اعتقاد بر اين است خداوند قادر مطلق است يعني بر انجام هر امري و هر چيزي قادر و تواناست . دليل عقلي و فلسفي مطلق بودن قدرت خدا و صفت قادريت خدا چيست . چرا نمي توان گفت قدرت خدا محدود است؟

سوال دوم اينكه آيا خداوند قادر است موجودي خلق كند كه خود قادر نباشد آن موجود را از بين ببرد ؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر مفهوم قدرت روشن گردد، قدرت نامتناهي الهي نيز به آساني قابل شناخت خواهد بود، بر اساس يکي از مشهورترين تعاريف، قادر کسي است که اگر بخواهد، فعلي را انجام مي‌دهد و اگر بخواهد، آن را ترک مي‌کند .طبق اين رويکرد، هنگامي گفته مي شود که فاعل خاصي بر انجام فعلي قادر است که انجام يا ترک آن فعل، تابع خواست و مشيت او باشد، بنابراين، در کليه مواردي که فاعل فاقد مشيت است و فعل او بدون آن که مسبوق به خواست و مشيت او باشد، محقق مي‌شود، فاعل مزبور در انجام آن فعل فاقد قدرت است، از اين رو مي‌توان گفت که آتش بر ايجاد حرارت و فعل سوزاندان قادر نيست، زيرا فعل آن از مشيت و خواست برنمي خيزد . نمي توان گفت که اگر بخواهد، فعل سوزاندان را ترک مي کند. بر اساس اين تعريف مي‌توان به اصول زير دست يافت:
الف- قدرت داشتن بر انجام کاري، لزوما به معناي وقوع آن کار نيست، بلکه ممکن است فاعلي که برانجام کاري قادر است، آن را ترک کند . اين در صورتي است که مشيت او به جاي انجام فعل به ترک آن تعلق گرفته باشد.
ب- فاعل قادر، قبل از انجام فعل نيز به صفت قدرت متصف است.
ج- قدرت همواره به دو امر متقابل يعني انجام و ترک فعل تعلق مي‌پذيرد.
هر جا که سخن از قدرت فاعل به ميان آيد، مقصود از آن، توانايي انجام فعل است و هم توانايي ترک آن.
با توجه به اين نکته‌ها و تعريف ياد شده، درباره قدرت نامحدود خداوند بايد گفت: پس از روشن شدن معناي قدرت، بايد ببينيم که قدرت خدا به چه معناست و آيا مي‌توان معناي عمومي قدرت را بي هيچ کم و کاستي به خداوند اطلاق کرد؟
با تامل در تعريف ياد شده چنين به نظر مي‌رسد که اطلاق اين مفهوم برخداوند، از آن رو که مشتمل بر نقصل و محدوديتي نيست، مانعي ندارد، بنابراين قادر بودن خدا بدين معناست که اگر مشيت او به انجام فعلي تعلق پذيرد، آن را انجام مي‌دهد و اگر مشيت او به ترک آن تعلق گيرد، آن را ترک مي‌کند. البته اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که وقتي ما در حقيقت قدرت خويش تامل کنيم، در مي يابيم که انجام يا ترک فعل از سوي ما، معمولا تابعي از انگيزش‌هاي بيروني است . بديهي است که اين معنا در مورد خداوند صادق نيست، زيرا مستلزم آن مي‌شود که حق تعالي از خارج از ذات خود تاثير پذيرد . در برابر غير خود منفعل گردد . اين معاني، با وجوب وجود و غناي مطلق خدا سازگار نيست، بر اساس راي صحيح، خداوند بر خلاف مخلوقات مختاري نظير انسان، هيچ فعلي را در اثر انگيزش‌هاي بيروني انجام نمي دهد، بلکه انگيزه خداوند در افعالش عين ذات اوست . به مقتضاي مشيت ذاتي خود مبدا صدور افعال مي گردد. (1)
راي صحيح آن است که قدرت الهي، همچون ديگر اوصاف ذاتي خداوند، نامتناهي و بيکران است، براي اثبات عقل اين راي علاوه بر ادله عمومي نامحدود بودن اوصاف الهي، مي‌توانيم به همان دليلي که براي اثبات اصل قدرت الهي ارائه کرديم، توسل جوييم، دليل فوق، افزون بر اثبات صفت قدرت مطلق بودن قدرت خداوند را نيز ثابت مي کند، زيرا درباره هر فعل مفروضي اين مطلب صادق است که در صورت تعلق مشيت الهي به آن هيچ مانعي از تحقق آن وجود ندارد. به هر تقدير، علاوه بر دليل نقلي (2) عقل نيز به قدرت مطلق الهي اذعان دارد، مثلا محدوديت قدرت خدا به معناي نقص است، در حالي که خداوند از هر گونه نقص منزه است.
شبهه ياد شده جزء قديمي ترين شبهات است، در جاي خود اين گونه شبهات جواب کافي داده شده، از جمله در اين باره گفته شده: امر ياد شده جزء محالات ذاتي است و يا از سنخ محال وقوعي، قدرت خداوند به چيز محال تعلق نمي‌گيرد، چون اين تحليل به تناقض باز مي‌گردد و تناقض امر محال است، عدم تعلق قدرت خداوند به محالات ذاتي و وقوعي، در واقع هيچ گونه محدوديتي براي قدرت الهي به شمار نمي آيد، زيرا اين امور اصولا قابليت ايجاد ندارد.دون مرتبه‌اي قرار دارند که قدرت به آن تعلق مي‌پذيرد، به تعبير حکما، در اين جا فاعليت فاعل (يعني خداوند) تمام است، ليکن قابل (يعني محالات ذاتي و وقوعي) قابليت پذيرش فعل يعني ايجاد را ندارد.
براي نزديک شدن مطلب به ذهن استاد کوزه‌گري را در نظر بگيريم که مي‌تواند زيباترين کوزه‌ها را از گل بسازد، حال به جاي گل، مقداري آب در اختيار او قرار داده و از او بخواهيم که با آن کوزه‌اي بسازد، بديهي است که در اين شرايط او کوچک ترين توفيقي براي ساختن حتي يک کوزه ساده نخواهد يافت، واضح است که اين عدم توفيق را نمي‌توان به پاي ناتواني يا کم تجربه گي او گذاشت و مقام استادي او را مورد ترديد قرار داد، در بحث ما نيز قضيه‌اي شبيه به اين مثال برقرار است . نقصان وکاستي به ناحيه قابل باز مي‌گردد، نه فاعل. بر اين اساس گفته شده است که اصولا مفهوم شيء بر محال عقلي صدق نمي‌کند تا آن مشمول تعابير اين که خدا بر همه چيز قدرت دارد بشود. بنابراين حاصل پاسخ ما اين است که امور نظير آنچه در پرسش آمده ،جزء محالات عقلي‌اند. قابليت، تعلق قدرت به اين امور منتفي است . عدم تعلق نيز نقص و محدوديتي براي قدرت خداوند به شمار نمي‌آيد. (3)

پي‌نوشت‌ها:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 229- 230، نشرطه، قم 1383 ش .
2.طلاق(65) آيه 12، احقاف (46) آيه 33، التوحيد باب 9 ص 15، نشر دار التعارف، بيروت، بي‌تا .
3.آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 233- 234 .