امام علی(ع) چگونه در حال نماز به سائل توجه داشت و انگشتر خویش را به او داد، در حالی که حضرت در نماز تمام توجه اش به خدا بود ....

‏پرسش:امام علی(ع) چگونه در حال نماز به سائل توجه داشت و انگشتر خویش را به او داد، در حالی که حضرت در نماز تمام توجه اش به خدا بود و جز خدا را فراموش می کرد، به گونه ای که گفته اند: در هنگام نماز تیر را از پای مبارکش در آوردند و متوجه نشد؟
پاسخ:
مورخان و مفسران نوشته اند: روزی در مسجد پیامبر(ص) سائلی وارد شد و از مردم درخواست کمک نمود، امّا هیچ یک از مسلمانانِ حاضر در مسجد چیزی به او نداد؛ او دست خود را به سوی آسمان بلند کرد وگفت: خدایا، تو شاهد باش که من در مسجد پیامبر و فرستادة تو از مسلمانان کمک خواستم، ولی هیچ یک به من پاسخ مساعد نداد. در همین حال حضرت علی(ع) که در نماز و در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد و سائل نزدیک شد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. به دنبال این عمل خدا پسندانه، بر پیامبر اکرم(ص) وحی نازل شد و آیة «انّما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون».(1) در عظمت و فضیلت امام علی(ع) بیان گردید.(2)
از سوی دیگر نوشته اند: به پای حضرت علی(ع) تیری اصابت نموده بود و از شدت درد نمی توانستند آن را از پای حضرت بیرون آورند، حضرت زهرا(س) فرمود: این تیر را در هنگام نماز از پای حضرت علی(ع) در آورند؛ چون که او در نماز فقط به خدا توجه دارد و درد را احساس نمی کند.(3) این دو نکته چگونه قابل جمع است؟
پاسخ: در صورت صحت سند و صحت انتساب، آن روایتی که می گوید: در هنگام نماز تیر را از پای حضرت علی(ع) درآوردند و حضرت متوجه نشد، می گوییم: این حادثه و اعطای انگشتر در نماز به فقیر هیچ منافاتی ندارد. در هر دو حضور قلب هست و هر دو عبادت خالصانه است، چون که
اوّلاً: شنیدن صدای سائل و کمک به او، پرداختن به امور غیر خدایی نیست. قلب پاک امام علی(ع) در برابر صدای سائلان حساس بود و به ندای آنان پاسخ می گفت.
حضرت با این کار عبادتی را با عبادت دیگر در می آمیخت و در حال نماز زکات داد و به فقیر انفاق نمود. هر دو کار برای خدا و در راه تقرّب به او بود. این عمل را قرآن به بهترین وجهی تأیید کرده و ستوده است.
اگر این عمل نشانة غفلت و دوری از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقی نمی کرد. از این که قرآن به آن ارج نهاده، خود دلیل و گواه این مطلب است که پاسخ به ندای سائل در هنگام نماز، از بزرگ ترین عبادت ها است.
ثانیاً: حالات پیامبران، امامان و اولیای خداوند در نماز همیشه به یک حال و به یک منوال نیست. گاهی حال متوسطی دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم کثرت و مظاهر مادی هم توجّه دارند و از آن ها غافل نیستند و اگر مسئله ای پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان می دهند که اعطای انگشتر به فقیر و مستمند توسّط امام علی(ع) در هنگام نماز یکی از نمونه های بارز همین حالت است. نظیر این حالت را از پیامبر گرامی اسلام(ص) و دیگر امامان اهل بیت(ع) هم نقل کرده اند:
شیخ صدوق در علل الشرایع و علامة مجلسی در بحارالأانوار می نویسند: در یکی از روزها که پیامبر گرامی اسلامی(ص) به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود، حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید، بعد از نماز علت این کار را از حضرت جویا شدند، فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبی؛(4) آیا فریاد بچه را نشنیدید؟!» یعنی: من نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید.
گاهی هم غرق در عالم ملکوت می شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی بینند و به آن چه در اطرافشان رخ می دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود غافل می شوند. انگار که دستگاه حواس ظاهری آنان در هنگامة جذبة عشق و عرفان ربانی، از فعالیت خویش باز می ماند و آن چه را مربوط به ابدانشان می شود، احساس نمی کنند. بیرون کشیدن تیر از پای امام علی(ع) در هنگامة نماز از این قبیل است.
