خداوند راچگونه می توان درون موجودات یا به عبارتی محیط بر آنان دید, وقتی هر موجودی ذاتا ناقص است یا می شود, چگونه خداوند در موجود ناقص تجلی پیدا می کند و این موجود نشانه ای از وجود خدا می شود؟ محدود چگونه بر نا محدود دلالت دارد؟ تجلی یعنی؟

با سلام و شادباش فرا رسيدن سال نو و تشکر از ارتباط­تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا باید اشاره شود: خداوند در مخلوقاتش نیست. بلکه با همه معیت قیومیه یا همراهی هستی بخشانه دارد. لذا فرمود: هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ ؛(1) هر جا باشید او با شماست».
همچنین در روایات در این باره آمده: «مع کلّ شیء لا بمقارنة و غیر کلّ شیء لا بمزایلة؛(2) خداوند با همة موجودات عالم معیت(همراهی) دارد اما مقارنتی و امتزاجی(آمیختگی) در کار نیست و با همه غیریت دارد، لکن گسیختگی در بین نیست.»
در جای دیگر فرمود: «لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج؛(3) خداوند در هیچ چیزی حلول ندارد و از اشیای خارج هم نیست». یعنی نه خداوند در اشیا حلول فیزیکی دارد و نه به صورت فیزیکی از اشیا خارج است که نسبت به اشیا بیگانه‌اند.
در حدیث دیگر فرمود: «لم یحلل فی الاشیاء فیقال هو کائن و لم ینا عنها فیقال هو منها بائن؛ (4) خداوند در چیزی قرار نگرفته تا بتوان گفت در آن جاست. دور از پدیده‌ها نیست تا بتوان گفت از آن‌ها جداست». این گونه آموزه‌های متعالی نحوه معیت خداوند را با اشیا مشخص کرده ، مراد معیت قیومیه است، یعنی خداوند قیوم و نگاه دارنده همه چیز است. قوام هستی همه چیز به اوست و از اوست. همه چیز فقیر و نیازمند به او بلکه عین فقر و نیاز به اوست. خداوند با همگان در مقام فعل معیت قیومی دارد و نه در مقام ذات که برتر و منزه از این گونه امور است. تفصیل را در منبع ذیل جویا شوید. (5)
خدا در مجموعه عالم هستی و بلکه تمام این مجموعه است و هیچ چیز در عالم هستی خارج از وجود خداوند نیست و این معنای بی نهایت بودن خدا است و دقت و شناخت رابط وجودی روح و بدن درک معیت ارتباط خداوند با عالم را آسان می کند. زیرا معیت خداوند با مخلوقات مانند احاطه نفس انسان بر بدن است. نفس خود را ملاحظه کنید که احاطه بر تمام بدن دارد. ولی جای خاص نیز در بدن ندارد و هر جزئی از بدن را که تصور کنید نفس در آن جا حاکم است.
باتوجه به مطلب یاد شده باید گفت: بر اساس آموزه‌ های دینی محذوری ندارد که موجودات ناقص، محل تجلی اسما ی الهی شده وبه عنوان آیت او باشند. لذا در کلام امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه آمده:
«الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه؛(6) سپاس خدای را که با آفرینش خود بر آفریدگان تجلی کرد».
از این کلام حضرت معلوم می‌شود که خداوند متعال بر مخلوقات خود تجلی می‌کند. اما این که معنای این تجلی چیست و چگونه امکان دارد جای سخن بسیار است. ولی به اختصار باید گفت:
که سراسر عوالم وجود جلوه های اسمای الهی‌اند و ذات حق تعالى با اسم شریف "ال"له که جامع همه اسمای خداوند است در عالم وجود تجلی کرده است و عالم وجود هر کدام در حد خود جلوه‌ای از اسمی از اسمای خداوند است و از خود هیچ استقلالی ندارد و همه وابسته به اسمای خدا است. برای تقریب مطلب به ذهن مثالی را ذکر می کنیم.
