مدتی است که به دنبال اثبات عقلانی دین مبین اسلام هستم به پرسشی در زمینه ی عدل الهی برخوردم
می خواستم بدانم جایگاه بی بهرگان از نعمت عقل در آخرت چیست اگر فرض کنیم آنها به درجاتی بالاتر از جهنم می روند ایا جهنمیان نمی توانند خواستار عدالت خدا باشند و بگویند چرا خدا بین ما و دیوانه تمایز قائل شده و اگر ما دیوانه به دنیا می آمدیم برایمان بهتر بود.
و یا اگر به درجاتی پایین از بهشت می روند آیا نمی توانند اعتراض کنند که اگر ما عاقل بودیم بلکه می توانستیم به قرب الهی برسیم؟

این سوال در مورد فقرا هم مطرح است اما در مورد دیوانه این پرسش اضافه می شود که فرق انسان با حیوان مگر در عقل نیست حال دیوانه که بی بهره از عقل است آیا مقام حیوانی خواهد داشت ؟

در اسلام آمده است که اگر در شب زفاف نکاتی رعایت شود یا اگر غفلت صورت گیرد ممکن است کودک تیزهوش، خردمند یا برعکس دیوانه یا خدایی نکرده حرام زاده به دنیا بیاید حال این کودکان که در دسته ی دوم هستند گناهشان چیست و چگونه عدالت برای آنها صورت می گیرد؟مثلا در مورد دیوانه؟

پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
پاسخ در چندمحور بیان می شود:
الف) در ابتدا باید اشاره شود که سوال اختصاص به دیوانگان نداشته ، بلکه شامل همه افرادی می شود که به دلایلی تا زمان مرگ قابلیت تشخیص و درک به معنای درست آن را پیدا نمی کنند، مانند معلولان ذهنی، کودکان یا حتی بچه هایی که در شکم مادر سقط می شوند، و ... .
در خصوص این افراد و این که سرنوشت این ها در قیامت چگونه است و چگونه و به چه قاعده ای برای آن ها جایگاه و مقام آخرتی تعیین می گردد، از دیرباز بحث های گوناگونی در بین اندیشمندان وجود داشته و در کتاب های اعتقادی به آن ها پرداخته شده است.
از نظر عقل و نقل این گونه افراد چون از ادراک متناسب و قابل قبول که شرط هر تکلیف ومسئولیتی است، بی بهره اند، در دنیا هم تکلیفی برعهده آنان نیست، در نتیجه گناهی برای آنان ثبت نمی‏شود و عقوبت و مجازات هم نمی‏شوند. حال اگر از خانواده‏ای مسلمان باشند، به دنبال پدر و مادر خویش- شاید به عنوان پاداش ومایه خوشحالی ایشان به بهشت خواهند رفت. اما اگر وابسته به کفار و ظالمان باشند، به واسطه قصور ادراکی خود، در قیامت عذاب نخواهند شد؛ اما اینکه چه سرنوشتی در انتظارشان است، اختلافاتی وجود دارد؛ برخی گفته‏اند در جایی بین بهشت و دوزخ هستند و شاید مشمول عفو و رحمت الهی شده و داخل بهشت شوند.
در کتاب شریف کافی روایاتی درباره اطفال و دیوانگان آمده، در بعضی آمده است: "اطفال مؤمنان و کفار ملحق به پدران خویش خواهند شد".
در برخی آمده است : "علم آن را به خدا واگذارید" یعنی درباره آن سؤال نکنید؛ خدا بهتر می‏داند با آنها چکار کند. (1)
در برخی روایات درباره اطفال شیعیان آمده است که در عالم برزخ فاطمه زهرا (س) آنان را تربیت می‏کند. (2) ذکر شده که حکم دیوانگان مانند اطفال است. (3) البته در پاره ای از روایات نیز ذکر شده که این افراد به شکل خاصی در قیامت مورد آزمون قرار می گیرند تا وضع تسلیم یا متمرد بودن آنها در برابر تکالیف الهی معین باشد . بعید نیست متناسب با وضع آخرت ومیزان ادراکات آنها در آن جهان آزمونی از ایشان گرفته شود.
در حدیثی زراره از امام باقر (ع)نقل می‌کند: «وقتی قیامت می‌شود، خداوند با پنج دسته بحث می‌کند:
طفل کسی که در دوران فترت بمیرد،
کسی که در زمان پیامبر ابله باشد (سبک عقل )،
دیوانه­ای که عقل نداشته باشد و بالأخره کر و لال.
