سوال من این است که چرااهل تشیع 50 فیصد بخداوند شرک میورزند؟ مانند گفتن بجای یا الله میگویند یا علی ما را نگهدار، یا فاطمه به داد ما برس، یا علی جز تو کسی را نداریم. و هم در اذان هر جمله که خوش شان آمده است آن را اضافه ساخته اند مانند گرفتن نام امامان، و غیره،چرا شرایط نماز خواندن را بر خود آنقدر دشوار ساخته اند که به آسانی نمیتوانند در هر جای نماز بخوانند و این کار اکثرا سبب میشود تا نماز را ترک کنند. و چرا در غسل دادن میت از بدعت های بیمورد و خود سر استفاده میکنند. و این که در وضوع گرفتن بجای شستن پا ها که فرض است تنها حتا بالای پای کثیف که سبب آذیت مقدیان میشود و دور از نظافت است تنها مسح میکنند که سبب کثیف شده دست شان هم میشود، نماز را به اندازه دلخواه ساده ساخته اند، مانند خواندن دورکعت نماز بجای نماز چهار رکعتی، ترک نماز سنت با نامیدن آن به مستحب، و فرض را واجب شمردن،

پرسش 1:
بدعت هاي اهل تشيع شرح
چرا اهل تشيع به خداوند شرک مي ورزند؟ مانند گفتن به جاي يا الله مي گويند يا علي ما را نگهدار، يا فاطمه به داد ما برس، يا علي جز تو کسي را نداريم؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
شيعه به جاي يا الله يا علي نمي گويد. بلکه يا الله را در جاي خود و يا علي را در جايگاه خود مي گويد. اين دو هيچ منافاتي با يکديگر ندارد که گفتن يا علي نفي کننده يا الله باشد.
همه استعانت هاي شيعه از الله است و بس . اگر اسم کسي آورده مي شود و از کسي مدد گرفته شده و چيزي خواسته مي شود ، به اين نگاه نيست که او در کنار خدا و شريک خدا است ، بلکه با اين نگاه است که او خليفه خدا ، ولي خدا و ماذون از طرف خدا براي کمک رساندن به مردم است و آن هم به کمک خدا.
به اين عمل توسل گفته مي شود كه از نظر آيات و روايات عملي صحيح و شرعي و البته مورد توصيه مي باشد.با اين توضيح که :
زندگى بشر بر اساس بهره ‏گيرى از وسائل و اسباب طبيعى استوار است كه هر يك آثار ويژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مى ‏نوشيم . هنگام گرسنگى غذا مى ‏خوريم. رفع نياز توسط وسائل طبيعى ، به شرط آن كه براى آن ها «استقلال در تاثير» قائل نشويم ، عين توحيد است. قرآن يادآور مى ‏شود كه : ذوالقرنين در ساختن سد از مردم درخواست كمك كرد : «فاعينوني بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما؛ (1)
با قدرت خويش مرا يارى كنيد تا ميان شما و آنان (ياجوج و ماجوج) سدى برپا سازم».
كسانى كه شرك را به معنى «تعلق و توسل به غير خدا» تفسير مى ‏كنند ، حرف شان تنها در صورتى صحيح است كه ما براى ابزار و وسائط موجود ، «اصالت و استقلال‏» قائل شويم. چنانچه آن ها را وسايلى بدانيم كه به مشيت و اذن الهى ، ما را به نتيجه مى ‏رسانند، از مسير توحيد خارج نشده‏ ايم . اصولا زندگى بشر از روز نخست‏ بر اين اساس ، يعنى استفاده از وسائل و وسائط موجود ، استوار بوده و پيشرفت علم و صنعت نيز در همين راستا صورت گرفته و مى ‏گيرد.
ظاهرا توسل به اسباب طبيعى مورد بحث نيست ; سخن درباره اسباب غير طبيعى است كه بشر جز از طريق وحى راهى به شناخت آن ها ندارد. هرگاه در كتاب و سنت چيزى به عنوان وسيله معرفى شده باشد ، تمسك به آن همان حكمى را دارد كه در توسل به امور طبيعى جارى است. بنابر اين ، ما زمانى مى ‏توانيم با انگيزه دينى به اسباب غير طبيعى تمسك جوييم كه دو مطلب ملحوظ نظر قرار گيرد :
1.از طريق كتاب و سنت ، وسيله بودن آن چيز براى نيل به مقاصد دنيوى يا اخروى ثابت ‏شود.
2. براى اسباب و وسائل ، هيچ‏گونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تاثير آن ها را منوط به اذن و مشيت الهى بدانيم.
قرآن كريم ، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت كرده مى ‏فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون؛(2)
اى افراد با ايمان خود را از خشم و سخط الهى نگه داريد و براى تقرب به او وسيله‏ اى جستجو كنيد ، و در راه وى جهاد كنيد ، باشد كه رستگار شويد».
بايد توجه نمود كه وسيله به معناى تقرب نيست ، بلكه چيزى است كه مايه تقرب به خدا مى ‏گردد . يكى از طريق آن ، جهاد در راه خدا است كه در آيه ذكر شده است . در عين حال مى ‏تواند ، چيزهاى ديگر نيز وسيله تقرب باشد. (3)
شكى نيست كه انجام واجبات و مستحبات ، همچون نماز و روزه و زكات و جهاد و غيره در راه خدا ، همگى وسايل معنوى ا‏يى هستند كه انسان را به سر منزل مقصود ، كه همان تقرب به خداوند است مى ‏رسانند. انسان در پرتو اين اعمال ، حقيقت ‏بندگى را مى‏ يابد و در نتيجه به خدا نزديك مى ‏شود. ولى بايد توجه نمود كه وسايل غير طبيعى ، منحصر به انجام امور عبادى نيست ، بلكه در كتاب و سنت ‏يك رشته وسايل معرفى شده كه توسل به آن ها استجابت دعا را به دنبال دارد كه ذيلا برخى از آن ها را يادآور مى ‏شويم :
1- توسل به اسما و صفات حسناى الهى كه در كتاب و سنت وارد شده است ، چنان كه مى ‏فرمايد :
«و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها؛ (4)
اسماء حسنى مخصوص خداوند است ، پس خداوند را به وسيله آن ها بخوانيد».
در ادعيه اسلامى، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است.
2- توسل به دعاى صالحان كه برترين نوع آن توسل به ساحت پيامبران و اولياى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا كنند.
قرآن مجيد به كسانى كه بر خويشتن ستم كرده ‏اند (گنهكاران) فرمان مى ‏دهد سراغ پيامبر روند و در آن جا هم خود طلب مغفرت كنند و هم پيامبر براى آنان طلب آمرزش كند. نويد مى ‏بخشد كه :
در اين موقع خدا را توبه پذير ورحيم خواهند يافت :
