عرض سلام و خسته نباشید. ابتدا از آنجا که سؤالات من از بخش قرآن کم بوده است و مثل دوستان بخش فلسفه و معرفت شناسی، زیاد با هم پرسش و پاسخ نداشته ایم، لازم به توضیح میدانم که بگویم که در برخی بحثها مثل عدم اختلاف و تحدی که بعد از بحث عدم اختلاف خواهم پرسید، چندین بار سؤال خواهم کرد تا هر گونه شبهه از ذهنم زدوده شود، پس از شما خواستارم در برابر سؤالات بنده با بردباری زیادی روبرو بشوید و اگر چند بار از شما توضیح خواستم دلگیر نشوید. هدف من روشن شدن کامل موضوع برای خودم است.

از پاسخ شما و متنهایی که از تفسیرهای آقایان خوئی و طباطبایی برای من نقل فرمودید سپاسگذارم(هر چند به موارد تناقضات ادعایی از انجیل نقد وارد بود، و تناقضات واقعی عهد جدید موارد دیگری هستند.)، امّا با توجه به توضیحات شما، هنوز سؤالات من پابرجاست.

به صورت دو سؤال، پرسش می کنم:

سؤال اوّل: چگونه ثابت می کنیم در طول زمان، حتماً مواضع فرد تغییر خواهد کرد؟ از دید من لزومی ندارد؛ آیا محال است که نگرش او نسبت به مسائلی که در موردش کتاب می نویسد تغییر نکند؟ آیا چنان تغییری باید در تمام زمینه ها باشد؟ یا مثلاً در بیان یک داستان در زمانهای مختلف و از زوایای مختلف چگونه ثابت می کنیم که حتماً تناقضاتی بین نقلهای مختلفمان رخ خواهد داد؟
دقّت بفرمایید که شما به موارد تجربی استدلال فرمودید، و استدلال منطقی نیاوردید، و خب این غیر قابل قبول است. این مثل این است که کسی بگوید از آنجایی که تا به حال یک حکومت عدل جهانی پیش نیامده است، این امر نشانگر این است که وجود افراد ظالم همواره مانع برقراری یک عدل جهانی توسط انسان خواهد شد، و مهدویت را انکار کند.
پس بفرمایید چه منطقی پشت استدلال شماست.

سؤال دوّم: ببینید گزاره این است: «اگر یک کتاب که ادعای راهنمایی بشر را دارد، از سوی غیرخدا باشد، دارای اختلافات داخلی بسیار است.»

اکنون عکس نقیض گزاره این میشود: «اگر یک کتاب که ادعای راهنمایی بشر را دارد، اختلاف داخلی زیادی نداشته باشد، از سوی خداست.»

به اصل گزاره، شبهات سؤال اوّل وارد است، ولی به عکس نقیض گزاره این شبهه وارد است که اگر یک انسان کتابی در مورد راهنمایی بشر و مبدأ و معاد بنویسد، و بعد یک تیم اختلاف زدایی را استخدام کند تا کتاب را به صورت دقیق بررسی کنند و اختلافات آن را از بین ببرند تا تناقضی نداشته باشد و یا تناقض زیادی نداشته باشد، آنگاه شرط گزارۀ عکس نقیض حاصل شده است در این صورت جای سؤال است که آیا کتاب را باید از سوی خدا بدانیم یا خیر؟

اگر گفته شود خیر، پس خودمان عکس نقیض و در نتیجه اصل گزاره را که آیۀ قرآن است، رد کرده ایم!
و اگر گفته شود بله، پس به یک تناقض رسیده ایم، زیرا میدانیم که کتاب از سوی بشر است و از سوی خدا نیست، پس باز هم عکس نقیض و در نتیجه، اصل گزاره که آیه قرآن است، باطل خواهد بود.

چگونه نشان می دهید که چنین مثال نقضی، بر آیه وارد نیست؟

توجه بفرمایید که من سؤالی در مورد یک بُعد اعجازی مطرح نکرده بودم، بلکه یک شبهه را مطرح کرده بودم.