همه آنها بر خدا اعتراض و یا عرض می‌کنند : تقصیری نداشتیم. اگر حجت ‌داشتیم، اطاعت می‌کردیم. خداوند فرشته­ای را می‌فرستد و آتشی آماده می‌کند؛ سپس به آن پنج گروه می‌گوید: خداوند به شما امر فرموده است داخل آتش شوید. هر کدام از آنها پذیرفتند و داخل آتش شدند، خداوند آتش را بر آن‌ها سرد و خنک می‌کند و از سوختن نجات شان می‌دهد، ولی عده ای که نپذیرفتند، به سوی آتش جهنّم سوق داده می‌شوند».(4)
ب) مطلب دیگر این که در یک نگاه و تحلیل کلان وکلی تر در باره وجود این گونه تفاوت ها در نظام خلقت باید گفت اینکه در ساختار عالم موجودات به شکل های متفاوت مورد لطف خداوند قرار می گیرند و میزان عنایت الهی به آن ها متفاوت است، امری کاملا درست و بدیهی است ؛ مثلا خداوند موجودی را سنگ و دیگری را انسان خلق می کند ؛ یقینا کمیت و کیفیت عنایت خداوند به این دو موجود تفاوتی شگرف دارد و به هیچ وجه قابل قیاس نیست؛ اما آیا تفاوت در عنایت خداوند موجب امری قبیح یا غیر قابل قبول مانند ظلم و تبعیض و مانند آن می شود؟
با تاملی عمیق روشن می شود که تمام مواردی که در آفرینش انسان‌ها و موجودات دیگر به عنوان نابرابری لحاظ می‌شود، تفاوت‏هایى است که در جهان وجود دارد، نه تبعیض‏ها ؛ فرق تفاوت و تبعیض آن است که در فرض تبعیض، چند موجود قرار دارند که همه شایستگى و حق یکسان دارند، اما به یکى داده مى‏شود و به دیگرى داده نمى‏شود یا کم تر داده مى‏شود، اما در صورت تفاوت در آفرینش اصلاً حقى مطرح نیست تا بحث تبعیض به میان آید.
در مورد آفرینش انسان، از ابتدا انسانى نبوده تا حقى مطرح باشد؛ بنابر این این تصور که از طرف خداوند حق انسان‌ها ادا نمی شود تصور صحیحی نیست.
اما این که راز تفاوت ها در موجودات چیست ، باید گفت : اشیا از نظر خوبى و بدى اگر تنها و مستقل از اشیاى دیگر در نظر گرفته شوند، یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند، حکم دیگرى پیدا مى‏کنند.
مثلاً اگر از ما بپرسند که خط راست بهتر است یا خط کج، ممکن است بگوییم خط راست بهتر از خط کج است، ولى اگر خط مورد سؤال جزئى از یک مجموعه شد، در یک مجموعه به طور مطلق، نه خط مستقیم پسندیده است و نه خط منحنى، بلکه هر دو در جای خود پسندیده است. وقتى که جهان را جمعاً مورد نظر قرار مى‏دهیم، ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستى‏ها و بلندى‏ها، فراز و نشیب‏ها، تاریکى و روشنایى‏ها، همه لازم است.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزش به جاى خویش نیکو است‏
اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، دیگر مجموعه و نظام مفهومى ندارد. شکوه و زیبایى جهان در تنوع و اختلاف‏هاى رنگارنگ آن است. قرآن کریم وجود اختلاف‏ها را از آیات و نشانه‏هاى قدرت الهى مى‏شمرد. در نتیجه برای شکوه و عظمت و زیبایی این مجموعه هم به سنگ نیاز است و هم به انسان ، هم به انسان های عادی و هم به نوابغ ، هم افراد زیبا و هم زشت و ... .
ممکن است این سؤال پیش آید: چرا انسان سنگ نشد و بالعکس؟ در پاسخ استاد مطهرى مى‏گوید:
« خداوند متعال به هر موجودى همان میزان از وجود و همان اندازه از کمال را مى‏دهد که مى‏تواند بپذیرد. نقصانات از ناحیه ذات خود آن‏ها است، نه از ناحیه فیض بارى تعالى، نظیر خواص اَشکال هندسى که ذاتى موجودات است، مثلاً خاصیت مثلث این است که مجموعه زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است. معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه و به این خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده‏اند تا گفته شود چرا به مثلث ستم کرده‏اند. تفاوت موجودات جهان همین طور است.
