آیا مختار و ابراهیم ابن مالک در نهایت عاقبت به خیر شدند؟
نسبت هایی که در بعضی از کتب تاریخی در مورد مختار وجود دارد مبنی بر
بد دین بودن یا موسس فرقه کیسانیه صحت دارد؟
و در مورد ابراهیم آیا او به مختار خیانت کرده؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به اين 2 گفتار توجه نمائيد:
1- در مورد مختار ثقفي (ره) دو دسته روايات وجود دارد. برخي در تأييد و برخي در مذمت و سرزنش او آمده است كه مختار در جريان مبارزات امام حسن (ع) آن گاه كه در ساباط مجروح شد و در خانه عموي مختار، سعد بن مسعود برده شد، به عمويش گفت: امام حسن را به معاويه تحويل دهيد كه او نپذيرفت و مختار را به شدت مورد نكوهش قرار داد. (1)
نيز در مذمت او گفته شده كه مختار به جهت جاه ‏طلبي نهضت خود را شروع كرد، چون در نهضت توابين مي‏توانست شركت كند، ولي شركت نكرد.
بنا بر اين در باره مختار و انگيزه او در اين قيام قضاوت‏هاي گوناگون شده است؛ تا آن­ جا كه بعضي دانشمندان طبقه اوّل و دوم شيعه در باره او نظر مساعدي ندارند. اما متأخران او را به نيكويي ستوده‏اند.
مختار پس از قيام نافرجام سليمان بن صرد (رهبر نهضت توابين) شيعيان را آماده ساخت. او مي دانست اگر بخواهد جنبش شيعه به نتيجه برسد، بايد يكي از اعضاي خاندان پيامبر آن را رهبري كند يا لااقل جنبش به نام او آغاز شود. چه كسي براي اين كار مناسب است؟ علي بن الحسين (ع) فرزند شهيد آل محمد و اگر او نپذيرد؟ محمد فرزند علي بن ابي طالب عموي علي بن الحسين.
مختار به هر دو نامه نوشت. امام علي بن الحسين كه بي وفائي عراقيان و رنگ پذيري آنان را ديده بود و مي‏دانست به گفته پدر بزرگوارش اين مردم «دين را تا آن جا مي‏خواهند كه زندگاني خود را بدان سرو سامان دهند و هنگام آزمايش پاي پس مي‏نهند» به مختار پاسخ مساعد نداد. تنها تا آن جا كه كار او با كيفر قاتلان پدرش مربوط مي‏شد، كردار او را تصويب نمود؛ چون مختار سر عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت:«الحمد لله الذي ادرك لي ثاري من أعدائي و جزي الله المختار خيراً ».(2)
يعقوبي مي نويسد: مختار سر عبيدالله بن زياد را نزد علي بن الحسين به مدينه فرستاد. فرستاده خود را گفت: بر در خانه او بنشين، همين كه ديدي در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان كه هنگام غذا خوردن اوست، تو هم به درون خانه برو!
فرستاده چنان كرد، و چون داخل خانه شد بانگ برداشت: اي خانواده نبوت و معدن رسالت و فرود آمدن گاه فرشتگان و منزل وحي! من فرستاده مختار پسر ابو عبيده هستم و اين سر پسر زياد است، براي شما آورده‏ام. با شنيدن اين بانگ، فرياد از زنان بني هاشم برخاست و چون امام سر عبيد الله را ديد، فرمود: دوزخ جاي او باد! بعضي گفته‏اند: علي بن الحسين را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان نديدند. (3)
امام حسين (ع) در دعايي عرضه داشت: "پروردگارا، آن جوان ثقفي را بر آنان مسلط كن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ايشان بچشاند. از قاتلان ما كسي را باقي نگذارد... انتقام مرا و دوستان و خاندان و شيعيانم را از اينان بگيرد...". (4) از اين روايت تا حدودي مي‏توان تأييد مختار را به دست آورد. (5)
امام باقر (ع) فرمود: "به مختار ناسزا مگوييد، زيرا همو بود كه قاتلان شهداي ما را كشت. انتقام خون ما را گرفت . بيوه زنان ما را شوهر داد. در تنگدستي به ما كمك مالي كرد.(6)
مسعودي نوشته است: مختار نامه‏اي به علي بن حسين امام سجاد (ع)نوشت. در آن نامه او را امام دانست و خواست تا با حضرت بيعت كند و از او رخصت خواست تا دعوت خويش را آشكار سازد. پول فراواني هم با نامه فرستاد. علي بن الحسين پول را نپذيرفت و نامه او را پاسخ نداد و در مسجد پيامبر او را ناسزا گفت. (7) ممكن است قسمت اخير را ناخشنودان از مختار افزوده باشند، ولي مسلّم است امام در مورد دعوت براي رهبري شيعيان، روي خوش به مختار نشان نداد. (8)
در روايتي كه از منهال بن عمرو است گويد: سالي به حج رفتم و علي بن الحسين را ديدم.
