در پاره‌ای از منابع آمده است: «... عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه‌ی ورود داد که هیچ، اگر اجازه نداد، بدون اجازه وارد شوید، فاطمه علیها السلام گفت: اگر بدون اجازه وارد خانه‌ام شوید شما را بیچاره می‌کنم، عمر خشمگین شد و گفت: ما را چه به زنان؟ پس به افرادی که اطرافش بودند، دستور داد هیزم بیاورند، هیزم را پرامون خانه‌ی علی گذاشتند، پس عمر فریاد برآورد: ای علی! از خانه بیرون بیا و با خلیفه‌ی رسول الله ص بیعت کن، و گرنه خانه‌ات را به آتش می‌کشم، عمر دستور داد درب خانه را به آتش بکشند و پس درب را فشار داد و وارد خانه شد، فاطمه علیها السلام در برابرش ایستاد و فریاد می‌زد: ای پدرجان! ای رسول خدا! عمر شمشیرش را از نیام بیرون کشید و با آن به پهلوی فاطمه زد و پس شلاق را بالا برد و برای فاطمه فرود آورد، فاطمه علیها السلام فریاد برآورد: ای رسول خدا! ابوبکر و عمر پس از تو چه بد کردند...»( منابع این روایت: کتاب سلیم بن قیس، عقیق محمد باقر انصاری، (149) الأنوار العلویة، جعفر نقدی (286)؛ جواهر التاریخ، علی کورانی، (1 / 105))
در روایت‌های دیگر افزون ر این آمده است: «قنفذ، فاطمه را با شلاق زد و او را به زور به سمت چارجوب درب برد و درب را به رویش کوبید و استخوان پهولیش را شکست و بدین ترتیب فاطمه بچه‌ای را که در شکم داشت، سقط کرده پس از آن همواره در بستر بیماری بود، تا آن که به همین علت شهید شد»( منابع روایت: کتاب سلیم بن قیس، به تحقیق محمد باقر انصاری (253)، الأنوار العلویة، جعفر نقدی (287)، مأساة الزهراء (ع)، جعفر مرتضی (1 / 9) (2 / 156).)
در روایات متعددی از ابی عبدالله آمده است: «علت وفاتش این بود که قنفذ غلام آن مرد (یعنی عمر) به دستور وی، فاطمه را با نوک غلاف شمشیر زد و بدین ترتیب فاطمه محسن را سقط کرد و به همین سبب به شدت بیمار شد»( منابع روایت: دلائل الإمامة، طبری شیعه (145)، صراط النجاة، میرزا جواد تبریزی (3 / 441) بحار الأنوار مجلسی (43 / 17)، مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی (8 / 62)، اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری (851)، موسوعة شهادة المعصومین (ع) (1 / 235)، الأسرار الفاطمية محمد فاضل مسعودي 328، الانتصار، عاملی (7 / 224، 272).)
و روایت شده: «عمر کسانی را که در خانه‌ی فاطمه بودند، تهدید کرد و گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، خارج شوند وگر نه خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، به آتش می‌کشم، به او گفتند: فاطمه دختر پیامبرص و فرزندان (نوه‌های) پیامبر ص در خانه اند، و مردم این سخن عمر را نپسندیدند و چون عمر این را دریافت، گفت: چه فکر کردید؟ آیا گمان بردید من این کار را انجام می‌دهم؟ فقط قصد ترساندن داشتم، یعنی خانه را آتش نزد.(منابع روایت: الاحتجاج، طبرسی (1 / 5 / 1)، بحار الأنوار، مجلسی (28 / 214). حیاة أمیرالمؤمنین (ع) عن لسانه، محمد محمدیان (3 / 15) مجمع النورین، ابوالحسن مرندی (8)، موسوعة شهادة المعصومین (ع)، (1 / 166)، بیت الأحزان عباس قمي (8)، ألف سؤال وإشکال علی کورانی عاملی (1 / 339) الأسرار الفاطمیة، محمد فاضل مسعودی (114)، مأساة الزهراء جعفر مرتضی (2 / 179).)
و روایت شده زمانی که آنها به درب خانه رسیدند، فاطمه علیها السلام آنان را دید و درب را به رویشان بست و فکرش را هم نمی‌کرد که بدون اجازه‌اش، وارد شود، پس عمر با پایش به درب زد و آن را شکست، و درب از چوب خرما بود، پس همه وارد خانه شدند و علی را (با طناب) بستند، فاطمه علیهاالسلام از خانه بیرون رفت و گفت: ای ابوبکر! آیا می‌خواهی مرا بیوه کنی؟ اگر دست از علی برنداری (رهایش نکنی) موهایم را پراکنده می‌کنم و گریبانم را چاک می‌دهم و کنار قبر پدرم می‌روم و خدایم را به فریاد می‌خوانم. پس دست حسن و حسین را گرفت تا به سوی قبر پیامبر ص برود. به سلمان که می‌خواست او را بازگرداند، گفت: می‌خواهند علی را بکشند؟ علی صبر ندارد، مرا بگذار تا نزد قبر پدرم برومو موهایم را پراکنده کنم و گریبانم را پاره نمایم و داد و فریاد سر دهم، سلمان گفت: من از این می‌ترسم که مدینه در زمین فرو رود، علی مرا فرستاده و به تو فرمان داده که به خانه‌ات بازگردی. فاطمه گفت: پس بازمی‌گردم و صبر می‌نمایم و از او حرف شنوی و اطاعت می‌کنم(منابع روایت: الاختصاص، مفید (186)، بحار الأنوار، مجلس (28 / 227) تفسیر عیاش (2 / 67)، جواهر التاریخ (1 / 11)، مجمع النورین (77)، موسوعة شهادة المعصومین (1 / 163)، غایة المرام (5 / 338)، ألف سؤال و إشکال (2 / 405)، الأسرار الفاطمية (117)، الانتصار (7 / 206) مأساة الزهراء (1 / 172، 219)، (2 / 173، 292، 283، 286 / 255).)
و روایت شده: «ابوبکر نامه‌ای بدین مضمون برای فاطمه نوشت که فدک را به او باز می‌گرداند، فاطمه در حالی که نامه را به همراه داشت، بیرون رفت، عمر او را دید و گفت: ای دختر محمد! این چه نامه‌ای است که که با خود داری؟ گفت: نامه‌ای است که ابوبکر در مورد بازگرداندن فدک برایم نوشته است، عمر گفت: آن را به من بده، ولی فاطمه نپذیرفت، عمر با پایش ضربه‌ای به فاطمه زد که در آن هنگام به محسن باردار بود، از اینرو فاطمه محسن را سقط کرد، عمر پس به فاطمه زد، گویا گوشواره‌ای را که فاطمه در گوش داشت، می‌بینم که به زمین افتاد، عمر نامه را گرفت و پاره کرد، از آن پس فاطمه هفتاد و پنج روز بیمار بود و پس جان باخت»( منابع روایت: الاختصاص، مفید (185) موسوعة أحادیث اهل البیت، هادی نجفی (8 / 424)، اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری (312)، جواهر التاریخ، علی کوراني (1 / 111)، موسوعة شهادة المعصومین (1 / 179)، بیت الأحزان، عباس قمي (158)، مأساة الزهراء، جعفر مرتضی (1 / 173) (2 / 64).)
و در بعضی روایت آمده است: «این عمر بود که در روز سقیفه در اثنای هجومشان به خانه‌ی علی پهلوی فاطمه را شکست»( منابع روایت: الأمالی، مفید (49)، قرة العینین من أحادیث الفریقین، محمد حیات انصاری (38)، مأساة الزهراء، جعفر مرتضی (1 / 25).)
برای اجتناب از طولانی‌شدن بحث به همین روایات بسنده می‌کنم ، ضمن این که روایت‌های فراوان دیگری هم وجود دارد که باهم در تعارضند.
نقدی علمی بر روایت‌های ذکرشده:
1- تقریباً هیچیک از این روایت‌ها از این تناقض و اضطراب خالی نیست، چنانچه روایتی می‌گوید: کسی که خانه را به آتش کشید عمر بود، و روایتی دیگر این عمل را به قنفذ نسبت می‌دهد، و روایتی نیز مدعی است که عمر قصد آتش‌زدن خانه را نمود، ولی آن را آتش نزد. از دیگر نمونه‌های اضطراب، این که روایتی می‌گوید: کسی که به فاطمه تعدی نمود و جنینش را سقط کرد، عمر بود و روایتی دیگر قنفذ (غلام عمر) را عامل این کار می‌داند، همچنین در یک روایت آمده که این حادثه در روز سقیفه رخ داده و روایتی دیگر چنین رخدادی را در زمانی می‌پردازد که فاطمه دست نوشته‌ای از ابوبکر در مورد بازگرداندن فدک دریافت می‌دارد، اندکی تأمل در این روایت‌ها نشان می‌دهد که تناقض‌ها و آشفتگی‌های شدیدی در آنها وجود دارد که این دلیلی است بر کذب و ساختگی‌بودن این روایت‌ها که توسط دشمنان این دین برای ایجاد فتنه در میان مسلمانان ساخته و پرداخته شده است، ضمن اینکه این روایت‌ها از لحاظ سند نیز هیچ جایگاه و اعتباری ندارند. بنابراین، دو اشکال اساسی در این روایات مشاهده می‌شود: یکی بی‌اعتبار بودن و حتی نبود سندهای درست و دیگری، اضطراب و آشفتگی شدید در متون این روایت‌ها.
2- چگونه اشکال دارد که علی بپذیرد و تحمل کند که با همسرش (دختر و جگرگوشه‌ی رسول خدا ص) چنین رفتار شود و او با وجودی که عربی قریش و از تبار هاشم و پهلوانی است که در راه الله از هیچ سرزنشی نمی‌هراسد، هیچ حرکتی نکند و هیچ واکنشی نشان ندهد؟!
ای کسی که علی را گرامی می‌داری! اگر با خانواده‌ات چنین رفتار شود، چه می‌کنی؟ در حالی که تفاوت روشنی و فراوانی میان تو و علی وجود دارد و همسرت نیز مانند فاطمه نیست.
شاید بگویی: در روایت‌ها آمده است: علی بن ابی طالب از جایش جهید و یقه‌ی عمر را گرفت و او را به شدت تکان داد و به زمین انداخت و ضربه‌ای به بینی و کردنش زد و تصمیم گرفت او را بکشد، ولی فرموده‌ی رسول الله ص را بیاد آورد که او را به صبر و اطاعت وصیت نموده بود(کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری (387)، بحار الأنوار مجلسی، (28 / 299) (43 / 198)، اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری (87)، الأنوار العلویة، جعفر نقدی (287)، مجمع النورین ابوالحسن ترمذی (81)، بیت الأحزان، عباس قمی (12) الانتصار، عاملی (7 / 234) مأساة الزهراء، جعفر مرتضی)
در پاسخ می‌گویم: این خود، بر اضطراب و آشفتگی روایات می‌افزاید، زیرا در بیشتر روایات چنین چیزی نیامده است، و این روایت با عقیده‌ی شیعیان در مورد عصمت ائمه که حتی آنان را از نسیان و فراموشی معصوم می‌پندارند، در تعارض قرار دارد.
و اگر در چارچوب بحث و مناقشه بپذیریم که علی چنین واکنشی از خود نشان داد، بازهم این سؤال مطرح است که چرا علی ، این همه تأخیر کرد‌ تا آن که عمر توانست وارد خانه شود، فاطمه را بزند، پهلویش را بشکند، بچه‌ای را که در شکم داشت، از بین ببرد و خانه‌اش را به آتش بکشد؟ بلکه چرا خود علی درب را باز نکرد؟ خانه‌های آن زمان، کوچک و به گونه‌ای بود که برای رسیدن به آن و دفاع از همسرش، این همه وقت نیاز نداشت.
شاید بگویی: علی از آن جهت از پاره‌ی تن رسول الله ص دفاع نکرد که پیغمبر این موضوع را به او خبر داده و وصیتش کرده بود که به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان صبر و شکیبایی نماید.
می‌گویم: از کدامین مصلحت اسلام سخن می‌گویی، حال آن که بزرگ‌ترین علمای مذهبت تصریح کرده اند که مردم پس از وفات رسول الله ص از دین برگشتند (مرتد شدند) و تنها تعداد اندکی که شمارشان از تعداد انگشتان دو دست نمی‌گذرد، بر دین اسلام ثابت‌قدم ماندند؟ پس در سکوت در برابر مرتدین چه مصلحتی برای اسلام وجود داشت که آنان را به حالشان رها کنند تا هر فسادی که در زمین می‌خواهند، به راه بپردازند؟
وانگهی دفاع و حمایت از همسر، بلکه دفاع از پاره‌ی تن رسول الله ص چه ارتباطی با حفاظت دین دارد؟ همه میدانیم که از مهم‌ترین وظایف یک مرد در قبال همسرش حفظ حقوق و کرامت اوست، چنانچه پروردگار متعال می‌فرماید: [نساء: 19]. «و با آنان به شایستگی رفتار کنید».
این وظیفه به حدی مهم است که حتی اگر به حیات و زندگانی شوهر خاتمه دهد، بازهم نباید در انجامش کوتاهی کند، همانطور که در حدیث آمده است: «هر کس به خاطر دفاع از آبرویش بمیرد، شهید است». حال دفاع از دختر رسول الله ص و سرور و بانوی زنان اهل بهشت چه حکمی دارد که هرکه او را بیازارد، پیامبر ص را آزرده است؟!
3- به ادعای شیعیان این بزرگ‌ترین اذیت و آزاری بود که بر او رفت و در چنین وضعیت اسفبار و غم‌انگیزی قرار گرفت، ولی محبوب‌ترین شخص زندگی‌اش یعنی شوهرش علی، هیچ تکانی به خود نمی‌دهد و بدین ترتیب گذشته از درد و اندوهی که به سبب آن ستم بر او می‌رود، دچار اندوه عاطفی هم می‌شود و هم زمان دو درد احساس می‌کند: یکی درد حسی و بدنی ناشی از جراحت و دیگری درد روحی ناشی از عدم دفاع شوهر از او. در این صورت چه بخواهیم و چه نخواهیم، علی در ستمی که بر پاره‌ی تن رسول الله ص رفته، شریک و سهیم دانسته ایم، چرا که او را به کوتاهی در دفاع از فاطمه‌ی زهراء متهم کرده ایم
