چرا امام رضا (ع) ولایت عهدی مامون را قبول کردند؟

امام رضا(ع)درابتدا ولایت عهدی را نپذیرفت.ودر این امر جدی بود به گونه ای مأمون که حضرت را تهدید به قتل كرد. چنان كه نقل گردیده، مأمون به امام گفت : «به خدا سوگند می خورم كه اگر ولایت عهدی را پذیرفتی، كه چه بهتر، و گرنه تو را وادار به پذیرش خواهیم كرد. واگر تن ندهی، گردنت را خواهم زد.» (1) امام به ناچار فرمود : «به شرطی كه نه كسی را برگمارم، و نه كسی را عزل كنم، و نه سنت یا قانونی را لغو كنم، و تنها از دور ناظر امور باشم.»
امام در طول امامت خویش حكومت سه خلیفه عباسی، هارون، امین، و مأمون را درك كرد. ولی بدترین دوره زندگی خویش را از زمان وفات پدر بزرگوارش، موسی بن جعفر، دوران مأمون ذكر می كند؛هر چند مأمون تظاهر به تشیع و خوش رفتاری با علویان را می¬كرد. امام رضا می دانست كه در پشت این ظاهر فریبندة مأمون و فراخواندن ایشان از مدینه به خراسان، جریانات تلخ دیگری است كه حتی زندگی امام را تهدید می كرد.
در عیون اخبارالرضا از شیخ صدوق نقل گردیده، زمانی كه فرستاده مأمون برای بردن امام رضا از خراسان به مدینه آمد، امام قبل از رفتن، وارد مسجد پیامبر شد، تا با رسول خدا وداع کند. با چشمانی اشكبار كنار قبر رسول خدا ایستاد. چندین بار بیرون رفت و دوباره بازگشت، در حالی كه به شدت می گریست فرمود : «من از جوار جدم رسول خدا می روم و در غربت خواهم مرد.»
آن حضرت طی اقامت خویش در خراسان از این كه می دید مأمون از وجود آن حضرت در جهت اغراض و مصالح حكومتی خویش بهره می گیرد ،بسیار ناخشنود بود. از خادم ایشان روایت گردیده كه امام رضا (ع) روزهای جمعه كه از مسجد باز می گشت، می فرمود : «پروردگارا اگر گشایش كارم از آن چه كه در آنم، مرگ است، هر چه زودتر مرگم را برسان.» این رویکرد امام نشان می دهد حضرت از ولایت عهدی راضی نبود بلکه به این امر مجبور شده بود(2)
اما چرا حضرت ولایت عهدی را پذیرفت؟
به نظر می رسد عوامل زیر در پذیرش ولایت عهدی تأثیر داشت:امام رضا (ع) هنگامی ولایت عهدى مأمون را پذیرفت كه دید اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خویش را به رایگان از دست می دهدکه جان شیعیان را نیز در خطر می اندازد از این رو امام بر خود لازم دید كه جان خویش و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامى به وجود آنان و آگاهى بخشیدنشان نیازدارد . اینان بایستى باقى مى ماندند تا براى مردم چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشكلات و هجوم شبهه ها باشند. آرى ، مردم به وجود امام ویارانش نیاز بسیار داشتند، چه ، در آن زمان موج فكرى و فرهنگى بیگانه بر همه جا چیره شده و در قالب بحث هاى فلسفى و تردید نسبت به مبادى خداشناسى ، كفر و الحاد را به ارمغان مى آورد؛ از این رو بر امام لازم بود كه بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند و دیدیم كه امام نیز ـ با وجود كوتاه بودن دوران زندگیش پس از ولایت عهدى ـ چگونه عملاً وارد این كار زار شد.
حال اگر او با رد قاطع و همیشگى ولایت عهدى ، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودى مى سپرد، این فداكارى معلوم نیست همچون شهادت حیات بخش و گره گشاى سید شهیدان گرهى از كار بسته امت مى گشود. علاوه بر این ، نیل به مقام ولایت عهدى اعتراف ضمنى از سوى عباسیان به شمار مى رفت دائر بر این مطلب كه علویان نیز در حكومت سهم شایسته اى دارند.
