سلام
1-من اطلاعات درستي درمورد محل دقيق قبور ائمه ندرام اگه ميشه كامل برايم بگوييد يا لينكي معرفي كنيد كه اي اطلاعات را به من بدهد و بدانم 14 معصوم هر كدام در چه شهر مزارشان است حتي فرزندان و دخترانشان مثلا قبر حضرت زينب و ام كلثوم و ......

2-چه تعداد غسل مستحبي داريم؟ آيا غسل توبه هم داريم (غسل توبه از گناهان)؟ و اينكه سلمان فارسي چطور از نظر درجه ايمان پله دهم بود و يژگي هايش نسبت به مقداد و ابوذر كه به ترتيب 8 و 9 بود چه بود و چه خصلت بارزي داشت كه آنها (مقداد و ابوذر و رتبه هاي پايينتر ايمان)نداشتند؟اگر مكان دارد به طور كامل با ذكر اعمالي كه انجام مي داد بيان كنيد

پرسش: قبور ائمه شرح : سلام 1-من اطلاعات درستي درمورد محل دقيق قبور ائمه ندرام اگه ميشه كامل برايم بگوييد يا لينكي معرفي كنيد كه اي اطلاعات را به من بدهد و بدانم 14 معصوم هر كدام در چه شهر مزارشان است حتي فرزندان و دخترانشان مثلا قبر حضرت زينب و ام كلثوم و ......
پاسخ:
$$
با سلام و قدردانی از ارتباطتان با این مرکز
قبر و بارگاه امام علی (ع) در نجف اشرف و محل دفن و قبر امام حسن (ع) بقیع، می باشد. محل شهادت و قبر امام حسین (ع) کربلا و محل دفن امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، بقیع می باشد.
محل دفن امام کاظم(ع)، بغداد (کاظمین) و محل دفن امام رضا (ع)، مشهد مقدس و محل دفن امام جواد(ع)، بغداد (کاظمین) و محل دفن امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع)، سامراء است.
درباره زندگینامه و محل دفن و شهادت امامان به کتاب های زیر- که زندگینامه امامان را - به ترتیب بیان کرده اند، مراجعه فرمایید!
1. ترجمه ارشاد مفید، ترجمه هاشم محلاتی.
2. سیره پشوایان، مهدی پیشوایان.
در خصوص محل دفن فرزندان همه امامان باید گفت:
محل دفن همه فرزندان آنان معلوم نیست. افزون بر آن، پرداختن به محل دفن همه آنان نیاز به زمان دیگری دارد و در یک نامه نمی توان به آن پرداخت.
درباره مرقد مطهر حضرت زینب سه دیدگاه وجود دارد:
1. قبر حضرت در محلی به نام «راویه» در یک فرسخی دمشق می‌باشد، که الان به نام زینبیه معروف است. (1)
2. حضرت زینب در قاهره، پایتخت مصر، مدفون است و بقعه و بارگاه مجلّلی در همان جا به نام حضرت موجود است. (2)
3. حضرت در قبرستان بقیع در مدینه مدفون است.