علمای شیعه می‌گویند: فاطمه پس از وفات رسول الله ص سه ماه زنده بود و در برخی روایات‌شان آمده هفتاد و پنج روز زنده بود، ضمناً ادعا می‌کنند که ماجرای شکستن پهلویش و سقط جنینش بلافاصله پس از وفات پیامبر ص و در روز سقیفه اتفاق افتاد و برخی روایات‌شان بدین نکته تصریح می‌کنند که از آن پس فاطمه همواره در بستر بیماری بود تا این که وفات نمود. علمای شیعه در عین حال ادعا می‌کنند که فاطمه از همان زمان برای مطالبه‌ی فدک نزد ابوبکر رفت! پس این اشکال مطرح می‌شود که به پاسخ نیاز دارد:
آیا سبب مرگ بانو، جراحت‌هایی بود که به علت شکستن پهلویش و سقط جنین به وجود آمد؟ یا فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها بهبود پیدا کرد و توان و نیروی جنسی‌‌اش را بازیافت و توانست برای مطالبه‌ی فدک نزد ابوبکر برود؟ و سبب مرگش عامل دیگری بود که هیچ ارتباطی به داستان ساختگی شکستن پهلو و آتش‌زدن خانه ندارد؟ یا به راستی همانگونه که اهل سنت معتقدند، اصلاً تاریخ چنین رخدادی را به خود ندیده است؟
و به فرض این که در چارچوب بحث و مناقشه وقوع چنین رخدادی را بپذیریم، آیا سه ماه یا هفتاد و پنج روز برای بهبودی این که پهلویش شکسته و سقط جنین کرده کافی است، که بتواند از خانه بیرون برود، و فدک را از ابوبکر مطالبه نماید! بلکه چگونه و براساس چه منطقی می‌توان پذیرفت که ارثش را از کسانی مطالبه نمود که به ادعای شیعیان، قصد جانش را نمودند و فرزندش را که در شکم داشت کشتند؟
جای شگفت است که آقایان روایتی از ابی عبدالله نقل می‌کنند که گفته است: «فاطمه پس از پدرش هفتاد و پنج روز زندگی کرد، در حالی که هیچ لبخند و خنده‌ای بر لبانش ننشست، هر هفته‌ای دو بار (روزهای دوشنبه و پنجشنبه) بر سر قبور شهدا می‌رفت و آنجا نماز می‌خواند و دعا می‌کرد تا آن که وفات نمود»( الکافی، کلینی (3 / 228))
آیا این حال کسی است که پهلویش شکسته و کودکش، سقط شده است؟!
مناسب است اینجا سخن یکی از شخصیت‌های نام‌دار شیعه (کاشف الغطا) را یادآوری کنیم که گفته است: «ماجرای فاطمه‌ی زهراء و کتک‌زدن به صورتش، برای وجدان و قلب بنده قابل قبول نیست و احساسم به پذیرش آن قانع نمی‌شود، نه بدین خاطر که کسانی از این گستاخی و جرأت پرهیز می‌کنند، بلکه بدین سبب و پژگی‌های اخلاقی عرب‌ها و آداب و رسوم دوره‌ی جاهلیت به گونه‌ای بود که به شدت از زدن زن منع می‌کرد و اسلام آن را تأیید کرده و بر آن تأکید نمود»( جنة المأوی (135))
کسی که در وضعیت قوم عرب پیش از ظهور اسلام بیندیشد و توجه نماید، این ویژگی را به وضوح مشاهده می‌کند، از اینرو پس از آن که پروردگار، آنان را به زیور ایمان آراست، چگونه بودند؟ شاید داستان ابوجهل در شب هجرت پیامبر ص تأییدی بر این نکته باشد، وقتی کفار قریش خانه‌ی پیامبر ص را محاصره کردند، یکی از جوانان از ابوجهل پرسید: چرا به جای این همه انتظار به خانه‌ی محمد (ص) یورش نمی‌بریم؟ ابوجهل با عصبانیت پاسخ داد: وای برتو! آیا می‌خواهی این سخن در میان عرب‌ها بپیچد که ابوالحکم عمرو بن هشام دختران محمد را ترسانده است؟!
همچنین آيت الله خوئی صحت داستان قتل فاطمه را قاطعانه تأیید نکرده است، چنانچه از او پرسیده اند: آیا روایت‌هایی که سخنرانان منبری و برخی از نویسندگان مطرح می‌کنند که عمر، پهلوی بانو فاطمه را شکسته، به نظر شما درست است؟ وی پاسخ می‌دهد: خدا می‌داند، داستان مشهور و معروف است(نگاه: صراط النجاة، میرزا جواد تبریزی (3 / 314))بدین سان آقای خوئی به شهرت داستان بسنده کرد و می‌دانید که نزد علماء شهرت یک داستان، دلیل بر صحت آن نیست.
4- پروردگار متعال می‌فرماید: [بقره: 155 – 156] «ما به طور قطع شما را با اموری (مثل) ترس گرسنگی به وجودآمدن نقص در اموال و نیز با مصیبت‌های جانی و کاهش محصولات آزمایش می‌کنیم. و به صابران مژده بده، کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان می‌رسد، می‌گویند: ما از آن الله هستیم و به سوی الله باز می‌گردیم».
و می‌فرماید: [بقره: 177] «... (نیکی، ایمان و رفتار کسانی است که) در سختی‌های مالی و جانی و نیز هنگام جهاد، صابر و شکیبا باشند، اینها راستگو و پرهیزکارند».
صدوق، روایتی از علی نقل کرده که فرموده است: «هرکس هنگام مصیبت بر روی پایش بزند، اعمالش نابود و برباد می‌گردد». و در تفسیر الصافی، ذیل آیه‌ی 12 سوره‌ی ممتحنه، روایتی بدین مضمون آمده که «پیامبر ص از زنان بیعت گرفت که (در هنگام مصیبت) جامه‌ی سیاه نپوشند و گریبان پاره نکنند و آه و وایلا سر ندهند».
در فروع کافی آمده است: «پیامبر ص به فاطمه علیها السلام وصیت نمود: هنگامی که من مُردم، به صورتت نزن و موهایت را پریشان و آشفته رها مکن و آه و وایلا سر مده»، چنانچه روایت دیگری نیز در زمینه‌ی صبر و شکیبائی در هنگام مصیبت و نهی از بی‌صبری نقل شده است (الخصال (621))
ولی با این حال و دیگر روایات شیعه مشاهده می‌کنیم که تصویری از فاطمه به تصویر کشیده می‌شود که او به فرمان پروردگار و پیامبر عمل نکرده است، بلکه بنابراین روایات ساختگی، فاطمه تصمیم گرفت گریبانش را چاک دهد، موهایش را پراکنده سازد و کنار قبر پدرش داد و فریاد و آه و وایلا سر دهد و حتی بدین منظور از خانه بیرون رفت، ولی علی او را از این کار بازداشت!
می‌گویم: اصلاً امکان ندارد چنین عمل زشتی از بانویی چون فاطمه‌ی زهراء سر بزند که در اخلاق و رفتار بیش از همه به رسول الله ص شباهت داشت، چنانچه این شباهت و همانندی از مادرمان عایشه‌ی صدیقه روایت شده است. آری! فاطمه‌ی زهراء پرورش‌یافته‌ی محمد مصطفی ص و سرور و بانوی زنان اهل بهشت بود و این دلیلی است بر اینکه علماء و سرآمدان شیعه، قصد تحریک احساسات و عواطف شیعیان را داشته اند، اگرچه در این مسیر داستان‌ها و مسایلی سرهم می‌کنند که در واقع طعن و نکوهش خاندان پیامبر ص است!
5- روایت‌هایی که در آن از افتادن گوشواره‌ی فاطمه در این رویداد افسانه‌ای سخن به میان می‌آید، با روایت صحیح و واقعیت زندگی علی و فاطمه ب در تعارضی است، «پیامبر ص همواره سفرش را از خانه‌ی فاطمه آغاز می‌کرد و به همان جا پایان می‌داد، باری فاطمه‌ی زهراء هنگام بازگشت پدر و شوهرش از سفر، پارچه‌ای چیزی به عنوان پرده نصب کرده بود، هنگامی که پیامبر ص آن را دید، در حالی که ناراحتی در چهره‌اش نمایان بود، از کنارش گذشت و نزدیک منبر نشست، پس فاطمه گردن‌بند، گوشواره و زیورآلاتش را درآورد به همراه پرده نزد پدرش فرستاد و گفت: اینها را در راه الله قرار بده. آنجا بود که پیامبر ص فرمود: چه کار خوبی کرد! پدرش فدایش باد و سه بار این را گفت و افزود: خانواده‌ی محمد را با دنیا چکار؟ به راستی آنان برای آخرت آفریده شده اند و دنیا برای آنها خلق شده است(نگا: الأمالی صدوق (205) روضة الواعظین نیشابوری (444) حلیة الأبرار، هاشم بحرانی (1 / 208)، بحار الأنوار مجلسی (43 / 86020) منهاج الصالحین، وحید خراسانی (1 / 281)، أهل البیت فی الکتاب والسنة، محمد ری شهری (46)، مجمع النورین، ابوالحسن مرندی (64) مقدمة فی أصول الدین، وحید خراسانی (284).)
و در روایتی آمده که علی فرموده است: رسول الله ص نزد دخترش فاطمه علیها السلام رفت و در گردن فاطمه گردنبندی بود، پیامبر از او روی گرداند، پس فاطمه آن را پاره کرد و انداخت ((الأمالی، صدوق (552)، حلیة الأبرابر، هاشم بحرانی (1 / 207، 209) بحار الأنوار، مجلسی (43 / 22)، مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی (4 / 378)، کشف الغمة، اربلی (2 / 99)، المنتخب من الصحاح الستة، محمد حیات انصاری (5 / 183).) علاوه بر این، ماجرای افتادن گوشواره با فقر خانواده‌ی علی در تعارضی است، چنانچه علی در یکی خطبه‌هایش می‌گوید:
«سوگند به خدا جبه‌ی پشمینم را به اندازه‌ای وصله کرده‌ام که دیگر از وصله‌گرش خجالت می‌کشم و حتی شخصی به من گفت: آیا آن را بیرون نمی‌اندازی؟»(( نهج البلاغه (2 / 60) مستدرک الوسائل، نوری طبرسی (3 / 272) مکارم الأخلاق، طبرسی (10)، مناقب آل أبی طالب، بن سهر آشوب (1 / 370) بحار الأنوار، مجلسی (41 / 160) (63 / 230) (74 / 25)، (16 / 696)، (3 / 273) مستدرک سفنیة البحار، علی نمازی (3 / 361) (4 / 181)، الإمام علی بن ابی طالب، احمد رحمانی همدانی (619)، تفسیر مجمع البیان طبرسی (9 / 147) تفسیر نور الثقلین جوزی (5 / 16) أعیان الشیعة، محسن امین (1 / 346).).)
چنانچه علی ناگزیر شد کاری را برای تهیه‌ی غذای یک روز بفروشد، از او روایت شده که باری فرمود: «چه کسی شمشیرم را می‌خرد؟ به خدا سوگند اگر پول خرید ازاری را داشتم، شمشیرم را نمی‌فروختم»
(( منهاج الصالحین، وحید خراسانی (1 / 107)، مناقب آل أبی طالب، ابن سهر آشوب (1 / 366)، بحار الأنوار، مجلسی (4 / 324) أعیان الشیعة محسن امین (1 / 347)، شرح إحقاق الحق، مرعشی (8 / 253)، (17 / 605) (32 / 285)، مقدمة فی أصول الدین، وحید خراسانی (180).).)
و از امام محمد باقر/ روایت شده که علی در حالی درگذشت که هشتصد هزار درهم بدهی داشت(وسائل الشیعة، حر عاملی (18 / 322) بحار الأنوار مجلسی (4 / 328)، مستدرک سفینة البحار نمازی (2 / 412)، موسوعة کلمات الإمام الحسن (ع) (91).)حال سؤال این است که خانواده‌ی علی چگونه و از کجا آن گوشواره را خریدند؟
6- در صورتی که تمام این دروغ‌ها را بپذیریم و باور کنیم که واقعاً چنین بلاها‌یی بر سر علی و فاطمه درآمده و از آن دو کاری ساخته نبوده، بازهم این سؤال مطرح است که آیا در مدینه مردمانی نبودند که نسبت به آبروی پیامبرشان که حکم پاره‌ی تن آن بزرگوار را داشت، غیرت ورزند و آیا مدینه، تهی از کسانی بود که نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) تعصب و غیرت داشته باشند؟
پس زندگی علی و فاطمه در چنین جامعه‌ای بزرگترین عیبی است که بر آنان وارد می‌شود، و در چنین جامعه‌ای هیچ خیری وجود ندارد.
7-کاملاًَ واضح و روشن است که بدعتی‌ها و صاحبان افکار و اندیشه‌های انحرافی به هر روایتی که دیدگاه یا گفتار باطل‌شان را تأیید کند، استناد می‌کنند، هرچند روایت‌ها مورد استعمال‌شان صحیح نباشد، آنان در راستای ترویج اندیشه‌های باطل خویش، چنین روایاتی را به کار می‌گیرند، به عنوان مثال نواصب و دشمنان اهل بیت می‌توانند با استناد به روایات مربوط به مظلومیت زهراء سلام الله علیها به طعن و نکوهش علی مرتضی پردازند و ادعا کنند آنچه برای فاطمه روی داد، به تدبیر و دسیسه‌ی علی بن ابی طالب بود، بدین سان خودش را از او خلاص کند و پس از او ازدواج نماید و بعد برای اثبات ادعایشان به ازدواج علی با زنی از بنی حنیفه استدلال کنند که در نتیجه‌ی این ازدواج محمد بن حنفیه زاده شد، وانگهی ادعا نمایند علی، به پاداش کاری که قاتل فاطمه کرد، ام کلثوم را به ازدواج وی درآورد، و حتی به قدری قدرشناس قاتلان همسرش بود که برخی از از فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید!!
ای کسی که دوستدار علی هستی! آیا برایت قابل قبول است که چنین اتهامی بر آن بزرگمرد وارد شود؟ این خود دلیلی است بر اینکه انگیزه‌ی کسانی که این دروغ را به عمر نسبت داده اند، چیزی جز هوا و هوس و بغض و کینه نبوده است.
خلاصه این که، داستان مظلومیت زهراء سلام الله علیها دروغ و افسانه‌ای بیش نیست.

