پيامبر اسلام از رحمت و رأفت عام و عطوفت تام بهره مند بود، تا جايي كه خداوند او را رحمة للعالمين ياد نمود. كه اين رحمت و مهربانی حضرت اختصاص به مسلمانان نداشت. آن حضرت همان گونه كه بر هدايت مردم مكه و بت پرستان تلاش بسيار داشت، براي هدايت اهل كتاب نيز چنين بود و به تعبير قرآن حريص بر هدايت مردم بود و اين مسئله يكي از جلوه هاي اساسي رحمت او بر عالميان است.
آن حضرت در برخورد انساني و محبت به ديگران گوي سبقت را از همگان ربوده است. و این حسن سلوك و رفتار پيامبر اسلام با كفار حتی مورد اذعان و اعتراف دشمنان آن حضرت نیز مي باشد. اما در این میان برخي از مورخان اروپايي و مستشرقان مغرض مدعي اند، اين سلوك و رفتار انساني پيامبر اسلام(ص) مربوط به زماني است، كه اسلام ضعيف بود و چاره اي جز مدارا و ملاطفت نبود. اين سخن نادرست است، چرا كه پيامبر در هنگامي كه پيروز بود، با دشمنانش بسيار مدارا نمود. به عنوان نمونه به برخي وقايعي را ياد مي كنیم، كه متعلق به زماني است، كه قدرت و شوكت دشمنان و مخالفان در هم شكسته و رسول اكرم (ص) با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود.
1. برخورد با كفار و مشركان:
الف) امام صادق عليه‏السلام می فرماید: در جنگ ذات الرقّاع، پيامبر خدا در كنار درّه‏اى، زير درختى توقّف كرد. در همين هنگام، سيلى آمد و ميان ايشان و يارانش فاصله انداخت. مردى از مشركان، كه متوجّه شد ياران پيامبر خدا از او دور افتاده‏اند و منتظرِ بند آمدن سيل هستند. به هم‏رزمان خود گفت: من محمّد را مى‏كشم. آمد و به روى پيامبر خدا شمشير كشيد و گفت: اى محمّد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ پيامبر فرمود:" همان كسى كه پروردگار من و توست". در اين هنگام، جبرئيل عليه‏السلام آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت، روى زمين افتاد. پيامبر برخاست و شمشير را برداشت، روى سينه او نشست و فرمود: اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد: بخشندگى و آقايىِ تو اى محمّد! پيامبر او را رها كرد. مرد از جا برخاست، در حالى كه مى‏گفت: به خدا قسم كه تو، از من بهتر و بزرگوارترى.(1)
ب) فتح مكه در سال هشتم هجري به وقوع پيوست، وقتي امر پروردگار عالم نسبت به تحكيم دين اسلام و تربيت مسلمين تحقق يافت و خداوندمنان دلهايشان را براي تقوا آزمايش نمود و از طرفي ديگر كاسه ظلم و تجاوز قريش لبريز شد و در انكار آيات حقاني اسلام از هيچ كوششي دريغ نورزيدند، كه آنگاه اراده الهي بر اين تعلق گرفت، كه كام پيامبر(ص) و اصحابش را با فتح مكه شيرين كند و كعبه را از لوث وجود بت و شرك، پاك نمايد و مكه را به حالت اصلي آن برگرداند.
