و چرا آن را انجام مي دهند والله العالم. (دقت شود).

و اما اين كه ملائك از خود اختيار دارند يا نه، در پاسخ بايد گفت ملائك موجوداتي مجرد و تحت امر خداي متعال اند و به استشهاد آيه شريفه "لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ" (7)  هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي‏ كنند و آن چه را فرمان داده شده‏اند (به طور كامل) اجرا مي كنند! زيرا اختيار در عالم ماده و موجوداتي كه جنبه مادي نيز دارند معنا پيدا مي كند.

پي نوشت ها:

1. سوره كهف، آيه 50.

2. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، جلد 8، ص 26.

3. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج 1، ص 183

4. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب، سال 1380 ه ش، چاپ اول، ج‏1، ص 187.

5. جعفري يعقوب، كوثر، ج‏1، ص 140.

6. داور پناه ابو الفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر ، سال 1375 ه ش، چاپ اول، ج‏1، ص 428

7. سوره تحريم، آيه 6 .

بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است

1. بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است كه پژوهش گسترده مي طلبد. در اين زمينه و با عنوان "شيطان" كتاب هايي هم در بازار است و در كتب تفسير فصل هايي تحت اين عنوان وجود دارد كه مي توانيد با مراجعه به آيات موضوعي و تفاسير موضوعي، آن ها را يافته و استفاده كنيد.

از جمله:

- نجفي، محمد جواد، تفسير آسان، اول، تهران، اسلاميه، 1398 ق، ج 1، ص 93 به بعد.

- جعفري، يعقوب، كوثر ، - ، - ، - ، - ، ج 1، ص 138 به بعد.

- طباطبايي، محمد حسين، ترجمه الميزان، موسوي همداني، محمد باقر، پنجم، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 8، ص 43 - 87.

- تسنيم، آيت الله جوادي آملي.

و...

تقاضاي شما انجام يك كار تحقيقي در مورد شيطان است كه از حيطه وظيفه ما خارج است. مي توانيد با مراجع به كتاب هاي بالا، مطالب لازم را به دست آوريد. 

2. نام اصلي شيطان، "ابليس" است. شيطان، هم بر ابليس و هم بر هر موجود مضر و گمراه كننده گفته شده است. شيطان، نام هاي ديگري هم دارد كه در پژوهش مذكور بدان ها دست خواهيد يافت.

3. ذيل آيات و در بحث هاي تفسيري و كلامي، روايات هم آورده شده است. 

صفحه‌ها