منتظر پاسخ مشروح شما هستم.

به امید ظهور

پرسش: پرسش: سؤال در مورد عدم اختلاف در قرآن(2)

شرح : عرض سلام و خسته نباشید. ابتدا از آنجا که سؤالات من از بخش قرآن کم بوده است و مثل دوستان بخش فلسفه و معرفت شناسی، زیاد با هم پرسش و پاسخ نداشته ایم، لازم به توضیح میدانم که بگویم که در برخی بحثها مثل عدم اختلاف و تحدی که بعد از بحث عدم اختلاف خواهم پرسید، چندین بار سؤال خواهم کرد تا هر گونه شبهه از ذهنم زدوده شود، پس از شما خواستارم در برابر سؤالات بنده با بردباری زیادی روبرو بشوید و اگر چند بار از شما توضیح خواستم دلگیر نشوید. هدف من روشن شدن کامل موضوع برای خودم است. از پاسخ شما و متنهایی که از تفسیرهای آقایان خوئی و طباطبایی برای من نقل فرمودید سپاسگذارم(هر چند به موارد تناقضات ادعایی از انجیل نقد وارد بود، و تناقضات واقعی عهد جدید موارد دیگری هستند.)، امّا با توجه به توضیحات شما، هنوز سؤالات من پابرجاست. به صورت دو سؤال، پرسش می کنم:
سؤال اوّل: چگونه ثابت می کنیم در طول زمان، حتماً مواضع فرد تغییر خواهد کرد؟ از دید من لزومی ندارد؛ آیا محال است که نگرش او نسبت به مسائلی که در موردش کتاب می نویسد تغییر نکند؟ آیا چنان تغییری باید در تمام زمینه ها باشد؟ یا مثلاً در بیان یک داستان در زمانهای مختلف و از زوایای مختلف چگونه ثابت می کنیم که حتماً تناقضاتی بین نقلهای مختلفمان رخ خواهد داد؟ دقّت بفرمایید که شما به موارد تجربی استدلال فرمودید، و استدلال منطقی نیاوردید، و خب این غیر قابل قبول است. این مثل این است که کسی بگوید از آنجایی که تا به حال یک حکومت عدل جهانی پیش نیامده است، این امر نشانگر این است که وجود افراد ظالم همواره مانع برقراری یک عدل جهانی توسط انسان خواهد شد، و مهدویت را انکار کند. پس بفرمایید چه منطقی پشت استدلال شماست. منتظر پاسخ مشروح شما هستم. به امید ظهور

پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
چند نکته را باید مدنظر قرار داد.
1-منظور از اختلاف حتما به معنای تناقض یک قول با قول دیگر نیست. به صورتی که قول اول در اثبات چیزی باشد و قول دوم حتما در نفی همان چیز باشد. این یک صورت از اختلاف است که ممکن است در قول یا کتابت انسانی دیده شود. انواع دیگر اختلاف مانند تکامل مرتبه و عمق نظر و اندیشه که در قول و بیان و نوشته بروز می کند و نوشته ها و تالیفات را نیز دارای مراتب تکاملی می کند ، از اقسام اختلافاتی است که در نوشته ها و افکار فرد فرد انسان ها دیده می شود. به نحوی که یک بیان و یک فکر در مقایسه با فکر دیگر و بیان دیگر کامل تر و متین تر و بیان دیگر ناقص تر وضعیف تر باشد. حتی ممکن است دو بیان و فکری که با یکدیگر مقایسه می شوند، ارتباط موضوعی و محتوایی هم با هم نداشته باشند، ولی قوت و ضعف را در هر یک نسبت به دیگری بتوان مشاهده کرد.
به وضوح می بینیم که هیچ فرد انسانی را نمی توانیم در حالت عادی ببینیم که از این تکامل برخوردار نباشد و افکار ( مجموعه آن ها ) او در بیست سال پیش عینا همان باشد که الان دارا است و با توجه به رشد فکری و عقلی و تجربی، دچار هیچ تکاملی نشده باشد. همچنین فردی را به لحاظ عادی نمی توان سراغ داشت که تمام افکار او از حیث قوت و متانت در یک سطح و میزان باشد و هیچ اختلاف سطح و کیفیتی در آن مشاهده نشود.
2- لازم نیست برای اثبات این مطلب حتما ملتزم به این باشیم که اختلافات باید در تمام مطالب و گفته ها و افکار یک فرد صورت بگیرد. معنای اینکه اختلاف در اقوال و افکار انسان های عادی وجود دارد، این نیست که لزوما همه افکار و اقوال او مشمول این مساله است. بلکه برای اثبات مطلب ما وجود اختلاف در قسمتی یا مواردی از آن ها کفایت می کند.
با توجه به این مقدمات در پاسخ به این مطلب که آیا دلیلی بر این مطلب وجود دارد ؟ عرض می کنیم که :
این گونه نیست که این مساله بدون دلیل و صرفا استحسانی و یا بیانی خطابی باشد. اگر گفته می شود که محصول فکر انسان و دست نوشته او خالی از تغییر نیست، به پشتوانه مبانی فلسفی و همچنین تجربی یقینی و قطعی است.
انسان داراي ويژگي‌هايي است كه موجب مي‌گردد تأليفات و نوشته‌هاي او از ثبات کافي برخوردار نبوده، بلكه دستخوش تحول و اختلاف گردد. از جمله ويژگي ها:
1ـ انسان از جملة موجودات مادّي است،(مقدمه ای تجربی ) از طرفي بدون شك تمام موجودات مادّي، دائماً در حال تغيير و تحول هستند؛( مقدمه ای تجربی و فلسفی )(1) حتي تغييرات خود را به موجودات اطراف خود انتقال مي‌دهد، پس تأثير پذيري از موجودات اطراف و تأثير گذاشتن بر آن ها، جزو طبيعت موجود مادّي، از جمله انسان مي‌باشد. به همين دليل، پاره‌اي از افكار و نظرات به مرور و با گذشت زمان، تغيير كرده و دگرگون مي‌شود، از اين‌رو تناقض فكري در گفتار و نوشته‌ها در طول زمان، به وجود مي‌آيد؛ اين از مشخصات و ويژگي هاي موجود مادّي است. به خلاف خداوند، كه از هر گونه مادّه و عوارض مادّي به دور است. دگرگوني و تغيير هم در مورد او وجود ندارد، پس گذشت زمان هم باعث تناقض گويي و اختلاف در گفتار او نمي‌شود.
