فرزند یکی از دوستان من در یک حادثه رانندگی در ماشین دایی خود از دنیا رفت و همه فامیل دایی آن کودک را مسبب مرگ او می دانستند اما من طبق شنیده های خود اظهار داشتم که زمان و محل و نوع مرگ در هنگام تولد مشخص می شود و حتی اگر این بچه در آن ساعت در محل حادثه نبود بازهم بعلت فرا رسیدن زمان مرگ حتماً از دنیا می رفت.

با سلام و سپاس از ارتباط¬تان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

بله به یقین زمان مرگ هر کس از بدو تولد در علم خداوند معلوم است و خداوند کاملا می داند که این فرد در چه زمان و مکانی و به چه سببی از دنیا خواهد رفت؛ اما اگر مراد این باشد که خداوند برای همه افراد مرگ را مشخص کرده و برای آنها سببی قرار داده است که بروز و محقق شدن این سبب نیز دست خداست و خود شخص یا دیگر عوامل در وجود يا عدم وجود آن سبب نقشی ندارند و... باید بگوییم که این سخن باطل است.
توضیح آنکه برای هر کسی دو نوع اجل مطرح است یکی اجل حتمی است که آن را اجل مسّمی نیز گویند، و آن این که پایان یافتن عمر در آن زمان قطعی ‏است. (1) و به آن اجل مسّمی گفته شده، بدین جهت که پایان اجل در آن هنگام معین و نامیده شده است.
دوم اجل معلق است، به این معنی که اجل مشروط است و اگر شرائطش موجود شود، مرگ واقع می شود. اگر موجود نباشد، نه، یا علل و عوامل دیگر می تواند آن را تغییر دهد؛ در مقابل اجل حتمی که بالاخره در وقتش می‏آید و تغییر نمی کند.(2)
انسان از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا برای مدتی طولانی دارد، ولی در اثنای این مدت ممکن است موانعی ایجاد شود که از رسیدن به حداکثر عمر طبیعی باز دارد. یک چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش یک باد شدید و ریزش باران و یا عدم مراقبت از آن سبب می‏شود که عمر آن کوتاه گردد. در این جا اگر چراغ با هیچ مانعی برخورد نکند و تا آخرین قطره نفت بسوزد، سپس خاموش شود، به اجل حتمی خود رسیده است . اگر موانعی قبل از آن باعث خاموشی چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غیر حتمی و "معلق" می‏گوییم.
بر این اساس اگر مثلا در تقدیر شخصی نوشته شده است که در فلان زمان و فلان مکان و فلان حالت به علت تصادف خواهد مرد، این طبق میزان رعایت و عدم رعایت موارد امنیتی خود یا شخصی دیگر می باشد.
بنابراین علم خداوند به دو صورت قطعی و مشروط تعلق می گیرد یعنی خداوند می داند اگر فلانی صدقه داده و یا صله رحم کند، عمر او مثلاً صد سال و در غیر این صورت عمر وی پنجاه می شود و از آن طرف می داند که فلانی در نهایت صدقه نداده و در فلان زمان می میرد و در علم خداوند مرگ سی سالی مشروط به آن است که وی صدقه نداده و یا در خیابان با بی احتیاطی راه برود .
لذا تا زمانی که عمل انسان در محدوده تقدیر است ( یعنی در محدوده آماده سازی مقدمات و رفع موانع )قابل تغییر است. انسان می تواند با جایگزین کردن عاملی به جای عامل دیگر نتیجه را تغییر دهد، ولی وقتی تمام عوامل جمع شد، دیگر نوبت قضای الهی می رسد و قابل تغییر نیست .
در نتیجه همه افراد دو نوع سرنوشت دارند سرنوشت مشروط و سرنوشت حتمی و آنچه ما می توانیم به تاخیر بیاندازیم همان سرنوشت مشوط است نه سرنوشت حتمی آنچنانکه خداوند در قرآن می فرماید."
هو الّذی خلقکم من طینٍ ثمّ قضى أجلاً وأجلٌ مسمّى عنده؛(3) اوست کسی که شما را از گِل آفرید، ‌آن گاه مدتی را برای شما عمر مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست» لذا ما وظیفه داریم در خیابان احتیاط کرده تا در نهایت تقدیر مشروط خود را تغییر دهیم .
البته نکته دقیق در همه این مطالب آن است که ما نمی دانیم اجلی که پیش روی ما قرار دارد قطعی و حتمی است یا معلق ؛ در نتیجه نمی توان گفت دوست شما اگر در آن حادثه جان نمی داد، در جای دیگر و بر اثر علتی دیگر نمی مرد. زیرا چه بسا مرگ وی در همان زمان خاص قطعی شده بود و در هر حال محقق می شد؛ هرچند اگر دائی او در رانندگی احتیاط می کرد چه بسا دیگر او به این علت خاص جان خود را از دست نمی داد یا اصلا در این زمان نمیمرد و عمر او تا سال ها بعد ادامه می یافت.
در هر حال سرزنش راننده در این گونه ماجراها دردی را دوا نمی کند و تنها بر غم و اندوه او می افزاید و عمل صحیحی نیست؛ عمل صحیح در این موارد به جای بحث و بررسی های بی نتیجه در این خصوص ، انجام خیرات و مبرات و صدقات با نیت خالص برای فرد فوت شده است
.
پی‌نوشت‌ها:
1. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین قم،1387ش، ج 7، ص 11.
2. حسینی دشتی، مصطفی، معارف و معاریف، نشر دانش، قم، 1376 ش، ج 1، ص 533.
3. انعام (6) آیه 2.