باسلام جواب شیعه به شبهه های زیر از اهل تسنن چیست؟
ثانياً: بزرگان علماي شيعه مي‌گويند:
همانا رواياتي که در قرآن طعن وارد مي‌سازد متواتر و مستفيض مي‌باشد
1- شيخ مفيد مي‌گويد: همانا اخبار و روايات از ائمه هدي از آل محمد (صلى الله عليه وسلم) درباره اختلاف قرآن، و آنچه که ستمکاران در آن بوجود آورده‌اند از حذف و نقصان بطور مستفيض آمده است‌[1].
2- ابو الحسن عاملي: بدان که همانا حقي که از آن جاي فرار نيست، بر حسب روايات متواتري که خواهد آمد، که همانا اين قرآني که اکنون در دست ماست بعد از رسول الله (صلى الله عليه وسلم)‌ چيزي از تغييرات در آن بوجود آمده، و کساني که بعد از وي جمع‌آوري نموده‌اند بسياري از کلمات و آيات را از آن ساقط گردانده‌اند[2].
3- نعمت الله جزايري: همانا پذيرفتن اينکه بصورت متواتر بودن از وحي الهي است و همه اينها جبرئيل امين نازل کرده است، منجر به کنار گذاشتن روايت مستفيض، بلکه متواتري مي‌شود که بطور صريح دلالت بر اين دارد که در کلام و ماده و اعراب قرآن تحريف واقع شده است. با وجود اينکه اصحاب ما بر صحت و تصديق به آن اتفاق کرده‌اند‌[3].
4- محمد باقر ‌مجلسي: در شرحش براي حديث: هشام بن سالم از ابو عبدالله (عليه السلام) فرمود: همانا قراني که جبرئيل (عليه السلام) بسوي محمد (صلى الله عليه وسلم) آورده بود هفده هزار آيه بود.
درباره اين حديث گفته است:
موثق (مورد اعتماد) است. و در بعضي از نسخه‌ها از هشام به سالم بجاي هارون بن سالم است، پس حديث صحيح مي‌باشد، پوشيده نماند که اين خبر (حديث) و بسياري از حديث هاي صحيح ديگر، در بوقوع پيوستن نقص و تغيير در قرآن صريح مي‌باشد، و نزد من همانا اخبار در اين باب از لحاظ معني متواتر مي‌باشد.
و کنار گذاشتن همه آنان باعث از بين رفتن اعتماد کلي از روايت مي‌گردد، بلکه بگمان من همانا اخبار در اين زمينه کمتر از اخبار امامت نمي‌باشد پس چگونه با خبر (حديث) آن را ثابت مي‌کنند؟‌[4]
يعني در صورت کنار گذاشتن اخبار و روايات ‌تحريف قرآن، چگونه بوسيله خبر (حديث) امامت را ثابت مي‌کنند؟
5- سلطان محمد خراساني، مي‌گويد: بدان که همانا اخبار بصورت مستفيض از ائمه اطهار، درباره واقع شدن زياد، و کمي و تحريف و تغيير در قرآن، آمده است که جاي شکي باقي نمي‌ماند[5].
6- علامه حجت سيد عدنان بحراني: مي‌گويد: اخباري که بشمار نمي‌آيد (يعني اخبار تحريف قرآن) بسيار مي‌باشد و از حد تواتر گذشته است‌[6].

________________________________________
[1]- اوائل المقالات ص، 91.
[2]- مقدمه دوم تفسیر مرآه الانوار، و مشکاه الاسرار ص، 26 و این مقدمه نیز چاپ شده برای تفسیر برهان تالیف بحرانی.
[3]- الانوار النعمانية ج، 1 ص، 357.
[4]- مرآة العقول جزء دوازدهم ص، 525.
[5]- تفسیر «بیان السعادة فی مقامات العبادة» موسسه اعلمی ص، 19.