بوعلى سینا گفته است: « خدا زردآلو را زردآلو نکرده، بلکه زردآلو را ایجاد کرده است»؛ در این جا زردآلو از باب مثال است، و گرنه منظور همه موجودات است، یعنی اشیا قبل از خلقت چیزی نبودند تا خداوند به فراخور حال هر یک عنایتی به آن ها نموده باشد، بلکه خداوند همه موجودات را از عدم و نیستی محض بر اساس آنچه ممکن و لازم بود باشند خلق فرموده است؛ در نتیجه خدا اشیا را آفریده، در حالی که آن‏ها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک تمثیل بیان کرده و فرموده است:
« خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانه‏اى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت». (4) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمى‏سازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مى‏گردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است». (5)
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است.در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمى‏دارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و قابلیت و استعداد و عوامل دیگر فیض الهی را می‌پذیرند .به اندازه استحقاق، در مرتبه‏اى از عالم هستى قرار می‌گیرند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد ،تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کم ترى آب در خود جاى مى‏دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مى‏کند.
اما در خصوص تفاوت افراد در بهره مندی از فضیلت ها و رسیدن به اهداف بلند خلقت مانند رهیافت به معرفت و و لقای خداوند باید گفت :
این امر در بین افراد نیز به روشنی مورد ملاحظه قرار گرفته است ، زیرا حقیقت قرب خداوند و رسیدن به رضوان او چیزی است که در سرای آخرت که دیگر محل تجلی و بروز تفاوت ها نیست ، ظهور می یابد . در نتیجه باید دید آیا تفاوت ها در آن دنیا به نوعی در رسیدن افراد به اهداف عالی موجب تفاوت می گردند یا خیر ؟
با تامل در منابع دینی می توان به این حقیقت رسید که اصولا در حصول نتیجه ای همچون سعادت ابدی و قرب الهی مسیری مساوی و یکسان وجود ندارد . این گونه نیست که مثلا هرکس دارای نبوغ و ظرفیت معرفتی یا استعداد روحی بیش تری باشد، شانس بیش تری برای رسیدن به نتیجه داشته باشد.
بلکه در واقع این مسیر برای هر فرد به تناسب میزان توانایی ها و استعداد ها و ظرفیت های وجودی اش تعیین می گردد؛ در نتیجه یک پیامبر با همه استعدادها و ظرفیت های بی نظیری که در اختیارش نهاده شده، موظف است مسیری بسیار دشوار را برای رسیدن به قرب الهی بپیماید ،در حالی که یک انسان عادی و بی بهره از زمینه های معنوی و تربیتی و ژنتیکی و ... مسیری به مراتب آسان تر را پیش رو دارد .
به همین خاطر است که مسئولیت ها، آزمایشات و توقعات الهی از انسان های دارای توانایی های زیاد، بسیار بیش تر و سنگین تر از انسان های عادی است. به علاوه امور و تکالیف لازم و واجب خداوند برای افرادی چون پیامبر بسیار بیش تر از مسئولیت ها و تکالیف واجب افراد عادی بود.
در نتیجه در این مسیر نه به کسی ظلم می شود و نه تبعیضی در حق فردی روا داشته می شود. زمینه و بستر رسیدن به سعادت و شقاوت و مراتب کمال چون قرب الهی هم برای همه افراد در ملاحظه مجموع دنیا و آخرت و حجم تکالیف و مسئولیت ها و نوع محاسبه اعمال، برای همه مساوی و یکسان خواهد بود.
ج) در باره فرزندانی که از حرام به دنیا آمده‌اند، باید گفت: بر اساس آموزه‌های دینی، آن فرزند گناه و جرمی متوجه‌اش نیست؛ زیرا هیچ تقصیری ندارد. عمل خلاف پدر و مادرش، مسؤلیتی را متوجه او نمی‌کند. قرآن کریم به طور یک اصل کلی در این باره می‌فرماید: «ولا تزر وازرة وزر اُخری»؛ (6) «گناه هیچ کسی به گردن دیگری نیست».