حضرت پس از ورود به مدینه از شام، همراه اهل بیت(ع) در همان جا زندگی کرد و در سال 62 در مدینه درگذشت. (3)
محققانی چون سید محسن امین (نویسنده اعیان الشیعه) و محلاتی (نویسنده ریاحین الشریعه) و علامه بیرجندی (نویسنده کبریت احمر) همین دیدگاه اخیر را پذیرفته‌اند؛ اما قبری که در شام است و معروف می‌باشد که متعلق به زینب کبری، دختر علی است، متعلق به ام کلثوم (همسر مسلم بن عقیل است که بعد از شهادت حضرت مسلم، با عبدالله جعفر ازدواج کرد) یا مربوط به ام کلثوم صغرى یا یکی از زنان اهل بیت است که کنیه او ام کلثوم می‌باشد.(4)
اما کسی که در مصر است، زینب دختر یحیى(5) نوه امام سجاد است، یا دختر حسن بن زید، از نوه‌های امام مجتبى(ع). (6)
دکتر جعفر شهیدی می‌نویسد:
«پایان زندگانی شیر زن کربلا روشن نیست. مسلّم است که زینب(س) پس از بازگشت از شام، مدتی دراز زنده نبود، چنان که مشهور است سال شصت و دوم از هجرت به جوار حق رفته است. در کجا؟ مدینه؟ دمشق؟ قاهره؟ هر یک از نویسندگان سیره برای درستی رأی خود، دلیلی و یا دلیل‌هایی آورده است. . . این زیارتگاه‌ها (شام و مصر) از مصادیق بیوتی است که نام خدا در آنها به بزرگی یاد می‌شود و دوستداران اهل بیت یا خلوص نیّت فراوان، مراتب ارادت خود را به کسی که آن مزار به نام اوست، بیان می‌دارند و با پیغمبر خود و خانواده او تجدید عهد می‌کنند». (7)
درباره ام کلثوم باید گفت :
برخی گفته اند محل دفن وی، مدینه می باشد. (8)
پی‌نوشت‌ها:
1. ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی ج 3، ص 37، درالکتب الا سلامیه، تهران.
2. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 34.
3. اعیان الشیعه، حسن امین ، ج 2، ص 12، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه.
4. اعیان الشیعه، ج 2، ص 12.
5. همان، ص 12.
6. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 36.
7. زندگانی حضرت فاطمه(ع)، جعفر شهیدی، ص 262، بی تا، بی نام.
8. اعیان ا لشیعه، ج2، ص12.

پرسش: چه تعداد غسل مستحبي داريم؟ آيا غسل توبه هم داريم (غسل توبه از گناهان)؟
پاسخ: غسل هاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسیار است و از آن جمله است:
1. غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر،
2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب هاى فرد مثل شب سوم و پنجم و هفتم.
3. غسل روز عید فطر و عید قربان، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب.
4. غسل شب عید فطر، و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح، بهتر است در اول شب به جا آورده شود.
5. غسل روز هشتم و نهم ذى‏الحجه، و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر به جا آورد.
6. غسل روز اول و پانزدهم و بیست و هفتم و آخر ماه رجب.
7. غسل روز عید غدیر، و بهتر است در وقت چاشت انجام دهد.
8. غسل روز بیست و چهارم ذى الحجه.
9. غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذى قعده، ولى غسل روز پانزدهم شعبان و غسل هاى دیگرى که تا آخر مساله ذکر شده را به امید ثواب انجام دهد.
10. غسل دادن بچه‏اى که تازه به دنیا آمده.
11. غسل زنى که براى غیر شوهرش بوى خوش استعمال کرده است.
12. غسل کسى که در حال مستى خوابیده.
13. غسل کسى که جایى از بدنش را به بدن میتى که غسل داده‏اند، رسانده.
14. غسل کسى که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمدا نخوانده، در صورتى که تمام ماه و خورشید گرفته باشد.
15. غسل کسى که براى تماشاى دار آویخته رفته و دیده باشد. ولى اگر اتفاقا یا از روى ناچارى نگاهش بیافتد، یا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.
16. پیش از داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، مسجدالحرام ، خانه کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیغمبر
17 . و...
یکی از غسل های مستحب غسل توبه می باشد؛ مستحب است که انسان بعد از گناهی که انجام می دهد برای توبه، غسل کند. (1)
پی نوشت :
1. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، القول فی الاغسال المندوبه. (مطابق با نظر مقام معظم رهبری)

پرسش: و اينكه سلمان فارسي چطور از نظر درجه ايمان پله دهم بود و يژگي هايش نسبت به مقداد و ابوذر كه به ترتيب 8 و 9 بود چه بود و چه خصلت بارزي داشت كه آنها (مقداد و ابوذر و رتبه هاي پايين تر ايمان)نداشتند؟ اگر امكان دارد به طور كامل با ذكر اعمالي كه انجام مي داد بيان كنيد؟

پاسخ:
$$
رسول خدا (ص) در موارد فراوان و به مناسبت هاى مختلف فرموده است:
سلمان‏منا اهل البيت (1) و سلمان منى(2) ؛ سلمان از خاندان ما اهل بيت(ع) است، سلمان از من است.