[6]- مشارق الشموس الدرية، منشورات مکتبه عدنانیه بحرین ص، 126

ثالثاً: علماي بزرگ شيعه مي‌گويند:
که همانا قايل بودن به تحريف و نقص قرآن از ضروريات مذهب شيعه مي باشد

و از اين علماء:
1- ابو الحسن عاملي: که مي‌گويد: نزد من آشکار صحيح بودن اين قول: «تحريف قرآن و تغييرش» بعد از پي‌گيري اخبار و جستجوي آثار، بطوري که مي‌توان حکم نمود که از ضروريات مذهب شيعه مي‌باشد و همانا از بزرگترين مفاسد غصب خلافت بود.[1]
2- علامه حجت سيد عدنان بحراني: مي‌گويد: و اينکه يعني قول به تحريف قرآن از ضروريات مذهبشان، مي‌باشد، (يعني مذهب شيعه)[2].

________________________________________
[1]- مقدمه دوم، فصل چهارم، برای تفسیر مرآة الانوار و مشکاة الاسرار، و برای مقدمه تفسیر برهان بحرانی نیز چاپ شده است.
[2]- مشارق الشموس الدریه ص، 126 منشورات مکتبه عدنانیه – بحرین.
رابعاً: علماي بزرگ شيعه مي‌گويند:
همانا شيعه اجماع ‌دارند بر اينکه قرآن تحريف شده است
و از اين علماء:
1- علامه حجت سيد عدنان بحراني:
بعد از ذکر کردن رواياتي که بنظرش بر تحريف دلالت دارد مي‌گويد:
رواياتي که شمارش نمي‌شود بسار است و از حد تواتر گذشته است، و در نقل کردن آنها فايده‌ زيادي نمي‌باشد، بعد از اينکه قول به تحريف و تغيير بين فريقين[1] شايع مي‌باشد، و از جمله مسلمات نزد صحابه و تابعين مي‌باشد، بلکه فرقه محقه[2] اجماع دارد و از ضروريات[3] مذهبشان است و در اين مورد رواياتشان بسيار مي‌باشد.[4].
2- شيخ يحيي شاگرد کرکي:
مي‌گويد: خاص[5] و عام[6] از اهل قبله اجماع دارند که همانا اين قرآني که اکنون در دست مردم مي‌باشد کل قرآن نيست، و همانا چيزهاي از قرآن از بين رفته که در دست مردم نيست[7].
3- محمد بن نعمان مفيد:
مي‌گويد:
اماميه بر وجوب رجعت (بازگشت) بسياري از مردگان به دنيا قبل از روز قيامت اتفاق دارند، و بر اطلاق بداء در وصف خداي بزرگ اتفاق دارند، و اتفاق دارند بر اينکه پيشوايان گمراه در جمع‌آوري قرآن بر موجب تنزيل و سنت رسول (صلى الله عليه وسلم) روي گرداني نموده‌اند[8].

________________________________________
[1]- مقصودش این است که همانا اهل سنت نیز قائل به تحریف هستند و این دروغ و افتراء، می‌باشد، به آراء علمای اهل سنت در این کتاب مراجعه شود.
[2]- بحرانی در این جا ذکر می‌کند که شیعه – که در نظر وی فرقه محقه هستند – بر تحریف قرآن اجماع دارند.
[3]- بحرانی در این جا ذکر می‌کند که قائل بودن به تحریف قرآن از ضروریات مذهب شیعه می‌باشد.
[4]- مشارق الشموس الدریه از منشورات مکتبه عدنانیه بحرین ص 126.
[5]- یعنی شیعه.
[6]- یعنی اهل سنت، و این دروغ و افتراء است بر علمای اهل سنت.
[7]- بنقل از کتاب: فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب طبرسی ص، 23، و وی این کلام را از کتاب الامامه، تالیف یحیی شاگرد کرکی نقل کرده است.
[8]- أوائل المقالات ص، 48-49. دار الکتاب اسلامی – بیروت.