پرسش 1:
مظلوميت حضرت زهرا
شرح : در پاره‌اي از منابع آمده است: «... عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه‌ي ورود داد که هيچ، اگر اجازه نداد، بدون اجازه وارد شويد، فاطمه عليها السلام گفت: اگر بدون اجازه وارد خانه‌ام شويد شما را بيچاره مي‌کنم، عمر خشمگين شد و گفت: ما را چه به زنان؟ پس به افرادي که اطرافش بودند، دستور داد هيزم بياورند، هيزم را پرامون خانه‌ي علي گذاشتند، پس عمر فرياد برآورد: اي علي! از خانه بيرون بيا و با خليفه‌ي رسول الله ص بيعت کن، و گرنه خانه‌ات را به آتش مي‌کشم، عمر دستور داد درب خانه را به آتش بکشند و پس درب را فشار داد و وارد خانه شد، فاطمه عليها السلام در برابرش ايستاد و فرياد مي‌زد: اي پدرجان! اي رسول خدا! عمر شمشيرش را از نيام بيرون کشيد و با آن به پهلوي فاطمه زد و پس شلاق را بالا برد و براي فاطمه فرود آورد، فاطمه عليها السلام فرياد برآورد: اي رسول خدا! ابوبکر و عمر پس از تو چه بد کردند...»( منابع اين روايت: کتاب سليم بن قيس، عقيق محمد باقر انصاري، (149) الأنوار العلوية، جعفر نقدي (286)؛ جواهر التاريخ، علي کوراني، (1 / 105)) در روايت‌هاي ديگر افزون ر اين آمده است: «قنفذ، فاطمه را با شلاق زد و او را به زور به سمت چارجوب درب برد و درب را به رويش کوبيد و استخوان پهوليش را شکست و بدين ترتيب فاطمه بچه‌اي را که در شکم داشت، سقط کرده پس از آن همواره در بستر بيماري بود، تا آن که به همين علت شهيد شد»( منابع روايت: کتاب سليم بن قيس، به تحقيق محمد باقر انصاري (253)، الأنوار العلوية، جعفر نقدي (287)، مأساة الزهراء (ع)، جعفر مرتضي (1 / 9) (2 / 156).) در روايات متعددي از ابي عبدالله آمده است: «علت وفاتش اين بود که قنفذ غلام آن مرد (يعني عمر) به دستور وي، فاطمه را با نوک غلاف شمشير زد و بدين ترتيب فاطمه محسن را سقط کرد و به همين سبب به شدت بيمار شد»( منابع روايت: دلائل الإمامة، طبري شيعه (145)، صراط النجاة، ميرزا جواد تبريزي (3 / 441) بحار الأنوار مجلسي (43 / 17)، مستدرک سفينة البحار، علي نمازي شاهرودي (8 / 62)، اللمعة البيضاء، تبريزي انصاري (851)، موسوعة شهادة المعصومين (ع) (1 / 235)، الأسرار الفاطمية محمد فاضل مسعودي 328، الانتصار، عاملي (7 / 224، 272).) و روايت شده: «عمر کساني را که در خانه‌ي فاطمه بودند، تهديد کرد و گفت: سوگند به ذاتي که جانم در دست اوست، خارج شوند وگر نه خانه را با تمام کساني که در آن هستند، به آتش مي‌کشم، به او گفتند: فاطمه دختر پيامبرص و فرزندان (نوه‌هاي) پيامبر ص در خانه اند، و مردم اين سخن عمر را نپسنديدند و چون عمر اين را دريافت، گفت: چه فکر کرديد؟ آيا گمان برديد من اين کار را انجام مي‌دهم؟ فقط قصد ترساندن داشتم، يعني خانه را آتش نزد.(منابع روايت: الاحتجاج، طبرسي (1 / 5 / 1)، بحار الأنوار، مجلسي (28 / 214). حياة أميرالمؤمنين (ع) عن لسانه، محمد محمديان (3 / 15) مجمع النورين، ابوالحسن مرندي (8)، موسوعة شهادة المعصومين (ع)، (1 / 166)، بيت الأحزان عباس قمي (8)، ألف سؤال وإشکال علي کوراني عاملي (1 / 339) الأسرار الفاطمية، محمد فاضل مسعودي (114)، مأساة الزهراء جعفر مرتضي (2 / 179).) و روايت شده زماني که آنها به درب خانه رسيدند، فاطمه عليها السلام آنان را ديد و درب را به رويشان بست و فکرش را هم نمي‌کرد که بدون اجازه‌اش، وارد شود، پس عمر با پايش به درب زد و آن
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
اين كه شرح مظلوميت هاي حضرت زهرا را با استناد از منابع شيعه بيان نموديد، نشان از روحيه تحقيق و مطالعه شماست .
اما هرگز تصور نكنيد كه كه شيعه تنها استناداتش مطالب موجود در كتب خودشان مي باشد .
رخدادها را به طور مختصر اما مستند به منابع شما اهل سنت بيان مي داريم و پس از آن به پاسخ تحليلي تك تك پرسش هاي تان مي پردازيم .
جريان هجوم به خانه فاطمه زهرا عليها السلام تصميم و دستور به هجوم
مدرك اول:
... فأما علي و العباس و الزبير، فقعدوا في بيت فاطمه حتي بعث إليهم أبوبكر عمر ابن الخطاب ليخرجهم من بيت فاطمه، و قال له: إن أبوا فقاتلهم؛
... اما علي عليه السلام و عباس و زبير در خانه‌ فاطمه عليها السلام نشستند تا اينكه ابوبكر عمر بن خطاب را به سوي آنان فرستاد تا ايشان را از خانه‌ فاطمه بيرون نمايد و ابوبكر به عمر گفت: اگر (از بيرون آمدن خانه) امتناع ورزيدند ، با آن ها مقاتله و جنگ كن.
1 - العقد الفريد 2/73 {إبن عبد ربه الأندلسي - متوفاي 328 ه.ق} (في المكتبه الشامله)
2 - تاريخ ابي‌الفداء المختصر في اخبار البشر 1/239 {إسماعيل بن أبي الفداء - متوفي 732} إن أبابكر بعث عمر بن الخطاب إلي علي و من معه ليخرجهم من بيت فاطمه رضي الله عنها و قال: إن أبوا عليك فقاتلهم (في المكتبه اهل بيت)
3 - فلك النجاه في الامامه و الصلاه/121 {علي محمد فتح الدين حنفي - متوفي 1371} نقل عن ابي الفداء (في المكتبه اهل بيت)
4 - اعلام النساء 4/116 و 117 {عمر رضا كحاله}
مدرك دوم:
بعث أبوبكر عمر بن الخطاب إلي علي حين قعد عن بيعته و قال: ائتني به بأعنف العنف؛
هنگامي كه علي عليه السلام از بيعت با ابوبكر كناره‌گيري كرد، ابوبكر عمر بن خطاب را به سوي علي عليه السلام فرستاد و گفت: او را با سخت‌ترين تندي و عتاب به نزد من بياور. {براي بيعت گرفتن}
5 - انساب الاشراف 1/253 {احمد بن يحيي بن جابر البلاذري - متوفي 279} (في المكتبه الشامله)
وقوع هجوم
مدرك سوم:
فجاء عمر في عصابه فيهم اسيد بن حضير و سلمه بن سلامه بن قريش و هما من بني عبد الشمل فاقتحما الدار فصاحت فاطمه و ناشدتهما الله...
پس عمر با گروهي كه در ميان آن ها اسيد بن حضير و سلمه بن سلامه بن قريش كه آن دو از طايفه‌ بني عبد الاشمل بودند، آمد .پس آن دو داخل خانه شدند و فاطمه عليها السلام فرياد كشيده و آن دو را به خدا قسم داد (كه از خانه خارج شوند).
1 - السقيفه و فدك (تحقيق شيخ محمد هادي اميني) /72 {جوهري م. 323} (في المكتبه اهل بيت)
2 - شرح نهج البلاغه 2/50 {ابن ابي الحديد م. 656} (في المكتبه الشامله)
مدرك چهارم:
فوجهوا الي منزله فهجموا عليه...
پس به سوي منزل او (امير المؤمنين عليه السلام) شتافتند و بر او يورش بردند...
3 - اثبات الوصيه /124 (طبع مركز المصطفي) {مسعودي م 345}
مدرك پنجم:
ثم قام عمر فمشي معه جماعه حتي اتوا باب فاطمه... فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلي صوتها يا أبت يا رسول الله ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن أبي قحافه... انصرفوا باكين... و بقي عمر و معه قوم فأخرجوا عليا فمضوا به إلي أبي بكر فقالوا له بايع فقال إن أنا لم أفعل فمه قالوا إذا و الله الذي لا إله إلا هو نضرب عنقك؛
سپس عمر برخاست و گروهي با او حركت كردند تا به در خانه‌‌ فاطمه عليها السلام رسيدند، فاطمه تا صداي آن ها را شنيد ،با نداي بسيار بلند فرمود: اي پدر! اي رسول خدا !بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابي قحافه چه‌ها به سر ما آمد... جمعي از آن گروه بازگشتند،‌اما عمر همراه جمعي باقي ماند. پس علي را از خانه بيرون كشيده و او را به سوي ابوبكر بردند و به او گفتند :بيعت كن. پس {علي عليه السلام} فرمود: اگر بيعت نكنم، چه مي‌كنيد؟ گفتند: قسم به خدايي كه جز او خدايي نيست! گردنت را خواهيم زد.
4 - الامامه و السياسه 1/16 {أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق} (في المكتبه الشامله)
جمع‌آوري هيزم
مدرك ششم:
اعتراف ابن خزابه
قال ابن خزابه في كتابه الغرر قال زيد بن اسلم كنت مِمَّن حَمَل الحطب مع عمر الي باب فاطمه...
ابن خزابه در كتاب غرر، از زيد بن اسلم روايت مي‌كند كه از جمله كساني بودم كه همراه عمر هيزم به طرف خانه‌ فاطمه عليها السلام برديم...
1 - فلك النجاه /122 {علي محمد فتح الدين الحنفي م.1371} (المكتبه اهل البيت)
مدرك هفتم:
و جمع عمر الحطب علي باب بيت فاطمه (ذلك الباب الذي طالما وقف عليه رسول الله و قال: السلام عليكم يا أهل بيت النبوه، و ما كان يدخله إلا بعد الستئذان)؛
عمر هيزم را بر در خانه‌ فاطمه عليها السلام جمع كرد (همان دري كه رسول خدا صلي الله عليه و آله چه بسيار بر كنار آن مي‌ايستادند و مي‌فرمودند: السلام عليكم يا أهل بيت النبوه و رسول خدا صلي الله عليه و آله بدون اذن بر آن خانه وارد نمي‌شدند).
2 - مؤتمر علماء بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} (في المكتبه الشامله)
مدرك هشتم:
فبعث إليهم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب؛
پس {ابابكر} عمر را به سوي آن ها فرستاد، عمر نزد شان آمده و آن ها را صدا زد و حال آن كه ايشان در خانه‌ علي عليه السلام بودند. ولي آن ها از خارج شدن ابا و امتناع ورزيدند، پس عمر هيزم طلب كرد.
3 - الامامه و السياسه 1/16 {أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق} (في المكتبه الشامله)
مدرك نهم:
قال ابن ابي الحديد في شرح نهج البلاغه:
قال المسعودي... كما فعل عمر بن الخطاب ببني هاشم لما تأخروا عن بيعه أبي‌بكر، فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار؛
همان‌طور كه عمر بن خطاب اين كار را با بني‌هاشم كرد، وقتي آنان (امير مؤمنان عليه السلام و صديقه‌ طاهره عليها السلام) از بيعت با ابوبكر درنگ كردند، پس به درستي كه عمر هيزم آماده كرد تا اين كه خانه را بر آن‌ها بسوزاند.
4 - شرح نهج البلاغه 20/147 {ابن ابي‌الحديد المعتزلي م.656} ابن ابي الحديد اين عبارت را از مسعودي در كتاب مروج الذهب 3/86 {متوفي 346} نقل كرده است اما بعد از اين عبارت «فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار» را حذف كرده‌اند (في المكتبه الشامله).
مدرك دهم:
و إن أبابكر تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم و هم في دار علي فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال و الذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لأخرقنها علي من فيها فقيل له يا أبا حفص إن فيها فاطمه فقال و إن، فخرجوا فبايعوا الا عليا عليه السلام؛
ابابكر گروهي را جويا شد كه از بيعت با او تخلف كرده و نزد علي عليه السلام مي‌باشند. پس عمر را به سوي آن ها فرستاد، عمر نزد شان آمده و آن ها را صدا زد و حال آن كه ايشان در خانه‌ علي عليه السلام بودند، ولي آن ها از خارج شدن ابا و امتناع ورزيدند.
پس عمر هيزم طلب كرد و گفت: به آن خدايي كه جان عمر در دست اوست! از خانه خارج مي‌شويد يا خانه را با تمام كساني كه در آن هستند مي‌سوزانم.
به عمر گفته شد: ابا حفص، فاطمه عليها السلام در اين خانه است. عمر گفت: اگر چه {فاطمه عليها السلام در خانه باشد} پس آن گروه خارج شده و با ابوبكر بيعت كردند جز علي عليه السلام.
1 - الامامه و السياسه 1/16 {أبو محمد بن عبد الله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق} (في المكتبه الشامله)
مدرك يازدهم:
فجاء عمر و معه قبس فتلقته فاطمه علي الباب، فقالت فاطمه: يا بن الخطاب، أتراك محرقا علي بابي؟ قال: نعم و ذلك أقوي فيما جاء به أبوك؛