رسول گرامى اسلام(ص) فقط عنوان «از من است‏» را، به چند نفر از عزيزان‏ معصوم و محبوب و نزديكان خاص خويش داده است:
1- درباره امام على(ع) فرموده:
على منى و انا من على.. (3). على(ع) از من است، و من هم از على(ع) مى‏باشم.
2- درباره حضرت فاطمه(س) فرموده:
ان فاطمة منى، يا، فاطمة بضعة منى (4). فاطمه(س) از من است، يا، فاطمه(س) پاره تن من است.
3- در مورد حضرت امام حسين، سيد الشهدا(ع) نيز رسول خدا(ص) فرموده:
حسين منى و انا من حسين.. (5)
4- درباره سلمان هم، بيشتر با تعبير «منا» و گاهى هم با تعبير «منى‏» او را از خاندان‏خويش، يا عضوى از اعضاى خود معرفى كرده و بدينگونه او را ستوده است.
سلمان فارسى ايرانى، در سايه ايمان و تقوى و فضايل‏اخلاقى، به عنوان صحابى ممتاز پيغمبر(ص) داراى چه مقام بلندى گرديده، كه‏ تعبيرى را كه رسول خدا(ص) درباره امام على(ع)، حضرت فاطمه(س) و حضرت‏سيد الشهدا(ع) به كاربرده، همان تعبير را درباره سلمان هم به كار برده و مقام بلند او رامورد تمجيد و ستايش قرار داده است؟!
سلمان، كه الگوى يك مسلمان كمال جو و پاك و وارسته و خود ساخته است، ارزش هاى متعالى بسيارى را در وجود خويش، جمع كرده بود و فضيلت هاى گوناگونى را دارا بود که به برخى از اين فضائل، كه نمود و جلوه بيشترى دارد اشاره مى كنيم:
1. علم:
پيامبر اسلام (ص ) فرموده است:
اگر دين در ثريا بود، سلمان به آن دسترسى پيدا مى كرد. (6) اين، اندازه تلاش اين مرد را در راه حقجوئى مي رساند. در ميان صحابه پيامبر، كسى در علم و دانش به پاى سلمان نرسيده است. سلمان، در طول عمر سيصد و پنجاه ساله اش، (7) به صورت مداوم در راه كسب آگاهى و معرفت مى كوشيد و به همين منظور هم ساليانى دراز، در خدمت رجال بزرگ مسيحيت بود و پيش از اسلام، از اوصياء حضرت عيسى (ع ) بشمار مى رفت.
پس از مسلمان شدن هم، از ياران ويژه پيامبر بود و در اوقات خاصى با آن حضرت خلوت مى كرد و از آن حضرت ، كسب علم مى كرد. (8) بى جهت نيست كه در روايات، او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اند.
وسعت و عمق آگاهي هاى سلمان، به حدى بود كه براى هر كس قابل هضم نيست. انسان ها به اندازه ظرفيت وجودى خويش مى توانند حامل علم باشند. سلمان در يكى از سخنانش از مقام علمى خود اينگونه تعبير كرده است:
اى مردم ! اگر من از آنچه مي دانستم شما را مطلع مى كردم، مى گفتيد سلمان ديوانه است، يا بر قاتل سلمان درود مى فرستاديد.(9)
سلمان، داراى علم بلايا و منايا (آگاهى از حوادث آينده ...) بود و همچنين از متوسمين (قيافه شناس ) و محدثين بود (محدث كسى است كه از غيب به او خبر ميرسد).