2- نعمت الله جزايري و اعترافش به تحريف قرآن
جزايري در کتابش «الانوار النعمانيه» (2/357-358) مي‌نويسد:
همانا تسليم نمودن اينکه قرائتهاي هفتگانه، متواتر و از وحي الهي و همه اينها را روح الامين (جبرئيل) فرود آورده است، منجر به کنار گذاشتن آن روايت مستفيض بلکه روايت متواتر، مي‌شود که همة آنها دلالت بر واقع شدن تحريف در کلمات و مواد و اعراب قرآن دارند، و همچنين اصحاب و ياران ما رضوان الله عليهم همگي بر درست بودن و تصديق نمودن آنها اتفاق نظر دارند[1]. ‌بله، در اين مسئله مرتضي و صدوق و شيخ طبري مخالفت کرده‌اند و گفته‌اند که آنچه که بين دو جلد اين کتاب است همان قرآني است که نازل شده است، و در آن تحريف و تبديل واقع نگرديده است. ولي ظاهراً اين قول[2] ‌بخاطر مصلحتهاي بسيار از آنان بروز کرده است، از جمله بستن درِ طعنه بر آن است، که اگر در قرآن تحريف و تبديل شده پس چگونه جايز است به قواعد و احکامش عمل نمود. با وجود ممکن بودن تحريف و تبديل در آن[3].
‌و نعمت الله جزايري همچنين ادامه مي‌دهد و آنگاه مي‌گويد که دستان اصحاب بسوي قرآن دراز شد و آن را تحريف نمودند، و آياتي که بر فضيلت ائمه دلالت داشت آن را حذف نمودند سپس در (ج 1/97) مي‌گويد:
از وجود روايات ساختگي تعجب نکن[4] همانا که آنها بعد از وفات پيامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) در دين تغيير و تبديل بزرگتر از اين انجام دادند، مانند تغيير دادن قرآن و تحريف کلماتش و حذف نمودن آنچه دربارة ستايش آل رسول و ائمه طاهرين و رسوائيها منافقين و اظهار بديهاي آنها مي‌باشد، همچنانکه بيان و توضيح آن در نور القرآن خواهد آمد[5].
و آقاي جزايري بر همان نواي مشهور نزد شيعه دف مي‌زند، و آن اينکه قران همانطوريکه نازل شد هيچ کس بجز علي (رضی الله عنه) جمع‌آوري نکرده است. و همانا قرآن صحيح نزد مهدي مي‌باشد، و همانا صحابه با پيامبر همنشيني و دوستي نکردند مگر بخاطر تغيير دينش، و تحريف نمودند قرآن.
سپس مي‌گويد (2 / 360- 362) در روايات و اخبار بسياري آمده است که همانا قرآن همانطوريکه نازل شده هيچ کسي جمع‌آوري ننموده است مگر امير المؤمنين (عليه السلام) به وصيت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) پس ايشان بعد از وفات رسول الله، مدت شش ماه مشغول جمع‌آوري آن بودند، هنگامي که جمع‌آوري آن تمام کرد بنزد (جانشينان) کساني که بعد از رسول الله بودند آورد و به آنها گفت:
اين کتاب خدا است همچنانکه نازل شده است. آنگاه عمر بن الخطاب به وي گفت: ما نه احتياجي به تو و نه به قرآن تو داريم، نزد ما قرآني است که عثمان نوشته است.
پس علي به آنان گفت: هرگز بعد از امروز آن را نخواهيد ديد، و هيچ احدي آن را نخواهد ديد تا فرزندم مهدي (عليه السلام) ظهور کند و در آن قرآن اضافات بسيار است[6]، از تحريف مصون مي‌باشد.
