سلام. من با یکی اشنا شده ام که شیعه است و اهل لندن است. بسیار تحقیق میکند درباره اسلام . مخوصا بین شیعه و سنی . میخواهد درباره وهابیت بداند. لطفا اگر مطلب خوبی دارید برایم ایمیل کنید. با تشکر

پرسش: درباره وهابيت مي خواستم بدانم. تاريخچه ، عقايد و غيره شرح :
با يکي آشنا شده ام که شيعه است و اهل لندن است. بسيار تحقيق مي کند درباره اسلام . مخصوصا بين شيعه و سني . مي خواهد درباره وهابيت بداند. لطفا اگر مطلب خوبي داريد برايم ايميل کنيد. با تشکر

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
عوامل شكل گيري فرقه وهابيت مانند برخي از فرقه هاي ديگر ريشه در مباني و عملكرد رهبران و بنيانگذاران آن دارد. بر اين اساس لازم است مباني و عملكرد بنيانگذار اين فرقه بررسي شود.
اين فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است كه در سال 1115 ق در شهر عُيينه متولد شد ـ كه پدرش در آن شهر قاضي بود ـ .
وي از همان كودكي به مطالعه كتاب هاي تفسير و عقايد و حديث سخت علاقه داشت . فقه حنبلي را نزد پدر خود كه از علماي حنبلي بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جواني، بسياري از اعمال مذهبي مردم "نجد" را زشت مي شمرد.
او در سفري كه به زيارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسك حج به "مدينه" رفت . در آن جا توسل مردم به پيامبر را كه در نزد قبر حضرت انجام مي دادند، انكار كرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت . مدتي در آن شهر ماند و با بسياري از اعمال مردم آن شهر نيز مخالفت نمود. مردم بصره وي را از شهر خود بيرون كردند. در اين هنگام كه 1139 هجري بود، پدرش عبدالوهاب از "عيينه" به "حريمله" انتقال يافت. وي با پدرش ملازم شد و كتاب هايي را نزد پدر فرا گرفت و به انكار عقايد مردم "نجد" پرداخت.
به اين مناسبت ميان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنين بين او و مردم "نجد" منازعات سختي رخ داد و اين امر چند سال دوام يافت. تا اين كه پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنيا رفت. وي پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقايد خود پرداخت و قسمتي از اعمال مذهبي مردم را انكار نمود. جمعي از مردم حريمله از وي پيروي كردند و كار وي شهرت يافت. وي از شهر حريمله به شهر عينيه رفت. رئيس شهر عيينه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقايد شيخ را پذيرفت و او را گرامي داشت و قول داد كه وي را ياري كند.
شيخ محمد نيز اظهار اميدواري كرد كه همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمايت كنند.
خبر دعوت شيخ محمد و كارهاي او به امير احسا رسيد. وي نامه اي براي عثمان نوشت كه شيخ را نزد او بفرستد و عثمان عذر شيخ را خواست. شيخ در سال 1160 پس از آن كه از عيينه بيرون رانده شد، رهسپار درعيه از شهر هاي معروف نجد گرديد. در آن وقت امير درعيه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وي به ديدن شيخ محمد رفت و به وي عزت و نيكي را بشارت داد. شيخ محمد نيز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همه بلاد نجد بشارت داد. بدين ترتيب ارتباط ميان آن دو شكل گرفت. حمايت محمد بن سعود از شيخ محمد موجب شد كه وي بر عقايد و افكار خود پافشاري كند. هر كدام از مسلمانان كه از عقايد وي پيروي نمي كردند، كافر محسوب مي شدند. براي جان و مال و ناموس آنان ارزشي قايل نبود.
جنگ هايي كه وهابيان در نجد و خارج از آن از قبيل يمن و حجاز و اطراف سوريه و عراق مي كردند، بر همين پايه قرار داشت. هر شهري كه با جنگ و غلبه بر آن دست مي يافتند، براي آن ها حلال بود. كساني كه با عقايد او موافقت مي كردند، بايد با وي بيعت نمايند. اگر كساني به مقابله بر مي خيزند؛ بايد كشته شوند و اموال شان تقسيم گردد. طبق اين رويه مثلاً از اهالي يك قريه به نام فصول در شهر احسا سيصد مرد را به قتل رسانيدند و اموال شان را به غارت بردند!