جايگاه علمى سلمان چنان بود كه امام صادق (ع ) درباره اش فرموده است :
در اسلام، مردى كه فقيه تر از همه مردم باشد، همچون سلمان ، آفريده نشده است.(10)
حضرت على (ع ) و ديگر پيشوايان معصوم، از سلمان به عنوان دانا به علوم گذشتگان و آيندگان ياد كرده اند. هنگامى كه اميرالمومنين (ع ) احوال ياران رسول خدا را بيان مى كند، وقتى به نام سلمان مى رسد، مى فرمايد:
به به، سلمان از ما خانواده است، شما همانند سلمان را كجا مى يابيد؟ او همچون لقمان حكيم است و علم اول و آخر را مى داند، سلمان دريائى بيكران است ... . (11)
سلمان، گنجينه علوم محمدى بود. در يك شرفيابى كه سلمان خدمت پيامبر رسيد، ضمن تكريم و احترامى كه پيامبر از او كرد و كنار خود نشاند، فرمود:
سلمان ! تو شب را به صبح آوردى در حالي كه علوم و اسرار ما را در صندوقچه سينه خود محفوظ داشتى، به آنچه ما امر و نهى كرديم دانائى، تو آموزگار مسلمانانى، مردم بايد آداب و دستورات دين را از تو بياموزند.
سلمان! به خدا سوگند، تو گذرگاه دانش اهلبيت من هستى، هر كه علم تاءويل و تنزيل و رموز و اسرار ما را بخواهد، بايد از تو پيروى كند.
دانش سلمان، به معارف فكرى منحصر نمى شد؛ آگاهيهاى فنى او هم در حد بالائى بود؛ در جنگ خندق، طرح كندن خندق را سلمان خدمت پيامبر پيشنهاد كرد و عملى شد. همچنين در جنگ طائف، براى در هم كوبيدن قلعه هاى مشركين، طرح ساختن منجنيق، از ابتكاراتى است كه به سلمان نسبت داده شده است، كه بعداً به اين دو نمونه اشاره خواهيم كرد.
2. ولايت مداری:
منظور از ولايت، آن شناخت و معرفت و محبتى است كه انسان را نسبت به امام بر حق، مطيع مى سازد. ولايت، پذيرش و اعتقاد به رهبرى اميرالمؤ منين و امامان شيعه است و يك فلسفه سياسى، اعتقادى و اجتماعى سرنوشت ساز براى مسلمين است.
سلمان، درباره حضرت على (ع ) عقيده و معرفت خاصى داشت و مقام او را مى دانست و او را به عنوان امام و خليفه پيامبر و وارث علوم انبياء مى شناخت و پس از وفات پيامبر هم، در خط صحيح و صراط مستقيم ولايت، ثابت و استوار باقى ماند و يكى از دوازده نفرى بود كه در مسجد و در حضور همه، با يادآورى سفارشها و توصيه هاى پيامبر، از حق على (ع )، كه حق امت بود، دفاع كرد.
سلمان دومين نفرى بود كه در حضور خليفه وقت ، بپا خاست و چنين گفت:
كرديد و نكرديد و ندانيد چه كرديد ...! (12)
اى ابوبكر هنگامى كه براى تو جريانى پيش آيد كه حكم آن را ندانى، به چه چيز تكيه خواهى كرد؟
هنگامى كه از تو سؤال شود، چيزى كه نمى دانى به چه كس پناه خواهى برد؟
چه عذرى دارى كه خود را بر داناتر از خود و نزديكترين افراد به پيامبر و دانا به تاءويل كتاب خدا و سنت پيامبر مقدم مى دارى ؟
كسى كه پيامبر او را در زمان حياتش مقدم داشته و هنگام وفاتش ، شما را درباره او توصيه كرده است؛ شما كسانى هستيد كه فرمان پيامبر را فراموش كرده و وصيت او را از ياد برديد و وعده او را مخالفت كرديد و... (13)
سخنان سلمان طولانى است و بطور عمده در دفاع از حقى است كه پس از پيامبر ناديده گرفته شد و بناى اختلاف و شكاف بين مسلمين از همان روز و به خاطر همان حوادث نهاده گشت.