«و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما». (5)
در آيه ديگر ، منافقان را نكوهش مى ‏كند كه چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پيامبر بروند تا در باره آنان از خداوند طلب آمرزش كند ، سرپيچى مى ‏كنند :
«و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورايتهم يصدون و هم مستكبرون». (6)
از برخى از آيات بر مى ‏آيد كه در امت هاى پيشين نيز چنين سيره ‏اى جريان داشته است. فرزندان يعقوب عليه السلام از پدر خواستند بابت گناهان شان از خدا براى آنان طلب آمرزش كند . يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و وعده استغفار داد : «يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين × قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم».
(7)
ممكن است گفته شود : توسل به دعاى صالحان ، در صورتى عين توحيد (ويا لااقل مؤثر)است كه كسى كه به او توسل مى ‏جوييم در قيد حيات باشد ، ولى اكنون كه انبيا و اوليا از جهان رخت ‏بر بسته ‏اند ، چگونه توسل به آنان مى ‏تواند مفيد و عين توحيد باشد ؟
در پاسخ ، دو نكته را بايستى يادآور شويم :
الف - حتى اگر فرض كنيم شرط توسل به نبى يا ولى حيات داشتن آن هاست ،
توسل به انبيا و اولياى الهى پس از مرگ آنان ، تنها كارى غير مفيد خواهد بود ، نه مايه شرك ؛ اين نكته ‏اى است كه غالبا از آن غفلت‏ شده ، تصور مى ‏گردد كه حيات و موت ، مرز توحيد و شرك است ! در حالي كه بر فرض قبول چنين شرطى (حيات انبيا و اوليا در هنگام توسل ديگران به آنان)، زنده بودن شخص نبى و ولى ، ملاك مفيد و غير مفيد بودن توسل خواهد بود ، نه مرز توحيدى بودن و شرك آميز بودن عمل !
ب - مؤثر و مفيد بودن توسل دو شرط بيش تر ندارد :
1. فردى كه به وى توسل مى ‏جويند ، داراى علم و شعور و قدرت باشد.
2. ميان توسل جويندگان و او ارتباط برقرار باشد ؛ در توسل به انبيا و اوليايى كه از جهان در گذشته‏ اند ، هر دو شرط فوق (درك و شعور ، و وجود ارتباط ميان ما و آنان)به دلايل روشن عقلى و نقلى ، تحقق دارد.
در جايى كه به تصريح قرآن ، شهداى راه حق حيات و زندگى دارند ، مسلما پيامبران و اولياى خاص الهى - كه بسيارى از ايشان خود نيز شهيد شده ‏اند : از حيات برتر و بالاترى برخوردارند.
پيامبر و شاهداني كه گواه بر پيروان شان در قيامت قرار داده مي شوند ،بايد داراي حيات و درك و آگاهي از عملكرد آنان باشند تا بتوانند به عنوان شاهد شهادت دهند:« وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ ».(8)
بر وجود ارتباط ميان ما و اولياى الهى دلايل بسيارى در دست است كه برخى را ذيلا يادآور مى ‏شويم :
1- همه مسلمانان در پايان نماز شخص پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را خطاب قرار داده و مى‏ گويند :
السلام عليك ايها النبي و رحمة الله و بركاته
آيا آنان به راستى كار «لغوى‏» انجام مى ‏دهند و پيامبر اين همه سلام را نمى ‏شنود و پاسخى نمى ‏دهد؟!
2- پيامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشركان را در چاهى ريختند. سپس خود با همه آنان سخن گفت. يكى از ياران رسول خدا عرض كرد : آيا با مردگان سخن مى ‏گوييد ؟
پيامبر فرمود : شماها از آنان شنواتر نيستيد. (9)
3- رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم كرارا به قبرستان بقيع مى ‏رفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنين خطاب مى ‏كرد : السلام على اهل الديار من المؤمنين و المؤمنات.
و بر اساس روايتى ديگر مى ‏فرمود : السلام عليكم دار قوم مؤمنين‏» (10)
4- بخارى در صحيح خود آورده است : روزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درگذشت ، ابوبكر وارد خانه عايشه شد. سپس به سوى جنازه پيامبر رفته ، جامه از صورت پيامبر برگرفت و او را بوسيد و گريست و گفت :
بابي انت ‏يا نبي الله. لا يجمع الله عليك مؤتتين، اما الموتة التي كتبت عليك فقدمتها؛ (11)
پدرم فداى تو باداى پيامبر خدا ، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگى كه بر تو نوشته شده بود ، تحقق يافت.
چنانچه رسول گرامى حيات برزخى نداشته و هيچ گونه ارتباطى ميان ما و او وجود ندارد ، چگونه ابوبكر به او خطاب كرده و گفت : يا نبي الله؟
5. امير مؤمنان على عليه السلام آن گاه كه پيامبر را غسل مى ‏داد گفت : بابي انت و امي يا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة والانباء و اخبار السماء ... بابي انت و امي اذكرنا عند ربك و اجعلنا من بالك‏ ؛ (12)
پدر و مادرم فداى تو باداى رسول خدا ، با مرگ تو چيزى منقطع گرديد ، كه با مرگ ديگران منقطع نگرديده بود. با مرگ تو رشته نبوت و وحى گسسته شد ... پدر و مادرم فداى تو باد ، ما را نزد خدايت‏ به ياد آور ، ما را به خاطر داشته باش.
در پايان يادآور مى‏ شويم كه توسل به انبيا و اوليا صورت هاى مختلفى دارد كه مشروح آن در كتب عقايد بيان شده است. (13)
پى ‏نوشت ها :
1. كهف(18) آيه95.
2. مائده(5) آيه 35.
3. راغب در مفردات (ذيل ماده وسل) مى ‏گويد :
الوسيلة التوصل الى الشي‏ء برغبة و حقيقة الوسيلة الى الله مراعاة سبيله بالعلم و العبادة و تحري مكارم الشريعة.
4. اعراف(7) آيه180.
5. نساء(4) آيه 64.
6 . منافقون(63)آيه5.
7. يوسف(12) آيات 97-98.
8. نحل (16)آيه 89.
9. صحيح بخارى ، ج‏5، باب قتل ابى جهل، سيره ابن هشام:2/292 وغيره.
10. صحيح مسلم، ج 2، باب ما يقال عند دخول القبر.
11. صحيح بخارى، ج‏2، كتاب الجنائز، ص‏17..
12. نهج البلاغه، بخش خطبه‏ها، شماره 235
13. جعفر سبحاني تبريزي ،‌ منشور عقايد اماميه ، قم ، نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، سال نشر 1383 هـ.ش ، ص 231 .
پرسش 2:

در اذان هر جمله که خوش شان آمده است ، اضافه ساخته اند مانند گفتن نام امامان، و غيره،

پاسخ:

در اذان اين گونه نيست که شيعه هر لفظي که خوشش آمده ، اضافه کرده باشد . نيز اين گونه نيست که اسم همه امامان را بياورد. اذاني که شما شنيده ايد ، اذان شيعه نبوده است و يا آن ها که اذان گفته و شما شنيده ايد، شيعه نبوده اند.
اذان شيعه تنها نام اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه الصلاه و السلام را مي آورد که طبق شهادت برخي از روايات از زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم وجود داشته
و پيامبر نيز به آن راضي بوده است. ولي حذف «حي علي خير العمل» که در اذان اهل تسنن صورت گرفته ، در اثر بدعتي است که خليفه دوم ، به تصريح خود و اعتراف خود در اذان وارد نموده و در زمان رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم سابقه نداشته و او طبق مصلحت انديشي خود اين بدعت را در دين وارد کرده است.
بسياري از شيعيان اين عبارت را در هنگام اذان ، بر زبان مي آورند . اجماع شيعيان بر استحباب اين شهادت است ؛ اما در مورد علت استحباب آن اختلاف دارند :
نظر علماي شيعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن عليا ولي الله»:
در اين زمينه دو نظر موجود است :
1- عده اي آن را جزء مستحب مي دانند ؛ يعني مانند قنوت که جزئي از نماز بوده و مستحب است .
2- عده اي نيز آن را مستحب مي دانند ؛ اما بدون قصد جزئيت ؛ يعني مستحبي است که جزو اجزاي اذان نيست ؛ مانند صلوات در هنگام بردن يا شنيدن نام گرامي رسول اسلام صلي الله عليه وآله وسلم که استحباب صلوات فرستادن ، بعد از شنيدن نام ايشان مخصوص به غير اذان نيست ؛ يعني حتي در اذان هم اگر کسي نام ايشان را بر زبان آورد، مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد ؛ کسي در اين زمينه اشکال نگرفته است .
در مورد شهادت ثالثه نيز همين مطلب جاري است ؛ زيرا در روايات شيعه چنين آمده است که هر زمان شخصي شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيغمبر گرامي اسلام داد ، بلافاصله بعد از آن شهادت به ولايت امير مومنان نيز بدهد .
اما چون شما از جانب اهل سنت سخن گفته ايد ، رواياتي مي آوريم که به اين مساله در کتاب هاي شما اهل سنت اشاره کرده اند.
ابوذر در اذان شهادت به ولايت مى‏داد :
در اين زمينه مراغي مصري از علماي اهل سنت در کتاب خويش السلافة في امر الخلافة دو روايت از جناب صحابي عظيم الشان ابو ذر غفاري و نيز صحابي گران مرتبه سلمان فارسي نقل مي کند :
روايت اول در مورد ابوذر:
أخرج أن رجلا دخل على رسول الله (صلى الله عليه واله وسلم) وقال : يا رسول الله إنّ أبا ذر يذكر في الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولاية لعلى عليه السلام .
قال رسول اللّه‏(صلي الله عليه وآله وسلم ) كذلك ، أو نسيتم قولي في غدير خم : من كنت مولاه فعلي مولاه ) ؛
شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده و گفت : اي رسول خدا ؛ ابوذر در اذان بعد از شهادت به رسالت شهادت به ولايت علي مي دهد ؛ رسول خدا فرمودند : همين است ؛ آيا کلام من را در روز غدير خم فراموش کرديد که « هرکس که من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست »؟(1)
روايت دوم در مورد سلمان :
دخل رجل على رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ، فقال : يا رسول الله ! إني سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلك ، فقال صلى الله عليه و آله وسلم : ما هو ؟ قال : سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة ، الشهادة بالولاية لعلي (عليه السلام) ، قال (صلي الله عليه و آله وسلم ): سمعت خيرا؛
شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده و گفت : اي رسول خدا ،چيزي را شنيدم كه تاكنون نشنيده بودم ، رسول خدا فرمودند : چه چيز ؟
پاسخ داد :‌سلمان در اذان خويش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت علي عليه السلام مي دهد ؛ پس حضرت فرمودند : چيز نيكويي را شنيده اي !
بنا بر اين نمي توان و نبايد گفتن شهادت ثالثه را جزو بدعت هاي در اذان دانست .(2)
بدعت ها در اذان :
اما ببينيم شيعه بوده که در اذان بدع آورده است يا بزرگان اهل تسنن بدعت گذار در اذان بوده اند و اهل تسنن اذاني مي گويند که رسول الله به آن اذان نماز نمي خوانده است؟!
الصلاة خير من النوم:
1- الصلاة خير من النوم از بدعت هاي حضرت خليفه ثاني‏ عمر بن خطاب بوده و در زمان پيامبر اكرم اين جمله در اذان وجود نداشته. ابن حزم ظاهري، و امام مالك و قرطبي تصريح دارند:
الف ) امام مالك مي‏گويد:
« اِن المؤذن جاء الي عمربن الخطاب يؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خير من النوم فأمره أن يجعلها في نداء الصبح؛
هنگامي كه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسيدن وقت نماز صبح را به او اعلام كند، عمر را ديد كه به خواب فرو رفته ،فرياد برآورد: الصلاة خير من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از اين پس اين عبارت را در اذان صبح قرار دهند."(3)
ب) ابن حزم مي‏گويد:
«الصلاة خير من النوم، ولا نقول بهذا ايضا لأنه لم يأت عن رسول اللّه - صلي اللَّه عليه و سلّم ؛
الصلاة خير من النوم ؛ ما آن را قبول نداريم ؛ زيرا از رسول خدا نيامده است" (4)
2- السلام عليک ايها الامير:
احناف به پيروي از امام ابو يوسف در فصول اذان و قبل از حي علي الصلاة جايز مي‏دانند جمله‏اي را اضافه كرده و خطاب به خليفه وقت بگويند: السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته -
الف) سرخسي مي‏گويد:
« قد روي عن ابي يوسف رحمة الله انه قال: لابأس بأن يخصّ الأمير بالتثويب فيأتي بابه فيقول: السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته حي علي الصلاة مرتين حي علي الفلاح مرتين الصلاة يرحمك اللّه؛
از ابو يوسف نقل شده است : اشکالي ندارد که تنها مخصوص حاکم تثويب کند (او را به نماز دعوت کند) پس به در خانه او آمده و بگويد :"السلام عليک ايها الامير ورحمة الله وبرکاته" و سپس دوبار حي علي الصلاة و دو باز حي علي الفلاح و سپس " الصلاة يرحمک الله".(5)
ب) حلبي مي‏گويد:
«عن أبي يوسف: لا أري بأساً أن يقول المؤذن السلام عليك أيها الامير و رحمة الله و بركاته حي علي الصلاة، حي علي الفلاح، الصلاة برحمك الله.» لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمين، اي و لهذا كان مؤذن عمر بن عبدالعزيز - رضي‏الله عنه - يفعله؛
از ابو يوسف نقل شده است : اشکالي نمي بينم در اينکه موذن بگويد : السلام عليک ايها الامير و رحمة الله و برکاته. حي علي الصلاة .حي علي الفلاح. الصلاة يرحمک الله .
زيرا حاکمان مشغول مصالح مسلمانان هستند . به همين دليل موذن عمر بن عبد العزيز چنين مي کرده است .(6)
3- حذف «حي علي خير العمل» از اذان:
الف) صاحب اضواء البيان مي گويد :
ابن عمر در اذان خود آن را مي گفته است. نيز علي بن الحسين مي گفته . اين همان اذان اوليه(بدون تغيير) است .بلال نيز گاهي چنين اذان مي گفته است.(7)
ب) بيهقي در سنن کبراي خود مي گويد :
«كان بن عمر يكبر في النداء ثلاثا ويشهد ثلاثا وكان أحيانا إذا قال حي على الفلاح قال على أثرها حي على خير العمل و رواه عبد الله بن عمر عن نافع قال كان بن عمر ربما زاد في أذانه حي على خير العمل ... ؛
ابن عمر در اذان خود سه بار الله اکبر مي گفت و سه بار شهادت مي داد . گاهي اوقات نيز وقتي حي علي الفلاح را مي گفت ، در پشت سر آن مي گفت : حي علي خير العمل ...."
ابن عمر گاهي در اذانش حي علي خير العمل را زياد مي کرد .
«كان بن عمر لا يؤذن في سفره و كان يقول حي على الفلاح و أحيانا يقول حي على خير العمل و رواه محمد بن سيرين عن بن عمر أنه كان يقول ذلك في أذانه و كذلك رواه نسير بن ذعلوق عن بن عمر و قال في السفر و روي ذلك عن أبي أمامة؛
ابن عمر در سفر اذان نمي گفت و در اذان خود مي گفت : حي علي الفلاح . گاهي در پشت سر آن مي گفت : حي علي خير العمل.
«أن علي بن الحسين كان يقول في أذانه إذا قال حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول؛
از علي بن الحسين (امام سجاد) نقل شده که در اذان خود وقتي به حي علي الفلاح مي رسيد مي گفت : حي علي خير العمل و مي گفت اين اذان اول است (اذان قبل از تحريف).(8)