در حالات عبادی امام سجاد(ع) نقل شده است: در یکی از شب ها فرزند امام سجاد(ع) از بلندی افتاد و دستش شکست و درون خانه فریادش بلند شد و همسایگان جمع شدند. امّا امام سجاد هم چنان به عبادت مشغول بود و هیچ گونه توجهی به این حادثه نداشت. در هنگام صبح، حضرت متوجّه شد که دست بچه اش بسته شده است. علت را پرسید، گفتند: دیشب چنین اتفاقی پیش آمد.(5)
نیز نوشته اند: حضرت سجاد(ع) در خانه اش در حال نماز بود و سر بر سجده نهاده بود، در همین هنگام در گوشه ای از خانه آتش زبانه کشید. اهل خانه فریاد زدند: «یابْن رسول الله! النّار النّار؛ ای پسر رسول خدا، آتش! آتش» حضرت هم چنان سر بر سجده ساییده و به عبادت مشغول بود و به سر و صدا و آتش هیچ توجهی نداشت. آتش را خاموش کردند و سپس امام زین العابدین سر از سجده برداشت و با کمال آرامش و بی توجه به همة این حوادث، نمازش را به پایان رساند. (6)
بنابراین اولیای الهی از حالات متفاوتی بهره مندند. گاهی غرق در ذات خداوندی اند و گاهی هم حالت متوسطی دارند. شبیه این، جریان حضرت یعقوب پیامبر است. که فرزندش حضرت یوسف(ع) به جفای برادران در چاه کنعان افتاد، حضرت یعقوب(ع) متوجّة این امر نشد. بعد از گذشت سال های متمادی، حضرت یوسف عزیز مصر شد، برادران نزد یوسف رفتند، و از مصر پیراهن فرزند گمشدة یعقوب، یوسف را با خود آوردند، قرآن می گوید: «فلمّا فصلت العیر قال أبوهم انی لأجدُ ریح یوسف؛(7) هنگامی که کاروان فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود گفت: من بوی یوسف را استشمام می کنم».
سعدی شاعر نامدار، این دو حادثه را با هم مقایسه می کند و می پرسد که چگونه شد حضرت یعقوب در هنگامی که فرزندش یوسف را در نزدیک محل زندگیش در کنعان به درون چاه انداختند، متوجّه نشد، امّا پیراهن یوسف را از مصر استشمام نمود؟!
یکی پرسید از آن گم گشته فرزند که ای روش روان پیر خردمند
زمصـرش بوی پیـراهن شنیــدی چرا در چاه کنعــانش ندیدی؟
سپس سعدی پاسخ را چنین می دهد:
بگفتا حال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر گه نهان است
گهـــی بر طارم اعلی نشینم گهـــی بر پشت بام خود نبینم(8)
کوتاه سخن این که در صورت صحت سند رواتی که می گوید: در هنگام نماز تیر را از پای حضرت امیر(ع) بیرون کشیدند، منافاتی با اعطای انگشتر به فقیر در هنگام نماز ندارد، چون که اوّلاً: اعطای انگشتری در نماز نوعی عبادت است.
ثانیاً: حالات اولیاءالله در همه حال یکسان نیست.
این ها پاسخی بود که در صورت صحت سند آن روایت ارائه شد. لیکن با تحقیق و بررسی در سند این روایت معلوم می شود که این روایت سند درستی ندارد.
یکی از اسلام پژوهان معاصر در این زمینه می نویسد:
موضوع کشیدن تیر از بدن علی(ع) در هنگام نماز، از مشهورات تاریخی است.
کهن ترین مأخذی که این موضوع در آن آمده است، کتاب «کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» از علاّمة حلی (648 ـ 726ق ) است. وی سند این روایت تاریخی را ذکر نکرده و حتی نگفته است در کدام یک از جنگ ها تیر به بدن آن حضرت رفته بود.
پس از آن، این موضوع در کتاب «ارشاد القلوب دیلمی (ج 2، ص 217) و الانوار النعمانیّة از سید نعمت الله جزایری (ج2، ص 371) و المناقب المرتضویة از محمد صالح کشفی حنفی (ص 364) و حلیة الابرار از سید هاشم بحرانی (ج 2، ص 180) آمده است. به هر حال پذیرش این موضوع ـ که فاقد سند است ـ جای تأمّل دارد.
ناگغته نماند که این موضوع در کتاب منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة از میرزا حبیب الله خوئی و منتهی الآمال از شیخ عباس قمی و جامع السعادات نراقی و ملحقات احقاق الحق و عروة الوثقی از سید محمد کاظم یزدی و مستمسک العروة الوثقی از سید محسن حکیم، و به تبع کتاب عروة الوثقی، در همة رساله های توضیح المسائل آمده است.
از گذشتگان: سنائی و عبدالرحمان جامی و حکیم شفائی اصفهانی این موضوع را به شعر در آورده اند. البته این کتاب ها نمی تواند منبع برای این موضوع تاریخی باشد.
به هر حال نویسنده برای این موضوع منبعی مستند نیافت و احتمال می رود که از مشهورات بی پایه و از گفته های صوفیان باشد».(9)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. مائده (5) آیة 55.
2. تفسیر نمونه، ج 4، ص 421 ـ 422.
3. مرحوم فیض کاشانی در محجّه البیضاء بعد از ذکر اوصاف خاشعین می نویسد: «اقول و قیل هذا ینسب الی مولانا امیرالمؤمنین(ع) انه وقع فی رجله نصل فلم یمکن من اخراجه؛ فقالت فاطمه(س) اخرجوه فی حال صلاته فانه لا یمس لا یجری علیه حینئذٍ فاخرج و هو(ع) فی الصلاة». (محجه البیظاء، ج 1، ص 397 و 398).
4. مجلسی، بحارالانوار، ج 88، ص 93؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 40.
5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 10.
6. همان، ج 2، ص 10.
7. یوسف (12) آیة 98.
8. کلیات سعدی، ص 53.
9.محمد اسفندیاری، بُعد اجتماعی اسلام، ص 155، پاورقی.