آنچه در حوادث و پيشامدها براى يك مسلمان مهم است، گم نكردن راه و مفتون نشدن به جاذبه هائى كه برفتنه ها و تزويرها استوار است، می باشد.
پاى بندى به ولايت، دقيقا همين حركت در خط رهبرى صحيح ائمه و اطاعت از فرمان خدا و رسول در مورد امام است و سلمان، چهره درخشان معتقدين به اين ولايت بود.
سلمان، در خطبه اى كه پيرامون ولايت دارد، گفته است:
آگاه باشيد!... اگر از نخست، ولايت امر را به على عليه السلام واگذاشته بوديد، از آسمان و زمين و از بالاى سر و زير پا مى خورديد،... پس منتظر بلا باشيد، من رابطه ولاء خود را با شما قطع مى كنم؛ آگاه باشيد! اگر وظيفه من، دفع ستم و قيام به وظيفه و يارى دين باشد، شمشير خود را بر دوش نهاده، قدم به قدم شمشير مى زنم و مى شكافم و پيش مى روم.
اى مردم !... هرگاه فتنه ها را ديديد كه همچون پاره هاى ظلمت در شب تار به سراغ شما مى آيند و قصد نابودى تان را دارند و حتى تكسواران و سخنوران و پيشگامان را هم از آن ايمنى نيست ، پس ملازم آل محمد باشيد كه آنان قافله سالاران بهشتند. و بر شما باد ملازمت على (ع ). بخدا سوگند ما در زمان پيامبر، بر او به عنوان ولايت سلام داديم .
آگاه باشيد... كه من امر خود را آشكارا بيان كردم، و به خداوند ايمان آورده و تسليم پيامبر هستم و به تبعيت از مولاى خودم كه مولاى هر مسلمان است، افتخار مى كنم. (14)
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام سوار بر اسب، از نزديك سلمان كه با جمعى نشسته بود، گذشت؛ سلمان به همراهان خود گفت:
چرا برنمى خيزيد تا دامان او را گرفته و از وى مسئله بپرسيم؟ سوگند به خداوند، جز او كسى ديگر شما را به راه انبياء هدايت نمى كند. او عالم ربانى روى زمين و تنها تكيه گاه مردم است. با از دست دادن وى، علم را از دست مى دهيد؛ آن وقت است كه منكرات در بين مردم شايع مى گردد.
ابن عباس ، سلمان را در خواب ديد و از او پرسيد: در بهشت، پس از ايمان به خدا و رسول، چه چيز برتر است ؟
سلمان پاسخ داد: پس از ايمان به خدا و پيامبر، هيچ چيز با ارزش تر و برتر از دوستى و ولايت على ابن ابيطالب (ع ) و پيروى از او نيست.(15)
گر چه پيشوایى شايسته و خط صحيح رهبرى، در نظر سلمان، همان على ابن ابيطالب و امامت او بود و هميشه در بيان فضائل آن حضرت، زبان سلمان گويا بود، ولى در عين حال، براى حفظ وحدت مسلمين، با خليفه بيعت كرد و مانع از بروز اختلافى به نفع دشمنان اسلام گرديد.
3. زهد :
دل نبستن به حيات دنيوى و آزاد بودن از تعلقات و وابستگيها به دنيا، اسير نشدن در برابر جاذبه هاى فريبنده زندگى، گذرا و بى ارزش دانستن دنيا در برابر آخرت و سعادت جاودانه و معنويت و...، مجموعا ارزشى است كه مى توان نام زهد را بر آن گذاشت .
سلمان در زهد و پارسائى هم به مقام بلندى رسيده بود كه الگو و نمونه شناخته مى شد و به زهدش مثل مى زدند و در ستايش از كسى كه به اوج تقوا و پارسائى رسيده باشد، به عنوان سلمان عصر، ياد مى كنند.