‌و بخاطر مصلحتي که رسول الله ديده بودند عثمان را از کاتبان وحي قرار داده بود، و آن اينکه قرآن را تکذيب نکنند همچنانکه کاشان گفتند اين قرآن دروغ و افتراء، مي‌باشد و جبرئيل امين آن را فرود نياورده است – بلکه اين را گفتند – و همچنين بخاطر مصلحتي مانند اين شش ماه قبل از وفاتشان معاويه را از کاتبان وحي قرار داد و عثمان و امثال او حاضر نمي‌شدند مگر همراه گروه مسلمانان در مسجد پس نمي‌نوشتند مگر آنچه جبرئيل در آنجا فرود مي‌آورد.
و اما آنچه که براي پيامبر در درون منزلش مي‌آورد نمي‌نوشت مگر امير المؤمنين (عليه السلام)، زيرا که او محرم بود براي وارد و بيرون شدن، پس ايشان به تنهايي آنها را مي‌نوشتند، و اين قرآني که اکنون در دست مردم است، خط عثمان است. و آن را امام ناميدند و غير از آن سوزاندند و پنهان نمودند.
و عثمان هنگام خلافتش آن قرآن را به شهرها و سرزمين‌ها فرستاد، بدين سبب مي‌بيني که قواعد خطش با قواعد و دستور زبان عربي مغايرت دارد.
و عمر بن الخطاب زمان خلافتش کسي را نزد علي (عليه السلام) فرستاد که قرآن اصلي که وي جمع‌آوري نموده برايش بفرستد، و علي (عليه السلام) مي‌دانست او قرآن را خواسته است تا اينکه بسوزاند مانند قرآن ابن مسعود، و يا اينکه نزد خود پنهان نمايد. تا اينکه مردم بگويند، همان قرآن، آن همان کتابي است که عثمان نوشته است لا غير.
پس علي آن قرآن را نزدش نفرستاد و هم اکنون آن قرآن نزد مولاي ما مهدي (عليه السلام) مي‌باشد، همراه با کتابهاي ديگر آسماني، و آنچه که از پيامبر به جاي مانده است.
و هنگامي که امير المؤمنين (عليه السلام)[7] بر مسند خلافت نشستند نتوانستند اين قرآن را آشکار کنند، و آن را پنهان نمود زيرا که در آشکار کردن آن زشتي و رسواي است براي کساني که قبل از وي بودند، همچنان ايشان نتوانستند از نماز ضحي نهي کنند، و همچنين نتواستند دو متعه را نافذ نمايند، متعه حج و متعه زنان و قرآني که عثمان نوشته بود باقي ماند تا اينکه بدست قراء رسيد پس آنان نيز با مد و ادغام و التقاء ساکنين، در آن تصرفاتي نمودند مانند تصرفاتي که عثمان و يارانش در آن نموده بودند و همانا آنان در برخي از آيات چنان تصرف کرده‌اند که سرشت انسان از آن نفرت کرده و عقل داوري نموده که آن چنين نازل نشده است.
و همچنين در (ج، 2/363) مي‌گويد:
پس اگر بگوئي چگونه جايز است خواندن اين قرآن با وجود اين تغييراتي که در آن بوجود آمده است؟
مي‌گويم، بدرستي که در روايات آمده است که ائمه (عليهم السلام) به شيعيان امر نموده‌اند اين مقدار موجود از قرآن در نماز و غيره بخوانند و به احکامش عمل نمايند، تا اينکه مولاي ما صاحب الزمان ظهور کند و اين قرآن از دست مردم گرفته شود و به آسمان برده شود، و قرآني که امير المومنين (عليه السلام) جمع‌آوري نموده بيرون آورده شود پس خوانده شود و به احکامش عمل شود[8].

________________________________________
[1]- یعنی همگی آنها درست بودن روایت تحریف شدن قران را قبول دارند.
[2]- یعنی انکار تحریف قرآن.
[3]- مقصد جزایری این است که آنهای که مسئله تحریف شدن قرآن را انکار کرده‌اند از روی اعتقاد نبوده بلکه بخاطر مصلحت بوده است.
[4]- منظور احادیث و روایاتی است که درباره مناقب و فضائل اصحاب می‌باشد.