عمر در حالي كه پاره‌اي از‌ آتش به دست داشت آمد، پس فاطمه او را بر در خانه‌اش مشاهده كرد، پس فاطمه
عليها السلام فرمود: اي پسر خطاب! آيا مي‌خواهي در خانه‌ام را آتش بزني؟ عمر گفت: آري، اين محكم‌ترين امر است در آنچه پدرت آورده...
2 - انساب الاشراف 1/252 {احمد بن يحيي بن جابر البلاذري - متوفي 279} (في المكتبه الشامله)
مدرك دوازدهم:
فأقبل بقَبس من نار علي أن يُضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمه، فقالت يا بن الخطاب، أجئت لتُحرق دارنا؟ قال: نعم، أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمه؛
عمر با پاره‌اي از آتش پيش آمد تا خانه را بر آن‌ها به آتش بكشد، پس فاطمه او را مشاهده كرد.
حضرت عليها السلام فرمود: اي عمر بن خطاب! آيا آمده‌اي تا خانه‌ ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: بله! يا اين كه همانند ديگران بيعت كنيد.
3 - العقد الفريد 2/73 {ابن عبد ربه الأندلسي - متوفاي 328 ه.ق} المكتبه الشامله
مدرك سيزدهم:
و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير علي و فاطمه و الحسن و الحسين...
عمر {به خانه‌ فاطمه عليها السلام حمله‌ور شده و} فرياد كشيد: خانه را با اهلش به آتش بكشيد . در خانه كسي جز علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن و حسين عليما السلام نبود...
4 - الملل و النحل (في المكتبه الشامله) 1/52 و (تحقيق محمد سيد گيلاني) 1/57 و (طبع مكتبه النجلو المصريه) 1/59 {محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني متوفي 548} (اگر چه شهرستاني اين نقل را به شيعه نسبت داده است اما معلوم مي‌شود كه در عصر شهرستاني اين قضايا مشهور بوده).
مدرك چهاردهم:
جاء عمر إلي بيت فاطمه في رجال من الأنصار و نفر قليل من المهاجرين، فقال: و الذي نفسي بيده لتخرجن إلي البيعه أو لأحرقن البيت عليكم؛
عمر با گروهي از انصار و عده‌اي از مهاجرين به سوي خانه‌ فاطمه آمد، پس گفت: به آن خدايي كه جان عمر در دست اوست! براي بيعت از خانه خارج شويد يا اين كه خانه را بر شما به آتش مي‌كشانم.
5 - السقيفه و فدك (تحقيق: دكتور شيخ محمد هادي اميني) /73 {الجوهري متوفي 323} (في المكتبه اهل بيت)
آتش زدن در خانه
مدرك پانزدهم:
فوجّهوا الي منزله فهجموا عليه و أحرقوا بابه و استخرجوه منه كرها...
... پس راه خانه‌ علي عليه السلام را در پيش گرفتند و به او يورش بردند، در خانه‌اش را آتش زدند، و او را به زور بيرون كشيدند...
1 - اثبات الوصيه/124 (ط. مركز المصطفي) {مسعودي م. 346}
مدرك شانزدهم:
و جمع عمر الحطب علي باب بيت فاطمه... و أحرق الباب بالنار؛
عمر هيزم را بر در خانه‌ فاطمه عليها السلام جمع كرد... و {عمر} خانه را با آتش سوزاند.
2 - مؤتمر علماء بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} (في المكتبه الشامله)
فشار بين در و ديوار
مدرك هفدهم:
و لما جاءت فاطمه خلف الباب لترد عمر و حزبه عَصَر عمر فاطمه بين الحائط و الباب عصره شديده قاسيه؛
وقتي حضرت فاطمه عليها السلام پشت در آمد تا عمر و حزبش را برگرداند، عمر، فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و ميخ در، به سينه زهرا عليها السلام فرو رفت.
1 - مؤتمر علماء بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} (في المكتبه الشامله)
مدرك هجدهم:
و ضغطوا سيده النساء بالباب حتي اسقطت محسنا؛
آنان در هجوم به خانه‌ فاطمه عليها السلام، سيده‌ زنان را پشت در چنان فشار دادند كه محسن عليه السلام را سقط كرد.
2 - اثبات الوصيه/142 {مسعودي متوفي 346}
ميخ در
مدرك نوزدهم:
و لما جاءت فاطمه خلف الباب لترد عمر و حزبه عصر عمر فاطمه بين الحائط و الباب عصره شديده قاسيه حتي أسقطت جنينها و نبت بسمار الباب في صدرها و صاحت فاطمه: أبتاه يا رسول الله انظر ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن أبي قحافه؛
وقتي حضرت فاطمه عليها السلام پشت در آمد تا عمر و حزبش را برگرداند، عمر، فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد . ميخ در، به سينه‌ زهرا عليها السلام فرو رفت و ندا برآورد كه اي پدر! اي رسول خدا !ببين بعد از شما ابن خطاب و ابي‌بكر چه ظلم هايي به ما كردند...
مؤتمر علماء بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} (في المكتبه الشامله)
بدون اجازه وارد شدن
مدرك بيستم:
وددت (ليتني) أني لم اكن كشفت (فتّشت) بيت فاطمه عليها السلام (و تركته)...
(ابوبكر گفت:) دوست مي‌داشتم (اي كاش م) نمي‌گشودم (تفتيش نمي‌كردم) خانه‌ فاطمه عليها السلام را، (و خانه‌ او را واگذاشته بودم)...
اين عبارت با تفاوت اندكي در اين منابع موجود است:
1 - جمهره النسب (طبع دار اليقضه العربيه دمشق) 2/94 {ابن الكلبي م. 204}
2 - الاموال (في المكتبه الشامله) 1/387 {ابن زنجويه م.251}
3 - الامامه و السياسه 1/21 في المكتبه الشامله و (تحقيق شيري) 1/36 {ابن قتيبه م. 276} (فليتني تركت بيت علي)
4 - تاريخ طبري (في المكتبه الشامله) 2/353 و (تحقيق نخبه من العلماء الاجلاء) 2/619 و (ط. مؤسسه عز الدين بيروت) 3/215 {طبري م. 310}
5 - السقيه و الفدك (تحقيق محمد هادي اميني) /43 و (ط. مكتبه الحديثه تهران) /73 {جوهري م. 323}
6 - العقد الفريد (في المكتبه الشامله) 2/78 و (ط. مكتبه النهضه المصريه بيروت) 4/268 {ابن عبد ربه الاندلسي م. 328}
7 - مروج الذهب (في المكتبه الشامله) 1/290 و (ط. بيروت) 2/317 {مسعودي م. 346}
8 - معجم الكبير 1/62 {طبراني م. 360} في المكتبه الشامله
9 - تاريخ مدينه الدمشق (في المكتبه الشامله) 3/418 و (تحقيق علي شيري) 30/419 الي 422 {ابن عساكر م. 571}
10 - الاحاديث المختاره 1/10 {ضياء الدين الحنبلي م. 643} المكتبه الشامله
11 - شرح نهج البلاغه 2/46 {ابن ابي الحديد م. 656} المكتبه الشامله
12 - ميزان الاعتدال (في المكتبه الشامله) و (تحقيق علي محمد البجاوي) 3/109 {ذهبي م. 748}
13 - تاريخ اسلام، عهد الخلفاء الراشدين (في المكتبه الشامله) و (ط. دار الكتب العربي) 3/117 {ذهبي م. 748}
14 - جامع المسانيد و السنن 17/65 {ابن كثير دمشقي م. 774}
15 - مجمع الزوائد 5/366 {الهيثمي م. 807} في المكتبه الشامله
16 - لسان الميزان (في المكتبه الشامله) 2/185 و (ط. مؤسسه اعلمي) 4/189 {ابن حجر عسقلاني م.825}
17 - مسند فاطمه الزهراء (ط. حيدر آباد) /17 و (ط. مؤسسه الكتب السقافيه بيروت) /34-35 {سيوطي م.911}
18 - كنز العمال (في المكتبه الشامله) 5/632 و (طبع مؤسسه الرساله) 5/631 {متقي هندي م. 975}
19 - الضعفاء الكبير (في المكتبه الشامله) 7/117 {عقيلي}
لگد زدن
مدرك بيست و يكم:
إن عمر رفس فاطمه حتي اسقطت بمحسن...
عمر با لگد به فاطمه عليها السلام كوبيد كه به اين جهت محسن عليه السلام را سقط كرد...
1 - ميزان الاعتدال 1/139 {ذهبي م. 748} المكتبه الشامله
2 - سير اعلام النبلاء 15/578 {ذهبي م. 748} المكتبه الشامله
3 - لسان الميزان 1/268 {ابن حجر عسقلاني م. 825} المكتبه الشامله
تازيانه زدن
مدرك بيست و دوم:
فالتفت عمر إلي من حوله و قال: إضربوا فاطمه، فانهالت السياط علي حبيبه رسول الله و بضعته؛
عمر به اطرافيانش رو كرد و گفت: فاطمه عليها السلام را بزنيد! پس تازيانه‌ها بر حبيبه‌ رسول خدا فرود آمد...
مؤتمر علماي بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} المكتبه الشامله
جسارت‌هاي زباني
مدرك بيست و سوم:
فلما سمع أبوبكر خطبتها شق عليه مقالتها فصعد المنبر و قال: أيها الناس، ما هذه الرعه إلي كل قاله! أين كانت هذه الاماني في عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم لا من سمع فليقل، و من شهد فليتكم، إنما هو ثعاله شهيده ذنبه، مرب لكل فتنه؛
پس چون كه ابوبكر خطبه‌ فاطمه عليها السلام {هنگام اعتراض فاطمه عليها السلام به رد فدك} را شنيد، گفته‌هاي فاطمه عليها السلام، بر او سنگين تمام شد. بر منبر رفت و گفت: اي مردم، اين چه سست عنصري است كه در برابر هر سخني كه مي‌شنويد از شما مي‌بينم؟ اين ادعاها و آرزوها در زمان رسول خدا كجا بوده؟... به درستي كه او {علي عليه السلام} روباه ماده‌اي است كه شاهدش دم اوست. او برپا كننده هر فتنه‌اي است.
{ابوبكر مي‌خواست بگويد كه حضرت علي عليه السلام براي فتنه به پا نمودن، حضرت فاطمه عليها السلام را جلو انداخته و او را شاهد حقانيت خود قرار داده}.
1 - السقيفه و فدك (تحقيق شيخ محمد هادي اميني) /104 {ابوبكر جوهري م. 323} المكتبه اهل بيت
2 - شرح نهج البلاغه 15/215 {ابن ابي الحديد المعتزلي م. 656} المكتبه الشامله
جراحت‌هاي وارده به فاطمه زهراء عليها السلام
جراحت پهلو
مدرك بيست و چهارم:
قال رسول الله صلي الله عليه و آله... اللهم العن من ظلمها... و خلّد في نارك من ضرب جنبها (جنبيها)؛
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: ... خدايا، آنان را كه به فاطمه‌ام ظلم مي‌كنند لعنت كن،... و كساني كه به پهلويش ضربه مي‌زنند به آتش ابدي خود بسوزان...
فرائد السمطين 2/34-35 (بيروت طبع محمودي) {جويني شافعي م. 730}
شكستن استخوان پهلو
مدرك بيست و پنجم:
... و كسرت جنبها (جنبيها)؛
استخوان پهلويش شكسته شد.
فرائد السمطين 2/34/35 (بيروت طبع محمودي) {جويني شافعي م. 730}
جراحت سينه
مدرك بيست و ششم:
عصر عمر فاطمه بين الحائط و الباب عصره شديده قاسيه... و نبت بسمار الباب في صدرها و صاحت فاطمه: أبتاه يا رسول الله؛
عمر، فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار فشار شديدي داد... و ميخ در به سينه‌ حضرت عليها السلام فرو رفت و فاطمه فرياد كشيد: پدر جان! اي رسول خدا!
مؤتمر علماي بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م.505} المكتبه الشامله
جراحت شكم
مدرك بيست و هفتم:
إن عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين (المحسن) من بطنها
عمر در روز بيعت، چنان ضربه‌اي به شكم فاطمه زد كه فاطمه، جنين خود را سقط نمود.
1 - الملل و النحل (تحقيق محمد سيد گيلاني) 1/57 و في المكتبه الشامل 1/52 {شهرستاني م. 548}
2 - الوافي بالوفيات (تحقيق احمد الارناؤوط و تركي مصطفي) 6/15 و (في المكتبه الشامله) 2/227
جاري شدن خون از كمر و پهلو
مدرك بيست و هشتم:
التفت عمر إلي من حوله و قال: إضربوا فاطمه، فانهالت السياط علي حبيبه رسول الله و بضعته حتي أدموا جسمها!
... عمر نگاهي به اطرافش كرد و به هوادارانش گفت: فاطمه عليها السلام را بزنيد! در اين حال شلاق‌هايي بر بدن حبيبه و پاره‌ي تن رسول خدا وارد آمد تا اين كه بدن او را مجروح و پر از خون نمودند...
مؤتمر علماء بغداد 4/10 {مقاتل بن عطيه م. 505} المكتبه الشامله
آدرس كتاب المؤتمر علماء بغداد طبق برنامه المكتبه الشامله نسخه 3،24 (آخرين نسخه موجود) و بقيه منابع به نسخه المكتبه الشامله نسخه 3،8 رجوع كنند.
به فرض آن كه برخي روايات ضارب را عمر و برخي ديگر قنفذ و يا اضطرابات اين گونه اي در برخي ديگر يافت شود، موجب نمي شود انسان نسبت به اين همه گزارش كه حداقل مدلول شان جسارت و توهين و صدمه زدن به حضرت زهرا است ، منكر گردد.