همچو سلمان در مسلمانى بكوش
اى مسلمان ، تا كه سلمانت كنند
زهد و وارستگى سلمان، از ايمان عميق و زياد او سر چشمه مى گرفت. چرا كه هر كس ايمانى قوى داشته باشد از مدار جاذبه هاى دنيوى آزادتر است و چه كس مؤ من تر از سلمان ؟ امام صادق (ع ) فرموده است:
ايمان، ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ايمان است. (16)
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه سازى نمى داد، شخصى از او خواست تا برايش خانه اى بسازد؛ ولى سلمان راضى نمى شد. با اصرار آن شخص براى ساختن خانه اى كوچك كه هنگام ايستادن، سر به سقف بخورد و هنگام خوابيدن، پا به ديوار برسد، اجازه داد. (17)
دو نفر از دوستان سلمان به خانه او رفتند. او براى پذيرائى، مقدارى نان و نمك بر سفره گذاشت و گفت:
اگر نبود دستور پيامبر كه از تكلف و خود را به زحمت افكندن براى مهمان نهى كرده است، براى شما غذاى بهترى تهيه مى كردم .
يكى از آن دو نفر گفت :
اگر با اين نمك قدرى سبزى هم بود، بهتر مى شد. سلمان، آفتابه خود را گرو گذاشت و مقدارى سبزى خريد.
پس از صرف غذا، آن ميهمان در مقام شكر خدا، گفت: خدا را حمد مى كنم كه ما را به آنچه داده، قانع گردانيده است.
سلمان گفت: اگر قانع بودى، آفتابه من به گرو نمى رفت !...(18)
سلمان پارسا، حتى حقوق اندك سالانه خود را هم از بيت المال (حدود 4 تا 6 هزار درهم در سال ) به فقرا و نيازمندان مى داد و بسيار اندك، براى خود بر مى داشت.
در مورد يك درهمى كه برمى داشت، مى گفت:
يك درهم مى دهم و برگ خرما مى خرم، با آن زنبيل درست كرده ، به سه درهم مى فروشم، از اين دو درهم سود، يك درهم براى همسر و خانواده ام خرج مى كنم و درهم ديگر را در راه خدا صدقه مى دهم ... (19)
4. عبادت:
عبادت سلمان هم ، همچون زهد و تقوايش در حد اعلا بود. آنچه به عبادت سلمان ارزش بيشترى مى داد، علم و آگاهى او بود. چرا كه عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصيرت و فهم عميق دين ، به مراتب ارزشمندتر از عبادت سطحى و ظاهرى است و ارزش عبادت هر كس به اندازه شعور و فهمش ‍است.
به روايت امام صادق (ع ) روزى پيامبر اسلام به ياران خود فرمود:
كداميك از شما تمام روزها را روزه مى دارد؟
سلمان گفت: من ، يا رسول الله .
پيامبر پرسيد: كداميك از شما تمام شبها را به عبادت مى گذراند؟
سلمان گفت: من، يا رسول الله .
پيامبر پرسيد: آيا كسى از شما هست كه روزى يك ختم قرآن كند؟
سلمان گفت: من، يا رسول الله .
يكى از حاضرين كه از جواب هاى سلمان ناراحت شده بود و آنرا بر خود ستائى و فخرفروشى سلمان عجمى حمل مى كرد، براى رد سخنان سلمان ، گفت:
اكثر روزها ديده ام كه سلمان روزه نيست و بيشتر شب را هم مى خوابد و بيشتر روز را هم به سكوت مى گذراند، پس چگونه هميشه روزه است و هر شب به نيانش خدا بيدار ميماند و روزى يك ختم قرآن مى كند؟!
پيامبر فرمود: ساكت باش، تو را با مثل لقمان چه كار؟ اگر مى خواهى چگونگى اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان در توضيح ادعاى خود، اظهار كرد:
در ماه ، سه روز روزه مى گيرم و خداوند فرموده است: هر كس عمل نيكى انجام دهد پاداش ده برابر دارد؛ بنابراين، چنان است كه سى روز روزه گرفته ام.