[5]- خوانندة عزیز: همانا مقصود از «نور القرآن»، فصلی از فصلهای کتاب «الانوار النعمانیه» می‌باشد، ولیکن این فصل در چاپهای بعدی حذف گردیده است.
[6]- مقصودش قرآنی است که نزد مهدی می‌باشد.
[7]- این سخن از دانشمند شیعه جزایری، پاسخی است برای هر فرد شیعه‌ای که از خودش می‌پرسد چرا علی (رضی الله عنه) هنگام خلافتش قرآن اصل را آشکار ننمود.
[8]- این جواب دانشمند جزایری است برای هر فردستی یا شیعه که می‌پرسد چرا شیعه این قرآن را تلاوت می‌کند با وجودیکه محرف است؟
3- فيض کاشاني: (متوفي 1091 هـ)
و از علمايشان کساني که درباره تحريف با صراحت گفته است، مفسر بزرگشان فيض کاشاني صاحب تفسير «الصافي» مي‌باشد. او در مقدمه تفسير علت نامگذاري آن چنين بيان مي‌کنند:
«شايسته است که اين تفسير صافي ناميده شود بخاطر پاک و صاف بودن آن از آراء ناصاف و کدر، خسته کننده و سر گردان کننده عامه»[1].
‌او براي کتابش دوازده مقدمه نوشته است مقدمة ششم را براي اثبات تحريف قرآن تخصيص داده است، و براي اين مقدمه چنين عنوان گذاشته:
«مقدمه ششم- درباره جمع‌آوري قرآن، و تحريفش، و اضافه و کمي‌اش و تأويل آن»[2].
و بعد از ذکر رواياتي که براي تحريف قرآن از آنان استدلال کرده است – و آن هم از موثق‌ترين مصادر نزدشان است – چنين نتيجه مي‌گيرد: «آنچه که از اين روايت و ديگر از طريق اهل بيت (عليهم السلام) برداشت مي‌شود اين است که همانا قرآني که اکنون نزد ماست، تمام آن نيست، چنانکه بر حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) نازل شد. بلکه چيزهايي از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است.
و برخي از آن تغيير و تحريف شده است. و همانا چيزهاي بسياري از آن حذف گرديده است، از جمله نام علي (عليه السلام) در جاهاي بسيار، و همچنين لفظ «آل محمد» (صلى الله عليه وسلم) بيش از يکبار، و نام منافقين از جاهايش، و چيزهاي ديگر از آن، و همچنين اين قرآن بر ترتيبي که مورد رضا و پسند خدا و رسول الله (عليه وآله وسلم) باشد نيست[3].
سپس بعد از اين ذکر مي‌کند که اعتقاد داشتن به تحريف قرآن از اعتقادات بزرگان مشايخ اماميه مي‌باشد، مي‌گويد:
اما اعتقاد مشايخ ما در اين باره، پس آنچه از ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کليني ظاهر مي‌شود اين است که ايشان معتقد به تحريف و کم شدن قرآن هستند زيرا که وي رواياتي در اين زمينه در کتابش الکافي ذکر نموده است و هيچ گونه طعنه و عيب بر آن روايات وارد نساخته است، و با وجود اين ايشان در اول کتابشان نوشته‌اند که آنچه در اين کتاب روايت مي‌کند مورد اعتمادش مي‌باشد. و همچنين استادش علي بن ابراهيم قمي، که همانا تفسيرش از روايات پر مي‌باشد، و در اين زمينه زياده روي و غلو نيز کرده است.
و همچنين شيخ احمد بن ابي طالب طبرسي، در کتاب الاحتجاج طبق روش و سبک آنان عمل نموده است[4].

________________________________________
[1]- تفسیر صافی چاپ کتاب فروشی صدر – تهران (ج، 1، ص، 13). مقصود از عامه اهل سنت می‌باشند، شیعه خود را خاصه می‌نامند و اهل سنت را عامه. (مترجم)
[2]- تفسیر صافی ج 1، ص، 40.