2ـ يكي از قوانين كلي در نظام آفرينش، قانون تكامل است. يكي از افراد و مصاديقي كه تحت اين قانون كلي قرار دارد، فكر انسان است، كه از نقص و ضعف به سوي قوت و كامل شدن حركت مي‌كند، به خصوص با افزايش تجربة انسان و همچنين بالا رفتن سطح علمي و پيشرفت در مهارت هاي فني و علمي. از طرفي اين تجربه‌ها و پيشرفت ها لازمه تمدن بشري است، يعني تمدني نمي‌تواند جاي تمدن قبلي را بگيرد، مگر اين كه نسبت به تمدن قبلي پيشرفت هاي زيادي داشته باشد، از سوي ديگر، افكار انسان ها نيز حركتي از نقص به كمال دارد. هيچ انساني را نمي‌بينید مگر اينكه احساس مي‌كند امروز، عاقل‌تر از ديروز است. هر عمل و تدبيري كه امروز مي‌كند، پخته‌تر و سنجيده‌تر از كار و تدبيري است كه ديروز انجام داده است. اين يك واقعيت غير قابل انكار است. تجربه هم اين را نشان داده است.
اگر كسي كتابي بنويسد و بعد از چند سال بخواهد بار ديگر همان كتاب را بنويسد، محال است كه تغييرات و اصلاحاتي در آن ندهد؛ اين به خاطر همان قاعدة كلي و حركت از نقص به سوي كمال است.
3ـ در ميان انسان ها فقط معصومين ـ عليهم السلام ـ هستند كه از خطا و اشتباه و فراموشي مصون و ايمن مي‌باشند. هر انسان ديگري هر چند هم نابغه باشد، در زمينه‌‌هاي عقلي و عملي و فكري دچار اشتباه و فراموشي و غفلت مي‌شود، حتي اين مسئله از لحاظ علمي هم ثابت شده است كه فراموشي و غفلت و اشتباه از ویژگی های انساني مي‌باشد، پس به طور قطعي انسان در افكار و رفتار و نوشته‌هاي خود دچار اختلاف و تناقض مي‌شود.(2)
4ـ انسان از محيط و فضاي حاكم بر جامعة خود، حالت تأثير پذيري دارد، از جهت روانشناسي هم تأثير پذيري فكر انسان از شرايط گوناگون زندگی خويش غير قابل انكار است، مثلاً فكر انسان در حالت هاي مختلف از جمله ضعف و قدرت، صلح و جنگ، زندگي فردي و اجتماعي و... حالت هاي متفاوتي دارد، كه برگرفته از تأثيري است كه آن زمان بر او داشته است، پس بازده فكري انسان نيز مختلف و گوناگون مي‌باشد، زيرا انسان نمي‌تواند رويه و روش خود را در همه عمر يكسان نگه دارد.
بر این اساس است که گفته می شود افکار و اندیشه انسان در طول گذر زمان دچار تغییر و تحول می شود. لازم نیست تحول به معنای تناقض در مواضع یا اندیشه باشد. همچنین لازم نیست که در همه زمینه ها تحول رخ دهد ( هر چند که قسمت اعظم علوم کسبی انسان از تحول و تکامل برخوردار است).
پی نوشت :
1. مبنای این سخن اصل حركت در ماده مخصوصا حرکت جوهری ماده در حکمت متعالیه است. برای این مطلب ر.ک :محمد تقي مصباح ، آموزش فلسفه، مركز نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1368هـ.ش، ج2 درس59.
2. عبدالحسين طيب، اطيب البيان، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوّم، ج4، ص 148 .