پرسش 2:
چگونه اشکال دارد که علي بپذيرد و تحمل کند که با همسرش (دختر و جگرگوشه‌ي رسول خدا ص) چنين رفتار شود و او با وجودي که عربي قريش و از تبار هاشم و پهلواني است که در راه الله از هيچ سرزنشي نمي‌هراسد، هيچ حرکتي نکند و هيچ واکنشي نشان ندهد؟! اي کسي که علي را گرامي مي‌داري! اگر با خانواده‌ات چنين رفتار شود، چه مي‌کني؟ در حالي که تفاوت روشني و فراواني ميان تو و علي وجود دارد و همسرت نيز مانند فاطمه نيست.

پاسخ:

چنانچه سكوت در برابر توهين به همسر و خانواده و بيعت با ابوبكر پس از شش ماه در حالت عادي رخ مي داد ، ناشي از تزلزل ايمان و يا عدم ايمان کامل است ، اما پاسخ ما اين است که در اين جا مصلحت بالاتري که در تعارض با دفاع از خود و حق خويش و حتي خانواده بود، وجود داشت . در اين جا نه تنها گرفتن اين حق ، امر ديني و ايماني نخواهد بود، بلکه مغاير با ايمان و تسليم شخص در مقابل خداوند و دين او خواهد بود.
يکي از بخش هاي مهم زندگاني امام علي(ع) سکوت 25 ساله او در برابرخلفاي سه گانه است. رويکرد سياسي و سکوت امام در برابر خلفا بدان معنا نيست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته و خلفا را تأييد مي کرد، بلکه سکوت امام در راستاي حفظ وحدت اسلامي،(1) حفظ دين(2) و فراهم نبودن شرايط قيام بود.(3)
سکوت امام در برابر شکنجه حضرت زهرا(س) نيز در راستاي سکوت 25 ساله امام شکل گرفته است. بي ترديد علي(ع) يکي از شجاع ترين انسان‌ها بود . عدم دفاع امام مبتني بر ترس از مرگ و يا بي اعتنايي در برابر شکنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرايط دفاع فراهم نبود . امام قدرت لازم براي احقاق حقوق از نظر اجتماعي و ياران را نداشت.
البته قدرت دفاع نداشتن،‌به معناي ضعف و ترس حضرت نيست، بلکه مقصود اين است که به خاطر مصالحي، در موضوع حق حاکميت بر مسلمانان که بزرگ ترين حق حضرت و حق مردم مسلمان بود، سکوت کرد، در مسايل شخصي مانند شکنجه حضرت زهرا و شکنجه خود نيز سکوت کرد. اين روش امامان ديگر نيز بوده است که در مصالح اسلام و مسلمانان از بسياري از حقوق خود گذشته و حتي جان خود را فدا نموده و بعضاً راضي شدند که خانواده شان اسير شود.
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه (س) در همين موضوع مي يابيم. حضرت زهرا(س) بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود: اي فرزند ابي طالب!‌آيا مانند کودکي که در جنين است،‌پرده پوشيده و در خانه نشسته اي، مانند کسي که به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شکستي، اما اکنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينک فرزند ابي قحافه... آشکارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي‌تازد!(4)
علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشان ، اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان!‌ من که در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آنچه را که براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است که از دست شما گرفتند. بنابراين مسئله را به خدا وا گذاريد.(5)
پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه، خطبه 72؛ شهيد مطهري، سيري در نهج البلاغه،صدرا، ص 182.
2. شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، چاپ أول، 1378 - 1959 م،دار إحياء الكتب العربية ، عيسى البابي الحلبي و شركاه ، ج 17 - 18، ص 107 .
3. ابن قتيبه دينوري ، الامامه و السياسه ,تحقيق : طه محمد الزيني، مؤسسة الحلبي و شركاه للنشر والتوزيع، ص 15.
4. عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا (س) موسسه بوستان كتاب، چاپ دهم ، 1387،ج 2، ‌ص 332 .
5. همان، ص 333، 334.

پرسش 3:
شايد بگويي: در روايت‌ها آمده است: علي بن ابي طالب از جايش جهيد و يقه‌ي عمر را گرفت و او را به شدت تکان داد و به زمين انداخت و ضربه‌اي به بيني و کردنش زد و تصميم گرفت او را بکشد، ولي فرموده‌ي رسول الله ص را بياد آورد که او را به صبر و اطاعت وصيت نموده بود(کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاري (387)، بحار الأنوار مجلسي، (28 / 299) (43 / 198)، اللمعة البيضاء، تبريزي انصاري (87)، الأنوار العلوية، جعفر نقدي (287)، مجمع النورين ابوالحسن ترمذي (81)، بيت الأحزان، عباس قمي (12) الانتصار، عاملي (7 / 234) مأساة الزهراء، جعفر مرتضي) در پاسخ مي‌گويم: اين خود، بر اضطراب و آشفتگي روايات مي‌افزايد، زيرا در بيشتر روايات چنين چيزي نيامده است، و اين روايت با عقيده‌ي شيعيان در مورد عصمت ائمه که حتي آنان را از نسيان و فراموشي معصوم مي‌پندارند، در تعارض قرار دارد.

پاسخ:

ممكن است روايت از اعتبار كافي برخوردار نباشد، البته نه بدان جهت كه منافاتي با عصمت دارد، بلكه چنين رفتاري متناسب با خشم و غضب پسنديده است اما مدلول روايت را نمي توان پذيرفت، زيرا با امري مهم تر در تضاد است . نمي توان ابن گونه رفتار را از امام انتظار داشت، چرا كه اهداف مهم تري كه امام به خاطر آن ها در برابر غصب خلافت و رنج هاي حضرت زهرا سكوت كرد، با اين رفتار سازگار نيست .
بر فرض به جهت ضعف سند يا نادرست بودن مدلول روايت اين مطالب را (رفتار و برخورد امام با عمر)نپذيريم، هيچ گونه خللي به بخش نخست آن كه مطابق با روايات و داده هاي تاريخي ديگر است ، وارد نمي آورد، چرا كه حجم بسيار بالاي داده ها تاريخي تواتر اجمالي است بر اينكه دستگاه حكومتي آن بانو را مورد اذيت و آزار قرار داده و در اثر آن به شهادت رسيد، در حالي از خلفا ناراضي بود .
پرسش 4:
و اگر در چارچوب بحث و مناقشه بپذيريم که علي چنين واکنشي از خود نشان داد، بازهم اين سؤال مطرح است که چرا علي ، اين همه تأخير کرد‌تا آن که عمر توانست وارد خانه شود، فاطمه را بزند، پهلويش را بشکند، بچه‌اي را که در شکم داشت، از بين ببرد و خانه‌اش را به آتش بکشد؟ بلکه چرا خود علي درب را باز نکرد؟ خانه‌هاي آن زمان، کوچک و به گونه‌اي بود که براي رسيدن به آن و دفاع از همسرش، اين همه وقت نياز نداشت.

پاسخ:

اگر ما امروزه استبعاداتي را براي وقايع و رخدادهاي آن زمان (كه البته داده هاي تاريخي آن ها را به اثبات
مي رساند) بر شمرديم ، استبعادات نمي تواند مانع پذيرش داده ها باشد.
علي(ع) حضرت فاطمه(س) را به پشت در نفرستاد ، بلکه حضرت زهرا(س) پشت در خانه رفت. در روايت آمده که چون مأموران خليفه در خانه علي(ع)آمدند تا امام را براي بيعت کردن با ابوبکر از خانه بيرون آورند ، حضرت زهرا(س) که تصور مي کرد آنان بدون اجازه و اذن دختر پيامبر وارد خانه نمي شوند، پشت در آمد و با آن جماعت گفتگو کرد.
آنان را از مخالفت ورزيدن با سفارش پيامبر و آزار رساندن به اهل بيت برحذر نمود. همان طور که حضرت زهرا(س)با آنان سخن مي گفت و نسبت به ظلمي که به وي شده ، شکايت را به پدر مي برد، مأموران خليفه، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و در را به سينه حضرت زدند.(1)
مرحوم فيض کاشاني مي نويسد: فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که خليفه دوم در را فشار داد و فاطمه(س) بين در و ديوار قرار گرفت.(2)
بنا براين حضرت زهرا(س)براي اين که مهاجمان به احترام دختر پيامبر وارد خانه نشوند، پشت در رفت ، نه اينکه علي(ع) او را پشت در فرستاده باشد. حضرت با برخي از ياران در داخل خانه بود.
اکثر مورخان اهل سنت عقيده دارند که نسبت به ساحت حضرت زهرا(س) اهانت نشده؛ ولي شيعيان عقيده دارند که به فاطمه زهرا اهانت شده است.
اما اينکه شهادت حضرت مستقيم توسط عمر انجام گرفته باشد، از اعتقادات شيعيان نيست.
بسياري از شيعيان معتقدند حضرت فاطمه به واسطه بيماري از دنيا رفت، اما ريشه بيماري در اثر ضربات جسمي و روحي بوده که توسط عمر، يا غلام عمر وارد شده بود . به همين خاطر بحث شهادت ايشان مطرح مي شود.
پي نوشت ها:
1. علي بن حسين مسعودي ، اثبات الوصيه , قم ، بصيرتي، ص124.
2. فيض كاشاني، نوادر الاخبار، ص 183.
شيخ جواد طبسي.حياة الصديقه فاطمه ، ص201، بوستان کتاب قم ،1381.