[3]- تفسیر صافی (1/49) انتشارات الاعلمی – بیروت. و انتشارات صدر تهران.
[4]- تفسیر صافی (1/52) انتشارات اعلمی – بیروت و انتشارات صدر تهران.
5- محمد باقر مجلسي
و نظر مجلسي اين است که: روايات درباره تحريف متواتر مي‌باشد و هيچ راهي براي انکارش نيست و روايات تحريف، روايات متواتر امامت – بر حسب گمانشان – را ساقط مي‌کند.
پس او در کتابش: «مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول» جلد دوازدهم ص 525، در شرح حديث هشام بن سالم از أبي عبدالله (عليه السلام) فرمود: «همانا قراني که جبرئيل (عليه السلام) براي حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) آورد هفده هزار آيه بود[1]. درباره اين حديث مي‌گويد: موثق است، و در بعضي نسخه‌ها از هشام بن سالم بجاي هارون بن سالم آمده است، پس روايت صحيح است، مخفي نيست که اين روايت روايات صحيح ديگر، صريح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغيير آن و نزد من روايت در اين زمينه از لحاظ معنا متواتر مي‌باشد، و کنار گذاشتن همه اين روايات موجب سلب اعتماد کمتر از تمام روايت مي‌گردد بلکه در گمان من روايت در اين زمينه کمتر از روايت درباره امامت نيست، پس چگونه آن را (امامت) با روايت ثابت مي‌کنند؟»
يعني چگونه با خبر و روايت امامت را ثابت مي‌کنند اگر که اخبار و روايت تحريف قرآن را کنار گذاشتند و دور ريختند؟
و همچنين مجلسي بعيد مي‌داند که آن سري آيات اضافي تفسير قرآن باشد[2].
‌و همچنين در کتابش: «بحار الأنوار» بابي تحت عنوان: «باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله»[3] ‌نامگذاري کرده است.[4].

________________________________________
[1]- مرآة العقول، مجلسی (ج، 12 ص، 525) دارالکتب الإسلامیه ایران.
[2]- مرجع سابق.
[3]- باب: تحریف در آیاتی که مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است.
[4]- بحار الانوار ج 89 ص 66 کتاب القرآن ....

15- محمد بن يعقوب کليني
1- از جابر گفت: شنيدم ابو جعفر (عليه السلام) که مي‌گويد: هيچ کسي از مردم ادعاي جمع‌آوري تمام قرآن همانطوري که نازل شده نکرده مگر شخص دروغگو، در حاليکه جمع‌آوري نکرده و حفظش ننموده، همچنانکه خداوند بزرگ نازل کرده است مگر علي بن ابي طالب (عليه السلام) و بعد از وي ائمه (عليهم السلام)[1].
2- از جابر از ابو جعفر (عليه السلام) همانا وي گفت:
هيچ کسي غير از اوصيا نمي‌تواند چنين ادعاي کند که تمام قرآن ظاهر و باطنش نزد وي است[2].
3- مردي نزد ابو عبدالله آيه:
﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[3].
‌را تلاوت نمود، پس ايشان فرمودند: اين چنين نيست، بلکه چنين است:
«و المأمونون» پس ما «مأمونون» (امانت داران آن) هستيم[4].
‌4- از ابو بصير از ابو عبدالله (عليه السلام) روايت است که فرمود: همانا نزد ما مصحف فاطمه (عليها السلام) مي‌باشد: و تو چه دانسته‌اي که مصحف فاطمه (عليها السلام) چيست؟ مي‌گويد: گفتم: و مصحف فاطمه (عليها السلام) چيست؟ ‌
فرمود: مصحف فاطمه در آن است سه برابر مانند قرآن شما، و قسم بخدا، در آن يک حرفي از قرآن شما در آن نيست مي‌گويد: گفتم: قسم بخدا اين علم است[5].