پي نوشت ها:
1. مراغي مصري ، السلافة في أمر الخلافة، بيتا ، ص 32.
2. همان .
3. مالك بن انس ، الموطّأ ، بيتا ، ج1 ، ص 72.
4. عزالدين بن عبدالسلام ، المحلي ، بي تا ، ج3، ص 161.
5. محمدبن احمد شمس الائمه سرخسي ، المبسوط ، بيروت ، سال نشر 1421 هـ.ق ، ج 1، ص 131.
6. ابوالفرج نورالدين علي ، السيره الحلبيه ، بيروت ، نشر دارالكتب العلميه ،‌ سال نشر 1422 هـ.ق ، ج3 ، ص 304 ؛
الهداية في شرح البداية 1: 42 ؛الجامع الصغير 1: 38؛تاريخ مدينة دمشق، ج 60: 40 ؛ شرح الزرقاني 1: 215 ؛ تنوير الحوالك ج 1، ص 71 ؛ الذخيره 2: 47 ؛ مواهب الجليل 1: 431، الطبقات الكبري 5: 334 و 359.
7. محمد الامين بن محمد المختار الجنكي الشنقيطي ،‌ اضواء البيان ، بيتا ، ج8 ، ص 156.
8. بيهقي نيشابوري ،‌ سنن الكبرى ،‌ بي تا ، ج1، ص424.

پرسش 3:
چرا شيعه شرايط نماز خواندن را بر خود آن قدر دشوار ساخته اند که به آساني نمي توانند در هر جاي نماز بخوانند و اين کار اکثرا سبب مي شود تا نماز را ترک کنند؟

پاسخ:

منظور از سوال شما كه چرا شيعيان نماز خود را‌ آن قدر دشوار ساخته اند كه به آساني نمي توانند در هر جاي نماز بخوانند، روشن نيست.
هر شيعه در هر جائي كه پاك باشد و نيز غصبي نباشد ، مي تواند نماز به جاي آورد . فكر نكنم اهل سنت بتوانند به خود بقبولانند كه در محل نجس و يا غصبي نيز مي توان نماز خواند.
هيچ شيعه اي نيز به خاطر اين دو شرط ترك نماز نمي كند ،همان گونه كه هيچ اهل سنتي به خاطر اين كه بتواند در محل نجس و ناپاك و نيز غصبي نماز بخواند ،‌ نماز نمي خواند.
در مورد لباس نماز گزار نيز وضع به همين گونه است، يعني شرط پاك بودن و غصبي نبودن وجود دارد كه شروط اسلامي هستند . هر نماز بايد اين گونه باشد. بنابراين از ابداعات شيعه نيست.
نيز اينكه شيعه به سمت قبله نماز مي خواند و نمي دانيم در نظر شما اين گونه است كه اهل سنت به هر سمت كه دل شان بخواهد مي توانند نماز بخوانند ؟ ! براي همين نماز آن ها آسان تر است ؟
نيز شيعه نماز را به عربي صحيح مي خواند. لابد در نظر اهل سنت كه شما از طرف آن ها سخن مي گوئيد ، مي توان نماز را به زبان مادرزادي نيز خواند ؟‌ به اين صورت كه سني فارس نماز را به فارسي ، سني كرد نماز را به كردي ، سني انگليسي نماز را به انگليسي ، سني عرب نماز را به عربي و........!
در نظر اهل سنت اين گونه است كه نماز را به صورت غير صحيح هم مي توان خواند. بنابراين به نظر شما نماز اهل سنت راحت تر از نماز شيعه است؟‌!
شيعه در نماز با ادب و خضوع و خشوع مي ايستد چرا كه در مقابل آفريدگار عالم ايستاده است. شايد به نظر شما اين قيد نماز شيعه را سخت و دشوار ساخته است. حتما نماز اهل سنت در نظر شما بي ادبانه و ... است كه نماز اهل سنت را در نظر شما راحت تر از نماز شيعه كرده است ؟!
شيعه نماز را در وقت مخصوص هر نماز مي خواند . شايد اين قيد باعث دشواري آن در نگاه شما شده است. اين كه نماز اهل سنت در نگاه شما آسان تر است، آيا به اين خاطر است كه آن ها نماز هاي خود را هر وقت كه دل شان بخواهد مي خوانند و رعايت وقت را نمي كنند مثلا نماز عشا را ظهر و نماز صبح را مغرب و يا تمام نماز ها را يك جا و مثلا صبحگاهان مي خوانند ؟
گذشته از اين اگر به دقت و با ديدگاه شما به نماز دو گروه شيعه و سني نظر بيفكنيم، به واقع نماز اهل تسنن بسيار سخت تر از نماز شيعه مي باشد. وضوي اهل تسنن كه مقدمه نماز است ، متضمن چند كاري است كه مشكل تر از نماز شيعه است ،مانند شستن پا در پنج نوبت در حالي كه شيعه طبق سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و نيز طبق دستور قرآن كريم پاها را مسح مي كند .شستن پا سخت تر از مسح پا است. شيعه خيلي راحت در نماز خود با دست باز نماز مي خواند ، در حالي كه سني بايد با دست بسته و با سختي بيش تر نماز خود را اقامه كند.
همان گونه كه در سوال از نماز شكسته مسافر ، پاسخ داده شد ،‌ نماز مسافر شيعه بسيار راحت تر از نماز مسافر سني است. چرا كه كسي كه مسافر است ،بسيار برايش نماز دو ركعتي خواندن راحت از نماز چهار ركعتي خواندن است . عثمان راحتي را كه خداي متعال به مسلمانان عطا كرده بود ، از آن ها گرفت و به دلخواه خود كار را بر مسلمانان سخت كرد كه موجب ترك نماز شد.
در نماز شيعه به سختي يا راحتي نماز نمي انديشد و آن را ملاك عمل خود قرار نمي دهد، بلكه تنها نگاه به آيات قرآن كريم و سنت رسول الله و دستورات اهل بيت رسول الله صلوات الله عليهم اجمعين دارد . هر آنچه را كه آن ها گفته باشند، عمل مي كند ، نه كم نه زياد. همان گونه كه از روايات اهل سنت نيز همين نكته (عمل شيعه مطابق با سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ) به دست مي آيد و به برخي از آن ها در پاسخ به بخش هاي ديگر سوال اشاره شده است.
براي تاييد همه موارد ذكر شده مي توانيد به يكي از كتاب هاي فقهي شيعه مانند عروه الوثقي سيد محمد كاظم يزدي يا تحرير الوسيله امام خميني مراجعه نماييد .
پرسش 4:

چرا شيعه در غسل دادن ميت از بدعت هاي بي مورد و خود سر استفاده مي کنند؟

پاسخ:

در اين سوال نيز مانند سوال قبلي خود روشن نكرده ايد كه كدام بدعت در غسل ميت از طرف شيعه وجود دارد؟
آنچه كه از كيفيت غسل ميت در بين مذاهب پنج گانه اسلامي وجود دارد، به شرح ذيل است :
اماميه(شيعه) : سه غسل بر ميت واجب است. غسل اول با آبي كه به كمي سدر مخلوط شده است. غسل دوم آبي كه كمي كافور در آن است . غسل سوم به آب خالص است. در غسل از غسل سر شروع مي شود . بعد به غسل طرف راست و بعد به غسل طرف چپ ختم مي شود.
مذاهب چهارگانه اهل سنت : يك غسل واجب است و آن هم به آب خالص و دو غسل ديگر مستحب است ( به سدر و كافور). در كيفيت غسل هم كيفيت خاصي شرط نشده است ( ترتيب خاصي ندارد ). نيز مخلوط كردن سدر و كافور به آب غسل واجب نيست، بلكه مستحب است در غسل آخر كافور يا مواد خوشبوي ديگر اضافه شود.
همه اين مذاهب نيت را شرط مي دانند. همچنين غصبي نبودن آب و طهارت آب را شرط صحت غسل مي دانند. نيز ازاله نجاست از بدن ميت را قبل از غسل و نبودن حاجب و پوششي روي بدن ميت كه مانع از رسيدن آب غسل به بدن او شود ، واجب مي دانند.
اماميه غسل ميت به آب گرم شده به وسيله آتش را مكروه مي داند . حنفيه آب گرم شده را بهتر مي داند . حنابله و مالكيه و شافعيه آب خنك را مستحب مي دانند.
همه اين مذاهب اتفاق نظر دارند. محرمي كه در حج در حالت احرام از دنيا رفته است ، در آب غسلش نبايد از كافور استفاده كرد ، همان گونه كه اتفاق نظر دارند بر سر اين موضوع كه از هر گونه بوي خوشي در حال احرام بايد دوري كرد.
همه مذاهب خمسه اتفاق نظر دارند. زماني كه آب پيدا نشود و نيز نتوان از آب استفاده كرد ، ‌بايد از تيمم به جاي غسل استفاده كرد . كيفيت آن را هم مانند كيفيت تيمم زنده مي دانند.(1)
اين خلاصه نظريات مذاهب پنجگانه در غسل مي باشد.
حال ببينيم كه عمل كدام يك به سنت رسول الله نزديك تر است.
مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ، عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ، قَالَتْ دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حِينَ تُوُفِّيَتِ ابْنَتُهُ فَقَالَ ‏"‏ اغْسِلْنَهَا ثَلاَثًا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ - إِنْ رَأَيْتُنَّ ذَلِكَ - بِمَاءٍ وَسِدْرٍ وَاجْعَلْنَ فِي الآخِرَةِ كَافُورًا أَوْ شَيْئًا مِنْ كَافُورٍ فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِي ... ؛(2)
محمد بن سيرين از ام عطيه نقل مي كند كه گفت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر ما وارد شد، زماني كه دخترش فوت كرده بود، پس فرمود : او را سه بار يا پنج بار يا بيش تر غسل دهيد _البته اگر خواستيد _ به آب و سدر و در آخرين غسل كافور يا چيزي از كافور قرار دهيد . وقتي غسل به پايان رسيد، مرا خبر دهيد...
همان گونه كه از حديث روشن است، روايت يك بار را نفرموده است كه اهل سنت به يك بار عمل مي كنند ، بلكه از سه شروع مي كند. بلي اگر مي فرمود يك بار يا سه بار يا پنج بار مي توانستيم اين احتمال را بدهيم كه يك بار آن واجب و سه بار و پنج بار آن مستحب است، ولي هيچ اشاره اي به يك بار نشده است. بنابراين نمي توان يك بار واجب را از آن استفاده كرد و دو بار ديگر آن را مستحب خواند.
اين حديث در صحيح بخاري نيز با سند خود ،‌ به همين گونه آمده است.(3)
در حديث ديگري آمده است :
حَدَّثَنَا هُدْبَةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ، أَنَّهُ كَانَ يَأْخُذُ الْغُسْلَ عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ، يَغْسِلُ بِالسِّدْرِ مَرَّتَيْنِ وَالثَّالِثَةَ بِالْمَاءِ وَالْكَافُورِ ‏؛(4)
از محمد بن سيرين نقل شده است كه او ( محمد بن سيرين ) كيفيت غسل را از ام عطيه گرفته است، به اين صورت كه دو بار به آب سدر و سومين غسل را به آب و كافور غسل مي داد.
اما در مورد ترتيب غسل در حديث آمده است :
عَنْ حَفْصَةَ بِنْتِ سِيرِينَ، عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ـ رضى الله عنها ـ قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فِي غَسْلِ ابْنَتِهِ ‏"‏ ابْدَأْنَ بِمَيَامِنِهَا وَمَوَاضِعِ الْوُضُوءِ مِنْهَا؛ (5)
از حفصه دختر سيرين نقل شده است كه أم عطيه رضي الله عنها گفت ،‌ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در غسل دخترش به ما فرمود : از اعضاي راستش شروع به غسل كنيم و مواضع وضو را از آن اعضا مقدم كنيم.
همان گونه كه در حديث آمده است ،ترتيب غسل بايد رعايت شود ، ولي اين برخلاف عمل اهل سنت است . بنابراين مخالف سنت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم .
بررسي بقيه موارد به طول مي انجامد . براي روشن شدن حقيقت به اين چند نمونه اكتفا مي كنيم.
نكته :
اهل سنت طبق گفته خود تنها از قرآن و سنت رسول الله پيروي مي كنند. بنابراين نمي توانند به منبع ديگري غير از اين دو رجوع كنند.
بنابراين بايد عملكرد خود را در اين باره و در مسائل ديگر را بتوانند به صريح آيات قرآن يا سنت رسول الله مستند كنند. آيا طريقه غسل ميت دادن اهل سنت با توضيحي كه گذشت ، مطابق شيوه رسول الله است ؟ آن هم شيوه اي كه خود نقل كرده اند.
شيعه منبع احكام خود را قرآن و سنت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و نيز به سفارش پيامبر در حديث ثقلين (6) كه مورد اجماع شيعه و سني است ،‌روش اهل بيت رسول الله صلوات الله عليهم اجمعين كه همان سنت رسول الله است و بيان كننده و توضيح دهنده آن است ،‌قرار داده است.
بنابراين اگر در روايات رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم ،‌ حديثي به عملي دلالت كند، نيابد به بدعت هاي خود مراجعه كند، بلكه به اهل بيت رسول خدا صلوات الله عليهم اجمعين مراجعه مي كند و از آن ها استفسار مي نمايد كه آيا پيامبر در اين گونه موارد چگونه عمل مي كرد؟ چون اهل بيت بهتر از بقيه خبر دارند ، بهتر از بقيه مي دانند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چگونه عمل مي كرده است.
اين همان مراجعه به روايات و احاديث اهل بيت است كه شيعه با افتخار به آن عمل مي كند و خود را عامل به دستور خدا در قرآن (7) و رسول خدا در احاديث مختلف ، كه دستور به مراجعه به آن ها داده اند ، ‌مي داند.
حال شما خود قضاوت كنيد كه اهل سنت واقعي شيعه است يا اهل سنت ؟ كدام يك به سنت رسول الله عمل شان نزديك تر مي باشد ؟ آيا بهتر نيست اهل سنت خود را تابع ائمه چهار گانه مالكيه و حنفيه و شافعيه و حنبليه بدانند تا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ؟