پرسش: سؤال دوّم: ببینید گزاره این است: «اگر یک کتاب که ادعای راهنمایی بشر را دارد، از سوی غیرخدا باشد، دارای اختلافات داخلی بسیار است.» اکنون عکس نقیض گزاره این میشود: «اگر یک کتاب که ادعای راهنمایی بشر را دارد، اختلاف داخلی زیادی نداشته باشد، از سوی خداست.» به اصل گزاره، شبهات سؤال اوّل وارد است، ولی به عکس نقیض گزاره این شبهه وارد است که اگر یک انسان کتابی در مورد راهنمایی بشر و مبدأ و معاد بنویسد، و بعد یک تیم اختلاف زدایی را استخدام کند تا کتاب را به صورت دقیق بررسی کنند و اختلافات آن را از بین ببرند تا تناقضی نداشته باشد و یا تناقض زیادی نداشته باشد، آنگاه شرط گزارۀ عکس نقیض حاصل شده است در این صورت جای سؤال است که آیا کتاب را باید از سوی خدا بدانیم یا خیر؟ اگر گفته شود خیر، پس خودمان عکس نقیض و در نتیجه اصل گزاره را که آیۀ قرآن است، رد کرده ایم! و اگر گفته شود بله، پس به یک تناقض رسیده ایم، زیرا میدانیم که کتاب از سوی بشر است و از سوی خدا نیست، پس باز هم عکس نقیض و در نتیجه، اصل گزاره که آیه قرآن است، باطل خواهد بود. چگونه نشان می دهید که چنین مثال نقضی، بر آیه وارد نیست؟ توجه بفرمایید که من سؤالی در مورد یک بُعد اعجازی مطرح نکرده بودم، بلکه یک شبهه را مطرح کرده بودم.
پاسخ:
چند نکته در پاسخ باید مد نظر قرار گیرد:
1- احکام عکس مستوی و عکس نقیض که از احکام منطقی قضایا می باشند، تنها در قضایای محصوره کاربرد دارند، چرا که احکام منطق تنها در قضایای محصوره کاربرد دارد. (1) بنابراین این گونه احکام نمی توانند در قضایای شخصیه ای مانند قضیه ای که در آیه شریفه آمده و ناظر به کتابی خاص است به نام قرآن ، به کار آیند. بحث اختلاف و عدم اختلاف که نشانه از نزد خدا بودن و یا نبودن است، درباره کتابی خاص با ویژگی هائی خاص می باشد . مانند جمع آوری در طول بیست و سه سال در حالات مختلف و متضاد با هم مانند جنگ و صلح و شدت و راحتی و مریضی و صحت و غیره ، امی بودن آورنده آن و مواردی دیگر که قرآن را دارای مشخصاتی ویژه می کند. آیه شریفه نیز این سخن و این ادعا را ناظر به چنین کتابی با چنین مشخصه هائی مطرح می کند. برای همین تاکید دارد بر این که اگر «قرآن» از غیر خدا بود، اختلاف بسیار در آن یافت می شد.
2- قید زیاد که برای اختلاف در استدلال مورد نظر آمده و برگرفته از عبارت آیه شریفه است که می فرماید:
« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً » (2) قید توضیحی است نه احترازی . به این معنا که صفت کثیر در این جا به این معنی است که اگر کتابی از غیر خدا بود، اختلافات زیادی در آن می یافتید . این به آن معنا نیست که اگر کتابی از نزد خدا باشد، اختلافات زیاد در آن پیدا نمی کنید اما اختلافات کم پیدا می کنید. مثل جائی که گفته می شود: هر موجودی غیر از خدا نواقص وجودی بسیار دارد. در این جا قید بسیار برای نقص وجودی موجودات غیر از خدا به معنی این نیست که خدا نواقص بسیار ندارد، ولی نواقص کم دارد. نه خدا اصلا نقص ندارد. در این جا هم کتاب من عندالله اصلا نقص ندارد. (3)
3- اختلافات در یک کتاب نباید محدود شود به اختلافات داخلی، به معنی این که بین مقدمه و موخره کتاب و بین جملاتی که در آن وجود دارد، بالفعل اختلاف به تناقض یا تفاوت وجود داشته باشد. بلکه اگر کتابی نوشته شود که مطالب گوناگون این کتاب با حقائقی که آن مطالب در باره آن ها بحث می کند و ناظر به آن ها می باشد، در تعارض و اختلاف باشد، می توان گفت آن کتاب دارای اختلاف است.(4)
این نکته را ما از واژه «تدبر» که در این آیه به جای واژه هائی مانند « نظر » « قرائت » « مطالعه » « تلاوت » و غیره آمده است، می توانیم دریافت کنیم. چرا که تدبر در لغت به معنای ملاحظه دنباله امر و کار می باشد. « قوله: أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ من التدبر، و هو النظر في أدبار الأمور و تأملها » (5)