‌5- از هشام بن سالم از ابو عبدالله (عليه السلام) فرمود: همانا قرآني که جبرئيل (عليه السلام) بسوي محمد (صلى الله عليه وسلم) آورده بود، هفده هزار آيه بود[6].
ملاحظه: خوانندة محترم عدد آيات در روايات پنجم با عدد آيات قرآن کريم مقارنه نمائيد که آن شش هزار مي‌باشد، و خواهي يافت که قرآني که شيعه مدعي آن هستند تقريباً سه برابر اين قرآن مي‌باشد، که مقصود همان مصحف فاطمه (رضي الله عنها) است چنانکه در روايات چهارم گذاشت.

________________________________________
[1]- اصول کافی کتاب الحجه ج، 1 ص، 284.
[2]- ماخذ سابق ص، 285.
[3]- سوره توبه آیه 105.
[4]- اصول کافی – کتاب الحجه ج، 1 ص، 492.
[5]- اصول کافی کتاب الحجه ج، 1 ص، 295.
[6]- اصول کافی کتاب فضل القرآن – ج، 2 ص، 597.

با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در این نامه طولانی سخنانی از عالمان شیعه جمع آوری شده که به تحریف و کم شدن قرآن دلالت دارد. ما بدون این که کلیت این نامه را انکار کنیم، می گوییم که این عالمان در صدد گزارش از روایات موجود بوده اند که چنین برداشتی از آنها می شود. ولی بعد در صدد تبیین برآمده اند و توضیح داده اند که بسیاری از این روایات ناظر به تأویل و تعیین مصداق هستند نه این که بخواهند بگویند قرآن نازل کلامی داشته که حذف شده است.
یا بسیاری روایات که دلالت بر تحریف دارند، ضعیف هستند و معتبر نمی باشند و روایات معتبر در رد آنها است و با توجه به آن روایات معتبر به این روایات نمی توان بها داد.
خلاصه، نقل روایتی که دلالت بر تحریف دارد در کتابی به این معنا نیست که صاحب کتاب آن روایت و مضمونش را قبول دارد. محدث سعی دارد روایاتی که از نظر او اعتبار دارند، جمع آوری کند گر چه این روایات معارض و مخالف باشند. برای این که شخصی را معتقد به تحریف قرآن بدانیم باید کلام صریح او بر این مطلب را به عنوان دلیل خود بیاوریم
به این آسانی نمی توان به عالمان دین تهمت زد و آنان را معتقد به تحریف قرآن شمرد.
عالمانی چون کلینی، مجلسی و... در کتاب کافی و بحارالانوار به عنوان یک محدث سعی در جمع احادیث دارند.
البته کلینی در کافی سعی دارد روایاتی که به نظر او از سند معتبری برخوردار هستند، جمع آوری کند. ولی مجلسی در بحار الانوار در صدد جمع آوری آثار منسوب به امامان است و هر خبر و حدیثی که حداقلی از اعتبار را داشته باشد، در آن کتاب جمع آورده تا بعد از او عالمان در مورد آن احادیث تحقیق کنند و معتبر و غیر معتبر را شماسایی کرده و روشن سازند.
بنا بر این کلینی به عنوان یک محدث وقتی یک حدیثی را معتبر می داند، آن حدیث را در کتابش می آورد. ولی آوردن یک حدیث در کتاب کافی به معنای اعتقاد کلینی به مضمون آن حدیث نیست. زیرا همان کلینی در همان زمینه روایات و احادیث دیگر هم آورده که با این حدیث تفاوت دارد و باید آن احادیث را در مجموع دید و بررسی کرد و با توجه به مجموع آنها نظر داد و اگر جایی کلینی جمع بندی خود از احادیث را ذکر کرده، آن جمع بندی را می توان نظر او شمرد.