پي نوشت ها:
1. محمد جواد مغنيه ،‌الفقه علي المذاهب الخمسه ،‌بي تا ،‌ ص57.
2. ابي داود ، سنن ، باب كيف غسل الميت ،‌ ح 3144.
3. بخاري ، صحيح ، باب غسل الميت و وضوئه بالماء و السدر ، ح 1265.
4. ابي داود ،‌سنن ، باب كيف غسل الميت ،‌ ح 3149.
5. همان ، ح 3147.
6. صحيح مسلم، كتاب الفضايل، باب فضايل على بن ابى طالب ؛
سنن الترمذى، باب مناقب اهل بيت النبى ؛
الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، ج 2، ص 285، ذيل آيه، اعتصام، بيروت دارالفكر چاپ اول ؛ مسند احمد، ج 3، ص 59017 و ج 5، ص 181، دارالصاد؛
المستدرك على الصحيحين، ابى عبدالله حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109.
7. شوري (42) آيه 23.

پرسش 5:

شيعه در وضو گرفتن به جاي شستن پاها که فرض است، تنها بالاي پاي کثيف که سبب آذيت مردمان مي شود و دور از نظافت است ، مسح مي کنند که سبب کثيف شدن دست شان هم مي شود.

پاسخ:

وضو گرفتن فلسفه و حكمت خاص به خود را دارد و آن به دست آوردن طهارت براي ورود به نماز و يا اعمال عبادي ديگري است كه طهارت در آن ها شرط است.
بنابراين وضو براي تميزي دست و پا نيست. بلكه براي حصول طهارت است.
مسلمان بايد دست و پا و بدن تميزي داشته باشد . خود را مدام از آلودگي ها حفظ كرده و پاكيزه باشد ؛ مخصوصا زماني كه به يك محل عمومي و مقدس مانند مسجد و مصلا وارد مي شود. براي رسيدن به اين مقصود بايد استحمام كند يا دست و پاي خود را در آب بشويد، نه اينكه وضو بگيرد.
اگر كسي به نيت پاكيزگي وضو بگيرد ، يعني به اين نيت وضو بگيرد كه دست و پاي خود را از آلودگي ها پاكيزه كند ، قطعا وضوي او باطل است.
اگر وضو براي پاكيزگي دست و پا و بدن و از بين بردن بو و كثافات از آن ها است ، آيا بهتر نيست كه به جاي آن غسل كند كه در اين صورت تمام بدن خود را از بوها و آلودگي ها پاك كرده است و تمام نماز هاي خود را با غسل انجام دادن به جاي آورد يا به جاي آن كه با آب خالي وضو بگيرد ،به وسيله شوينده هاي بهداشتي وضو بگيرد تا تميزي بيش تري حاصل شود ؟
مسلما هر كس به جاي وضو گرفتن دست و پاي خود را در آب بشويد و يا از شوينده هاي بهداشتي استفاده كند ،نمي تواند به واسطه آن نماز بخواند و بايد بعد از شستن دست و پا به نيت طهارت وضو بگيرد.
پس توجيه درستي عمل اهل سنت به دليل حصول پاكيزگي بيش تر توجيه مناسب و شرعي نمي تواند باشد.
بايد ببينيم ادله قرآني و روائي چه مي گويد و سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و‌ آله و سلم چه بوده است ؟
اما قبل از پرداختن به ادله هر يك از طرفين بهتر است به مقدمه اي توجه كنيم:
اختلاف شيعه و اهل سنت در اين مسائل به اختلاف در مباني استنباط احکام ديني بر مي گردد.
هر يک از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احکام دين، از يکسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است که اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني،‌ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند،‌ ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر ، به سنت اهل بيت بها مى دهند . سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.
برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نکته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسک به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى کنند و احکام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين عمل نمي کنند.
در زمان خلفا به ويژه خليفه دوم (عمر) سياست جلوگيرى از نشر حديث رواج داشت . خلفاى بعدى تا زمان عمر بن عبدالعزيز، همين سياست را در پيش گرفتند . سرانجام بسيارى از روايت هاى پيامبر و حوادث صدر اسلام به فراموشى سپرده شد . نسل هاى بعدى نسبت به آن بيگانه شدند. از اين پس شيعيان با مراجعه به امامان معصوم توانستند سنت فراموش شده پيامبر را دريابند و آن را سرمشق زندگى خويش قرار دهند؛ به عنوان مثال در مورد وضو: امام باقر(ع) در اين راستا ظرف آبى برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پيامبر چنين وضو مى ساخت.(1)
کيفيت وضوى اهل سنت به جهت تفسيرى است که ايشان از آيه "فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الى المرافق" (2) دارند.
ظاهر معناى آيه چنين است که صورت و دست‏ها را تا آرنج بشوييد. اهل سنت از کلمه "الى" خيال مى‏کنند که آيه مى‏گويد دست‏ها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشوييد، ولى با اندکى دقّت روشن مى‏شود که کلمه "الى" تنها براى بيان حدّ شستن است، نه کيفيّت شستن.
آيه درست به آن مى‏ماند که انسان به کارگرى سفارش مى‏کند ديوار اتاق را از کف تا يک متر رنگ کند. بديهى است منظور اين نيست که ديوار از پايين به بالا رنگ شود، بلکه منظور اين است که اين مقدار بايد رنگ شود، نه بيش تر و نه کم تر. بنابراين فقط مقدارى از دست که بايد شسته شود، در آيه ذکر شده ، اما کيفيت آن در سنت پيامبر (که به وسيله اهل بيت به ما رسيده) آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.(3)
البته مذاهب چهارگانه اهل سنت، شستن دست هنگام وضو از سر انگشتان تا آرنج را واجب نمى‏دانند و مى‏گويند بهتر است که بدين طريق وضو گرفته شود.
اماميه(شيعه) گفته‏اند: از آرنج واجب است و عکس آن باطل است، هم چنان که مقدّم داشتن دست راست بر چپ واجب است. باقى مذاهب گفته‏اند: شستن آن‏ها به هر طريقى که باشد، واجب بوده و تقديم دست راست و شروع از انگشتان تا آرنج افضل است؛ (4) يعنى ثواب بيش ترى دارد.
شستن پا به جاى مسح که ميان اهل سنت رواج دارد، تفسير خاصى است که از ادامه همان آيه ارائه داده‏اند. به نظر آن ها کلمه "ارجلکم" (پاها) بر "وجوهکم" (صورت ها) عطف شده و بايد مانند آن شسته شود، اما شيعه معتقد است اين کلمه بعد از کلمه رؤوس (سرها) ذکر شده و عطف به محل آن است و بايد پاها را مانند سر مسح کنيد.
در هر حال اختلاف عمل در مذاهب اسلامى ناشى از اختلاف برداشت و فهم متفاوت از آيات بوده و سنت پيامبر را هر دو گروه طبق عقيده خود مى‏دانند، اما شيعه افتخار دارد که پيرو ائمه اطهار بوده و پيشوايان معصوم از آيات الهى و روش و سنت و گفتار رسول خدا آگاه‏تر بوده و درست ‏تفسير مى‏کنند. (5)
همان گونه که بيان شد در روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام بيان شده است که روش وضوى پيامبر به روش شيعه بوده است.
ادله ديگري نيز اهل سنت براي توجيه روش عملكردي خود ارائه كرده اند كه همه آن ها قابل نقد و رد است. يكي از انواع ادله ديگري كه آورده اند،رواياتي هست كه در آن غسل رجلين(شستن پاها) آمده است مانند روايت عثمان خليفه سوم كه مردم را جمع كرد و جلوي آنان وضو گرفت : دست راستش را داخل ظرف كرد و بر دست چپش ريخت و سه بار شست ، سپس سه بار مضمضه كرد و سه بار استنشاق كرد، سپس سه بار صورتش را شست ، سپس سه باردستش را تا مرفق شست ، سپس سرش را مسح كرد، سپس پاهايش را خوب شست ، سپس گفت ديدم رسول خدا اين گونه وضو گرفت. (6)
نقد : اولا"، از بين صحابه به نقل خود اهل سنت ، بسياري از آنان قايل به مسح بوده اند مانند : ابن عباس كه گفت: « الوضوء غسلتان و مسحتان» يعني وضو دو شستن دارد و دو مسح كردن . انس مسح بر پاي كرد و زماني كه حجاج گفت پاهاي خود را در وضو بشوييد، گفت :خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت . آيه « و امسحوا برووسكم و ارجلكم الي الكعبين » را خواند .
عكرمه گفت : پاها را نبايد شست. بلكه بايد مسح كرد . شعبي گفت: جبريل مسح را نازل كرد . نمي بيني كه در تيمم آنچه در وضو شسته مي شود ،مسح مي شود . آنچه را در وضو مسح مي كنند، رها مي شود. عامر گفت :جبرييل درباره پا مسح را نازل كرد .قتاده گفت: خدا دو شستن و دو مسح كردن را واجب كرد . ابن حزم مي گويد :
« و قد قال بالمسح علي الرجلين جماعه من السلف ، منهم علي بن ابيطالب و ابن عباس والحسن وعكرمه والشعبي و جماعه غيرهم» . (7)
روايات اهل سنت در اين زمينه متعارض است . هنگامي كه روايات در يك مساله متعارض شد، وظيفه آن است كه به قرآن كريم رجوع شود. روايتي كه مطابق قرآن بود ،اخذ شود. قرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب كرده است.

