رابطه مصيبت هاي وارده به انسان و عدالت خداوند چيست؟

پرسشگرگرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
از قديم ترين ايام تا امروز گروهى بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلى را مطرح نموده اند كه به اعتقاد آن ها با عدالت خدا سازگار نيست، و حتّى گاه آن ها را نه تنها دليل بر نفى عدالت كه دليلى بر انكار وجود خدا پنداشته اند!

از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب ديگر كه همگانى است.
و همچنين تفاوت هايى كه در ميان انسان ها ديده مى شود.
و نيز شرور و آفت هايى كه دامن انسان يا نباتات و موجودات ديگر را مى گيرد.

برای اینکه با برخی از علل و چرائی شرور و مصیبت ها در نظام هستی آشنا شویم به چند نکته ای که در پی می آید توجه فرمائید.

1 1- قضاوت نسبى و معلومات محدود:
معمولا همه ما در قضاوت هاى خود و تشخيص مصداق ها روى رابطه اى كه اشياء با ما دارند تكيه مى كنيم. مثلا مى گوييم فلان چيز دور يا نزديك است يعنى نسبت به ما.
يا فلان كس قوى يا ضعيف است، يعنى با مقايسه به وضع روحى يا جسمى ما، او داراى چنين حالتى است. در مسائل مربوط به خير و شر و آفت و بلا نيز داورى مردم غالباً همين گونه است.
مثلا اگر بارانى در سطح منطقه ببارد، ما كار نداريم كه تأثير اين باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محيط زندگى و خانه و مزرعه خودمان، و يا حداكثر شهرمان نگاه مى كنيم، اگر اثر مثبتى داشته مى گوييم نعمت الهى بود، اگر منفى بوده نام «بلا» بر آن مى گذاريم.
بنا بر اين اگر ما بخواهيم گرفتار اشتباه نشويم بايد به معلومات محدود خود نگاه نكنيم، و در قضاوت ها تنها روى روابط اشيا با خودمان ننگريم؛ بلكه تمام جوانب را در نظر بگيريم و قضاوت همه جانبه كنيم.

قرآن مجيد به ما مى گويد: « وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا ؛(1) بهره شما از علم و دانش اندك است.«
و با اين علم و دانش اندك نبايد در قضاوت عجله كرد.