ما در مورد جمع بندی احادیث مربوط به تحریف قرآن از نگاه کلینی اطلاع نداریم و نمی دانیم آیا ایشان موضع گیری صریحی کرده است یا نه و ظاهر باید ایشان موضع صریحی دال بر تحریف قرآن نکرده باشد و گر نه مخالفان آن را در بوق و کرنا می کردند. بله روایاتی در کافی هست که بر تحریف و کم شدن قرآن دلالت دارد. ولی این ها را نمی توان اعتقاد کلینی شمرد. بلکه ایشان چون آن روایت را از لحاظ سندی معتبر دیده، آن را ذکر کرده همان گونه که روایاتی هم نقل کرده که تحریف را انکار می کند.
بنا بر این نمی توان به صرف وجود روایاتی دال بر تحریف در کتاب یک عالم، آن عالم را معتقد به تحریف قرآن شمرد.
اما اگر عالمی از مجموع روایات مربوط به تحریف قرآن و از مجموع ادله به این نظر برسد که قرآن تحریف شده یعنی از آن کم شده(زیرا ما در شیعه و سنی عالمی نمی یابیم که معتقد به زیاد شدن قرآن باشد و همگی بدون استثنا قرآن موجود را وحی و آسمانی می دانند ولی بعضی عالمان شیعه و سنی به تبع روایاتی که در شیعه و سنی مبنی بر زیادتر بودن قرآن نازل از قران فعلی هست، معتقد به کم شدن قرآن هستند.) نمی توان این عالم را از مسلمانی خارج شمرد. زیرا او حداکثر در برداشتش از روایات و ادله موجود اشتباه کرده است. ولی کافر نشده و از مسلمانی خارج نگشته و بدعت نگذاشته است. زیرا منکر خدا یا نبوت و پیامبر و قرآن و معاد نشده و چیزی که از دین نیست، به دین وارد نکرده و ضرورتی از ضروریات اسلام را انکار ننموده است.
دذر کافی که روایات فراوانی از آن در این نامه ذکر شده در روایت صحیحی آمده:
عن ابى بصير قال: سألت ابا عبداللَّه عليه السلام عن قول اللَّه عز و جل: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» فقال: نزلت في على بن أبى طالب والحسن والحسين عليهم السلام. فقلت له: إن الناس يقولون: فما له لم يسمّ علياً واهل بيته عليهم السلام في كتاب اللَّه عز و جل؟ قال: فقال: قولوا لهم: ان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نزلت عليه الصلوة ولم يسمّ اللَّه لهم ثلاثاً ولا أربعاً حتى كان رسول اللَّه هو الذي فسرّ ذلك لهم .... (1)
از امام صادق در باره آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول پرسیدم که فرمود: در باره امامت امام علی و فرزندانش است.
پرسیدم: مردم می گویند: چرا خدا نام آنان را در کتابش ذکر نکرده است؟
فرمود: بگو مگر خدا که نماز را واجیب کرده تعداد رکعات و این که هر نماز چند رکعت باشد را ذکر کرده است؟ نگر این را به بیان پیامبر واگذار نکرده است؟ در این مورد هم تفسیر و بیان مصداق ها به عهده رسول خدا نهاده شده است.
آية اللَّه خوئى بعد از ذكر اين حديث مى‏فرمايد:
این روایت صحیح بر همه روایاتی که دلالت قوی و ضعیف بر تحریف و کم شدن قرآن دارند ، حاکم است و روشن می سازد که مراد آن روایات (بر فرض صحیح بودن) و ذکر نام امام در آنها از باب تفسیر و تأویل و بیان مصداق است ( و وحی و از قرآن نمی باشد). (2)
بنا بر این کسی که با جمع آوری مطالب بالا بخواهد شیعه و عالمان شیعه را قائل به تحریف قرآن بشمارد ، مغرضانه سخن گفته و گوشه ای از کلام را گرفته و گوشه های دیگر را سرپوش نهاده است.
پی نوشت ها:
1. کلینی، کافی، تهران ، اسلامیه، 1367 ش، ج1، ص 286.
2. خویی البیان، ص 231.