سرانجام شيخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت . پس از وي پيروان او به همين روش ادامه داند، مثلاً در سال 1216 امير سعود سپاهي مركّب از بيست هزار را مجهز كرد و به كربلا حمله ور شدند. سپاه وهابي آن چنان رسوايي در شهر كربلا به بار آوردند كه پنج هزار تن و يا بيش تر (تا بيست هزار) را به قتل رساندند.(1) بر اين اساس آيين وهابيت بر اساس عملكرد، عقايد و باورهاي شيخ محمد بن عبدالوهاب شكل گرفت. امروزه نيز اين فرقه بر عقايد شيخ محمد و ديگر رهبران آن پافشاري مي نمايند.
اما عقايد آنان:
فرقه وهابيه مبتني بر اصول و عقايدي است كه در اين جا به بعضي از آن ها اشاره مي شود:
-وهابي ها معتقدند كه هيچ انساني نه موحد است و نه مسلمان مگر اين كه اموري را ترك كنند، از جمله:
به وسيله هيچ يك از رسولان و اولياي پروردگار به خدا توسّل نجويد. هر كس اقدام به اين كار كند، مشرك مي باشد،(2) از اين رو وهابيان زيارت قبر پيامبر و ائمه(ع) را جايز نمي دانند و باور دارند كه هر كس از پيامبر(ص) طلب شفاعت كند، مانند اين است كه از بت ها شفاعت خواسته است.(3)
- از مسائل ديگري كه وهابيان درباره آن حساسيت خاصي دارند، تعمير قبور و ساختن بنا روي قبر پيامبر و اولياي الهي و صالحان است. براي نخستين بار اين مسئله را "ابن تيميه" و شاگرد معروف او "ابي القيم" عنوان كرد و بر تحريم ساختن بنا و لزوم ويراني آن فتوا داده اند.(4)
بر همين اساس سعودي ها هنگامي كه در سال 1344 هجري بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلط پيدا كردند، به فكر افتادند كه براي تخريب مشاهد و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر مستمسكي به دست آورند و اقدام نمايند.(5)
- وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان در طي قرون، از آيين اسلام منحرف شده و در دين خدا بدعت هايي نهاده اند كه با شرع اسلام مخالف مي باشد. بر اين اساس بايد از اصولي كه پيامبر تعيين كرده است، پيروي نمود.
بنابر عقايد وهابيان، هيچ كس حق ندارد همان گونه كه نمي تواند از پيامبر شفاعت بخواهد. به رسول خدا سوگند ياد كند و از الفاظي مانند: به حق محمد و ... استفاده نمايد،(6) زيرا قسم خوردن به ديگران و درخواست حاجت از غير خداوند با آيات قرآن منافات دارد: "فلا تدعوا مع الله احداً".(7)
-نيز معتقدند : تشييع جنازه و سوگواري حرام است؛ زيرا ارواح اموات كاري نمي توانند بكنند . در امور دنيوي و اخروي نمي توانند دخالت داشته باشند.(8)
- وهابيان معتقدند القابي را كه بر عزت و احترام دلالت دارند، در مورد انسان ها نبايد به كار برد و ناصواب است؛ زيرا احترام و تعظيم تنها شايسته خداوند است.
- وهابيون به جنگ با ديگر فرقه ها و مذاهب اسلامي معتقد هستند . مدعي اند يا بايد به آيين وهابيت در آيند و يا جزيه دهند، از اين رو هميشه با مسلمانان ديگر به جنگ مي پردازند و آنان را به كفر متهم نموده و اموال و نواميس بقيه را حلال مي دانند. آنان باور دارند كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود، كافر است.(9)
درباره وهابيت به منابع زير مراجعه فر ماييد:
- آيين وهابيت، جعفر سبحاني
-وهابيان،علي اصغرفقيهي،، فرق و مذاهب کلامي , علي گلپايگاني
پي‌نوشت‌ها:
1. جعفر سبحاني، آيين وهابيت،دفتر انتشارات اسلامي، قم، ص 24 ـ 29،1376.
