برای درمان قطعی وسواس فکری و عملی کدام روش بهتراست؟ طب سنتی یا طب جدید؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
وسواس اختلالی است که فقط جنبه زیست شناختی و فیزیکی ندارد، بلکه جنبه روانی و رفتاری هم دارد، حتی به نظر ما جنبه روانی و رفتاری آن بیش تر است. به نظر می رسد که هیچ کدام از طب سنتی و طب جدید به تنهایی نمی توانند در درمان وسواس موفق باشند، بلکه باید از درمان های روان شناختی هم استفاده شود. به نظر روان شناسان درمان اصلی این گونه اختلالات از طریق درمان های رفتاری و شناختی صورت می گیرد که در حیطه کار روان شناسان است، اما از آن جایی که ثابت شده که این گونه اختلالات، همراه نقص های فیزیکی و زیست شناختی است، علم روان پزشکی هم به کمک روان شناسان می آید و در درمان کمک می کند. در مورد درمان های پزشکی، در طب سنتی هم داروهایی برای درمان وسواس دارند که ادعا می کنند که می توانند از طریق آن ها وسواس را درمان کنند، البته شخصا از میزان تاثیر گذاری و موفقیت طب سنتی در این مورد خبری ندارم، اما با توجه به بعضی از اطلاعات، بعید نیست که در این زمینه موفقیت هایی داشته باشند.
در طب جدید هم معتقد هستند که یکی از علت های ایجاد وسواس، کاهش ترشح هورمون سروتونین است. سعی می کنند که از طریق داروهای شیمیایی، میزان ترشح این هورمون را تعدیل کنند. در خیلی از موارد موفقیت هایی هم داشته اند. انجام این کار و تجویز دارو در حیطه کاری روان پزشکان است. البته معمولا مصرف دارو در مواردی توصیه می شود که بیماری وسواس، شدیدتر شده باشد.
به نظر می رسد که درمان دارویی ( چه سنتی و چه جدید) به تنهایی کافی نیست، بلکه باید درمان های رفتاری و شناختی روی فرد مبتلا به وسواس صورت بگیرد.این اشخاص باید به یک روان شناس و درمانگر مراجعه کنند. هم چنین از درمان های دارویی استفاده کنند. تحت راهنمایی های یک متخصص درمانی خوب، رفتار درمانی نیز برای مداوای این روان رنجوری انجام می گیرد. در رفتار درمانی، افراد مبتلا با موقعیت هایی روبه رو می شوند که اضطراب و وسواس فکری آن ها را افزایش می دهد. بعد متخصص آن ها را تشویق می کند تا دست به اعمال وسواسی نزند و احساسات عصبی خود را کنترل کند. مثلاً کسی که وسواس فکری در مورد میکروب و کثیفی دارد، ترغیب می شود تا از دستشویی عمومی استفاده کرده و دست های خود را فقط یک مرتبه بشوید. برای استفاده از این متد، فرد مبتلا باید قادر باشد میزان بالای اضطراب تحمیل شده بر خود را تحمل کند. در طول زمان رفتار درمانی باعث از بین رفتن علائم این بیماری خواهد شد.
درمانگران براى درمان وسواس از راه های دیگری هم استفاده می کنند:
1- تغيير آب و هوا:
دور ساختن بيمار از محيط خانواده، و اقامت او در يك آسايشگاه و واداشتن به زندگى در يك منطقه خوش آب و هوا براى تخفيف اضطراب و درمان بيمار اثرى آرامش بخش دارد. اين امرى است كه اولياى بيمار مى ‏توانند به آن اقدام كنند.
2- تغيير شرايط زندگى:
از شيوه ‏هاى درمان اين است كه زندگى بيمار را به محيطى ديگر بكشانيم و وضع او را تغيير دهيم. او را بايد به محيطى كشاند كه در آن مسئله حيات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد. بناى اصلى شخصيت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسي هاى تجربى نشان مى ‏دهند كه در مواردى با تغيير شرايط زندگى و حتى تغيير خانه و محل كار و زندگى، بهبود كامل حاصل مى ‏شود.
3- ايجاد اشتغال و سرگرمى:
تطهيرهاى مكرر و دوباره‏كارى‏ها بدان خاطر است كه بيمار وقت و فرصت كافى براى انجام آن در خود احساس مى‏ كند . وقت و زمانى فراخ در اختيار دارد. بدين سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زيادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات يكى پس از ديگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبت ‏به برخى از امور بى ‏اعتماد گردد، از جمله وسواس.
4- زندگى در جمع:
فرد وسواسى را بايد از گوشه ‏گيرى و تنهايى بيرون كشيد. زندگى در ميان جمع، خود مى ‏تواند عاملى و سببى براى رفع اين حالت‏ باشد. ترتيب دادن مسافرت هاى دسته جمعى كه در آن همه افراد ناگزير شوند شيوه واحدى را در زندگى پذيرا شوند، در تخفيف و حتى درمان اين بيمارى مخصوصاً در افراد كمرو مؤثر است.
5- شيوه‏ هاى اخلاقى:
رودربايستى ‏ها و ملاحظات كه هر انسانى با آن مواجه است، تا حدود زيادى سبب تخفيف اين بيمارى مى‏ شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شيرينى، به ويژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بيمارند، در امر سازندگى بيمار بسيار مؤثر است. مى‏ تواند موجب پيدايش تخفيف هايى در اين رابطه شوند. البته بايد سعى بر اين باشد كه «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود. روح بيمار را نيازارد. احياى غرور بيمار در مواردى بسيار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذيرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بيمار قدرت مى ‏دهد. بايد گاهى غرور فرد را با انتقادى ملايم زير سؤال برد. با كنايه به او تفهيم كرد كه عُرضه اداره و نجات خويش را ندارد تا او بر سر غرور آيد و خود را بسازد. بايد به او القا كرد كه مى ‏تواند خود را از اين وضع نجات دهد. همچنين بايد به بيمار اجازه داد كه درباره افكار خود، اگر چه بى معنى است، صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6- تنگ كردن وقت:
بيش از اين هم گفته ‏ايم كه گاهى تن دادن به ترديدها ناشى از اين است كه بيمار خود را در فراخى وقت و فرصت‏ ببيند . براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنين مواردى لازم است ‏با استفاده از فنون و شيوه‏ هايى او را به كارى مشغول داريد . به امر و وظيفه‏ اى وادار نماييد تا حدى كه وقتش تنگ گردد . ناگزير شود با سر هم كردن عمل و وظيفه، كار و برنامه خود را،اگرچه نادرست است‏ سريعاً انجام دهد. تكرار و مداومت در چنين برنامه‏ اى در مواردى مى ‏تواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.
7- زير پا گذاردن موضوع وسواس:
در مواردى براى درمان بيمار چاره ‏اى نداريم جز اين كه به او القا كنيم به قول معروف به سيم آخر بزند، حتى با پيراهنى كه او آن را نجس مى‏ داند و يا با دست و بدنى كه تطهير نكرده مى‏ شمارد ، به نماز بايستد و وظيفه‏ اش را انجام دهد. به عبارت ديگر بيمار را واداريم تا كارى را كه از آن مى‏ ترسد، انجام دهد. تنها در چنين صورتي است كه در مى ‏يابد هيچ واقعه ‏اى اتفاق نمى‏ افتد.
موفق باشید.