از متون دینی بر می آید که حرام زاده، به جهت عمل حرام و گناه آلودی که پدر و مادر انجام داده اند، گناهکار نیست. همان گونه که در آیه یاد شده آمده، کسی گناه دیگری را بر دوش نمی کشد. حرام ‌زاده هم می‌تواند با داشتن اعتقاد درست و انجام اعمال و دستورهای دینی، به بهشت برود؛ همان گونه که در فرمایش امام صادق(ع) آمده است:
«زنازاده اگر اعمال خوب انجام بدهد، به او پاداش داده می‌شود. اگر کار بد از وی سر زند، مجازات می‌گردد»؛ (7) یعنی زنازاده، مانند سایر مردم است.
پیامبر(ص) فرمود: «لیس علی ولد الزّنا من وزر أبویه شیء؛ (8) گناه پدر و مادر، بر گردن فرزند نیست». در نتیجه، باید گفت زنا زاده نیز مانند دیگران مكلف به وظایف شرعی و عقلی است و می تواند به پاکی و تقوا روی آورد؛ همان طور که می تواند به فساد و گناه کشیده شود. چه بسا افراد حلال زاده ای هستند که از شمر بدترند و چه افراد زنا زاده ای که خود را از گناه و آلودگی نگاه داشته و اهل بهشت شده اند.
افرادی که از مادر متولد می شوند، دارای سرشت های متفاوتی هستند. بعضی میل شان به خوبی ها بیش تر است؛ بعضی میل شان به بدی بیش تر است. ممکن است افرادی که وَلَد حیض یا ولد زنا بوده اند، بیش تر میل شان به بدی ها باشد، همان طور که برخی از حلال زاده ها ممکن است طینت شان شر باشد؛ امّا خُبث باطنی علّت برای فاسد شدن نیست؛ بلکه زمینه آلودگی در آنان بیش تر است. در عین حال، می توانند خود را از آلودگی حفظ کنند؛ هر چند شاید برایشان سخت باشد و محتاج به ریاضت و مجاهدت بیش تر با هواهای نفسانی داشته باشند. این گونه افراد اگر با سختی و مجاهدت جلوی شرارت باطنی خود را بگیرند، البته که ثواب بیش تری دارند.
اگر فرض کنیم کسی که دارای طینت پاک و خوبی است، یعنی 70% مایل به خوبی ها است، در نتیجه راحت تر به خوبی ها روی می آورد و فرد دیگری که باطن او خبیث باشد، ‌70% میل به بدی ها داشته باشد، در نتیجه اگر بخواهد خوبی ها را انجام دهد، با سختی بیش تری همراه است، ثواب او بیش تر از آدم اوّلی است، چون «افضل الاعمال أحمزها؛ برترین اعمال، مشکل ترین آن ها است».
در برخی روایات، اشخاصی که دچار قساوت و خبث باطنی شدید بوده و دست به جنایات عظیمی زده اند، زنازاده معرفی شده اند؛ ولی شرارت باطنی، علت انحراف آنان نیست؛ بلکه در حدّ مقتضی است.
بنا بر این، بر فرض که نطفه افرادی از حرام تشکیل شده باشد، ولی اختیار از ایشان سلب نمی شود. ایشان نیز با اختیار خود می توانند راه سعادت یا شقاوت را طی کنند و دشمن اهل بیت بودن یا سایر رذالت ها برای آن ها مقدر نشده است؛ بلکه روایت اشاره به نتیجه طبیعی عمل زنا و آثار وضعی و عادی ایجاد یک انسان از این راه نادرست دارد.
نباید فراموش کرد اگرچه انحرافات احتمالی چنین کودکی بر عهده خود او بوده، مسئولیتی را از عهده او ساقط نمی کند؛ اما عذاب او کمتر از سایر افراد دارای تعادل فطری است. ضمن آن که مسئولیت های دینی او کمتر از فرزندی است که در خانواده مؤمن و پاک متولد شده است. خداوند از هر کس به اندازه توانایی و استعدادهای او تکلیف می خواهد.
پی‏نوشت‏ها:
1. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، نشر دار الکتب لاسلامیه، تهران، 1380 ق، ج 3، ص 248.
2. همان، ج 5، ص 289 و ج 6، ص 229؛ علی بن ابراهیم قمی تفسیر قمی، نشر درا الکتاب، قم ، 1387 ش، ج 2، ص 332.
3. کافی، ج 3، ص 248.
4. رعد (13) آیه 17.
5. شهید مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا 1370 ش، ج 1، ص 172 - 171.
6. فاطر (35) آیه 18.
7. محمد ری شهری، میزان الحکمة، نشر دار الحدیث، قم، 1407 ق. ج 5، ص 244.
8. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق. ج 75، ص 2.