پى‏نوشت‏ها:
1. شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 274،‌ج 7.
2 . مائده (5) آيه 6.
3 . ناصر مكارم شيرازي ،‌ تفسير نمونه، نشر دارالكتب الاسلاميه ، سال نشر 1374 هـ.ش ، ج 4، ص 286.
4 . محمد جواد مغنيه، فقه تطبيقى ،ترجمه کاظم پورجوادى، ص 40.
5 . وسائل الشيعه ، ج 4 باب 15 از ابواب قواطع الصلاة.
6. علاء الدين علي بن حسام الدين الهندي ، كنزالعمال ،نشر موسسه الرساله ،‌ سال نشر 1401هـ.ق ،‌ ج 9،ص 441، ح 268883.
7. محمد بن جريرطبري ، التفسير ، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان ، ج 6، ص 82 ؛محمد بن احمد قرطبي ، الجامع لاحكام القرآن ، قاهره ‌، دارلكتب المصريه ، 1384 هـ . ق ،‌ ج 6، ص 92 .

پرسش 6:
شيعه نماز را به اندازه دلخواه ساده ساخته اند، مانند خواندن دو رکعت نماز به جاي نماز چهار رکعتي.

پاسخ:

باز مثل ادعاهاي قبلي خود اين ادعا را هم بدون دليل و بدون علم مطرح کرده ايد . اگر به منابعي از روايات اهل سنت و کتاب هاي معتبر اهل سنت مراجعه کنيد، روشن مي شود که آيا شيعه با شکسته خواندن نماز خود بدعت گذار بوده است يا برخي از بزرگان اهل سنت بدعت نماز تمام خواندن را در سفر ايجاد کرده اند؟
لازم است روشن شود در سفر کدام يک از اين دو نماز درست و بر اساس سنت رسول خدا صلوات الله عليه وآله است، نماز شکسته يا کامل؟
منابع فراواني از اهل سنت نقل مي کنند که هرگاه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از مدينه خارج مي شدند، نماز خود را شکسته مي خواندند. پس از رسول اکرم نيز خليفه اول و دوم همين گونه عمل مي کردند.
عثمان به عنوان سومين خليفه، برخلاف سنت پيامبر عمل کرد . در سفر، نماز را کامل به جا آورد.
به اين احاديث دقت کنيد :
عن يحيى بن يزيد الهنائي؛ قال‏:‏ سألت أنس بن مالك عن قصر الصلاة‏؟‏ فقال‏:‏ كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا خرج، مسيرة ثلاثة أميال أو ثلاثة فراسخ، صلى ركعتين‏؛
يحيي بن يزيد هنائي گفت : از انس بن مالک در مورد شکسته بودن نماز پرسيدم؟ گفت : پيامبر هر وقت از مدينه به اندازه سه مايل يا سه فرسخ خارج مي شد، نماز را دو رکعتي به جا مي آورد.(1)
عن جبير بن نفير؛ قال‏:‏ خرجت مع شرحبيل بن السمط إلى قرية، على رأس سبعة عشر أو ثمانية عشر ميلا‏.‏ فصلى ركعتين‏.‏ فقلت له‏.‏ فقال‏:‏ رأيت عمر صلى بذي الحليفة ركعتين‏.‏ فقلت له‏.‏ فقال‏:‏ إنما أفعل كما رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يفعل‏؛
از جبير بن نفير نقل شده است : به همراه شرحبيل بن سمط به سوي يک روستائي خارج شدم؛ در حدود هفده يا هيجده مايل. پس شرحبيل دو نماز خود را دو رکعتي خواند. به او اعتراض کردم . در جواب گفت : خودم ديدم که عمر در ذي حليفه نماز را دو رکعتي خواند. پس من هم مثل تو به او اعتراض کردم ، عمر در جواب من گفت : همان گونه عمل کردم که از رسول الله ديدم.( يعني پيامبر نماز را دو رکعتي خواند و من ديدم و نمازم را شکسته خواندم .)(2)
عبدالرحمن بن يزيد يقول‏:‏صلى بنا عثمان بمنى أربع ركعات‏.‏ فقيل ذلك لعبدالله بن مسعود‏.‏ فاسترجع‏.‏ ثم قال‏:‏ صليت مع رسول الله صلى الله عليه وسلم بمنى ركعتين‏.‏ وصليت مع أبي بكر الصديق بمنى ركعتين‏.‏ وصليت مع عمر بن الخطاب بمنى ركعتين‏.‏..؛
عبدالرحمن بن يزيد مي گويد : عثمان براي ما در مني نماز را چهار رکعتي به جاي آورد. ( به جاي آن که دو رکعتي به جاي آورد ) پس به عبدالله بن مسعود اين مطلب گفته شد. عبدالله بن مسعود کلمه استرجاع را به زبان آورد. ( يعني گفت : انا لله و انا اليه راجعون ، کلمه اي که هنگام رسيدن مصيبت گفته مي شود ، به اين معنا که عبدالله بن مسعود با گفتن کلمه استرجاع عمل عثمان را مصيبت دانست ) و گفت : با رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم در مني نماز را دو رکعتي خواندم . با ابوبکر در مني دو رکعتي خواندم . با عمر بن الخطاب در مني دو رکعتي خواندم..." (3)
جالب اين جاست که “عبدالله بن عمر” فرزند خليفه دوم، مي گويد: نماز مسافر دو رکعتي است، و هر که سنت پيامبر را ترک کند، کافر است. (4) ماجرا زماني جالب تر مي شود که بدانيم “عبدالله بن عمر” برخلاف گفته خود و براي جلب رضايت خليف? وقت، در سفر و هنگام جماعت، نماز را تمام مي خواند . زماني که به خانه بر مي گشت، دوباره نمازش را مي خواند، ولي اين بار به صورت شکسته!
حدثنا عبيدالله عن نافع، عن ابن عمر؛ قال‏:‏ صلى رسول الله صلى الله عليه وسلم بمنى ركعتين‏.‏ وأبو بكر بعده‏.‏ وعمر بعد أبي بكر‏.‏ وعثمان صدرا من خلافته‏.‏ ثم إن عثمان صلى، بعد، أربعا‏.‏ فكان ابن عمر إذا صلى مع الإمام صلى أربعا‏.‏ وإذا صلاها وحده صلى ركعتين؛
عبيدالله از نافع از ابن عمر : پيامبر در مني نماز خود را دو رکعتي به جاي آورد . ابوبکر بعد از او چنين کرد . عمر بعد از ابوبکر چنين کرد . عثمان در اوائل خلافتش چنين کرد . سپس بعد از چند سال خلافت نماز در مني را چهار رکعتي به جاي آورد ( برخلاف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبکر و عمر و دوران اوليه خلافت خود ، بدعت گذاشت ).
سپس نافع در ادامه مي گويد : ابن عمر هر وقت با امام ( خليفه که همان عثمان بود ) نماز به جاي مي آورد ،چهار رکعتي مي خواند . هر به تنهائي نماز مي خواند ، دو رکعتي مي خواند!(5)
حال بگوئيد آيا شيعه بدعت گذار بوده است يا خليفه سوم ؟ آيا اين درست است که پيامبر حکمي را از ناحيه خداوند ابلاغ کند و ديگران تحت هر عنواني و به ميل خود آن حکم را به حکمي ديگر تبديل نمايند؟ حکومتي کردن يک نظريه يا فتوا، چه عواقبي را در پي دارد؟ اهل سنت که عمل همه اصحاب را تحت عنوان “عدالت صحابه” درست مي دانند، در چنين مواقعي چه رفتاري پيش مي گيرند و به کدام روش عمل مي کنند، عمل خليفه يا عمل ديگر اصحاب؟