پرسش 5:
علماي شيعه مي‌گويند: فاطمه پس از وفات رسول الله ص سه ماه زنده بود و در برخي روايات‌شان آمده هفتاد و پنج روز زنده بود،

پاسخ:

اين گونه اختلافات ربطي به شيعه و سني بودن ندارد، بلکه اختلاف در ثبت وقايع مساله اي است مربوط به علم تاريخ که در ميان همه اديان و ملل وجود دارد.
اختلاف دانشمندان اهل سنت و شيعيان درخيلي از مسايل ديگر نيز وجود دارد، چه اختلافات درون مذهبي در تاريخ مواليد و غيره يا برون مذهبي.
بين شيعه در تاريخ ولادت امام حسن مجتبي نيز اختلاف وجود دارد. مشهور سال سوم گفته اند؛ اما برخي سال دوم نقل مي كنند (1) يا در ولادت امام حسين نيز اختلاف است: برخي سوم شعبان، برخي چهارم شعبان (2) مي دانند. نيز ولادت امام سجاد را برخي سال سي و شش، برخي سي و پنج و برخي سي و هشت ذكر كرده اند. (3)
دانشمندان اهل سنت عقيده دارند كه پيامبر (ص) در 12 ربيع الاوّل عام الفيل متولد شده و حال آن كه مورخان شيعه بر اين باورند كه حضرت در 17 ربيع الاول چشم به جهان گشوده است.
اختلافات به آن جهت بوده كه در آن زمان، وسايل و ابزار علمي ـ مانند امروز وجود نداشته است كه تاريخ شفاف ضبط گردد.
عواملي ديگر ممکن است منشأ اختلافات باشد؛ از جمله:
1ـ نقل حوادث تاريخي در آن دوران مانند امروز نبود که به صورت نوشته و کتاب در آيد و به نسل هاي بعدي منتقل شود، بلکه انتقال رويدادهاي تاريخي به طور عمده شفاهي بود . از خاطر و ذهن افرادي چند به اذهان ديگران منتقل مي شد. کسي نمي تواند ادّعا کند که همه ‌اين ناقلان از اشتباه مصون بودند.
2ـ از سوي ديگر در آن روزها مسلمانان سرگرم جنگ بودند. در چنين شرايطي کم تر دغدغه داشتند که حوادث تاريخي را به طور دقيق ثبت نمايند.
3ـ اختلاف و دسته بندي هاي سياسي که پس از رحلت رسول خدا(ص) پديد آمد و کساني که روي کار آمدند و قدرت را در دست گرفتند، تا آن جا که توان داشته اند، تاريخ حادثه ها را دستکاري کرده اند.(4)
4- اختلاف در نقل تنها در مورد ايشان نيست. در مورد برخي از ائمه مانند امام سجاد نيز وجود دارد.
پس نمي توان اختلاف در تاريخ رخداردي را دليل بر انكار آن دانست .اگر با چنين رويكردي به قضاوت داده ها و احاديث بنشنيد ، مستلزم انكار بسياري از مسلمات است كه برخي از موارد آن گذشت.
قول مشهور بين شيعيان،‌ رواياتي است که تاريخ شهادت حضرت را سوم جمادي الثانيه يعني نود و پنج روز مي داند؛ از جمله امام صادق(ع) فرمود: «شهادت حضرت فاطمه(ع) در روز سه شنبه سوم جمادي الاخر سال يازدهم هجرت واقع شد.»(5)
پي نوشت ها:

1.حاج شيخ عباس قمي، منتهي الآمال ،ج1 ، ص411. هجرت 1378 .
2. همان ،ج1 ، ص 522 م.
3. همان، ج2 ، ص 29 .
4. شهيدي، زندگاني فاطمة زهرا(ع)، ص 154 - 155، فرهنگ.
5. دلائل الامامة،محمد بن جرير الطبري ( الشيعي)، ص 134،تحقيق : قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة - قم،چاپ اول، 1413، مركز الطباعة و النشر في مؤسسة البعثة.

پرسش 6:
ضمناً ادعا مي‌کنند که ماجراي شکستن پهلويش و سقط جنينش بلافاصله پس از وفات پيامبر ص و در روز سقيفه اتفاق افتاد و برخي روايات‌شان بدين نکته تصريح مي‌کنند که از آن پس فاطمه همواره در بستر بيماري بود تا اين که وفات نمود.

پاسخ:

دقيقا مشخص نيست مصدوم شدن حضرت در چه زماني بوده ،زيرا سير وقايع مورد اختلاف است. اما در اين گونه موارد شيوه مورخان جمع ممکن بين روايات است.
جمعش اين است كه با تصميم سقيفه و آغاز بيعت گيري براي ابي بكر كه پس از رحلت پيامبر بود، با فاصله چند روز سراغ علي آمدند تا از او هم بيعت بگيرند كه وقايع رخ داد .پس اين سخني گزاف نيست كه بلافاصله پس از رحلت پيامبر دخترش را آزردند.
جمله در بستر بيماري بودن به آن معنا نيست كه در تمام امور ناتوان بود ، بلكه بيماري هر انساني فراز و نشيب دارد. بيماري حضرت در آغاز به صورتي نبود که نتواند از خانه خارج شود و حقوق خود را درخواست نمايد. آن بانوي مظلوم همواره در بيماري به سر مي برد تا در اثر آن به شهادت رسيد.

پرسش 7:
علماي شيعه در عين حال ادعا مي‌کنند که فاطمه از همان زمان براي مطالبه‌ي فدک نزد ابوبکر رفت! پس اين اشکال مطرح مي‌شود که به پاسخ نياز دارد: آيا سبب مرگ بانو، جراحت‌هايي بود که به علت شکستن پهلويش و سقط جنين به وجود آمد؟ يا فاطمه‌ي زهراء سلام الله عليها بهبود پيدا کرد و توان و نيروي جنسي‌‌اش را بازيافت و توانست براي مطالبه‌ي فدک نزد ابوبکر برود؟ و سبب مرگش عامل ديگري بود که هيچ ارتباطي به داستان ساختگي شکستن پهلو و آتش‌زدن خانه ندارد؟ يا به راستي همانگونه که اهل سنت معتقدند، اصلاً تاريخ چنين رخدادي را به خود نديده است؟ و به فرض اين که در چارچوب بحث و مناقشه وقوع چنين رخدادي را بپذيريم، آيا سه ماه يا هفتاد و پنج روز براي بهبودي اين که پهلويش شکسته و سقط جنين کرده کافي است، که بتواند از خانه بيرون برود، و فدک را از ابوبکر مطالبه نمايد! بلکه چگونه و براساس چه منطقي مي‌توان پذيرفت که ارثش را از کساني مطالبه نمود که به ادعاي شيعيان، قصد جانش را نمودند و فرزندش را که در شکم داشت کشتند؟ جاي شگفت است که آقايان روايتي از ابي عبدالله نقل مي‌کنند که گفته است: «فاطمه پس از پدرش هفتاد و پنج روز زندگي کرد، در حالي که هيچ لبخند و خنده‌اي بر لبانش ننشست، هر هفته‌اي دو بار (روزهاي دوشنبه و پنجشنبه) بر سر قبور شهدا مي‌رفت و آنجا نماز مي‌خواند و دعا مي‌کرد تا آن که وفات نمود»( الکافي، کليني (3 / 228)) آيا اين حال کسي است که پهلويش شکسته و کودکش، سقط شده است؟!

پاسخ:
$$
از تاريخ استفاده مي شود كه غصب فدك پس از بيعت گرفتن از مردم براي ابي بكر و استقرار جانشيني او ؛ نيز پس از هجوم به خانه فاطمه (ع) براي بيعت گرفتن از علي بوده است.
ماجراي دفاع از فدك و خطبه فدكيه نيز در دوران بيماري و پس از آزردن آن بانو بوده ؛ اما در زمان شدت گرفتن و بستري شدن آن بانو نبوده است. حضرت در واپسين روزهاي عمر خويش در بستر افتادند و اين گونه نبوده كه از آغاز هجوم به خانه بستري شده باشند.
طبرسي در اين باره مي نويسد: بعد از در گذشت پيامبر و تسلط ابو بكر بر اوضاع، وي افرادي را به سوي فدك فرستاد تا وكيل فاطمه بر فدك را از آن جا اخراج كنند و فدك را تصاحب كنند. پس از آن بود كه فاطمه نزد ابوبكر رفت و به دفاع از حقوق خويش پرداخت. (1)
از اين روست كه پس از ماجراي فدك و شدت گرفتن بيماري حضرت و بستري شدن آن بانو شاهد عيادت هاي زنان مهاجر و انصار هستيم كه حضرت زهرا نيز در آن جلسه به ايراد سخناني در باره غصب خلافت و دستگاه حاكمه پرداختند. (2)
بنا بر اين طبيعي است برخي از امور ضروري زندگي خويش را خود به انجام آن اقدام نمايد.مانند دفاع از فدك و يا به زيارت شهدا رفتن و..
پي نوشت ها :
1. الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسي، مرتضى‏، مشهد، 1403 ق‏، نوبت چاپ: اول‏، ج‏1، ص 91 .
2. فاطمه زهرا ، شادماني دل پيامبر ، احمد رحماني همداني، ترجمه دكتر سيد حسين افتخار زاده سبزواري ، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، نوبت چاپ اول، 1373 .

پرسش 8:
مناسب است اينجا سخن يکي از شخصيت‌هاي نام‌دار شيعه (کاشف الغطا) را يادآوري کنيم که گفته است: «ماجراي فاطمه‌ي زهراء و کتک‌زدن به صورتش، براي وجدان و قلب بنده قابل قبول نيست و احساسم به پذيرش آن قانع نمي‌شود، نه بدين خاطر که کساني از اين گستاخي و جرأت پرهيز مي‌کنند، بلکه بدين سبب و پژگي‌هاي اخلاقي عرب‌ها و آداب و رسوم دوره‌ي جاهليت به گونه‌اي بود که به شدت از زدن زن منع مي‌کرد و اسلام آن را تأييد کرده و بر آن تأکيد نمود»( جنة المأوي (135)) کسي که در وضعيت قوم عرب پيش از ظهور اسلام بينديشد و توجه نمايد، اين ويژگي را به وضوح مشاهده مي‌کند، از اينرو پس از آن که پروردگار، آنان را به زيور ايمان آراست، چگونه بودند؟ شايد داستان ابوجهل در شب هجرت پيامبر (ص) تأييدي بر اين نکته باشد، وقتي کفار قريش خانه‌ي پيامبر ص را محاصره کردند، يکي از جوانان از ابوجهل پرسيد: چرا به جاي اين همه انتظار به خانه‌ي محمد (ص) يورش نمي‌بريم؟ ابوجهل با عصبانيت پاسخ داد: واي برتو! آيا مي‌خواهي اين سخن در ميان عرب‌ها بپيچد که ابوالحکم عمرو بن هشام دختران محمد را ترسانده است؟! همچنين آيت الله خوئي صحت داستان قتل فاطمه را قاطعانه تأييد نکرده است، چنانچه از او پرسيده اند: آيا روايت‌هايي که سخنرانان منبري و برخي از نويسندگان مطرح مي‌کنند که عمر، پهلوي بانو فاطمه را شکسته، به نظر شما درست است؟ وي پاسخ مي‌دهد: خدا مي‌داند، داستان مشهور و معروف است(نگاه: صراط النجاة، ميرزا جواد تبريزي (3 / 314))بدين سان آقاي خوئي به شهرت داستان بسنده کرد و مي‌دانيد که نزد علماء شهرت يک داستان، دليل بر صحت آن نيست.

پاسخ:

پاسخ را از زبان علامه سيد جعفر مرتضى در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم:
سخن كاشف الغطاء كه بعضى با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادى همراه دارد كه به برخى از آن اشاره مى‌كنيم:
1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما به رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نمى‌كند مى‌گوييم:
اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندى برجسته و صاحب نام است؛‌ولى اين ويژگى باعث نمى‌شود كه از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً مسأله‌اى اگر نيازمند تحقيق دقيق در متون و مصادر آن باشد. او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلى استناد كرده كه مورد اعتماد وى بوده ؛‌بنابراين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسى را داشته باشيم؛ چون ممكن است دليل‌ها درست نباشد . بايد سخنان و آراي وى با دقت و كنجكاوى مورد نقد قرار گيرد .به صرف شيعه و عالم بودن از تيررس نقد علمى نبايد دور بماند.
دوم: ممكن است كاشف الغطاء كسانى را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسان‌هاى پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند . آنان را ميزان درستى و حق بدانند؛‌ مى‌خواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند ،بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد . به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براى مهاجمان قداستى قائل نبودند،‌بيدار نمايد.
در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسى گفته است كه اگر پاسخى غير از آن مى‌داد، به يقين احساسات وى را تحريك مى‌كرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعى براى ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت مى‌داد.
سوم: اين دانشمند بزرگ در جايى ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهى كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيده‌اش را بازگو مى‌كند . با صداى بلند فرياد مى‌زند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند . دَرِ خانه‌ را آتش زدند.
او در اشعارش با سوز و گداز از مصيبت‌هاى زهراى اطهر سخن سرايى مى‌كند . شهادت فرزندش محسن را به اثبات مى‌رساند:
من سقط محسن خلف الباب منهجه وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا
بباب دار ابنة الهادي تأججه وبالخيام ضرام النار من حطب ؛
اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند. اگر در كربلا خيمه‌ها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود.(1)
چهارم: مرحوم كاشف الغطاء، هجوم به خانه وحى و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعى مى‌داند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند . مى‌نويسد:
كتاب‌هاى شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادى كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثارى را نوشته‌اند، بلكه همه كتاب‌هايى كه متعرض حوادث زندگى ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهى و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شده‌اند و يا افرادى كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلى خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلى الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشم‌ها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، همچنين شكسته شدن پهلوى زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته‌ و شرح داده‌اند.
پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، مصيبت‌هاى و رنج ها را در اشعارشان بيان كرده‌اند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامى و ديك الجن.
شاعرانى كه پس از آنان آمده‌اند حتى شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي،‌كعبي، كوازين، آل سيد مهدى حلّى و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.
اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كرده‌اند؛ اگر چه فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛‌ولى عقل و وجدان آن را واقع شده مى‌پندارد . انديشه آزاد آن را مى‌پذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پى مسأله خلافت و جانشينى و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد.(2)
در نهايت :آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربى و در توجيه آن گفته ، غير قابل قبول است؛ زيرا:جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نمى‌كنند
گاهى براى رسيدن به اهدافى مانند خلافت و حكومت بدترين و زشت‌ترين فجايع را مرتكب مى‌شوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.
بنابراين در موضوع مورد بحث ما (كه خلافت دينى و اسلامى است و مردم به آن نگاهى احترام آميز دارند) براى رسيدن و دست يابى به آن هر جنايتى قابل توجيه خواهد بود.
عرب، زنده به گور كردن دختران را ننگ نمى‌دانست.
آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ آيا برادر كشى براى رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ خيزران بچه‌اش را براى به دست آوردن قدرت و رياست كشت. مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود، از پا درآورد، و اين ضرب المثل از شما است كه:
الملك عقيم. لا رحم له.

