سلام علیکم
اینا رو از یکی از سایتهای سنی برداشتم.
چرا امامان معصوم آثار مكتوبي در زمينة تفسير قرآن، بيان احكام الهي، جهان‌بيني ديني، تاريخ صحيح حوادث صدر اسلام، جايگاه عقل وعلم و فلسفه و... در دين و همينطور اصول اخلاق و عرفان اسلامي و..... از خود بجاي نگذاشتند تا جلوي تحريف و نابودي تعاليم خود را تا حدود زيادي بگيرند و براي آيندگان نيز چراغ هدايت باشند؟
مگرنمیگوییم بعثت پيامبران بنا به مقتضاي حكمت الهي ضرورت داشت زمين هيچ عصري از پيامبران وامام خالي نمي‌ماند. در حاليكه در بسياري از دوره‌ها مانند دورة زماني بين حضرت مسيح (ع) و پيامبر اسلام (ص) كه بيش از ششصد سال طول كشيد، در هيچ كجاي زمين خبري از پيامبري الهي نبود و در اينجا ديگر نه مي‌توان از سوء اختيار مردم سخن گفت و نه از كارشكني‌هاي مخالفان؟
در یکی از دلایل اثبات وجود امامت میگوییم باید "اگر بعد از پيامبر اسلام (ص) امامي نصب نشود که حقايق دين را براي مردم بيان و مجملات را رفع و کليات را تفصيل نمايد، دين در معرض مسخ شدن و بالاخره محو و نابود شدن قرار مي‌گيرد."یعنی دین نیاز به مفسر دارد.این با دلیل با زمان غیبت سازگار نیست؟
بر ادلة عقلي ضرورت امامت (مانند دليل مورد بحث) وارد مي‌شود اين است که اگر اين ادله درست بودند، خداوند مي‌بايستي از زمان اولين پيامبر- يعني حضرت آدم- تا آخرين پيامبر، همواره بعد از هر پيامبر تشريعي، پيامبران تبليغي و يا امامان معصومي نصب مي‌کرد تا حافظ تعاليم آن پيامبر و مفسر کتاب آسماني او باشند. به عبارت ديگر زنجيرة پيامبران و يا امامان معصوم در آن زمان به هيچ وجه قطع نمي‌شد.؟

فارغ از همه این اشکالات جزیی که گرفته اند میخواستم دلیل اصلی و مهمترین دلیل نیاز به امام را عقلی و نقلی بیان فرمایید(خودم فکر میکنم همان ولایت معنوی دلیل اصلی باشه.)