پرسيد:
ـ حرمله بن كاهل چگونه به سر مي‏برد؟
ـ او را در كوفه زنده ديدم. امام دست هاي خود را بالا برد و گفت:
خدايا !گرمي آهن را بدو بچشان! خدايا گرمي آتش را بدو بچشان! چون به كوفه ‏رسيدم حرمله را نزد مختار آوردند. وي دستور داد تا دست و پاي او را بريدند، سپس او را با آتش سوزاندند. (9)
علامه مجلسى، پس از نقل حديث مورد پرسش براى مختار و اين كه مختار دوزخى است. ولى به بركت خدمت هايى كه براى اهل بيت انجام داده، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد:
«اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه درباره مختار وارد شده است. با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورد اعمال خويش نداشته است، لكن از آن جا كه كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى او قلب مؤمنان از جراحت هاى ستم التيام يافت، فرجامش به خير و نجات است. در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد:
دسته اى ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم درآميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد.
اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورى كردن باز ايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است. (10)
بنا بر اين اظهار نظر قطعي در باره مختار مشكل است؛ ولي مشهور اين است كه وي به اهل بيت (ع) و شيعه خدمت كرده و ان شاء الله ماجور است.
واين كه مختار بي دين بوده يا موسس فرقه كيسانيه باشد صحت ندارد.(11 )
پي‏نوشت‏ها:
1. انساب الأشراف، البلاذرى، ج 3، ص 35، تحقيق محمد حميد الله، مصر، دار المعارف، 1959؛ بحارالانوار، ج‏44، ص 33؛ تاريخ طبري، ج 4، ص122، تحقيق مراجعة و تصحيح و ضبط نخبة من العلماء الأجلاء، ناشر مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان.
2. اختيار معرفة الرجال، شيخ طوسي، ج 1، ص 341، تحقيق: السيد مهدي الرجائي ، 1404، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث؛ المختار الثقفي، ص 124.
3. تاريخ اليعقوبي، يعقوبي، ج 2، ص 259 ، دار صادر، بيروت.
4. بحارالانوار، العلامة المجلسي، ج‏45، ص 10، تحقيق محمد الباقر البهبودي، سال چاپ 1403 - 1983 م، ناشر مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
5. همان.
6. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 28، أبو الحسن على بن الحسين مسعودي (م 346)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش.
7. تاريخ تحليلي اسلام، ص 173 به بعد، دكتر جعفر شيدي .
8. مناقب آل أبي طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 276 ،1376 - 1956 م، مطبعة الحيدرية، نجف الأشرف.
9. سيد جعفر شهيدي، زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 92، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي.
10. بحار الأنوار، علامة المجلسي ج 45، ص339، سال چاپ 1403 - 1983 م، ناشر دار إحياء التراث العربي، بيروت ، لبنان.
11 . ر. ك آ يت الله خوئي، معجم رجال الحديث ، بيروت ، 1409 ق، چاپ چهارم، ج 18، ص 101 -102.