جهت آگاهي بيش تر رك:سايت:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5921 ؛ رنج هاي حضرت زهرا،علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري
پي نوشت ها :
1. الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران، إيران.
2. كاشف الغطاء (متوفاي1373هـ)، جنة المأوى، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، دار الأضواء، بيروت.

پرسش 9:
پروردگار متعال مي‌فرمايد: [بقره: 155 - 156] «ما به طور قطع شما را با اموري (مثل) ترس گرسنگي به وجودآمدن نقص در اموال و نيز با مصيبت‌هاي جاني و کاهش محصولات آزمايش مي‌کنيم. و به صابران مژده بده، کساني که هرگاه مصيبتي به آنان مي‌رسد، مي‌گويند: ما از آن الله هستيم و به سوي الله باز مي‌گرديم». و مي‌فرمايد: [بقره: 177] «... (نيکي، ايمان و رفتار کساني است که) در سختي‌هاي مالي و جاني و نيز هنگام جهاد، صابر و شکيبا باشند، اينها راستگو و پرهيزکارند». صدوق، روايتي از علي نقل کرده که فرموده است: «هرکس هنگام مصيبت بر روي پايش بزند، اعمالش نابود و برباد مي‌گردد». و در تفسير الصافي، ذيل آيه‌ي 12 سوره‌ي ممتحنه، روايتي بدين مضمون آمده که «پيامبر ص از زنان بيعت گرفت که (در هنگام مصيبت) جامه‌ي سياه نپوشند و گريبان پاره نکنند و آه و وايلا سر ندهند». در فروع کافي آمده است: «پيامبر ص به فاطمه عليها السلام وصيت نمود: هنگامي که من مُردم، به صورتت نزن و موهايت را پريشان و آشفته رها مکن و آه و وايلا سر مده»، چنانچه روايت ديگري نيز در زمينه‌ي صبر و شکيبائي در هنگام مصيبت و نهي از بي‌صبري نقل شده است (الخصال (621)) ولي با اين حال و ديگر روايات شيعه مشاهده مي‌کنيم که تصويري از فاطمه به تصوير کشيده مي‌شود که او به فرمان پروردگار و پيامبر عمل نکرده است، بلکه بنابراين روايات ساختگي، فاطمه تصميم گرفت گريبانش را چاک دهد، موهايش را پراکنده سازد و کنار قبر پدرش داد و فرياد و آه و وايلا سر دهد و حتي بدين منظور از خانه بيرون رفت، ولي علي او را از اين کار بازداشت! مي‌گويم: اصلاً امکان ندارد چنين عمل زشتي از بانويي چون فاطمه‌ي زهراء سر بزند که در اخلاق و رفتار بيش از همه به رسول الله ص شباهت داشت، چنانچه اين شباهت و همانندي از مادرمان عايشه‌ي صديقه روايت شده است. آري! فاطمه‌ي زهراء پرورش‌يافته‌ي محمد مصطفي ص و سرور و بانوي زنان اهل بهشت بود و اين دليلي است بر اينکه علماء و سرآمدان شيعه، قصد تحريک احساسات و عواطف شيعيان را داشته اند، اگرچه در اين مسير داستان‌ها و مسايلي سرهم مي‌کنند که در واقع طعن و نکوهش خاندان پيامبر ص است!

پاسخ:

از ديدگاه شيعه گريه كردن در غم از دست دادن مؤمن مستحب است ،به ويژه در مواردي كه غم جانكاهي بربازماندگان وارد شده و گريه در تخفيف آن غم و اندوه موثر باشد.(1)
لازم است مؤمن در هر حال به تقدير و قضاي الهي راضي باشد . اگر گريه‏ كردن با رضايت به قضاي الهي منافات داشته باشد، جايز نيست.(2)
در بسياري از موارد گريه ناشي از عواطف انساني و روابط صميمانه و پيوندهاي ايجاد شده بين دل‏ها مي‏باشد، نه عدم رضايت از مقدرات الهي.قطعا گريه هاي حضرت فاطمه (س)به معناي عدم رضايت به مقدرات الهي نبوده است. طبيعي است رحلت پدر بر فرزندان، به ويژه دختران سخت تأثير مي‏گذارد، از اين رو معمولاً دختران بيش تر در مرگ پدر احساس ناراحتي مي‏كنند،آن هم گريه در فراق پدري همچون رسول خدا(ص) كه واسطه فيض وجودي همه موجودات است.
اگر در آيات 83 و84 سوره مبارکه يوسف بنگريد ، حضرت يعقوب عليه السلام هم صبر جميل کردند و هم گريه شديد ! يعني منافاتي بين صبر و گريه وجود ندارد:
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ .
بنابراين گريه امريست طبيعي و مادامي که حالت اعتراض به قضا و قدر نگيرد و از حد متعارف خارج نشود، مقبول شارع است.
همان گونه كه پيامبر در فراق عموي خود حمزه و ابراهيم فرزندش گريه نمود.
نتيجه اين كه گريستن ناشي از عواطف انساني است و با مقام صابرين منافات ندارد .
ما نيز تصور نمي‏کنيم که گريه‏ زهرا عليهاالسلام در فراق پدرش، از نوع جزع و از محدوده شرع خارج باشد يا گريبان چاک داده باشد. گريه‏ زهرا عليهاالسلام در فراق رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله به اندازه‏ گريه‏ آن بانو در تجسّم سرنوشت غمباري که به مجرد وفات پيغمبر، اسلام و اسوه‏هايش را در خود فروبرد، نبود. بنابراين گريه‏ زهرا عليهاالسلام، جزع از مصيبت و بزرگ شمردن فقدان شخص نيست که با پذيرش قضا و قدر الهي منافات داشته باشد.(3)
پي نوشت ها:
1.تحريرالوسيله، امام خميني، ج1، ص83.
2. عروْالوثقي، سيدمحمدكاظم يزدي، ج 1، ص 319، فصل في مكروهات الدفن، مسأله 1.
3. سيد جعفر مرتضي عاملي ، رنج هاي حضرت زهرا (س) ، مترجم محمد سپهري،(ترجمه مأساة الزهرا،) قم ،انتشارات تهذيب ،چاپ سوم ، 1382 ش، ص301.

پرسش 10:
روايت‌هايي که در آن از افتادن گوشواره‌ي فاطمه در اين رويداد افسانه‌اي سخن به ميان مي‌آيد، با روايت صحيح و واقعيت زندگي علي و فاطمه ب در تعارضي است، «پيامبر ص همواره سفرش را از خانه‌ي فاطمه آغاز مي‌کرد و به همان جا پايان مي‌داد، باري فاطمه‌ي زهراء هنگام بازگشت پدر و شوهرش از سفر، پارچه‌اي چيزي به عنوان پرده نصب کرده بود، هنگامي که پيامبر ص آن را ديد، در حالي که ناراحتي در چهره‌اش نمايان بود، از کنارش گذشت و نزديک منبر نشست، پس فاطمه گردن‌بند، گوشواره و زيورآلاتش را درآورد به همراه پرده نزد پدرش فرستاد و گفت: اينها را در راه الله قرار بده. آنجا بود که پيامبر ص فرمود: چه کار خوبي کرد! پدرش فدايش باد و سه بار اين را گفت و افزود: خانواده‌ي محمد را با دنيا چکار؟ به راستي آنان براي آخرت آفريده شده اند و دنيا براي آنها خلق شده است(نگا: الأمالي صدوق (205) روضة الواعظين نيشابوري (444) حلية الأبرار، هاشم بحراني (1 / 208)، بحار الأنوار مجلسي (43 / 86020) منهاج الصالحين، وحيد خراساني (1 / 281)، أهل البيت في الکتاب والسنة، محمد ري شهري (46)، مجمع النورين، ابوالحسن مرندي (64) مقدمة في أصول الدين، وحيد خراساني (284).) و در روايتي آمده که علي فرموده است: رسول الله ص نزد دخترش فاطمه عليها السلام رفت و در گردن فاطمه گردنبندي بود، پيامبر از او روي گرداند، پس فاطمه آن را پاره کرد و انداخت ((الأمالي، صدوق (552)، حلية الأبرابر، هاشم بحراني (1 / 207، 209) بحار الأنوار، مجلسي (43 / 22)، مستدرک سفينة البحار، علي نمازي شاهرودي (4 / 378)، کشف الغمة، اربلي (2 / 99)، المنتخب من الصحاح الستة، محمد حيات انصاري (5 / 183).) علاوه بر اين، ماجراي افتادن گوشواره با فقر خانواده‌ي علي در تعارضي است، چنانچه علي در يکي خطبه‌هايش مي‌گويد: «سوگند به خدا جبه‌ي پشمينم را به اندازه‌اي وصله کرده‌ام که ديگر از وصله‌گرش خجالت مي‌کشم و حتي شخصي به من گفت: آيا آن را بيرون نمي‌اندازي؟»(( نهج البلاغه (2 / 60) مستدرک الوسائل، نوري طبرسي (3 / 272) مکارم الأخلاق، طبرسي (10)، مناقب آل أبي طالب، بن سهر آشوب (1 / 370) بحار الأنوار، مجلسي (41 / 160) (63 / 230) (74 / 25)، (16 / 696)، (3 / 273) مستدرک سفنية البحار، علي نمازي (3 / 361) (4 / 181)، الإمام علي بن ابي طالب، احمد رحماني همداني (619)، تفسير مجمع البيان طبرسي (9 / 147) تفسير نور الثقلين جوزي (5 / 16) أعيان الشيعة، محسن امين (1 / 346).).) چنانچه علي ناگزير شد کاري را براي تهيه‌ي غذاي يک روز بفروشد، از او روايت شده که باري فرمود: «چه کسي شمشيرم را مي‌خرد؟ به خدا سوگند اگر پول خريد ازاري را داشتم، شمشيرم را نمي‌فروختم» (( منهاج الصالحين، وحيد خراساني (1 / 107)، مناقب آل أبي طالب، ابن سهر آشوب (1 / 366)، بحار الأنوار، مجلسي (4 / 324) أعيان الشيعة محسن امين (1 / 347)، شرح إحقاق الحق، مرعشي (8 / 253)، (17 / 605) (32 / 285)، مقدمة في أصول الدين، وحيد خراساني (180).).) و از امام محمد باقر/ روايت شده که علي در حالي درگذشت که هشتصد هزار درهم بدهي داشت(وسائل الشيعة، حر عاملي (18 / 322) بحار الأنوار مجلسي (4 / 328)، مستدرک سفينة البحار نمازي (2 / 412)، موسوعة کلمات الإمام الحسن (ع) (91).)حال سؤال اين است که خانواده‌ي علي چگونه و از کجا آن گوشواره را خريدند؟ 6- در صورتي که تمام اين دروغ‌ها را بپذيريم و باور کنيم که واقعاً چنين بلاها‌يي بر سر علي و فاطمه درآمده و از آن دو کاري ساخته نبوده،

پاسخ:

وضع اقتصادي مسلمانان در ابتداي هجرت و هنگام رحلت پيامبر بسيار متفاوت بود .
شايد قضيه پرده و گردنبند در ابتدا هجرت بود كه وضعيت اقتصادي مسلمانان مطلوب نبود. اما به مرور زمان با فتوحات و غيره توان اقتصادي آنان بالا رفت .از اين رو ديده مي شود كه فضه خادمه را پيامبر به فاطمه عطا مي نمايد. پس هيچ بعدي ندارد كه اين هنگام آن بانو از گوشواره هايي معمولي، نه گران قيمت كه از حقوق زنان است، بهره مي برده (البته در صورتي که چنين روايتي معتبر باشد که احتياج به بررسي دارد ).

پرسش 11:
بازهم اين سؤال مطرح است که آيا در مدينه مردماني نبودند که نسبت به آبروي پيامبرشان که حکم پاره‌ي تن آن بزرگوار را داشت، غيرت ورزند و آيا مدينه، تهي از کساني بود که نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) تعصب و غيرت داشته باشند؟ پس زندگي علي و فاطمه در چنين جامعه‌اي بزرگترين عيبي است که بر آنان وارد مي‌شود، و در چنين جامعه‌اي هيچ خيري وجود ندارد.