اگر هزاران لامپ در محلی روشن باشد و نور بدهد همه آنها وابسته به مرکز تولید برق هستند. اگر یک لحظه رابط‌شان با مرکز قطع شود دیگر جز تاریکی و ظلمت نیست و همه گویا هیچ‌اند. جلوه بودن عوالم وجود نسبت به اسمای الهی از طریق این مثال تا حدودی قابل درک است که اگر یک آن و کمتر از آن ارتباط موجودات با اسمای الهی که جلوه ذات حق‌اند قطع شود، دیگر هیچ‌اند و از هستی ساقط می شوند، از این رو در آموزه‌های وحیانی از موجودات عالم و پدیده‌های آسمانی و زمینی به آیات الهی یاد شده، چون آیت از آن نظر که آیت و نشانه است سِمتی جز آیت بودن ندارد و گرنه آیت محسوب نمی‌شود. لذا گفته شده
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
پس مراد از تجلی حق در عالم این است که همه عالم و آدم آیت ونشانه وجود حق تعالی است. (7)
اما در باره این که چگونه وجود نا محدود در موجودات محدود تجلی می کند ؟ باید گفت اساسا معنای تجلی همین است که وجود نا متناهی در وجودهای محدود ظهور نماید و آنها به عنوان آیت و جلوه وجود او نشانه ی وجود بی نهایت حق باشد، ولی باید توجه داشت که سنخ وجود خداوند با وجود اشیاء متفاوت است. به عبارتی دیگر، اشیاء تجلی صفات فعل خداوند است که آن صفات از صفات ذات خدا نشأت گرفته است.
حق تعالی یگانه ای است بی پایان که تمام جهان هستی را در بر گرفته است و سریان پیدا کرده است و هیچ ذره ای در این عالم و جهان هستی وجود ندارد که به برکت وجود حق تعالی موجود نشده باشد. به این حالت وجود حق تعالی احاطه نیز گویند و لذا قرآن می فرماید:؛ او همه جا را در بر گرفته از اول و آخر و ظاهر و باطن» (8)
این وجود پهناور و بیکران و بی پایان که در قرآن به «صمد» تعبیر می شود (9)در دل ذره ذره اشیاء حضور وجودی دارد مانند حضور دریا در امواج و لذا این ذرات بدون وجود حق معدومند و به برکت و با او موجودند.
به عبارت دیگر، آنچه در جهان هستی وجود دارد، چیزی جز خداوند و تجلی اسماء و صفات او نیست و رابطه خداوند با جهان هستی ، مانند رابطه دریا با کف ها روی آن است ، یا مانند رابطه خورشید با شعاع آن است که شعاع و کف ها اگر چه در نظر استقلالی، جدای از دریا نظر می شود، اما در دقت نظر معلوم می شود که چیزی جز همان دریا و خورشید نیست.
با توجه به این مطلب ، خداوند به موجودات هستی، محدود نمی شود ، همان گونه که دریا به موجش و خورشید به شعائش محدود نمی شود.
البته مثال های عنوان شده برای تقریب ذهن است و هیچ تمثیل کاملی از رابطه خدا و جهان نمی توان ارائه داد،
پس تجلی وجود نا محدود خدا در اشیاء محدود، او را محدود نمی سازد، ومحذوری هم ندارد، زیرا بیکرانی و غیر متناهی بودنش ساختار محدودیت را نمی پذیرد، همان طور که محدودیت موج،دریا را محدود به موج نمی کرد و او را از احاطه و سریان در دیگر امواج محروم نمی ساخت.(10)
پی‌نوشت‌ها:
1. حدید (57) آیه 5.
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم 1380 ش، خطبه 1.
3. همان، خطبه 186.
4. همان، خطبه 65.
5. صادقی، آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع)،نشر بوستان کتاب، قم 1384 ش . ص 122.
6. نهج البلاغه، خطبه 108.
7. صادقی، آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی(ع)نشر بوستان کتاب، قم 1386ش، ص 141.
8. حدید،(57) آیه 3.
9. اخلاص (112) آیه 2.
10. صادقی، درس نامه عرفان امام خمینی، نشر موسسه آثار امام 1388 ش، ص125.