دیگر از دلائل قبول ولایت عهدى از سوى امام آن بود كه مردم خاندان پیامبر (ص)را در صحنه سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشیشان نسپارند، و نیز گمان نكنند كه آنان ـ همان گونه كه شایع شده بود ـ فقط علما و فقهایى هستند كه در عمل هرگز به كار ملت نمى آیند. شاید امام نیز در پاسخى كه به سوءال ابن عرفه داد، نظر به همین مطلب داشت . ابن عرفه از حضرت پرسید:اى فرزند رسول خدا! به چه انگیزه اى وارد ماجراى ولایت عهدى شدى ؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه اى كه جدم على ـ علیه السلام ـ را وادار به ورود در شورا نمود. گذشته از همه اینها، امام در ایام ولایت عهدى خویش چهره واقعى مأ مون را به همه شناساند.
همان گونه كه حوادث بعدى نشان داد، امام مى دانست كه هرگز از دسیسه هاى مامون و دار و دسته اش در امان نخواهد بود و گذشته از مقام ، جانش نیز از آسیب آنان محفوظ نخواهد ماند. امام بخوبى درک مى كرد كه مامون به هر وسیله اى كه شده در مقام نابودى وى ـ جسمى یا معنوى ـ برخواهد آمد.
امام رضا ـ علیه السلام ـ به صورتهاى گوناگونى براى خنثى كردن توطئه هاى مامون موضع گرفت كه مامون آنها را قبلاً به حساب نیاورده بود. اینک به برخی از موضعگیری های حضرت اشاره می کنیم:
1- امام تا وقتى كه در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مامون خود دارى كرد و آن قدر سرسختى نشان داد تا بر همگان معلوم بدارد كه مامون به هیچ قیمتى از او دست بردار نمى باشد. حتى برخى از متون تاریخى به این نكته اشاره كرده اند كه دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفت و اجبار محض بود.
اتخاذ چنین موضع سرسختانه اى براى آن بود كه دیگران بدانند كه امام دستخوش نیرنگ مامون قرار نمى گیرد و بخوبى به توطئه و هدف هاى پنهانیش آگاهى دارد. با این شیوه امام توانسته بود مردم را از ا هداف شوم حکو مت آ گاه سازد.
2- به رغم آنكه مامون از امام خواسته بود كه از خانواده اش هركه را كه مى خواهد همراه خویش به مرو بیاورد، ولى امام با خود هیچ كس حتى فرزندش جواد ـ علیه السلام ـ را هم نیاورد، در حالى كه آن سفر و ماموریت بسی بزرگ و طولانى بود كه مى بایست امام طبق گفته مامون رهبرى امت اسلامى را به دست بگیرد.
3- در ایستگاه نیشابور، امام با نمایاندن چهره محبوبش براى دهها و بلكه صدها هزار تن از مردم استقبال كننده ، روایت زیر را خواند: خداوند متعال مى فرماید: كلمه توحید (لا اِلهَ اِلاّ اللّه ) دِژِ منست ، و هر كس به دِژِ من داخل شود از كیفرم مصون مى ماند. در آن روز این حدیث را حدود بیست هزار نفر به محض شنیدن از زبان امام نوشتند. جالب توجه آن كه مى بینیم امام در آن شرائط هرگز مسائل فرعى دین و زندگى مردم را عنوان نكرد، از نماز و روزه و این قبیل مطالب چیزى را گفتنى ندید و نیز مردم را به زهد در دنیا و امثال آن تشویق نكرد. و با آن¬كه داشت به ی سفر سیاسى به مرو مى رفت هرگز مسائل سیاسى یا شخصى خویش را با مردم در میان ننهاد. پس از فرو خواندن حدیث توحید، ناقه امام به راه افتاد، ولى هنوز دیدگان هزاران انسان شیفته به سوى او بود. هم چنان كه مردم غرق در افكار خویش بودند و یا به حدیث توحید مى اندیشیدند، ناگهان ناقه ایستاد و امام سراز کجاوه بیرون آورد و كلمات جاویدان دیگرى به زبان آورد و با صداى رسا گفت : كلمه توحید شروطى هم دارد، من از جمله شروط آن هستم .
پی نوشت:
1. علل شرایع، مقاتل الطالبین
2. زندگی دوازده معصوم، هاشم معروف الحسینی،جلد2،ترجمه محمد رخشنده
3- مهدی پیشوای ، سیره پیشوایان، ص490-495