2- حوادث ناخوشايند و هشدارها:
همه ما افرادى را ديده ايم كه وقتى غرق نعمتى مى شوند گرفتار «غرور و خودبينی» مى گردند، و در اين حالت بسيارى از مسائل مهم انسانى و وظايف خود را به دست فراموشى مى سپارند.
و نيز همه ما ديده ايم كه در هنگام آرام بودن اقيانوس زندگى و راحتى و آسايش كامل چگونه يك حالت «خواب زدگى و غفلت» به انسان دست مى دهد كه اگر اين حالت ادامه يابد منجر به بدبختى انسان مى گردد.
بدون شك قسمتى از حوادث ناخوشايند زندگى براى پايان دادن به آن حالت غرور، و از بين بردن اين غفلت و خواب زدگى است.
حتماً شنيده ايد كه رانندگان با تجربه از راه هاى صاف و هموار كه خالى از هر گونه پيچ و خم و فراز و نشيب و گردنه هاست شكايت دارند، و اين جادّه ها را خطرناك توصيف مى كنند، چرا كه يكنواختى اين جاده ها سبب مى شود راننده در يك حال خواب زدگى فرو رود، و درست در اينجاست كه خطر به سراغ او مى آيد.
حتّى ديده شده در بعضى از كشورها در اين گونه جادّه ها فراز و نشيب ها و دست اندازهاى مصنوعى ايجاد مى كنند تا جلو اين گونه خطرات را بگيرند.
مسير زندگانى انسان نيز عيناً به همين گونه است. اگر زندگى فراز و نشيب و دست اندازى نداشته باشد و اگر گه گاه حوادث نامطلوبى پيش نيايد، آن حالت غفلت و بى خبرى از خدا و از سرنوشت و از وظائفى كه انسان بر عهده دارد حتمى است.
هرگز نمى گوييم انسان بايد با دست خود حوادث ناخوشايند بيافريند و به استقبال ناراحتى ها برود، چرا كه هميشه اين امور در زندگى انسان بوده و هست، بلكه مى گوييم بايد توجه داشته باشد كه فلسفه قسمتى از
اين حوادث اين است كه جلو غرور و غفلت را كه دشمن سعادت او است بگيرد، تكرار مى كنيم اين فلسفه قسمتى از اين حوادث ناخوشايند است نه همه آنها، چرا كه بخش هاى ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهيم گفت.
كتاب بزرگ آسمانى ما قرآن مجيد در اين زمينه چنين مى گويد:
«فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون؛ (2) ما آنها را به حوادث سخت و دردناك و رنج ها گرفتار ساختيم تا به درگاه خدا روى آورند.« 3.انسان در آغوش مشكلات پرورش مى يابد:
باز تكرار مى كنيم ما نبايد با دست خود براى خودمان مشكل و حادثه بيافرينيم، امّا با اين حال بسيار مى شود كه حوادث سخت و ناگوار اراده ما را قوى و قدرت ما را افزايش مى دهد، درست همانند فولادى را كه به كوره هاى داغ مى برند و آبديده و مقاوم مى شود ما هم در كوره اين حوادث آبديده و پرمقاومت مى شويم.
جنگ چيز بدى است ولى گاهى يك جنگ سخت و طولانى استعداد يك ملّت را شكوفا مى كند، پراكندگى را مبدّل به وحدت و عقب ماندگى ها را به سرعت جبران مى نمايد.
هر تمدن درخشانى در طول تاريخ در نقطه اى از جهان ظهور كرده به دنبال اين بوده است كه يك كشور مورد هجوم يك قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، و نيروهاى خفته آنها را بيدار و بسيج كرده است.
البته واكنش همه افراد و همه جامعه ها در برابر حوادث تلخ زندگى يكسان نيست. گروهى گرفتار يأس و ضعف و بدبينى مى شوند و نتيجه منفى مى گيرند، امّا افرادى كه زمينه هاى مساعد دارند در برابر اين حوادث تحريك و تهييج شده به حركت درمى آيند و مى جوشند و مى خروشند، و نقطه هاى ضعف خود را به سرعت اصلاح مى كنند.
منتها چون در اين گونه موارد بسيارى از مردم قضاوت سطحى مى كنند تنها تلخى ها و سختى ها را مى بينند و امّا آثار مثبت و سازنده را ناديده مى گيرند.
ادّعا نمى كنيم همه حوادث تلخ زندگى در انسان چنين اثرى دارد ولى حداقل قسمتى از آنها چنين است.
شما اگر زندگى نوابغ جهان را مطالعه كنيد، مى بينيد تقريباً همه آنها در ميان مشكلات و ناراحتى ها بزرگ شدند، كمتر مى توان افراد نازپرورده اى را پيدا كرد كه در زندگى نبوغى از خود نشان داده باشند و به مقام والائى برسند، فرماندهان بزرگ نظامى آنها هستند كه
ميدان هاى نبرد سخت و طولانى ديده اند، مغزهاى متفكر اقتصادى آن ها هستند كه در بازارهاى بحران زده اقتصادى گرفتار شده اند.