2 - ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود. بسياري از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از ديگر مواردي كه مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفين است. او با وجود آن كه نوجواني كم سن و سال بود، در اين جنگ حضور يافت.
علامه سيد محسن امين نيز او را در كتابش اعيان الشيعه چنين مي ستايد:«ابراهيم مردي شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شكن و رئيس بود، او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود. داراي طبع شعر و زباني فصيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه كه پدرش مالك اشتر نيز داراي چنين صفات و امتيازات عالي بود. حق هم همين است كه چنين فرزندي مجسمه چنين پدري باشد». (1)
چهره اي مانند ابراهيم موجبات اعتلاي هر چه بيش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقيت هاي بسياري را نصيب قيام كرده بود. ابراهيم با مختار بيعت كرد. همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قيام و به دست گرفتن امور كوفه به عنوان فرمانده كل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در كوفه و عراق به انجام رسانيد.
جنگ نهر خازر بارزترين عرصه ظهور و بروز قابليت هاي فرماندهي اين فرمانده شجاع بود. در اين جنگ سپاه عراق كه تعدادشان بسي كم تر از سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد بود، بر سپاه شام چيره آمد و ابن زياد نيز در نبردي تن به تن با ابراهيم كشته شد.(2)
ابراهيم بعد از اتمام كار جنگ به عنوان حاكم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وي به دستور مختار منطقه را با اختيارات تام اداره مي كرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموريت خود مشغول انجام وظيفه بود.(4) مدرك معتبري نداريم كه مختار از او كمك خواسته و او در انجام وظيفه و كمك به مختار سستي كرده باشد. مختار فرماندهي جنگ با مصعب را به احمر بن شميط كه مرد شجاع و از محبان اهل بيت بود، واگذار كرد و از ابراهيم نخواست كه فرماندهي اين جنگ را به عهده بگيرد. شايد به جهت حساسيت و اهميت منطقه موصل بود. شايد هم اشتباه مختار بود كه فرماندهي اين نبرد مهم را به ابراهيم واگذار نكرد. (5) شايد هم علل ديگري در كار بوده كه ما اگاهي نداريم. هيچ كدام عهد شكني نكردند و عهد و پيماني در كار نبوده و از هر دو در تاريخ به عظمت ياد شده است.
بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبير از يك سو و عبدالملك مروان از سوي ديگر در او طمع كردند تا ابراهيم را كه مردي پر نفوذ و مدير بود ،با خود همراه سازند؛ از اين رو مصعب نامه اي به ابراهيم نوشته، به او وعده داد كه در صورتي كه حكومت ابن زبير را بپذيرد، امارت مناطق شمالي عراق را به او مي سپارد. نامه مشابهي نيز از سوي عبدالملك مروان - خليفه اموي شام - به دست ابراهيم رسيد. ابراهيم با ياران و مشاورانش در اين باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصميم گرفت با مصعب بن زبير همراه شود، پس نامه اي به مصعب نوشت و با گروهي از ياران خود از موصل يا نصيبين - مقر حكومت خود - حركت كرد و به كوفه آمد و با مصعب ملاقات كرد.(6)
سرانجام ابراهيم در سال 72 هجري يا 71 در پي شكست مصعب و لشكر عراق از سپاهيان عبدالملك مروان كه براي تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبير فرستاده شده بودند، كشته شد. سر بريده او را نزد عبدالملك مروان فرستادند. بدن او نزديك سامرا به خاك سپرده شد كه قبرش زيارتگاه و داراي قبه و بارگاهي مي باشد. (7)
و اين كه او به مختار خيانت كرده باشد، صحيح نيست.
براي آگاهي بيشتر از جريان قيام مختار به كتاب، ماهيت قيام مختار، سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، مراجعه نمائيد.
پي نوشت ها:
1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، تحقيق سيد حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.
2. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.
3. همان، ص 265.
4. سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، ماهيت قيام مختار، ص 655، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
5. همان، ص 604 - 605.
6. الكامل، همان، ص 275.
7. اعيان الشيعه، همان، ص 171 و 174.
موفق باشید.