با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با این مرکز.
"لا اکراه فی الدین" هم بیان حقیقتی است و هم حکمی که بر آن حقیقت استوار است.
حقیقتی که این جمله بیان می کند،"اجباری نبودن دین و عقیده" است، زیرا دین و عقیده باور قلبی نسبت به حقایق مربوط به مبدا و معاد است که منشا و انگیزاننده به سوی عمل است . باور قلبی هم اجبار پذیر نیست. کسی را نمی توان به باور داشتن توحید یا نبوت یا معاد و به دوست داشتن خدا و بندگان صالح خدا و نفرت داشتن از شیطان و دشمنان خدا وادار کرد. قلب از حوزه تسلط انسان ها خارج است . نمی توان کسی را به باور داشتن یا دوست داشتن وادار نمود.
اگر با فردی با برهان مواجه شدی و ذهن و روحش را قانع کردی، به یقین می رسد . اگر جمال و زیبایی حق را به او نمایاندی، معتقد و عاشق می شود.
همچنان که وقتی با بی پایگی و بی برهانی باطل مواجه شد و زشتی و نفرت انگیزی باطل را دید ،خواه ناخواه از آن متنفر می شود . نمی توان او را به دوست داشتن و باور قلبی وادار کرد. از این رو در ادامه می فرماید:
" قد تبین الرشد من الغی" رشد و هدایت از گمراهی و ضلالت آشکار شده ، زیرا حق برهان دارد و زیبا است . باطل برهان ندارد و زشت و نفرت انگیز است.
اما حکم تکلیفی این است : ای پیامبر و ای مؤمنان ! حق ندارید افراد را به زور به دین وارد کنید و به پذیرش اعتقادی وادارید ،زیرا دینداری اجباری فقط ظاهرسازی است و مقبول خدا نیست. خدا دینداری واقعی و ریشه دار را می خواهد ،نه دینداری اجباری و بی ریشه را.
این معنای گزاره "لا اکراه فی الدین" است .
اما این که در آیه 85 آل عمران: "وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرين‏" اعلام و آگاهی دادن از طرف خداست به این که آزادی و اجازه دارید به هر عقیده و دینی می خواهید، گردن نهید . کسی هم اجازه ندارد شما را به گردن نهادن به دینی وادارد. اما تنها دینی که شما را به سعادت دنیا و آخرت می رساند و مورد قبول خداست، دین اسلام می باشد ،یعنی برای جلب رضای خدا و سعادت دنیا و آخرت باید تسلیم خدا باشید . به باورهای وحیانی معتقد و به اخلاق خدایی آراسته شوید و به دستورات خدا گردن نهید.
اگر به خدا تسلیم نشدید و به معارف و عقاید و احکام وحیانی معتقد و متدین نگشتید، کسی حق ندارد با اجبار و زور شما را به قبول آن وادارد ، ولی از رضای خدا و سعادت دنیا و آخرت محروم می شوید.
مثل این که مقصدی دو راه داشته باشد، راهی صاف و هموار که از منطقه ای خوش آب و هوا می گذرد که مناظر زیبا دارد . چشمه ها و سایه ها در مسیر فراوان است . درنده و گزنده ای در کمین نیست . فرد در کمال امنیت و آرامش به مقصد می رسد .
راه دیگر از بیابانی سوزان و خشک و خطرناک می گذرد که رهرو آن در معرض گم شدن و دریده شدن توسط درندگان و هلاک شدن از گرما و تشنگی و گرسنگی است.
آن گاه بگویند در گام نهادن به راه هموار یا به وادی سوزان و خشک و بی انتها و ناپیدا آزاد و صاحب اختیارید .کسی اجازه ندارد شما را از گام نهادن در یکی مانع شود و به گام نهادن در دیگری وادارد، ولی عاقبت گام نهادن در راه اول آسایش و رفاه و سالم به مقصد رسیدن است . عاقبت راه دوم ترس و وحشت و تشنگی و گرسنگی و هلاکت و به مقصد نرسیدن می باشد.
پس منافات ندارد که خداوند در آیه ای اعلام کند در پذیرش دین مجبور نیستید و آزادید و اجازه دارید اسلام که دین من و رساننده به رضای من است بپذیرید، یا به غیر اسلام گردن نهید و بعد اعلام کند اگر غیر اسلام را برگزیدید، مقبول من نخواهد بود و از نعمت های من که تجسم دستاورد های نیک تان است، محروم خواهید بود و به آتشی که خود افروخته اید، در خواهید افتاد.
البته اگر کسی که مسلمان شده یا مسلمان زاده است ، از اسلام برگردد و به اصطلاح مرتد شود، یا ارتداد را پنهان می دارد، که بین خودش و خداست . خدا در قیامت او را محاسبه خواهد کرد . حکومت و مردم هم حق تجسس در احوال او را ندارند یا ارتداد خود را فریاد می زند و آشکار می کند، که در این صورت مرتکب جرم شده و کیفر این جرم اعدام است.
اگر فردی ارتداد خود را اعلام و در دادگاه بر ارتداد خود اعتراف کند و از جانب دادگاه صالح محکوم به ارتداد گردد، کیفر این جرم اعدام است ،به جهت این که اعلام و اظهار ارتداد در حقیقت توهین به دین مورد اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق جامعه و اقدامی علیه دین و دینداری است.
اگر این فرد مریض نیست و نمی خواهد علیه دین و دینداران اقدام کند، چرا ارتدادش را اظهار می کند و فریاد می زند؟ دینداری که امری درونی است و احتیاج به اظهار ندارد. اظهار ارتداد ، جنگ علیه دین است و کیفر محارب با دین خدا هم اعدام است.