بهترين فرصت پیامبر برای انتقام از دشمنان روز فتح مكه بود. زماني كه آن حضرت (ص) و يارانش انواع واقسام كينه توزي را از سوي دشمنان خون آشام متحمل شدند. قريش ايشان را ناسزا گفتند، تهديد كردند، برسر راه ايشان خار افكندند، بر بدن مبارك نجاست انداختند، به القاب بد نسبت مي دادند، گاهي جادوگرمي گفتند، گاهي ديوانه و گاهي شاعر، اما پيامبر رحمت در اين هنگامه پيروزي رو به قريش كرد و فرمود: «يا معشر قريش ترون اني فاعل بكم؛ اي گروه قريش نظر شما چيست، من با شما چگونه رفتار خواهم كرد». قريش در حالي كه بهت زده، حيران و بيمناك بودند، گفتند: «خيرا اخ كريم و ابن اخ كريم؛ ما از شما انتظار خير و نيكي داريم، چون شما را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود مي دانيم». حضرت فرمودند: «اني اقول لكم كما قال يوسف لاخوته لا تثريب عليكم اليوم اذهبوا فانتم الطلقاء؛ من همان جمله اي را كه يوسف به برادرانش گفت، به شما مي گويم، امروز بر شما هيچ ملامت و مواخذه اي نيست، برويد شما آزاد هستيد».(2)
2. در برخورد و رفتار با يهود و نصاري:
الف) در حيطه اخلاق گرامي و حسن سلوک و محبت آن حضرت (ص) تفاوتي ميان كافر و مسلمان، دوست و دشمن و خويش و بيگانه وجود نداشت و آن ابر رحمت بر دشت و چمن به طور يكنواخت مي باريد. اما يهود بغض شديد با آن حضرت (ص) داشت و تك تك وقايع تا زمان وقوع غزوه خيبر شاهد بر اين امر است. مثلا يك بار يكي از يهود در بازار اظهار داشت"سوگند به آن ذاتي كه موسي را بر تمام پيامبران برتري داده است." يكي از پرورش يافته گان مكتب نور و پروانه شمع نبوت آن را شنيد و نتوانست آن را تحمل كند. از وي پرسيد: آيا بر محمد (ص) نيز برتري داشت؟ او گفت آري! صحابي از شدت خشم سيلي محكم به سوي او روانه كرد. از آن جا كه دشمن نيز به عدل و اخلاق منجي بشريت اعتماد داشت، آن يهودي مستقيماً به محضر پیامبر رفت و از آن صحابي شكايت كرد. آن حضرت بر صحابي خشم گرفت و او را مورد سرزنش قرار داد.(3)
ب) پسر يكي از يهوديان بيمار شد. پيامبر اكرم (ص) به عيادت وي رفت و او را به اسلام دعوت نمود، او به سوي پدرش نگاه كرد، گويا هدفش جلب موافقت پدر بود. پدرش گفت: آنچه ايشان به شما مي گويند، بپذير. چنانچه او مشرّف به اسلام شد و با ايمان از دنيا رفت. در این باره روایت فراوانی داریم، که حتی آن حضرت به عیادت یهود سفارش کرده و خود نیز این کار را می کردند.(4)
3. مداراي آن حضرت (ص) نسبت به منافقين
وجود منافقان در مدينه به مراتب براي مسلمانان سنگينتر نسبت به حضور مشركان مكه و يهود بود. اما اخلاق كريمه پيامبر اسلام(ص) با آنان نيز چون ديگران همراه با مدارا بود. به عنوان نمونه برخورد پيامبر با كارشكني ها و اهانت هاي عبدالله بن ابي بن سلول سر دسته منافقان بسیار مهم است. يكي از اهانت هاي او به پيامبر اهانتش در غزوه بني مصطلق بود. بدين شرح: که در ماه رجب سال ششم هجري به رسول خدا(ص) گزارش رسيد، كه افراد قبيله "بني مصطلق" از تيره خزاعه در تدارك جنگ با مسلمانان برآمده‌اند. پيامبر با سپاهي رهسپار "مريسيع" شد، پس از درگيري با "بني مصطلق" آنان با دادن ده كشته تسليم مسلمانان شدند. در اين نبرد عبدالله بن اُبي و ديگر منافقان شركت داشتند. گروه نفاق در اين نبرد به فكر تفرقه افكني در سپاه پيامبر(ص) افتاد. در هنگام كشيدن آب از چاه دو نفر از ياران پيامبر(ص) يكي از مهاجران به نام "جهجاه بن سعيد" غلام عمر بن خطاب و ديگري از انصار به نام "سنان جهني" مشغول گفتگو بودند، به ناگاه فرد مهاجر كنترل خود را از دست داد و به روي فرد انصاري سيلي محكمي زد. در اين موقع هر كدام به رسم جاهلي، اقوام و بستگان خود را فراخواندند، ناگهان دعواي دو اين نفر به دعواي بين دو گروه از مهاجران و انصار تبديل شد،‌ هر گروه با شمشيرهاي عريان، خود را براي خونريزي و برادر كشي آماده مي‌كردند، در اين هنگام پيامبر بزرگوار اسلام(ص) دخالت كرد و دعوا را پايان داد.
سردسته منافقان از فرصت به دست آمده بهره‌برداري كرد و در حضور جمع انصار بر ضد مهاجران و پيامبر سخنراني كرد و گفت: "مهاجران بر ما غلبه كردند، ما از ياران محمد شديم تا سيلي بخوريم، گويي سزاي نيكي بدي است. اگر به مدينه برگرديم عزيز را ذليل مي‌كنيم و..."