از طرف ديگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آنرا به روزه رمضان متصل مى كنم ، و هر كه چنين كند، پاداش روزه هميشه را دارد، از رسولخدا هم شنيدم كه فرمود:
هر كس ‍با طهارت بخوابد، در ثواب ، چنان است كه تمام شب را عبادت كرده باشد.
و اما ختم قرآن ، از رسولخدا درباره على ابن ابيطالب شنيدم كه به او فرمود:
مثل تو، همچون سوره قل هوالله است ، هر كه يكبار آنرا بخواند، پاداش ‍يك سوم را دارد و هر كه دو بار بخواند مثل آن است كه دو ثلث قرآن را خوانده و هر كه سه بار بخواند، گويا كه يك ختم قرآن كرده است.
يا على ! هر كس هم تو را با زبان دوست بدارد، يك سوم ايمانش كامل شده ، هر كه با دل و زبان دوستت بدارد، دو ثلث ، و هر كه با دل و زبانش دوست بدارد و با دست هم يارى تو كند تمام ايمان را بدست آورده است ... (20)
5. كرامات :
كارهاى شگفت و اعمال خارق العاده و آگاهيهاى خاصى كه در بعضى از بندگان خالص خدا يافت مى شود و نشانه پيوند معنوى يك انسان با خداست ، كرامت ناميده مى شود. سلمان ، بخاطر ايمان فراوان و تقوا و قرب و عبادتش ، از كرامت هم برخوردار بود. كراماتى كه در مورد سلمان نقل شده است ، يا به صورت پيشگوئى از حوادث آينده و مقدرات افراد است ، يا دعاهائى كه به استجابت مى رسيده يا بروز كارهائى اعجازگونه، كه همه نشانه تعالى روح سلمان است و اعطاى اين كرامت ها در سايه قابليت و استعداد خاصى است كه داشته و به بركت همنشينى و استفاده هائى است كه از پيامبر و على (ع ) برده است .
به چند نمونه از اين گونه فوق العادگى ها توجه كنيد:
هنگامى كه سلمان به مدائن مى رفت ، جمعى هم همراهش بودند. يكى از همراهان مى گويد: به سرزمين كربلا كه رسيديم ، سلمان پرسيد: نام اين سرزمين چيست ؟ گفتيم : كربلا!!
گفت: آرى ! محل كشته شدن برادران من . اينجا جاى خيمه ها و باراندازهاى آنان و اينجا محل خوابيدن شتران آنهاست، در اينجا خون هايشان را مى ريزند، بهترين پيشينيان در اينجا كشته شده اند و بهترين آيندگان نيز در اينجا كشته مى شوند.
چون به نزديكى كوفه رسيدند، پرسيد: اينجا را چه مى نامند؟ گفته شد: حروراء!
فرمود: آرى ! اينجاست كه بدترين امت هاى گذشته خروج كرده اند و بدترين افراد اين امت هم از اينجا خروج مى كنند (اشاره به خوارج نهروان كه بر ضد على (ع ) شورش كردند).
چون به كوفه رسيد پرسيد: اينجا كوفه است ؟ گفتند: آرى.
فرمود: اينجا نشانه اسلام است. (21) كوفه و نجف دو مركز اسلامى بوده است.
نمونه ديگر:
زهير بن قين (كه در راه كربلا به كاروان امام حسين (ع ) ملحق شد) مى گويد:
ما، همزمان با بيرون آمدن امام حسين (ع ) از مكه به طرف كوفه مى آمديم و نمى خواستيم كه با كاروان امام، در يك منزلگاه توقف كنيم. هر وقت امام حركت مى كرد، ما مى ايستاديم و هر جا كه او منزل مى كرد، ما به راه ادامه مى داديم .
در يكى از منزلگاهها بين حجاز و عراق مشغول صرف غذا بوديم كه ناگهان فرستاده امام حسين، وارد شد و سلام كرد و رو به زهير گفت: امام تو را طلبيده است.
زهير، اندكى تأمل كرد. زنش به وى گفت: سبحان الله، اى زهير، در مقابل دعوت فرزند پيامبر، درنگ مى كنى ؟ زهير برخاست و رفت و پس از مدتى شاد و خندان برگشت و گفت: در صف ياران حسين (ع ) قرار گرفتم !