پرسش 1:
امامت
شرح
سلام عليکم
اينا رو از يکي از سايتهاي سني برداشتم.
1. چرا امامان معصوم آثار مكتوبي در زمينه تفسير قرآن، بيان احكام الهي، جهان‌بيني ديني، تاريخ صحيح حوادث صدر اسلام، جايگاه عقل و علم و فلسفه و ...، در دين و همين طور اصول اخلاق و عرفان اسلامي و ... ، از خود به جاي نگذاشتند تا جلوي تحريف و نابودي تعاليم خود را تا حدود زيادي بگيرند و براي آيندگان نيز چراغ هدايت باشند؟
پاسخ:
با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز.
در ابتدا بايد گفت:
اولا شرايطي که امامان (ع) داشتند و از هر نظر در محدوديت سياسي، اجتماعي و مانند آن قرار داشتند و برخي از آن ها به طور مداوم تحت نظر حاکمان جور بودند و برخي عمر شريف شان در زندان سپري شد، و صدها فشار ديگر ؛ پس آن ها چگونه در سطح وسيع و آن گونه که متوقع است، مي تونستند آثار مکتوب در ساحات گوناگون ياد شده در پرسش از خود بر جا گذارند؟!
ثانيا: برخي از ائمه که تا حدودي شرايط براي آنان براي بيان حقايق در ساحات گوناگون فراهم بوده حقايق بسياري بيان فرمودند که از آن ميان مي توان به امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اشاره نمود که آن همه از علوم و معارف در کتاب ها از آنان به يادگار مانده است.
ثالثا: علي رغم شرايط دشوار و مشکلاتي که در طول فرايند تاريخ براي حفظ و نشر کلمات امامان وجود داشت هزاران حديث از آن ها در مسائل مختلف تفسيري، عرفاني، تاريخي، کلامي، فقهي و مانند آن در کتاب ها موجود است و همه آن ها نمونه اندک از ميراث مکتوب و ماندگاري است که هم اکنون در دست است .
در اين رابطه جاي سخن بسيار است ؛ ولي به اين بيان علامه طباطبائي اشاره مي شود که مي گويد: کساني که با آثار صحابه آشنا هستند ، مي دانند که حتي يک اثر که مشتمل بر تفکر فلسفي باشد ، از آن ها نقل نشده است. تنها امير مؤمنان (ع) است که بيانات جذاب وي در الهيات عميق ترين تفکرات فلسفي را دارد.
صحابه و علماء تابعين که به دنبال صحابه آمدند و بالاخره عرب آن روز ، به تفکر آزاد فلسفي هيچ گونه آشنائي نداشتند و در سخنان دانشمندان دو قرن اول نمونه اي از کنجکاوي فلسفي ديده نمي شود ، تنها بيانات عميق پيشوايان شيعه و بالخصوص امام اول و هشتم است که ذخاير بي کراني از افکار فلسفي را داراست و آنان مي باشند که گروهي از شاگردان خود را با اين طرز تفکر آشنا ساختند. (1)
بنا بر اين در همه مسائل مختلف ياد شده در پرسش از امامان معصوم (ع) علي رغم شرايط زندگي آنان حقايقي وجود دارد که تفصيل آن ها را بايد در منابع روايي و تفسيري جست و جو نمود. بخصوص مناجات هاي بي بديل و دعاهاي سراسر نور که از ناحيه امامان رسيده هر کدام گنجينه گران بهاي عرفان ناب است در نتيجه جاي ترديد نيست که : همان کلمات نوراني امامان (ع) است که سبب حفظ، تبيين و تفسير احکام قرآن و سنت پيامبر (ص) شده است، پس چه کسي مي تواند آن همه تراث ماندگار آنان را مورد انکار و يا ترديد قرار دهند؟
گفتني است که :
کتاب نهج البلاغه که شارح بزرگ آن جناب ابن ابي الحديد معتزلي که از علماي بزرگ اهل سنت است و از آن در مقدمه شرح خود به فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق ياد نموده و نيز بزرگان سخن شناس از آن به «اخ القران» ياد مي کنند و يا صحيفه کامل سجاديه که از آن به زبور آل محمد ياد مي شود و يا کتاب هاي روايي نظير وسايل شيعه و مانند آن همه و همه آثار مکتوب و تراث ماندگار امامان است .
چه اين که تفسر قران منسوب به امير مومنان (ع) و يا مصحف فاطمه و کتاب جفر و جامعه که نزد امامان بوده فعلا نزد امام زمان (عج) است . (2)
پي نوشت ها:
1. ر.ک: شيعه در اسلام، ص59، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1348ش .
2. اصول کافي ،ج1 ،ص 238 و ص 225 ، نشر دارالکتب الاسلامية، تهران 1388 ق .
پرسش 2:
مگر نمي گوييم بعثت پيامبران بنا به مقتضاي حكمت الهي ضرورت داشت و زمين در هيچ عصري از پيامبران و امام خالي نمي‌ماند در حالي كه در بسياري از دوره‌ها مانند دوره زماني بين حضرت مسيح (ع) و پيامبر اسلام (ص) كه بيش از ششصد سال طول كشيد، در هيچ كجاي زمين خبري از پيامبري الهي نبوده و در اينجا ديگر نه مي‌توان از سوء اختيار مردم سخن گفت و نه از كارشكني‌هاي مخالفان؟

پاسخ:

در ابتدا بايد گفت :
فاصله بعد از حضرت عيسي (ع) تا ظهور حضرت محمد (ص) حدود ششصد سال بوده است. قرآن مي‏فرمايد: "يا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا يبيّن لکم علي فتره من الرّسل؛ (1) اي اهل کتاب ! رسول - با فترت و فاصله‏اي از رسولان - به سوي شما آمد تا حقايق را براي شما بيان نمايد".
از اين آيه روشن مي‏شود که:
اين فاصله اختصاص به فقدان حضرت عيسي ندارد ؛ بلکه هم زمان و بعد از حضرت مسيح پيامبران و رسولان ديگري بوده اند ؛ به عنوان نمونه حضرت يحيي و ذکريا معاصر حضرت عيسي بودند. جرجيس پيامبر به نقل روضة الصفا از شاگردان حواريون حضرت عيسي بوده و در شهر فلسطين مقيم بوده است. اين‏ها و شايد ده‏ها پيامبر ديگر هاديان مردم بوده‏اند. بعضي مردم را به دين عيسي و برخي به آئين ابراهيم خليل دعوت مي‏کرده‏اند.
البته از اين آيه روشن مي شود که:
در مقطعي پيامبري بين مردم وجود نداشته، اما نبايد از ياد برد که انبيا پس از خود اوصيا و جانشيناني را در بين مردم باقي مي گذاشتند که حقيقت خالي نبودن زمين از حجت الهي در آنها تجلي داشته باشد ؛ امام علي (ع) در نهج البلاغه مي‏فرمايد: هرگز زمين از حجت الهي خالي نيست ،خواه پنهان باشند و يا آشکار. (2)
از روايات متعدد هم اين حقيقت به دست مي آيد که انبيا داراي اوصيا و جانشيناني پس از خود بوده اند، مثلا رسول خدا فرمود: آقا و سيد پيامبران هستم و اوصياي من سيد و آقاي اوصياي پيامبران هستند. (3)
همچنين فرمود: بعد از من به تعداد نقبا و وزراي حضرت موسي دوازده نقيب و رهبر خواهد آمد. (4)
از اين روايت هم معلوم مي گردد که حضرت موسي هم اوصيايي داشتند که اتفاقا تعداد آن ها هم دوازده نفر بود.
بنا بر اين وصايت و خلافت ، در همه پيامبران الهي بوده ، يعني هر پيامبري براي بعد از خود وصي تعيين کرده است، البته احتمال دارد تعداد اوصياي پيامبري با اوصياي پيامبر ديگر فرق داشته باشد. اما در مقطع زماني بين حضرت عيسي و پيامبر لااقل اوصياي حضرت مسيح در بين مردم حضور داشته اند که يکي پس از ديگري در بين مردم به امامت رسيده، به انجام وظايف وصايت خويش مشغول بوده اند.
در متون اسلامي و کتاب مقدس مسيحيان آمده است که :
رهبري مسيحيان پس از حضرت عيسي (ع) بر عهده وصي حضرت، شمعون بن حمون (معروف به پطرس) بود. او که در رأس حواريون قرار داشت، مسئوليت هاي حضرت عيسي را بعد از او بر عهده گرفت. به نوشته انجيل "متي" حضرت عيسي به او گفت: کليدهاي ملکوت آسمان را به تو مي‌سپارم. (5)
البته در روايات اسلامي تاکيد شده : حضرت عيسي دوازده وصي داشت (6) که اولين آنان شمعون بن حمون بود.
در برخي از روايات ديگر آمده است: «ذريب بن ثملا» يکي ديگر از اوصياي حضرت عيسي بود.(7) حضرت صادق (ع) نيز فرمود: آخرين وصي حضرت عيسي مردي بود به نام بالط. (8)
در مجموع از برخي شواهد به دست مي آيد که وصايت و هدايت خاص تا زمان رسول خدا ادامه داشت ،حتي قرائني دلالت دارد که احتمالا سلمان فارسي که نام اصلي اش روزبه بود، از اوصياي حضرت عيسي يا واسطه بين آخرين وصي حضرت مسيح با رسول خدا به شمار مي‌ آيد. (9) بنا بر اين در زمان فترت نيز زمين از حجت الهي خالي نبوده است.