2.عبدالله مبلغي، تاريخ اديان، ج 3، ص ،1429.منطق،(سينا)،قم، 1373.
3. همان.
4. آيين وهابيت، ص 38.
5. همان، ص 38.
6. تاريخ اديان، ص 1430.
7. جن (72) آيه 8.
8 .تاريخ اديان، ص 1430.
9. همان، ص 1431.

پرسش: درباره بهائيت مي خواستم بدانم.

پاسخ:
بهائيت فرقه‏اى است گمراه منسوب به على محمد شيرازى، معروف به باب و ميرزا حسين على نورى معروف به بهاء اللَّه. توضيح اين كه ميرزا على محمد شيرازى (1235 . 1266 ه ق) در شيراز متولد شد. در نوزده سالگى به بوشهر رفت و پنج سال به امور تجارت پرداخت. سپس به عتبات رفت و به محضر سيد كاظم رشتى راه يافت. پس از وفات سيد كاظم رشتى خود را باب (رابط بين امام زمان و ديگران) معرفى كرد و سپس ادعاى مهدويت نمود. براى شناخت اين فرقه تا حدودى به ناچار بايد به عقب برگشت و فرقه شيخيه را شناخت چون كه بهائيت و بابيت محصول فرقه شيخيه است.
فرقه شيخيه از شيعه اماميه منشعب شد و مشرب اخبارى گرى داشت. اساس عقايد اين فرقه «ركن رابع» است؛ يعنى در عصر غيبت امام مهدى، مسلمانان بايد رهبرى داشته باشند كه او احكام را بدون واسطه از امام مهدى(ع) دريافت كند و به ديگران برساند. (شبيه دوره غيبت صغرا و نيابت خاصه عثمان بن سعيد و...)
رئيس اين فرقه شيخ احمد احسايى بود، و پس از او سيد كاظم رشتى.
تعاليم شيخ احمد احسايى بر ركن رابع متمركز بود. اين ركن رابع بايد يكى از برجستگان شيعه اماميه باشد كه واسطه بين امام غايب و مردم قرار گيرد. احسايى در تلقى از امامان به غلو رو آورد كه ائمه مظاهر پروردگارند. تكيه او بر ركن رابع نوعى تقابل با فقهاى شريعت بود كه مدعى نيابت عامه امام را داشتند. شيخ احمد معتقد بود كه امام دوازدهم در جسد (هورقليايى) (1) است. به همين جهت مى‏گويد: احتمالاً در هنگام ظهور حضرت در قالب اوليه‏اش نباشد، بلكه در قالب شخص ديگرى ظاهر مى‏شود.(2)
اين افكار انحرافى شيخيه در برخى از جمله در ميرزا على محمد شيرازى تأثير گذاشت و او را وسوسه كرد كه ادعاى ناحق كند و بگويد من ركن رابع و يا باب حضرت مهدى(ع) هستم و اندكى بعد گفت: من مهدى موعود هستم و برخى از پيروان شيخيه هم به او پيوستند.
ادوارد براون انگليسى در مقدمه نقطه الكاف مى‏نويسد: ميرزا على محمد شيرازى اول ادعا كرد كه او باب (واسطه بين امام غايب و شيعيان) است، ولى طولى نكشيد كه يك قدم به جلو نهاد و ادعا كرد كه او همان قائم موعود، مهدى منتظر و امام ثانى عشر است. در اين هنگام لقب باب را به يكى از پيروان خويش ملا حسين بشرويه‏اى داد.(3)
حسين خان نظام الدوله حاكم شيراز از بيم تفرقه و فتنه پديد آمده تدبيرى انديشيد، روزى به طور خصوصى پيش ميرزا على محمد شيرازى رفت و گفت: بر من روشن شده كه سخن و طريقه تو درست و به حق است. من ديشب در خواب ديدم كه تو نزد من آمدى و گفتى در جبين تو نور ايمان مشاهده مى‏شود، ميرزا على محمد در پاسخ گفت: تو خواب نبودى، بلكه در بيدارى بودى و من خودم بودم به بالين تو آمدم و اين مطالب را به توگفتم. حسين خان نظام الدوله دست او را بوسيد و گفت: من و اين همه قشون در اختيار شما.