در اين مجلس جوان مسلماني به نام "زيد بن ارقم" از اين اهانت سخت ناراحت شد و با عبدالله به نزاع پرداخت و گفت: "ذليل و بيچاره تو هستي، نه محمد(ص)! او عزيز است و..." عبدالله بر سرش فرياد كشيد و "زيد" نزد رسول خدا(ص) رفت و فتنه عبدالله را براي حضرت بيان داشت.
پيامبر به سبب مصالحي سخن زيد را تأييد نكرد. خليفه دوم، عمر، به پيامبر پيشنهاد كرد، كه شر عبدالله را از سر مسلمانان به وسيله يك مسلمان انصاري بر طرف كند، اما پيامبر نپذيرفت و فرمود: "در اين موقع شايعه‌پردازان مي‌گويند: محمد ياران خود را مي‌كشد."
پيامبر(ص) از عبدالله جريان را پرسيد، وي گزارش زيد را تكذيب نمود.
پيامبر(ص) فرمان حركت صادر كرد "اسيد بن حضير" بزرگ خزرجيان خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: "هرگز شما در چنين اوضاعي كه هوا به شدت گرم است، فرمان حركت صادر نمي‌كرديد"
پيامبر(ص) فرمود: "مگر سخن "عبدالله" را نشنيديد كه چه گفت..."
هنوز سپاه اسلام به مدينه نرسيده و يا به نقلي، تازه به مدينه رسيده بود، كه وحي نازل شد و سخن زيد بن ارقم "را تصديق نمود و عبدالله رسوا شد. سوره منافقين نازل شد و با شدت تمام حزب نفاق را كوبيد و نقاب را از چهره عبدالله برداشت.
اينك برخي از آيات سوره منافقان كه در اين باره نازل شد:
"إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد إنّك لرسول الله والله يعلم إنّك لرسوله والله يشهد إنّ المنافقين لكاذبون؛ آن گاه كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند: گواهي مي‌دهيم كه تو پيامبر خدا هستي و خدا مي‌داند كه تو پيامبر هستي، خدا گواهي مي‌دهد كه آنان دروغ مي‌گويند".
"اتخذوا أيمانهم جُنّةً فصَدّوا عن سبيل الله إنّهم ساء ما كانوا يعملون؛ سوگندهيا خود را سپر جان خود قرار داده‌اند. خود و ديگران را از پيروي راه خدا باز داشته‌اند، آنان چه كار بدي انجام داده‌اند".
"هم الذين يقولون لا تُنْفقوا علي مَن عند رسول الله حتي يَنْفَضّوا ولِلّه خزائن السماوات والأرض ولكِنّ المنافقين لا يفقهون؛ آنان كساني هستند كه مي‌گويند: به ياران پيامبر انفاق نكنيد تا از اطراف او پراكنده شوند (ولي آنان كور خوانده‌اند) براي خدا است گنجينه‌هاي آسمان‌ها و زمين، منافقان نمي‌فهمند".
"يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليُخْرجَنّ الأعزّ منها الأذلّ وللّه العزّة ولرسوله وللمؤمنين ولكنّ المنافقين لا يعلمون؛ مي‌گويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيز ما ذليل را بيرون مي‌كند، عزت براي خدا و رسول اوست ولي منافقان نمي‌دانند".
با نزول اين آيات، منافقان به ويژه رهبر آنان عبدالله بن ابي رسوا شدند. عده‌اي به عبدالله گفتند، كه برو نزد پيامبر(ص) و عذرخواهي كن تا براي تو دعا و استغفار نمايد. عبدالله در پاسخ برآشفت و گفت: به من گفتيد، كه مسلمان بشو،‌ مسلمان شدم، گفتيد كه زكات بده، زكات دادم، اكنون مي‌گوييد بر او سجده كنم، من اين كار را نمي‌كنم.