در توضيح اين موضع گيرى جديد، گفت :
به جنگ با روميان كه رفته بوديم، غنائم بسيارى به دستمان رسيد. سلمان كه با من بود پرسيد: آيا از اين غنيمت ها خشنودى ؟ گفتم چطور؟ گفت: پس چقدر خوشحال خواهى شد آنگاه كه سيد جوانان آل محمد - امام حسين - (ع ) را درك كنى و در ركابش جهاد كنى ؟ نبرد در ركاب او، سعادت دنيا و آخرت است !آنگاه ، زهير از اطرافيان و خانواده اش جدا شد و بسوى امام حسين (ع) براى جنگ در ركابش شتافت . (22)
سلمان، با بصيرت و آگاهى خود، آينده را مى ديد كه اين پيشگوئى را كرد كه سعادت جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام، آنهم در ركاب سالار شهيدان، حسين بن على (ع) نصيب زهير خواهد شد و زهير، در صف شهداى والامقام كربلا قرار خواهد گرفت.
نمونه اى هم از دعاى مستجاب سلمان:
روزى سلمان بر جماعتى از يهود مى گذشت كه او را گرفتند و با شلاق بجانش افتادند و بسيار او را زدند. در مقابل اصرار آنان كه مى گفتند: از خدايت بخواه تا تو را از دست ما نجات دهد، فقط از خداوند اين را مى خواست كه:
خدايا، بر بلا صابرم گردان.
گفتند: پس دعا كن كه خدا بر ما عذاب نازل كند.
سلمان دعا نكرد و گفت: شايد در ميان شما كسى باشد كه بعدا مسلمان شود.
گفتند پس دعا كن عذاب بر كسانى نازل شود كه قابل هدايت نيستند.
سلمان از خداوند عذابشان را طلبيد. تازيانه هايشان افعى شد و آنان را بلعيد. همزمان با اين ماجرا، پيامبر با جمعى در مجلسى نشسته بود، فرمود:
اى مسلمانان! خداوند در همين ساعت، برادرتان سلمان را بر بيست نفر از يهوديان پيروز كرد، برخيزيد تا به ديدارش برويم ...
پس از ديدار سلمان و ماجراى هلاكت دشمنان، پيامبر فرمود: خدا را سپاس، كه در ميان امت من كسى را قرار داده است كه در صبر و در دعا همچون حضرت نوح است.
آنگاه خطاب به سلمان فرمود:
تو از برادران دينى خاص ما هستى، تو محبوب فرشتگان مقربى، فضيلت تو در ملكوت آسمانها و نزد عرشيان و كروبيان، روشن تر از خورشيد، در روز روشن و صاف است. تو از صاحب فضيلت هائى هستى كه در قرآن، با تعبير «الذين يؤ منون بالغيب»، ستايش شده اند. (23)
پى‏نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 22، ص 326 و 330 و 331.
2. الاختصاص، ص 216.
3. تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 17.
4. الغدير، ج 2، ص 21.
5. اسدالغابة، ج 2، ص 19.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.
7. اسدالغابه، ج 1، ص 331.
8. شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.
9. رجال كشى ، ص 20.
10. تنقيح المقال، ص 47.
11. شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.
12. گر چه متن سخنان سلمان ، عربى است، ولى اين جمله را به زبان فارسى بيان كرده است .
13. ترجمه احتجاج طبرسى ، جزء 1، ص 208.
14. رجال كشى، ص 20.
15. بحارالانوار، ج 22، ص 341.
16. بحارالانوار، ج 22، ص 341.
17. شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.
18. شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 155
19. حياة الصحابه ، ج 2، ص 166.
20. بحارالانوار، ج 22، ص 317.
21. رجال كشى ص 19، بحارالانوار، ج 22، ص 386.
22. ترجمه كامل ، ج 5، ص 142.
23. بحارالانوار، ج 22، ص 372.