باب گفت: وقتى كه پيروز شديم ،سلطنت روم را به تو خواهم داد. حسين خان گفت: من سلطنت نمى‏خواهم، آرزوى من شهادت در ركاب تو است، ليكن بيا قبل از همه، حال كه حجت را بر من تمام كردى، بر علما نيز تمام كن، در جلسه‏اى در حضور علما دعوت خويش را اظهار كن و آنان آن گاه كه صداقت تو را دانستند و به تو ايمان آوردند، كار سهل است. او اين پيشنهاد را پذيرفت و در جلسه‏اى دعوت خويش را اظهار نمود. نظام الدوله گفت: بهتر است كه دعوت خويش را با دست خود بنويسى تا هر كه بخواهد، آن را بخواند و ايمان آورد. او پسنديد و قلم در دست گرفت و چند سطرى نوشت. علماى مجلس به نوشته او نگريستند و دانستند كه چه قدر بى سواد است. نظام الدوله بدو نگريست و گفت: با اين كه هنوز چند جمله بيش ننوشته‏اى اين همه اغلاط، تو چگونه جرئت كردى كه چنين ادعا كنى، دستور دارد در همان جلسه هر دو پاى او را بستند و زدند و سر انجام على محمد به ناچار به غلط كردم و توبه و استغفار واداشت.(4)
على محمد باب در فارس، اصفهان و در قلعه چهريق ماكو در آذربايجان محبوس شد، سپس وادارش كردند كه با علما مناظره كند. وى كه در برابر علما در حكم كودكى بيش نبود، در مناظره اظهار عجز نمود و از كرده خويش پشيمان شد و از ادعايش دست بر داشت. پس از اين مناظره والى تبريز او را بار ديگر در قلعه چهريق زندانى كرد و چندى بعد در عهد حكومت ناصر الدين شاه قاجار و صدارت امير كبير، در تبريز اعدام شد.
يحيى نورى ملقب به صبح ازل جانشين او شد . او با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاءاللَّه به عراق تبعيد شدند، در عراق بين اين دو برادر اختلاف افتاد . هر كدام خود را جانشين على محمد باب معرفى كردند.
دولت عثمانى اين دو را به قبرس و فلسطين تبعيد نمود. پيروان يحيى نورى را «ازلى» و پيروان ميرزا على محمد را «بهائى» نامند. بهايى‏ها براى خود قائل به دين و شريعت جديد هستند، همت شان مبارزه با اسلام است. دولت‏هاى استعمارى غربى در پى ترويج آن بر آمدند و امروزه مركز بهائيت در فلسطين اشغالى است.(5)
عقايد بهاييت :
به چند مورد از عقايد آن ها اشاره مي‌شود.
1. اين فرقه مي‌گويد، سيد علي محمد باب، امام زمان است كه ظهور كرده و با ظهور او اسلام پايان گرفته، اينك دين جديد ظهور كرده و مردم بايد همگي بهايي شوند،
2. پنهان كردن دين شان را ضروري مي‌دانند به اصطلاح قائل به تقيه هستند.
3. روزه نوزده روز است .قبل از عيد شروع و به عيد نوروز ختم مي‌شود.
4. هر مرد فقط مي تواند يک زن داشته باشد .
5. قبله آن ها مرقد بهاءالله است.
6. حج براي مردان واجب است . بر زنان واجب نيست، آن هم (حج ) در خانه اي است كه بها در آن اقامت داشته، يا در خانه اي كه سيد علي محمد باب در شيراز در آن سكني داشته است ،به جا آورده مي‌شود.
7. نماز در آيين نامه بهايي نه رکعت است.
8. تمام اشيا پاک است.(6)
پى نوشت‏ها:
1 . اين واژه را شيخ احمد احسايى به كار برد كه مترادف با اصطلاح جسم برزخى فلاسفه است.
2 . عبدالله مبلغى، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1396 - 1400،منطق(سينا)، قم،1373 .
3 . لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 3250.
4 . همان، ص 3251.
5 . همان، واژه «باب» ؛ تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1396 به بعد.
6.فرق ومذاهب کلامي، علي رباني ،گلپايگاني، ص343، قم،دفتر تحقيقات وتدوين کتب درسي،1377.