بنابر آنچه که گفته شد، اگر فرض بگیریم که دانشمندی هر چند بسیار در سطح عالی کتابی بنویسد و مجمعی از فضلا و دانشمندان آن رشته را جمع آوری کند و تمام اشکالات آن را برطرف کند، باز نمی توان انتظار داشت که از تغییر و تحول به نسبت تغییر و تحولی که واقعیات مورد بحث در آن کتاب پیدا می کنند، مصون باشد. همان گونه که ما در مورد بسیاری از کتبی که با چنین خصوصیاتی یا خصوصیاتی مشابه نوشته شده اند، مواجه بوده ایم و مثال های فراوانی برای آن داریم.
کتاب هائی که افرادی مثل ابن سینا که در زمان خود در نهایت علم و دانش بوده اند، نوشته اند، با وجود استحکام و قوت بسیار بالائی که در زمان خود داشته اند ،به مرور زمان منفذهای اشکال و ضعف در آن ها هویدا شده است، با وجود آن که دانشمندان بسیاری چه در زمان حیات آن ها و چه بعد از حیات شان در سراسر کره زمین در صدد تحکیم و استقرار آن مبانی و مطالب برآمده اند، به نحوی که بعد از مدتی کارآمدی خود را از دست داده و دیگر علاوه برآن که بدون اشکال نیستند ،بلکه در خیلی از موارد حتی قابل طرح نمی باشند.
این ادعای قرآن، ادعای مخصوص به زمان پیامبر نیست. ادعائی است که تا قیامت هر انسانی با قرآن مواجه شود با این ادعا نیز برخورد می کند .بنابراین مخاطب ادعا، ما انسان های هزار و چهارصد سال بعد از عصر نزول قرآن و تمام انسان های آینده نیز هستیم. علم و فهم بشر دائما در حال پیشرفت و تکامل است. علاوه برآن روابط اجتماعی و فرهنگی انسان ها نیز دائما در حال رشد و تکامل می باشد. با این وجود این ادعای قرآن ثابت است.
بعد از هزار و چهار صد سال اگر مطالب گوناگون قرآن را که در مباحث مختلفی مانند علمی، اخلاقی، حقوقی، اجتماعی و ... می باشد ،با حقایق علمی و عقلی و فطری بشری مورد بررسی قرار دهیم، کوچک ترین موردی که با یکی از این موارد در تعارض باشد و متناقض با آن حقایق و واقعیات جلوه کند ،سراغ نمی گیریم.
دانشمندان بزرگ و علمای در سطح عالی از علم نیز چون خود بر این واقعیت واقف بوده اند، هیچ وقت چنین ادعائی نکرده و نمی کنند، بلکه برعکس تماما این نکته را متذکر می شوند که ما نهایت چیزی که دریافتیم و فهیمدیم، این هائی است که در کتاب آورده ایم. آیندگان در این کتاب نظر کنند. آن را کامل تر و غنی تر سازند. از ارسطو که از اسطوانه های پنجگانه حکمت است و معلم اول نامیده شده است گرفته تا ابن سینا و ملاصدرا و شیخ اشراق از علمای علوم عقلی تا دانشمندان علوم تجربی ( که چیزی به نام قطعیت را منکرند ) این بیان را شعار کتاب های خود کرده اند.
پس چنین فرضی به لحاظ عادی و با توجه به بضاعتی که انسان از علم دارد، محال است. ما هم در معجزه به دنبال همین محال عادی هستیم. چرا که معجزه امری است خارق العاده، نه خارق محال بالذات. پس قرآن با توجه به ویژگی هائی که دارد و با توجه به این که چنین کتابی با چنین ویژگی هائی که برشمردیم، از طرف انسان های عادی با شرائط عادی ( نه صرف فرض ، که در عالم فرض هر چیزی ممکن است ) محال است. آوردن چنین کتابی از طرف یک انسان خارق عادت است. پس می تواند معجزه و نشان از نبوت باشد. چه در زمان نزول و چه اکنون و چه هزاران سال دیگر برای نسل های آینده بشر.
پی نوشت :
1. محمدرضا المظفر ، المنطق ، قم ، انتشارات دارالتفسیر ، 1423هـ.ق ، ص 124.
2.نساء(4) ، آیه 82.
3. محمد حسین طباطبائی، سید محمد باقر موسوی همدانی ، ترجمه تفسیر المیزان ، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین ، 1374 هـ.ش ،ج 5 ، ص 27.
4.محمد رشید رضا ، تفسیر المنار ، بیروت ، دارالمعرفه ، بی تا ، ج 5 ص 289.
5.فخرالدین طریحی ، مجمع البحرین ، تهران ، نشر کتابفروشی مرتضوی ، 1375هـ.ش ، ذیل واژه «دبر، تدبر».