پي نوشت :
1. صحيح مسلم ، باب صلاه المسافرين و قصرها، حديث 12.
2. همان.13.
3. همان ، باب قصر الصلاه بمني ، حديث 8.
4. ابن حزم ، المحلّي،بيتا، جلد4، صفحه266 و 270.
5. صحيح مسلم ، باب قصر الصلاه بمني ، حديث 4.

پرسش 7:
شيعه ترک نماز سنت با ناميدن آن به مستحب، و فرض را واجب شمرد!
پاسخ:

فرض به معناي واجب است و نماز فريضه يعني نماز واجب.
قوله تعالى:« إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ»(1) أي أوجب عليك تلاوته بتبليغه و العمل بما فيه‏؛
يعني به تو تلاوت قرآن را به تبليغ آن و عمل به آنچه كه در آن آمده است واجب كرد.(2)
" فرَضْت الشي‏ء أَفْرِضه فَرْضاً و فَرَّضْتُه للتكثير: أَوْجَبْتُه. و قوله تعالى: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها"(3)
سنت در لغت به معني راه و شيوه و طريق آمده است.
قوله تعالى « وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ‏»(4) أي طريقتهم التي سنها الله في إهلاكهم حين كذبوا رسله و هو وعيد؛
يعني روش زندگي اقوام گذشته كه خداي متعال آن را طريقه به هلاكت رساندن آن ها قرار داده است. اين روش و سيره زندگي كه تكذيب رسولان الهي است، شيوه اي است كه آن ها را به هلاكت مي رساند.
قوله «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا» (5) يعني أن كل قوم أخرجوا رسولهم من بينهم فسنة الله أن يهلكهم‏؛
هر قومي كه پيامبرشان را از بين خود اخراج مي كردند و تكذيبش مي كردند ، روش خدا در برخورد با آن ها اين بود كه آن ها را هلاك مي كرد.(6)
معناي روش و شيوه هم احكام واجب را شامل مي شود و هم احكام مستحب را. بنابراين سنت دو قسم خواهيم داشت:
1- سنت هاي واجب.
2- سنت هاي مستحب.
سنت هاي مستحب در مقابل سنت هاي واجب كه فريضه نيز ناميده مي شوند قرار دارد.
اين سخن كه شيعه نماز سنت را نماز مستحب ناميده ، بي معنا است.
علاوه بر اين روشن نکرده ايد که منظورتان از اين نماز کدامين نماز است.
آيا نماز شب است ؟ نماز شب در اعتقاد اهل سنت نيز مستحب است . تنها براي پيامبر واجب بود. منظورتان نماز هاي يوميه است ؟ اين را شيعه مستحب نمي داند و ترک هم نکرده است . هر کس به شما چنين خبري را داده ، دروغگو بوده است .
اگر منظور شما نماز مسنونه در مذهب حنفي است كه در مقابل مندوبه است . فرض را غير از واجب پنداشته اند ؛ معناي خاص به خود را دارد. از ادله و اصطلاحات خاص خودشان در فرض و سنت و واجب و مندوبه پيروي مي كنند . اين اصطلاحات فقط مخصوص مذهب حنفي است . حتي ديگر مذاهب اهل سنت نيز به آن اصطلاحات و نمازها به صورتي كه حنفيه مي گويند، قائل نيستند و عمل نمي كنند. بنابراين ترك آن تنها اختصاص به شيعه ندارد. (7)
همان گونه كه در ديگر بخش هاي سوال گفته شد شيعه تنها به سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و روش اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين نظر دارد و از آن ها پيروي مي كند. اگر عملي را واجب كرده باشند ، به وجوبش اعتقاد پيدا مي كند . اگر مستحب گفته باشند، به عنوان عمل مستحبي به آن اعتقاد پيدا مي كند.
بنابراين به اعتقاد شيعه آنچه كه در سنت رسول الله نباشد و روش اهل بيت او نيز نباشد، عمل كردن به آن ،‌ چه به نيت واجب و چه به نيت مستحب بدعت است و حرام.
پي نوشت :
1. قصص (28) ، آيه 85.
2. مجمع البحرين ، ماده (فرض).
3. لسان العرب ، ماده (فرض).
4. حجر (15) ، آيه 13.
5. اسراء (17) ، آيه 77.
6. مجمع البحرين ، ماده (سنن).
7. محمد جواد مغنيه ،‌ الفقه علي المذاهب الخمسه ،‌ بي تا‌،‌ ص77-78.