پي نوشت‏ها:
1. سوره مائده، آيه 19.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار 147.
3. بحارالأنوار، ج 8، ص 22، نشردار الاحيا التراث العربي بيروت1403 ق
4. همان، ج 36، ص 133 و ص 299.
5. انجيل متي، فصل 16، نشر نور جهان ،تهران 1941 م .
6. کافي، ج 1، ص 532 ، نشر دار الکتب اسلاميه ، تهران 1388 ق .
7. کنز الفوائد، ج 1، ص 142، نشراسلاميه ،تهران ،بي تا .
8. بحار الانوار ،ج 17، ص 141.
9. روضه الواعظين، ج 2، ص 278 ، نشر ني ، تهران ، 1366 ش .

پرسش 3:
در يکي از دلايل اثبات وجود امامت مي گوييم : بايد "اگر بعد از پيامبر اسلام (ص) امامي نصب نشود که حقايق دين را براي مردم بيان و مجملات را رفع و کليات را تفصيل نمايد، دين در معرض مسخ شدن و بالاخره محو و نابود شدن قرار مي‌گيرد." يعني دين نياز به مفسر دارد. اين با دليل با زمان غيبت سازگار نيست؟ بر ادلة عقلي ضرورت امامت (مانند دليل مورد بحث) وارد مي‌شود اين است که اگر اين ادله درست بودند، خداوند مي‌بايستي از زمان اولين پيامبر - يعني حضرت آدم - تا آخرين پيامبر، همواره بعد از هر پيامبر تشريعي، پيامبران تبليغي و يا امامان معصومي نصب مي‌کرد تا حافظ تعاليم آن پيامبر و مفسر کتاب آسماني او باشند. به عبارت ديگر زنجيرة پيامبران و يا امامان معصوم در آن زمان به هيچ وجه قطع نمي‌شد.؟
پاسخ:

در پرسش قبل پاسخ داده شد .
پرسش 4:
فارغ از همه اين اشکالات جزيي که گرفته اند، مي خواستم دليل اصلي و مهم ترين دليل نياز به امام را عقلي و نقلي بيان فرماييد . (خودم فکر مي کنم همان ولايت معنوي دليل اصلي باشه)

پاسخ:

در ابتدا بايد گفت :
دلايل عقل و نقلي بسياري بر مسئله وجود دارد که به نمونه هايي از آن اشاره مي‌شود:
الف) اما در دليل نقلي، در روايات فراوان به ضرورت وجود امام تأکيد شده است. در اين جا به يک نمونه از آن ها که جامع‌ترين و ژرف‌ترين روايت در اين باب است ، اشاره مي‌شود.
امام صادق (ع) فرمود:
«چون ثابت کرديم که آفريننده و سازنده‌اي داريم که برتر از ما و از همه آفريده‌ها است، و اين صانع، حکمت‌مدار و بلند مقام است و هيچ يک از آفريدگان شايسته و سزاوار آن نيستند که از نزديک با او گفت‌وگو نمايند، معلوم مي‌شود که خداوند حکيم ميان خلق خود سفرايي دارد که ميان او و بندگانش واسطه‌اند و پيام‌هاي خالق را به خلوق مي‌رسانند و آدميان را به مصالح و منافع و وسايل بقاي آنان و موجبات فناي‌شان آگاهي مي‌دهند، پس ثابت مي‌شود که ميان آفريدگان، کساني هستند که از سوي خداي حکيم و عليم مأموريت امر و نهي دارند و آن ها پيامبران و برگزيدگان اويند.
آن ها حکيماني‌اند که حکمت الهي را آموخته و با آن مبعوث شده‌اند. آن ها در خلقت جسماني با ساير مردم فرقي ندارند، ولي در حالات معنوي اخلاقي و صفات و کمالات وجودي کاملاً از آن ها متمايز هستند و از طرف خداوند به حکمت و متانت تأييد شده‌اند. افزون بر آن (بعد از انبيا) در هر دوره زماني ره ‌آورد نبوت از طريق دلايل و براهين آن ها به وسيله اوصيا حفظ شده است تا زمين از حجتي که نشانه صدق و عدالت را به همراه دارد، خالي نباشد».(1)
در اين روايت بر حکمت خداوند تأکيد شده و بدين مسئله اشاره گرديده چون خداوند حکيم است و از مشاهده بشر برتر است، از اين رو حکمت او ايجاب مي‌کند که از طريق سفيران خود بندگانش را به راه سعادت هدايت کند که بعد از انبيا، اوصياي آنان عهده‌دار اين مسئوليت هستند. (2)
اما دلايل روايي مسئله فراوان است از جمله امام صادق (ع) فرمود:
«ما زالت الأرض إلاّ ولله فيها الحجة، يعرف الحلال والحرام ويدعو الناس إلى سبيل الله؛ (3)همواره در زمين حجت خدا حضور دارد. حلال و حرام الهي را معرفي مي‌کند و مردم را به راه خدا دعوت مي‌نمايد».
امير مؤمنان (ع) فرمود:
«لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة إمّا ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبيّناته؛ (4) زمين از کسي که براي خدا با حجت به پاخيزد خالي نمي‌ماند. او نمايان و شناخته شده است، يا ترسان و پنهان است تا حجت‌ها و نشانه‌هاي روشن خدا باطل نگردد».
ب) اما در باره رويکرد عقلي مسله بايد گفت :
جاي ترديد نيست که ما انسان‌ها تکاليف و وظايفي عقلي، مانند لزوم شکر مُنعِم (سپاسگزاري از خداوندي که به ما نعمت بخشيده است) و لزوم شناخت آفريدگار عالم، داريم که عقل ما را به انجام آن ملزم مي‌کند، از سوي ديگر، ترديدي نيست که بعد از انبيا امام معصوم است که، زمينه را براي عمل به تکاليف عقلي مهيا مي‌سازد، زيرا عمل به تکاليف شرعي ما را به انجام تکليف عقلي خود نزديک مي‌سازد (مثلاً عمل به واجبات به معناي سپاگزاري از خداوند نعمت‌بخش است). بنا بر اين عقلاً لازم است که بعد از پيامبر امام معصوم براي آدميان مامور شود تا آن ها را به وظايف خود آشنا کند و به شناخت و سپاس‌گزاري خدا وادار نمايد. اين استدلال بر اساس قاعده لطف تنظيم شده است. (5)
همه دلايل که درباره ضرورت پيامبر مطرح شد ، درباره امامت نيز مطرح است. علامه طباطبايي در اين باره مي‌گويد:
چنان که از راه عنايت خدايي لازم است اشخاصي پيدا شود که وظايف انساني را از راه وحي درک نموده، به مردم تعليم کنند، همچنان لازم است اين وظايف انساني آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرض و تعليم شود، يعني پيوسته اشخاصي وجود داشته باشند که دين خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد. کسي که متصدي حفظ و نگهداري دين آسماني است و از جانب خدا به اين سمت اختصاص يافته امام ناميده مي‌شود. (6)
از اين گذشته بقا و استمرار مطلوب آيين اسلام در گرو وجود امام و جانشين معصوم براي پيامبر است. از اين رو عدم نصب امام از سوي خداوند با حکمت الهي ناسازگار خواهد بود، زيرا موجب نقض غرض خداوند از بعثت پيامبر است. (7)
بنا بر اين از نظر عقلي و نقلي وجود امام بعد از پيامبر ضرورت دارد.
پي نوشت:
1. کليني ،محمد بن يعقوب ، اصول کافي، ج 1، ص 168، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1388ش.
2. محمد صادقي، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص 256، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش.
3. کليني محمد بن يعقوب، اصول کافي، ج 1، ص 178، حديث 3، نشر پيشين .
4. نهج البلاغه، حکمت 147، ص74 ، نشر موسسه امير المو منين ، قم ، 1375 ش .
5. محمد سيعدي مهر ، آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 27، نشر طه، قم 1383ش .
6. علامه طباطباي ، سيد محمد حسين ، شيعه در اسلام، ص 120، نشر دارالکتب الاسلاميه ، تهران 1341 ش .
7. محمد سعيدي مهر ، آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 137،نشر پيشين .