سياستمداران قوى و بزرگ آنها هستند كه با مشكلات سخت سياسى دست به گريبان بوده اند.
در قرآن مجيد چنين مى خوانيم: «فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً ؛ (3)
اى بسا چيزى را ناخوشايند بشمريد امّا خداوند در آن خير فراوان قرار داده است».
-4 مشكلات خودساخته!
نكته ديگرى كه اشاره به آن را ضرورى مى دانيم اين است كه بسيارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى شوند و ظلم هايى كه به دست انسان هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى عدالتى دستگاه آفرينش مى گذارند، و بى نظمى كار بشر را به حساب بى نظمى سازمان خلقت.
مثلا گاهى ايراد مى كنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت كمى ايجاد مى كند امّا در روستاها قربانيان زيادى مى گيرد و گروه كثيرى زير آوار مى مانند، اين چه
عدالتى است؟ اگر بنا هست بلايى قسمت شود چرا يكسان قسمت نمى شود؟
چرا بايد هميشه لبه تيز حوادث دردناك متوجّه مستضعفين باشد؟
چرا در بيمارى هاى عمومى و همه گير بيشتر اين گروه قربانى مى شوند؟
غافل از اين كه هيچ كدام از اينها مربوط به دستگاه آفرينش و خلقت و عدالت خداوند نيست، اينها نتيجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به يكديگر است.
اگر روستانشينان به خاطر ظلم شهرنشينان در محروميّت و فقر شديد نباشند و بتوانند خانه هايى محكم و مقاوم مانند آنها بنا كنند، چرا زلزله اين همه از آنها قربانى بگيرد و از ديگران بسيار كم؟
امّا هنگامى كه خانه هاى آنها از يك مشت گل يا سنگ و چوب كه گاهى حتى در ميان آنها كم ترين گچ و سيمانى به كار نمى رود و به طور ساده روى هم چيده شده و با يك حركت شديد باد يا تكان خفيف زمين فرو مى ريزد، نبايد انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا اين چه ربطى به كار خدا دارد؟
نبايد مانند آن شاعر، خرده گيرى كرده بگوييم «يكى را داده اى صد ناز و نعمت» در حالى كه ديگرى را بر خاك ذلّت نشانده اى، يكى را كاخ نشين كرده اى و ديگرى را كوخ نشين!
بايد اين انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه كرد. بايد به پا خاست و به اين بى عدالتى هاى اجتماعى پايان داد. با محروميت و اگر همه قشرها از تغذيه كافى و بهداشت و درمان لازم بهره مند باشند در برابر بيمارى ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.
امّا هنگامى كه وضع غلط نظام اجتماعى يك جامعه و استثمار حاكم بر آن به يكى آن قدر امكانات مى دهد كه حتّى سگ و گربه خانگيش داراى پزشك و درمان و دارو است امّا ديگرى ابتدايى ترين وسيله بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد چنين صحنه هاى ناگوار، فراوان به چشم مى خورد.
به جاى اين كه در اين گونه موارد ايراد بر كار خدا بگيريم بايد ايراد بر كار خود بگيريم.بايد به ظالم بگوييم ظلم مكن.
و بايد به مظلوم بگوييم زير بار ظلم مرو!
و بايد كوشش كنيم كه همه افراد يك جامعه از حداقل وسايل بهداشتى و درمانى و غذا و مسكن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره مند باشند.
خلاصه اين كه نبايد ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بيندازيم.
كى خداوند به ما چنين زندگى را تحميل كرده؟ و كجا چنين نظامى را توصيه فرموده است؟
البته او ما را آزاد آفريده، چرا كه آزادى رمز تكامل و ترقّى ماست.
ولى اين ماييم كه از آزادى خود سوءِ استفاده مى كنيم و ظلم و ستم بر ديگران روا مى داريم و نتيجه اين ظلم و ستم به صورت نابسامانى هاى اجتماعى خودنمايى مى كند.
امّا متأسّفانه اين اشتباه دامن گير گروه زيادى شده و حتّى نمونه هاى آن در اشعار شعراى معروف ديده مى شود.
قرآن مجيد در يك جمله كوتاه و پر معنى مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون؛ (4)
خداوند كم ترين ظلمى به كسى نمى كند ولى مردم به خويشتن ظلم و ستم روا مى دارند».

پی نوشت :

1 1. اسراء (17) ، آیه 85.

2 2. انعام (6) ، آیه 42.

3 3. نساء (4) ، آیه 19.

4 4. یونس (10) ، آیه 44.