پاسخ:

اين گونه سخن راندن نوعى استبعاد است؛ نه دليل؛ زيرا رواياتى که دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا و امير مؤمنان مى‌کند، در کتب اهل سنت و با سند صحيح نقل شده است. اين کلمات بيش تر خطابى و بازى با احساسات است و نه بحث منطقي.
اين گونه نيست كه قوم و خويشان هميشه حامي شخصي كه بر حق است باشند،چه رسد به سايرين ، بلكه برخي مصالح شخصي خويش را در نظر داشتند و از حمايت علي دست برداشتند . چگونه مي توان توقع داشت كساني كه حرمت دختر رسول الله را نگه نداشتند، اگر كسي به حمايت از آنان بر مي خاست ، به آنان تعرض نكنند؟گرچه نزديكان بني هاشم به مخالفت با ابوبكر برخاسته و به پيروي از امام علي با ابوبكر بيعت نكردند.
مگر از ابولهب نزديك تر به پيامبر كسي بود ؟ او عموي پيامبر بود. ضمن آن كه دشمن قسم خورده پيامبر بود ! از بين تمامي خاندان پيامبر ابوطالب تنها حامي پيامبر بود. براي آگاهي بيش تر به کتاب رنج هاي حضرت زهرا از سيد مرتضي عاملي مراجعه نمائيد .
فكر مي كنيد چرا جماعتي در برابر علي جنگ راه انداختند و يا مردم كوفه كه حسين بن علي را در بيابان كربلا به شهادت رساندند و بسياري سكوت كردند ؟چرا احتمالات را در باره سكوت در برابر مظالم حضرت زهرا جاري نمي دانيد؟

پرسش 12:
کاملاًَ واضح و روشن است که بدعتي‌ها و صاحبان افکار و انديشه‌هاي انحرافي به هر روايتي که ديدگاه يا گفتار باطل‌شان را تأييد کند، استناد مي‌کنند، هرچند روايت‌ها مورد استعمال‌شان صحيح نباشد، آنان در راستاي ترويج انديشه‌هاي باطل خويش، چنين رواياتي را به کار مي‌گيرند، به عنوان مثال نواصب و دشمنان اهل بيت مي‌توانند با استناد به روايات مربوط به مظلوميت زهراء سلام الله عليها به طعن و نکوهش علي مرتضي پردازند و ادعا کنند آنچه براي فاطمه روي داد، به تدبير و دسيسه‌ي علي بن ابي طالب بود، بدين سان خودش را از او خلاص کند و پس از او ازدواج نمايد و بعد براي اثبات ادعايشان به ازدواج علي با زني از بني حنيفه استدلال کنند که در نتيجه‌ي اين ازدواج محمد بن حنفيه زاده شد، وانگهي ادعا نمايند علي، به پاداش کاري که قاتل فاطمه کرد، ام کلثوم را به ازدواج وي درآورد، و حتي به قدري قدرشناس قاتلان همسرش بود که برخي از از فرزندانش را ابوبکر و عمر ناميد!! اي کسي که دوستدار علي هستي! آيا برايت قابل قبول است که چنين اتهامي بر آن بزرگمرد وارد شود؟ اين خود دليلي است بر اينکه انگيزه‌ي کساني که اين دروغ را به عمر نسبت داده اند، چيزي جز هوا و هوس و بغض و کينه نبوده است. خلاصه اين که، داستان مظلوميت زهراء سلام الله عليها دروغ و افسانه‌اي بيش نيست.
پاسخ:

كاش آنچه را كه انديشه باطل خوانديد، اصلا رخ نمي داد و هيچ گونه ظلمي به ساحت شادماني دل پيامبر ،فاطمه (ع) روا نمي شد ،تا نه ما شيعيان از اين گونه رخدادها در سوگ و ماتم بنشينيم ؛ نه شما سعي در انكار و غير واقعي بودن تمامي آنچه در کتب شيعه و برخي كتب اهل سنت موجود است، داشته باشيد و به بهانه متفاوت بودن مضمون داده ها و يا اضطراب آن ها همه را مردود شماريد .
گفتيد بيان اين گونه مطالب دست آويزي براي نواصب مي شود و چنين و چنان قضاوت مي كنند. چنانچه بنا باشد در برابر سوء برداشت هاي نواصب و مغرضان انفعالي برخورد كنيم و از اصل منكر رخدادها گرديم، سنگ روي سنگ بند نمي شود، زيرا در بسياري از داده ها و احاديث ديگر نيز كه مورد اتفاق فريقين مي باشد و دست آويز مسيحيت و منكران دين براي شبهه پراكني شده، بايد تسليم شده و از اصل آن ها را نيز منكر شويم . مانند برخورد شديد اسلام با يهود و جنگ هاي صدر اسلام و يا فلسفه تعدد همسران پيامبر و...
پس سنجيده ترين رفتار آن است كه در تمامي اين موارد پاسخ هايي محكم و مستدل ارايه نماييم كه ما در اين پرسش ها مطالبي را خدمت تان ارايه نموديم.
چنانچه باز پرسش و يا شبه اي باقي است، اين مركز با آغوش باز پاسخگو خواهد بود.
پرسش 13:
شايد بگويي: علي از آن جهت از پاره‌ي تن رسول الله ص دفاع نکرد که پيغمبر اين موضوع را به او خبر داده و وصيتش کرده بود که به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان صبر و شکيبايي نمايد. مي‌گويم: از کدامين مصلحت اسلام سخن مي‌گويي،وانگهي دفاع و حمايت از همسر، بلکه دفاع از پاره‌ي تن رسول الله ص چه ارتباطي با حفاظت دين دارد؟ همه ميدانيم که از مهم‌ترين وظايف يک مرد در قبال همسرش حفظ حقوق و کرامت اوست، چنانچه پروردگار متعال مي‌فرمايد: [نساء: 19]. «و با آنان به شايستگي رفتار کنيد». اين وظيفه به حدي مهم است که حتي اگر به حيات و زندگاني شوهر خاتمه دهد، بازهم نبايد در انجامش کوتاهي کند، همانطور که در حديث آمده است: «هر کس به خاطر دفاع از آبرويش بميرد، شهيد است». حال دفاع از دختر رسول الله ص و سرور و بانوي زنان اهل بهشت چه حکمي دارد که هرکه او را بيازارد، پيامبر ص را آزرده است؟! به ادعاي شيعيان اين بزرگ‌ترين اذيت و آزاري بود که بر او رفت و در چنين وضعيت اسفبار و غم‌انگيزي قرار گرفت، ولي محبوب‌ترين شخص زندگي‌اش يعني شوهرش علي، هيچ تکاني به خود نمي‌دهد و بدين ترتيب گذشته از درد و اندوهي که به سبب آن ستم بر او مي‌رود، دچار اندوه عاطفي هم مي‌شود و هم زمان دو درد احساس مي‌کند: يکي درد حسي و بدني ناشي از جراحت و ديگري درد روحي ناشي از عدم دفاع شوهر از او. در اين صورت چه بخواهيم و چه نخواهيم، علي در ستمي که بر پاره‌ي تن رسول الله ص رفته، شريک و سهيم دانسته ايم، چرا که او را به کوتاهي در دفاع از فاطمه‌ي زهراء متهم کرده ايم ؟

پاسخ:

شايد بگويي: علي از آن جهت از پاره‌ تن رسول الله دفاع نکرد که پيغمبر اين موضوع را به او خبر داده و وصيتش کرده بود که به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان صبر و شکيبايي نمايد اما از کدامين مصلحت اسلام سخن مي‌گويي؟
پيش تر پاسخ به دلايل سكوت امام علي گذشت .ياد آوري اين نكته لازم است:انسان هميشه در موقعيتي نيست كه در برابر ظلمي كه به او روا داشتند ،بتواند دفاع كند. اين امر نظايري در تاريخ صدر اسلام دارد .
اين که امام علي واکنشي نشان نداده و دفاع نكرده ، به همان دليلي بوده که پيامبر اسلام (ص) در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واکنش نشان نداد.
وقتي ياران رسول خدا به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتي دست او را با شمشير قطع کردند ، عثمان هيچ واکنشي از خود نشان نداد .
دفاع امام در چنين موقعتي از آن بانو ، شروع اختلافات و در گيري هاي شديد بود، آن هم پس از چند روز از رحلت پيامبر گرامي اسلام. ظهور اختلافات به سود چه جبهه اي است و به زيان كدام گروه؟
مسلما شما كه داراي نگاه منصفانه ايد ،خواهيد گفت: به زيان اسلام و كيان اسلامي است . دشمنان اسلام كه تازه به قدرت و توانايي هاي اسلام پي برده اند، از اختلافات نهايت بهره برداري را خواهند نمود.
با اين بيان روشن مي شود كه دفاع از ظلمي كه دستگاه حاكمه اسلامي روا داشته، توسط امام علي كه نزديك ترين فرداز نظر ايمان و نسب به رسول الله است، شروع و آغاز تفرقه امت اسلامي است .پس نفرماييد كه دفاع از همسر چه ارتباطي با امت اسلامي دارد و سكوت امام در برابر ستم ، شركت و سهيم بودن در ستم است!

پرسش 14:
حال آن که بزرگ‌ترين علماي مذهبت تصريح کرده اند که مردم پس از وفات رسول الله ص از دين برگشتند (مرتد شدند) و تنها تعداد اندکي که شمارشان از تعداد انگشتان دو دست نمي‌گذرد، بر دين اسلام ثابت‌قدم ماندند؟ پس در سکوت در برابر مرتدين چه مصلحتي براي اسلام وجود داشت که آنان را به حالشان رها کنند تا هر فسادي که در زمين مي‌خواهند، به راه بپردازند؟

پاسخ:

در سکوت در برابر مرتدان چه مصلحتي براي اسلام وجود داشت که آنان را به حال شان رها کنند تا هر فسادي که در زمين مي‌خواهند، بکنند؟
سكوت داراي مصلحت بهتر است از فرياد و اعتراضي كه اختلاف را بين امت اسلامي به جاي بگذارد.
روايات ارتداد اصحاب :
اين روايات ارتداد از اسلام را نمي گويد ،بلکه ارتداد از ولايت را مي گويد که به دستور خدا در روز غدير به وسيله پيامبر (ص) ابلاغ شد و همه پذيرفتند ، ولي پس از رحلت پيامبر تحت تاثير جو به وجود آمده از سقيفه قرار گرفته ، منکر آن شدند . تخلف و انکار از حکم خدا و پيامبر نيز در حکم ارتداد است. تنها عده کمي بودند که بر پيمان خدا و پيامبر باقي ماندند. البته بسياري از مردم بعد از انکار اوليه ، حق امام را شناختند . به پيماني که بسته بودند ، ملحق گرديدند.
بعد از غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصميم گيري در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه­اي درنگ نکرد . براي باز پس گيري حق مسلّم خويش تلاشي كاملا مسالمت آميز نمود.
امام علي- طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چارپايي مي­کرد . در مجالس انصار مي­گردانيد. فاطمه(س) از آن‌ها مي­خواست از امام علي پشتيباني کنند. آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا !بيعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت کنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوي ما مي­آمد، به او مراجعه کرده و رهبري او رامي پذيرفتيم. (1)
حضرت براي اثبات حقانيت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌هاي متين خود، از خليفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض مي‌کرد، ولي مرور ايام و سير حوادث نشان داد اعتراض‌ها سودي ندارد و خليفه و هوادارانش براي حفظ قدرت پافشاري زيادي دارند.
در اين هنگام امام بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار گرفت:
1. به کمک خاندان رسالت و علاقه مندان خود قيام و با توسل به زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند،
2. وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظايف خويش بپردازد؛
از آن جا که هدف در رهبري الهي، مقام و قدرت و موقعيت نيست، اگر رهبري اسلامي بر سر دو راهي قرار گيرد و ناگزير باشد از ميان مقام و هدف يکي را برگزيند، بايد از مقام دست کشيد و هدف را مقدم داشت. امام علي در چنين وضعيتي، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزيابي اوضاع و احوال جامعه اسلامي و خطراتي که آن را تهديد مي‌کرد، به اين نتيجه رسيد که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود، وضعي پيش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌هاي پاکي که در راه بارور­کردن نهال اسلام ريخته شده، هدر برود.
حضرت مي‌فرمايد: « رداي خلافت را از تن بيرون کردم و از آن کناره گيري نمودم، در حالي که در اين فکر فرو رفته بودم که آيا با دست تنها و نداشتن نيرو، به پاخيزم و يا در اين محيط پر خفقاني که به وجود آورده­اند، صبر کنم ؟ عاقبت ديدم صبر به عقل و خِرَد نزديک تر است. صبر کردم، ولي حالم شبيه کسي بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. » (2)
خطرهايي که در صورت قيام حضرت جامعه اسلامي را تهديد مي‌کرد، زياد بود :
1. امام اکثر دوستان فدايي و صميمي خود را از دست مي‌داد. از طرفي بسياري از صحابه که به حکومت امام راضي نبودند، کشته مي­شدند. بديهي است با پيش آمدن چنين وضعي، قدرت مسلمانان به ضعف مي­گراييد و با يک حمله دشمنان، سقوط مي‌کرد.
2. بسياري از قبايل و گروه‌ها در سال‌هاي آخر عمر پيامبر مسلمان شده و هنوز نور ايمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتي با خبر شدند پيامبر رحلت کرد، گروهي پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامي در مدينه به مخالفت برخاستند.
قيام امام براي خلافت در چنين وضعي به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده اي بود که ادعاي نبوت کردند، مانند مسيلمه کذّاب و سجاح، که هر کدام با جمع نيروهاي زياد قصد حمله به مدينه، مرکز حکومت اسلامي را داشتند.
4. خطر احتمالي حمله روميان مسيحي به سرزمين‌هاي اسلامي، در صورت دو دستگي مسلمانان.
نتيجه آن كه سكوت داراي مصلحت بهتر است از فرياد و اعتراضي كه اختلاف را بين امت اسلامي به جاي بگذارد.

پي‌نوشت‌ها:
1.ابن قتيبه دينوري ، الامامه و السياسه ,تحقيق : طه محمد الزيني، مؤسسة الحلبي و شركاه للنشر و التوزيع، ص 16.
2. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه3.