قرآن در اين باره مي‌گويد: "و إذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسولُ الله لَوَّوْا رؤسَهم ورأيتَهم يصدّون وهم مستكبرون؛ وقتي به آنان گفته شد كه بياييد پيش رسول خدا تا براي شما از خداوند آمرزش بطلبد، سرهاي خود را به عنوان اعتراض بر مي‌گردانند و متكبرانه خود را از پيروي راه خدا باز مي‌دارند".(5)
4. شفقت بر غلامان
اما اخلاق و رفتار آنحضرت (ص) با بردگان مقهور مانند ديگر انسانهای آزاد، يكسان بود. پيامبر اكرم (ص) بر غلامان شفقت خاصي داشتند، بارها اتفاق می افتاد، غلاماني كه در خدمت آن حضرت (ص) بودند و یا در جنگها به ایشان می رسید، توسط ایشان آزاد مي شدند، اما آنان خود نمي خواستند، از سفره احسان و كرم پیامبر دور شوند و پدر و مادر قبيله و تمام وابستگان خود را رها نمايند و تمام عمر در خدمت آن حضرت مي ماندند. به عنوان مثال زيد بن حارثه غلام آن حضرت (ص) كه آزاد شد، پدرش آمد، تا او را با خود ببرد، ولي او آستانه رحمت منجي عالم بشريت را بر بودن در سايه عطوفت پدر ترجيح داد.
پيامبر اکرم(ص) همواره در رابطه با غلامان توصيه خير مي كرد. چنانکه در روایتی رسول اكرم (ص) در رابطه با غلامان و كنيزان توصيه به نيكي مي كرد و مي فرمود: اطعموهم كما تاكلون و البسوهم من لبوسكم و لاتغذبوا خلق الله عز و جل؛ از آن چه مي خوريد، به آنان بخورانيد و از آن چه مي پوشيد، آنان را نيز بپوشانيد و خلق خدا را شكنجه ندهيد.(6)
5. رحم و مهرباني سرور كائنات بر حيوانات
رسول اكرم(ص) با وجود دليري و شجاعت بي مثالش بر حيوانات بي نهايت ترحّم داشت. رقيق القلب و مهربان بود. زود اشكشان جاري مي شد. جور و ستمي را كه مدت ها ميان عرب نسبت به حيوانات رائج بود، از بين برد و رسم شوم تعلق گردن بند بر گردن شتر را زائل كرد. رسم جاهليت خوردن گوشت حيوانات زنده بدون ذبح را از بين برد. (7)
شداد بن اوس مي گويد: كه آن حضرت (ص) فرمود: ان الله كتب الاحسان علي كل شيء فاذا قتلتم فاحسنوا القتلة و اذا ذبحتم فاحسنوا الذبحتة و ليحد احدكم شفرته و ليرح ذبيحته؛ همانا خداوند در هر مورد احسان ونيكي را لازم قرار داده است، پس هر وقت حيواني را ذبح مي كنيد، با روش اسلامي آن را ذبح كنيد و با تيز كردن كارد به ذبيحه راحتي برسانيد.(8)
از آن چه گذشت، جلوه هاي حلم و عفو تسامح و گذشت آن حضرت بيان شد و معلوم گرديد، كه آن حضرت(ص) گنجينه رحمتي براي دوست و دشمن كافر و مسلمان مرد و زن آقا و غلام و انسان و حيوان...به طور يكسان بودند. چنانکه شخصي از محضر ايشان براي كسي درخواست دعاي بد كردند، از آنجا که اين تقاضا مورد طبع آن حضرت (ص) نبود، فرمود: من در جهان براي نفرين نيامده ام، بلكه رحمتي براي عالميان قرار داده شدم و مبعوث گرديده ام.
آن حضرت به جهانيان اين پيام را اعلان نمود: «لا تباغضوا و لا تحاسدوا و لا تدبوا و كونواعباد الله اخوانا؛ با يكديگر بغض و كينه نداشته باشيد، نسبت به يكديگر حسد نورزيد و به يكديگر پشت نكنيد و همه بندگان خدا و با يك ديگر برادري كنيد(9)
پی نوشت ها:
1. حمیدرضا شیخی ، پیامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بیت، قم، دارالحدیث، چ سوم،1386ش، ص 171.
2. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج2، ص60 ؛ ابن اثير، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج2 ، ص 243.
3. بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، ط اول، 1418ق، ج4، ص 164.
4. محمد تقی فلسفی، الحدیث(روایات تربیتی)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1368ش، ج2، ص 338 ؛ شیخ حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، قم ، ناشر شریف رضی،چ چهارم، 1370ش، ص 359.
5. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چ3 ، 1372ش، ج 10 ، ص442 ؛ ديار بكرى‏، تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس‏، بیروت، دار الصادر، بی تا،ج 1، ص470.
6. علامه مجلسی ، بحارالانوار, بیروت ، موسسه الوفاء، 1404ق، ج71 ، ص 140.
7. مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، باب الزينة، ج 6، ص 135.
8. همان، باب الامر احسان الذبح، ج6، ص 77.
9. بخاري، پیشین، باب الهجرة، ج4، ص252.